🌻🌻🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻
مرادِ من او
#قسمت۱۳
بی آنکه فکر کنم دویدم و از پشت او را گرفتم و به کناری کشیدم فایل چند قدمی ما محکم بر زمین کوبیده شد و متوقف شدنش صدای دلهرهآوری ایجاد کرد.
از ترس حتی چشمانش را هم باز نکرده بود قلبش تند می کوبید و مانند گنجشکی می لرزید. از شوک این همه نزدیکی اش به خودم سریع رهایش کردم و فاصله گرفتم.
قلبم به شدت می کوبید تنها چیزی که توانستم بگویم این بود
_ چیزی نیست ، آروم باش
پاتند کردم و به اتاق رفتم ، اصلأ نمی دانستم چه بر سرم آمده، خودم را مشغول کردم تا یادم برود اما.... لعنت بر دل سیاه شیطان. خدایا من که این قدر سست نبودم . چرا دست و دلم به کار نمی رفت ؟
مدام استغفار می کردم و از خدا کمک می خواستم.
_ تو اینجایی ؟
صدای سعیدی بود که مرا از دنیای خودم بیرون آورد
_ سلام ، چطور مگه ؟
در حالیکه کتش را آویزان می کرد گفت
_ فایل از دست کارگرا در رفته نزدیک بود بیافته روی یکی از کارآموزا، طفلی هنوز توی شوک هست
نگاهش کردم ، صندلیش را عقب کشید و نشست
_ میگه یکی نجاتم داده اما بقیه وقتی رسیدن کسی جز خودش ندیدن، احتمالا از ترس توهم زده
لبخند کم جانی زدم ، دوباره چهره اش در ذهنم نقش بست .
✨✨✨✨✨
کپی حتی با ذکر نام نویسنده حرام است
✍#آلا_ناصحی
🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻
🌻🌻
مرادِ من او
#قسمت۱۴
تقریباً یک ماهی می گذشت که یکی از دستگاههای آزمایشگاه خراب شد و مهندسی که آورده بودند تا نگاهی بیاندازد گفت این دستگاه اصل نیست و ضریب خطای تقریباً بالایی دارد .
همین باعث شد تا بین مفتون و البرزی بحثی پیش بیاید . مفتون اما ابراز بی اطلاعی می کرد حالا دیگر مطمئن بودم البرزی نقشی در این ماجرا ندارد.
این میان دانه ای تازه سر از خاک دلم بیرون زده بود که هربار آن را از ریشه می کندم اما دوباره سر بر می آورد. می ترسیدم این حس دست و پا گیرم شود.
هربار میخواستم انکار کنم اما با دوباره دیدنش روز از نو و روزی از نو. خدایا ! این بنده ات را ببخش که مهرِ بنده ی دیگرت به دلش نشسته است.
با فرمانده در میان گذاشتم که سرزنشم کرد و گفت
_ اصلأ از تو انتظار نداشتم حسینی
سرم از شرمندگی پایین بود، جای پدرم بود پدری که سالها قبل از دستش دادم هرچه عصبانی می شد حق داشت
_ مگه نمی دونی قاطی کردن احساسات و کار ممنوعه هان؟ من روی تو حساب دیگه ای باز می کردم حسینی
خواستم بگویم دلم رفته است اما من خطا نرفته ام آمده ام تا اگر میسر شد خواستم حلال باشد.
_حسینی هم می دونه ؟
با سر پایین جواب دادم
_نه آقا ، فقط شما
انگار کمی از عصبانیت اولیه اش کم شده بود
_ حالا می شناسیش؟ خودش رو ، خانواده اش رو؟
_ نه آقا ، در حد اسم و فامیل
✨✨✨✨✨
کپی حتی با ذکر نام نویسنده حرام است
✍#آلا_ناصحی
🌻🌻
🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
.
و في حالة العشق
یُصْبِحُ ثَوبُ الحبیبةِ بیتاً
و یُصْبِحُ اُمَّاً
و یَغْدو لنا وطنا...
«و در عشق
جامهٔ محبوب به سانِ سرپناه میگردد
و به سانِ مادری
و به سانِ وطنی...»
@ahsanol_hal68
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♦️تصویرسازی بعضی از ضربالمثلهای ایرانی با استفاده از هوش مصنوعی !👌
چندتا از ضرب المثلها رو بلد بودی؟😁
@ahsanol_hal68
.
حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود💔
#فاضل_نظری