eitaa logo
احوال حوزه
2.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
20 فایل
ارتباط با آدمین : @Mojir_h
مشاهده در ایتا
دانلود
کدامیک را گناهکار تر نسبت به فرهنگ مردم خویش می دانید؟ ادامه دارد... کانال را دنبال کنید https://eitaa.com/ahvaalehowze
اما اصل ماجرا چیست؟ همانطور که مشخص است،به دلیل مخالفت ایشان با استعمار و کارهای شجاعانه ایشان در احقاق حق مردم از حکومت مزدور، از تصویر ایشان که شاید در نگاه اول در چشم مخاطب خشونت و مخالفت ایشان با هرگونه امر معقول و لطیفی را نشان دهد، استفاده می کنند تا چهره علمای هر شهر و دیاری را خراب کنند. اما چند قطعه از شجاعت های ایشان در احقاق حق مردم شیراز و فارس... ادامه دارد... کانال را دنبال کنید https://eitaa.com/ahvaalehowze
قبل از ورود صاحب دیوان به شیراز نان فراوان و ارزان بود که قیمت هر من دوازده شاهی (شاهی: واحد پول که در قاجار و اوایل پهلوی معادل دو پول یا ۵۰ دینار (آن زمان بود) و یک قران معادل بیست شاهی بود).  اما پس از ورود صاحب دیوان قیمت هر من نان یک قران و شش عباسی(عباسی: یک عباسی چهار شاهی بود)  شد. گرانی نان باعث شده بود که اغلب شب ها فقرا نمی توانستند نان تهیه کنند. با توجه به این که در آن سال محصولات کشاورزی زیاد بود، قیمت نان همچنان بالا بود. علت گرانی هم این بود که صاحب دیوان و نزدیکانش غلات زیادی انبار کرده بودند و خواهان سود بیشتری بودند و حاضر به ارزان کردن قیمت نان نبوده از این جهت مردم به رهبری آیه الله فال اسیری به مقابله با دولت مردان پرداختند. و حدود پنج، شش هزار نفر به عنوان اعتراض در مسجد وکیل تجمع کرده و تلگرافی بدین مضمون برای ناصر الدین شاه فرستادند: «ما شاهزاده جلال الدوله را می خواهیم؛ ولی صاحب دیوان را نمی خواهیم از جان خود سیر شده ایم.» صاحب دیوان به خاطر حفظ جان که به دلگشا رفته بود روز شانزدهم  شوال (۱۳۰۳ هـ . ق) با تعدادی تفنگچی به شیراز بازگشت. و چهارده نفر از علما را حاضر کرد تا حجت را بر سید علی اکبر و مردم تمام کنند و یک نفر را بفرستند تا به آن ها بگوید که اگر تا فلان وقت متفرق نشوند و سید به منزل نرود خون همگی مباح است. همه علما تأیید کرده به سید علی اکبر و مردم خبر دادند، مردم قبول نکردند. در همان شب تلگرافی از ظل السلطان برای سید علی اکبر فال اسیری ارسال شد تا مردم را متفرق کرده و خودش هم به منزل برود. تا به خواسته های سید و مردم جامعه عمل بپوشانند؛ ولی صاحب دیوان را معزول نکنند. از طرف دیگر تلگرافی از امام جمعه اصفهان برای سید ارسال شد که ظل السلطان تصمیم داشته به شیراز بیاید تا مردم را تنبیه کند که من شفاعت کردم و مانع شدم. قول داده اند که اگر مردم را متفرق کنید و خود شما به منزل بروید خواسته هایتان را برآورده سازند. سید این تلگراف ها را دست آویز کرده و به مردم گفت که من بیش از این تکلیف خود نمی دانم در این جا بمانم. شما هم اگر به حرف من هستید متفرق شوید. پس از آن سید به منزل خود رفت مردم هم متفرق شدند. پس از چند روز ظل السلطان تصمیم می گیرد سید را به اصفهان تبعید کند لذا به خاطر این که مردم شیراز شورش نکنند او را محترمانه به اصفهان دعوت کرد و ابتدا خوب از او استقبال کردند. لکن به رخ کشیدن فتوای علمای وابسته شیراز درباره آشوبگر بودن و جنون سید که نوشته بودند: اگر سید را روانه شیراز کنید باز هم شهر دچار اغتشاش خواهد شد. و اجبار محرمانه او به اقامت در اصفهان بیان گر این مطلب است که این احترام ظاهری به خاطر ترس از ایشان و مردم بوده، نه علاقه به علما و سادات. کانال را دنبال کنید https://eitaa.com/ahvaalehowze
حمایت از نو آوری و اما قصه این عکس چیست؟ یکی از ساکنان شیراز در شهر بمبئی هندوستان آموزش عکاسی دیده بود. پس از مراجعت به شیراز مغازه عکاسی تأسیس کرد به طوری که به عکاس باشی شهرت یافت؛ عده ای از متحجرین با او مخالفت می کردند و هنر عکاسی را حرام می دانستند. این افراد مانع بزرگی برای کسب و کار عکاس باشی بودند. روزی عکاس باشی به حضور آیه الله فال اسیری رسید و مشکل خود را مطرح کرد. آیه الله فال اسیری دستور داد تا عکسی از او بگیرد. عکاس باشی دوربین عکاسی را آماده و عکسی از سید گرفت و آن را ظاهر نموده قاب کرد و به سید تقدیم نمود. آیه الله فال اسیری گفتند: این شغل و هنر شما مشروع و حلال است و دلیل بر حرام بودن آن نیست و او را مورد تشویق قرار داد. عکاس باشی پس از کسب اجازه از آیه الله فال اسیری عکس وی را تکثیر و در معابر عمومی شهر نصب کرد و بدین ترتیب تأیید، اجازه و حکم ایشان را به مردم تفهیم کرد. ادامه دارد... کانال را دنبال کنید https://eitaa.com/ahvaalehowze