💠 مبارک!
(شماره1)
❖ مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب «#الکلام_یجر_الکلام» دربارۀ معنی واژه مبارک و کاربردهای قرآنی آن، مینویسد:
📝... بركت به معنى نماء و زيادى است. كلمه مبارك، كه در زبانها سارى و جارى است، آن نيز از همین معنی است، مثلاً میگویند «عیدت مبارک»، یعنی عيد براى تو داراى نماء و ترقی و زیادی باشد. «جامهات مبارك» يعنى: جامهات نموّ و ترقى و زیادیدار باشد. لکن نمود زیادی آن، به اعتبار نموّ و زيادى پوشنده جامه است. يعنى تو اين جامه را با نمود و ترقّی روحانى و جسمانى بپوشى. در واقع بر صاحب جامه، دعاى تندرستى و دانش روزافزون است.
در قرآن شريف، چند موضوع با كلمه مباركه «مبارك» توصيف شده. از جمله، خود قرآن است: «كتابٌ مبارك» انعام/92 و «ذكرٌ مبارك» انبیاء/50؛ و مکّه است: «ببکّةَ مبارکا»آل عمران/96؛ و حضرت عیسی (علیهالسلام) است: «و جعلني مبارکا»مریم/31؛ و منزل است: «منزلاً مبارکا» مؤمنون/29؛ و آب نازل از آسمان است: «ماءً مبارکا»ق/9؛ و شجره نور است: «شجرةً مبارکة» نور/35؛ و بقعه وادی ایمن است: «في البقعة المبارکة» قصص/30؛ و تحیت و درود است: «تحیةً من عندالله مبارکة» نور/61
▫️مراد از كلمه مبارك در وصف موضوعات مزبوره، همان نموّداری و فایدهداری است. وجه توصيف هم معلوم است و محتاج شرح و بيان نيست؛ مگر در جمله اخيره كه توصيف تحيت باشد. چون تحیت بهمعنای سلام و درود است؛ نموّداری سلام و درود، محتاج به بیان است و آن اینکه سلام، غرس محبت در دل میکند.
ادامه دارد..
#مبارک
#سلام
#برکت
___
✅
@aine_tasnim
باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
سلامی به وسعت بهشت
این سلام را مهم بشمارید؛ «علیک منّی سلامالله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار ...»؛ تا من زنده هستم و تا این آسمان و زمین میگردد (یعنی تا قیامت)، از جانب من بر شما سلام. این یک سلام، تا قیامت شما را پر از اندوخته میکند. سلام بر امام حسین، یعنی چه؟ یک زیارت، یعنی بهشت! اگر این سلام با توجه گفته شود، خدا کمک میکند که من کاری نکنم تا این سلام خراب شود.
این سلام بی نهایت ارزشمند است.
💠سلام!
بررسی معنای واژۀ
#برکت و
#سلام:
در تفسير ابوالفتوح رازى مىنويسد: انس بن مالک گويد كه من به رسول (صلیاللهعلیه وآله) خدمت کردم. هرگز دربارۀ كارى كه كردم، مرا نگفت كه چرا كردى و اگر چيزى بشكستم، نگفت كه چرا شكستى. روزى آب بر دست او مىريختم؛ مرا گفت تو را سه خصلت بياموزم كه به آن منتفع شوى؟ گفتم بأبى أنت وأمّي یا رسولالله.(پدر و مادرم فدای شما)
فرمود: هر كس را كه بينى از امّت، بر او سلام كن تا عمرت دراز شود؛ و چون در خانۀ خود روى، سلام كن بر اهل خانهات تا خير خانهات بسيار شود و نماز سنّت (نافله) بجا آور.
▫️مىگويند سلام كردن، علامت سلامت است تا مخاطب را آگاه سازد كه از ناحيه من، در سلامت و امن هستى. جواب طرف نيز آگاه ساختن مخاطب است كه تو نيز از ناحيه من در سلامت و امن هستى. بدين وجه مىگويند كه سواره بر پياده سلام كند. چون سواره از پياده نمىترسد؛ و اگر ترس در بين باشد، پياده از سواره مىترسد. لهذا مستحب است سواره بر پياده سلام كند تا پياده، ايمن از او باشد. همچنین است سلام دادن ايستاده بر نشسته.
ولى طرف اگر نااهل باشد، سلام و جواب، تأثيرى در سوء قصد او نمىكند!
#الکلام_یجر_الکلام
___
✅
@aine_tasnim
باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
💠 سنجاق كن، نبرند!
