eitaa logo
گوشه چمن
37 دنبال‌کننده
24 عکس
0 ویدیو
0 فایل
شاعر گفته: "فراغتی و کتابی و گوشه چمنی" اینجا گوشه چمن من است... حرفی بود در خدمتم @khatib69
مشاهده در ایتا
دانلود
قال امیرالمومنین علیه السلام: حق و باطل همیشه در پیکارند، و برای هر کدام طرفدارانی است. اگر باطل پیروز شود، جای شگفتی نیست، از دیرباز چنین بوده. و اگر طرفداران حق اندکند، چه بسا روزی فراوان گردند و پیروز شوند... (نهج البلاغه، خطبه ۱۶) روزِ اولِ محرم...
هر انسانی را لیلة القدری هست. که در آن ناگزیر از انتخاب می‌شود. و حُرّ را نیز شب قدری این چنین پیش آمد... عمر سعد را نیز... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب "یا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم" هنوز گشوده است، چرا آن باب دیگر باز نباشد که: "لَعَن الله اُمَةً سمِعَت بِذلِکَ فَرَضیَت بِه"... (از کتاب ، شهید سید مرتضی آوینی)
هدایت شده از کتاب سلام
اگر عمر دنیا جاودانه بود و در دنیا کسی نمی‌مرد و اگر تلخ کامی و پیری و غصه هم در دنیا نبود و سراسر عمر ما عیش و جوانی بود، باز هم شهادت در رکاب شما را بر عیشِ جاودانه‌ی دنیا ترجیح می‌دادیم... (جناب زُهِیر، شبِ عاشورا) از کتاب [کانال کتاب سلام در ایتا]
(شما فرض کنید عکس کتاب ماتی خان!) ماتی خان، قصه‌ی ترکمن صحرا است. قصه‌ی مبارزه است. من هم که عاشق ترکمن صحرا و مبارزه و کلا هرچیزی که بوی "آتش بدون دود" را بدهد... این شد که جلد کتاب را که دیدم، لباسِ ترکمنیِ مردِ روی جلد چشمم را گرفت و ... خریدمش! اما خب، راستش دوستش نداشتم. به نظرم داستان خیلی وقت‌ها الکی کش می‌آمد، خیلی جاها زیادی طولانی می‌شد. اصلا اگر داستانش کوتاه‌تر بود و بعضی چیزها و پاراگراف‌ها حذف می‌شد، قشنگ‌تر بود. حوصله‌ام را سر برد. طبیعتا توصیه‌اش نمی‌کنم. • پی‌نوشت: بزرگی گفت: تا چندنفر از دوستانم کتابی را تایید نکنند، کتاب را نمی‌خرم و نمی‌خوانم. باید به حرف بزرگترها گوش بدهم! • پی‌نوشت‌تر: این دوست نداشتن، نظر شخصی من است. اگر کمی سرچ کنید، خلاف این نظر را هم خواهید یافت...
محمد حسن شهسواری می‌گوید هیچ کتاب بی‌محتوایی وجود ندارد. و مِن باب اثبات همین، چندتا از معروف‌های کارآگاهی را مثال می‌زند که فلان کتاب محتواش این است که: پلیس بر جانی پیروز می‌شود چون عاقل‌تر است. یا فلان کتاب می‌گوید: پلیس بر جانی پیروز می‌شود چون خشن‌تر است. خب این خیلی معنا و مفهوم کوچکی است. چه فرقی می‌کند که پلیس عاقل‌تر باشد یا خشن‌تر؟ من دارم به همین فکر می‌کنم. به تاثیر کتاب‌های تفننی و کوچکی که خوانده‌ام. به این که وقتی می‌نویسم، باید حتما نوشته‌ام یک معنای بزرگ داشته باشد یا نه؟ خب پاسخ مغز من این است که (البته اگر اصلا پاسخ مغز من مهم باشد) کتاب‌های تفننی و کوچک و به ظاهر بی‌محتوا، هیچ کمتر از شاهکار‌های ادبی نیستند. برای‌خاطر این که فرق می‌کند آدم، توی ناخودآگاه ذهنش، پلیس را عاقل بداند یا خشن. برای خاطر اینکه همین معنا‌های کوچک‌اند که باور‌های آدم را می‌سازند. آدم هم با همین باورهاش به جهان نگاه می‌کند...
"این هم مثالی دیگر" احتمالا دومین تجربه من از جستار خوانی بود. فاستر والاس در چهار جستار تلاش کرده بود زندگی روزمره را بکاود و به مسائلی که برای خیلی‌ها عادی شده جور دیگری نگاه کند. •پی‌نوشت: همین جورِ دیگر نگاه کردن به زندگی آدم معنا می‌دهد. رنگ می‌دهد. نمی‌گذارد زندگی یکنواخت و تکراری بشود. هر هنرمندی باید این‌طور به دور و برش نگاه کند. •پی‌نوشت‌تر: گاهی وقت‌ها متن برایم خسته کننده می‌شد. تجربه‌ی قبلی‌ام از جستار‌خوانی برایم شیرین‌تر از این یکی بود. •پی‌نوشت‌تر‌تر: چیز‌هایی که برای نویسنده جزو زندگی روزمره حساب می‌شد، برای من نمی‌شد. چون من به عمرم نه لابستر دیده‌ام، نه فدرر را می‌شناسم و نه آن‌قدری حادثه ۱۱ سپتامبر را به خاطر دارم. (البته که حرف اصلی جستار‌ها تا حدودی جهان شمول بود، اما خب!) _ چنین کاری بی‌نهایت سخت است: آگاه و زنده ماندن، هر روز و هر شب.
کاش می‌شد توی کتاب‌های چاپی‌ هم کلمه رو سرچ کرد و راحت پیداش کرد🚶‍♂...
من اگر باشم با همان چَک اول همه چیز را اعتراف می‌کنم. عجیب است که بعضی‌ها این کار را نمی‌کنند! مثلا همین آقای احمد احمد. آدم عجیبی است کلاً. نه شکنجه‌های ساواک حریفش می‌شود، نه تغییر ایدئولوژی سازمان. احمد احمد هیچ وقت از ارزش‌هایش کوتاه نمی‌آید...
چقدر شب‌های پر ستاره‌ی تل‌آویو قشنگه✌️🌌