eitaa logo
احوال حوزه
2.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
20 فایل
ارتباط با آدمین : @Mojir_h
مشاهده در ایتا
دانلود
نقل است که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری پس از اتمام سطح عالی و در بازگشت به ایران مکرر به زیارت حرم امیرالمؤمنین و حضرت سید الشهدا علیهم السلام می رفت و عرضه می داشت: می‌دانم هنگام بازگشت به ایران، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما می‌‌‌آید. یک الگویی را معرفی کنید که در آینده‌ی زندگی‌ام،دراستقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند. شبی درخواب حضرت سیدالشهداء (ع) به او می‌فرمایند: فردا طلوع فجر وارد حرمِ ما که می شوی کنار قبرِ حبیب بن مظاهر، یک جوان نشسته، عمامه‌ای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی ولباس کرباسی هم پوشیده.این جوان را دریاب که همان انسان وارسته ای ست که دنبالش می گردی. حاج شیخ می‌فرماید بیدار شدم.طلوع فجر،وقتی وارد حرم شدم،کنار قبر حبیب بن مظاهر،همان گوهری که حواله شده بود را دیدم . خدمت رسیدم و عرض کردم آقا،من با تو کار دارم. یک نگاهی به من کرد و گفت: "آقا! عمامه‌ی من عاریتی است "از صحن بیرون رفت ،در کوچه‌ پس‌کوچه‌های کربلا، دنبالش دویدم: آقا! عرضی دارم، بایست. درحال حرکت برگشت و گفت: آقا! عبای من هم عاریتی است "؛ و رفت. دیدم دارد از دستم می‌رود؛ محصول چند ماه زحمت درِ خانه‌‌ی دو امام،بااین دو کلمه دارد می‌گذارد و می‌رود. دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم: بایست.عبای من عاریتی است؛ عمامه‌ی من عاریتی است یعنی چه؟ چند ماه التماس کرده‌ام تا شما را معرفی کرده‌اند، کار داریم با شما. یک نگاهی به حاج شیخ می‌کند و می‌گوید: چه کسی من را به شما معرفی کرد؟. آقا شیخ عبدالکریم می‌گوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(ع). به حاج شیخ عبدالکریم می‌گوید: امروز چندمِ ماه است؟ حاج شیخ عبدالکریم روز را می‌گویند. می‌گوید: "دنبال من بیا. در کوچه‌پس‌کوچه‌های کربلا می‌روند تا به خارج از کربلا می‌رسند.یک تلّی بود که روی آن تل،یک اتاقکی بود.میرسد به درِ آن اتاق و می‌گوید: اینجا خانه‌ی من است،فردا طلوع فجر،وعده‌ی دیدار من و شما همین جا . در عجب ماندم؛ خدایا،این چه مطلبی می‌خواهد به من بگوید که موکول کردبه فردا.چرا امروز نگفت؟! لحظه‌شماری می‌کردم.آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم سر قرار.آمدم در بزنم،صدای ناله‌ی پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا می‌زد: وَلَدی! وَلَدی. در زدم، دیدم پیرزنی با چشمان اشک آلود در را گشود. گفتم: خانم با یک جوانی که گفت اینجا خانه‌ی من است وقت ملاقات دارم.این آقا کجاست؟ گفت: این پسرِ من بود،الآن پیشِ پای شمااز دنیا رفت. وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم. یک روز حاج شیخ بر فراز تدریس کرسی درس خارج در قم،این خاطره را نقل کرد و بعد فرمود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع)به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامه‌ی من عاریتی است، عبای من عاریتی است فردا جلوی چشمانِ من،عبا و عمامه را گذاشت و رفت. می‌خواست به من بگوید: شیخ عبدالکریم حائری! مرجعیت،عاریتی است ریاست،عاریتی است خانه‌هایتان،عاریتی است پول‌های حسابتان،عاریتی است وجودتان،عاریتی است سلامتی‌تان،عاریتی است. هر چه می‌بینید،عاریه و امانت است دل به این عاریه‌ها نبندید. این‌ها را یا ازشمامی‌گیرند یا حوادث، یا وارث می‌برد. او در عمل نشان داد هرچیزی هنگام مرگ جز اعمالی که خالص برای خداوند متعال باشد هرچه داریم عاریه است کانال را دنبال کنید https://eitaa.com/ahvaalehowze