❖ مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب #الکلام_یجر_الکلام مینویسد:
📝...يكى را نقل كردند كه در ربودن يك شلوار از دوش مردى دستفروش، نهايت مهارت به خرج داده بود و آن اين بوده كه از پشت آمده، پاى شلوار را كه در دوش آن مرد بود، با سنجاق قفلى بر سينه خود سنجاق كرده بود. بعد يواشى آن را از دوش وى بلند كرده، به دوش خود انداخته بود!
هماندَم مرد، ملتفت شده، به عقب نگاه كرده، گفته بود: كی شلوار را از دوش من بلند كرد؟ اين مرد گفته بود: عموجان! مثل من سنجاق كن، نبرند! آن برگشته، به سراغ دزد خيالى دويد و اين با كمال فراغت، شلوار را برده.
اين دزد گرچه مال او را به شيرينكارى برد، ولى در مقابل آن، حرفى به او ياد داد كه ارزش آن بيشتر است از آنچه از او برد! گفت سنجاق كن، نبرند!
كلمه خوبى است. درست است كه بايد سنجاق كرد تا نبرند، ولكن نه مانند او كه مال مردم را سنجاق كرد و برد! و نه مانند ثروتمندان عصر كه در بانكها سنجاق مىكنند! بلكه بايد با دستور پیامبر اکرم (صلیاللهعلیه وآله) سنجاق كنند؛ چنان كه فرموده: « حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزكاة» يعنى: مالهاى خودتان را با پرداخت زكات وارد حصار امن كنيد؛ چون زكات، قوتى است براى فقرا كه در اموال اغنيا قرار داده شده است.
اغنيا بايد به شكرانه اين نعمت كه خداوند قوت آنها را در اموال ديگران قرار نداده، بلكه قوت ديگران را در اموال آنها قرار داده، قيام به وظيفۀ اداى حقوق فقرا بنمايند تا چشم آنها سير شده، دنبال مال اغنيا نيفتد. وقتى كه چشم فقرا دنبال مال اغنيا نشد، اين خود حصارى است بر اموالِ آنها.
#زکات
#فقیر
___
✅
@aine_tasnim
باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
💠 روغنِ ريخته!
❖ مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب «#الکلام_یجر_الکلام» مینویسد:
📝...خداوند روزىده، نظر به حكمت بالغهاى كه در نظم اين عالم به كار برده، بعضى را غنى و بعضى را فقير قرار داده. و قوت فقرا را در اموال اغنيا قرار داده. اگر اغنيا، قوت آنها را مطابق قانون اسلام دادند، خداوند بركات خود را بر اموال آنها عطاء مىفرمايد؛ و اما اگر ندادند، قطع بركت از اموال آنها مىكند؛ چنانكه از حضرت رسول «صلیاللهعلیه وآله» نقل شده كه «وقتى كه زكات منع گرديد، زمين نيز بركات خود را منع مىكند.»
ولى آنهایی كه منع زكات مىكنند، منع بركات را حالى نمىشوند. در حالتى كه خودشان در منع بركات غوطه مىخورند. مثلاً ايران، سرزمين غلّه است ولى اهالى، مع ذلك در غالب سنوات، گرفتار گرانى و كمىِ نان مىشوند! و همه هم گناه اين را به گردن خارجىها مىگذارند و مىگويند آنها غلّه را حمل به خارجه مىنمايند و اين گرانى در اثر آن است. بلى، گرانى غلّه فرضاً در اثر حمل به خارجه است، اما كاه كه به خارجه حمل نمىشود؛ آن چرا گران شده؟! خارجىها گندم اين مزارع را بردند، اما کاهَش را كه نبردند! كاه چرا گران مىشود؟ پس معلوم مىشود كه زمين، بركات خود را منع كرده، اين است كه زراعت، هم از دانه و هم از كاه، كم به عمل مىآيد. اعانت(کمک) مردم به فقرا منحصر شده به نانِ زنگ زده و ميوۀ پلاسيده و لباس مندرس!
❖ــــــــــــــ❖
يكى از مسألهگوهاى قم از يكى از علما نقل كرد كه يكى از پيغمبرها عرض كرد بارالها! من مىخواهم ذخيرۀ تو را تماشا كنم! از مصدر جلال الهى به ملائكه مأمورينِ ذخيره، امر شد كه درِ ذخيرۀ الهى را باز كرده، به او نشان بدهند.
