بالاخره تمام شد!
روکش جلد اول پاره پوره و چسبانکی و درب و داغان بود. قشنگ معلوم بود از کتابخانه درآمده.
اما جلد دوم را انگاری خانم دکتری صبح ها از توی قفسه بیرون کشیده و کمی ورقش زده بود و بعد گذاشته بود سر جاش.
خیلیها اولی را امانت گرفته بودند و از خیر دومی گذشته بودند.
بدیاش اینجا است که جلد دوم جذاب تر بود و داستان پرماجراتر میشد.
(شاید من هم اگر از قبل نمیدانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد(!) همین اشتباه را میکردم.)
خلاصه اینکه اگر میخواهید کتابی را بخوانید تا آخر بخوانید...
پینوشت: چرا بعضی از شخصیتها انقدر حرف میزنند؟ یارو یک فصل (شاید هم بیشتر) دارد به صورت تک نفره صحبت میکند. چه خبر است خب! نکنید این کار را...
#چند_از_چند
#برادران_کارامازوف