وقتى كه درِ ذخيره باز شد، پيغمبر نظر كرد و ديد هر چه در اين جا هست از اجناس كهنه و پژمرده و پوسيده و پلاسيده است! مثلاً كفش كهنه، پيراهن پاره، کلاه پوسيده، پوستينِ پشم ريخته، جامۀ تاروپود از هم رفته، گوشت گنديده، نان زنگ زده، تهديگ سوخته و ميوۀ پلاسيده! خلاصه، جنس موجودى ذخيره، همه از اين پوسيده و ژوليده و از هم رفته است.
عرض كرد خدايا! اين چه ذخيره اى است؟! خطاب رسيد اينها اجناسى است كه بندگان من در راه من دادهاند! و من آنها را براى آنها ذخيره كردهام!
بلى، عطاياى مردم، نوعاً از قبيل «روغن ريخته وقف حضرت عبّاس (علیه السلام) است»! فقرا هم خورشِ گرسنگى را دارند! و هر چه به آنها مىدهند، با خورشِ گرسنگى مىخورند.
خلاصه، ارباب ثروت، اسم حقوق فقرا و مستمندان را نوعاً از دفاتر خود ساقط نموده، اين است كه زمين، بركات خود را منع نموده، يعنى نماء و زيادى خود را.
#زکات
#برکت
___
✅
@aine_tasnim
باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
💠 هدیۀ اموات
❖ مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب «#الکلام_یجر_الکلام» دربارۀ انجام خیرات و فرستادن پاداش اعمال نیک برای اموات، مینویسد:
📝... یکى از اساتید ما از مرحوم آقاى آقا سید کاظم یزدى طباطبایى، صاحب عروةالوثقى، متوفّى در 27 شهر رجب سنه 1337 که از مراجع تقلید بود، نقل کرد که او فرمود:
«چون اموات و ذويالحقوق ما زیادند و من مجال نمىکنم که براى هر یک از آنها یک سوره قرآن بخوانم، یک سوره قرآن که براى یکى از آنها مىخوانم، ثواب هبۀ ثواب آن را به یکى دیگر واگذار مىکنم و ثواب این هبه را نیز به سومى و ثواب هبه سومى را به چهارمى واگذار مىکنم و هکذا.»
بلى، این طریقه سهلى است براى استرضاى خاطر اموات و اداى بعضى از حقوق ارباب حقوق؛ چون ارباب حقوق هم زیاد است و اختصاص به اقارب و همسایهها و اساتید ندارد. ارباب خیرات که احداث پل یا قنات یا آبانبار یا مسجد و مدرسه نمودهاند که شخص از آنها استفاده مىنماید، در ذمّۀ شخص حقّ دارند و باید به جهت اداى حقّ او، او را شریک دعاى خیر بنماید.
❖ــــــــــــــ❖
مرحوم حاج میر بهاءالدین زنجانى، متوفّى در سنه 1311، از ارباب خیر بوده. وی در زنجان، قنات و پل و مسجد و آب انبار و غیره احداث نموده و یک پل هم در انگوران، روى سفیدرود ساخته است.
آن موقعى که مشغول ساختن پل سفیدرود بوده، یک نفر گفته بود او این بنا را به جهت شهرت و بلند کردن اسم خود مىسازد. این حرف به گوش وى رسیده بود، او در جواب گفته بود «بر فرض اینکه من قصد قربت نداشته باشم و بدین وجه، از ثواب اصل بنا محروم گردم، امّا دعاى آنهایى که از این بنا استفاده مىنمایند، براى شهرت نیست. ممکن است من از دعاى آنها که طلب مغفرت مىنمایند استفاده نمایم».
واقعاً به نکته خوبى برخورده و بلکه اختصاص به آنهایى که از آن بنا استفاده مىنمایند ندارد، بلکه در شرق و غرب عالم، دعاى خیری که براى بانیان خیر مىنمایند، شامل او مىگردد.
#اموات
#خیرات
#پنجشنبه
___
✅
@aine_tasnim
باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
💠 خیرخواهی علمای ابدان و ادیان!
❖ مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب «#الکلام_یجر_الکلام»، با تنظیر احکام شریعت و خیرخواهی علمای دین به توصیههای تخصصی پزشکان و متخصصین علوم دیگر، مینویسد:
📝...اطبّا که با بیان سفارشهای حفظ الصحة، جلوی اشتها و میل مردم را میگیرند، آيا نظر عداوت با مردم دارند؟ نه؛ بلكه نظر مهربانى و شفقت دارند. و آيا جوانان را مىرسد كه کمر به عداوت اطبا ببندند كه چرا جلوى ميل نفس ما را مىگيرند؟ نه؛ بلكه بايد از آنها تشكر كنند.
پس، همانطورى كه علماى ابدان، مصالح و مفاسد موضوعات را به مردم اظهار مىكنند و در اين اظهار، جز خيرخواهى منظورى ندارند، همینطور نيز علماى اديان، وقتى كه مىگويند موسيقى حرام است و گوش به آن نكنيد، منظورى ندارند جز خيرخواهى و صلاح مردم.
و يا اينكه مىگويند به نامحرم نگاه نكنيد، عداوتى با مرد يا زن نامحرم كه ندارند؛ بلكه چون متخصّص در دين هستند، آنچه را كه از دين فهميدهاند و صلاح ارباب ديانت مىدانند، مىگويند. آنها نيز مانند اطبّا، راهنما هستند و خير مردم را مىخواهند.
حالا يك نفر بىخبر از قانون طبّ، به خودى خود بگويد اطبا بیخود مىگويند؛ این عمل زيانى ندارد. آيا گوش به حرفش مىدهند؟ نه؛ بلكه مىگويند تو كه درس طب نخواندهاى، چرا مداخله در معقول مىكنى؟ همینطور هم بايد به حرف آنها كه درس علوم ديانت را نخوانده، مداخله در معقول مىكنند گوش ندهند.
اگر كسى به حرف طبيب گوش نكرد، ضررى از اين بابت به طبيب مىرسد؟ نه؛ بلكه زيانش به خود او مىرسد. اهل علم، اگر كه به حرفش ترتيب اثر نكردند، به او زيانى نمىرسد؛ بلكه به خود آنها مىرسد.
پس، مخالفت قول اهل علم، مانند مخالفت قول طبيب است. منتها اين است كه زيان آن، در دنيا مىرسد و زيان اين، در آخرت. حالا اختيار با خودت است؛ «تو خواه از سخنم پند گير، خواه ملال»
آنهایی كه از اين سخنان، عوض اينكه پند بگيرند، ملال مىگيرند و نسبت به گويندگان اين سخنان، به جاى اينكه سر ارادت بسپارند، كمر عداوت مىبندند، به اطفال مريض مىمانند كه كاسه دوا را پرتاب مىكنند و دوايش را مىريزند؛ كاسهاش را مىشكنند و طبيب و نسخه و دواپيچ و دوا درست كن، همه را به باد فحش مىگيرند! چرا؟ براى اينكه صلاح آنها را مىخواهند و مىخواهند از دست مرگ، نجاتشان دهند.
بلكه آنها بدتر از اين كودكان هستند! چون اينها جز اينكه لگد بر خير خود بزنند و به آنهایی که دست اندركار هستند، زباناً فحشى بدهند، ديگر عداوت آنها را در دل نگه نمىدارند. اما آنها كمر عداوت ارباب نصيحت و خيرخواهان را در دل نگهداشته، همواره با نيش زبان، آزارشان مىدهند و بلكه گاه از نيش زبان گذشته، با نيش سنان، مزدشان را در كفشان مىگذارند.
#خیرخواهی
#علما
#تخصص
___
🏴
@aine_tasnim
باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
#عالمانه
🔸مسلمان تا مسلمان فرق دارد!
❖ مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب «#الکلام_یجر_الکلام» دربارۀ تفاوت معرفت و منش انسانها مینویسد:
📝...ميرزا عبّاس بسطامى متخلّص به فروغى گويد:
خدا خوان تا خدا دان فرق دارد
كه حیوان تا به انسان فرق دارد
موحد را به مشرك نسبتی نیست
كه واجب تا به امكان فرق دارد ...
🔻فرق خدا دان با خدا خوان آن است که خدا دان چون خدا را مىشناسد و او را عادل مىداند و مىداند كه عدل خدا مقتضى است كه كيفر تبهكاران را بدهد؛ لهذا بر كسى ستم روا نمىدارد. چون مى داند كه اين ستم، بر خودش است. اين است كه در ميان دو نفر خدادان، هيچ وقت جنگ و ستيزى واقع نمىشود؛ چون هيچ كدام تعدّى بر ديگرى نمىکند تا او دفاع كند و جنگ در گيرد. هيچ شنيدهاى كه دو پيغمبر به يكديگر اعلان جنگ بدهند!
امّا خداخوانهاى بىخبر از خدا، چه اوضاعى بر سر يكديگر مىآورند! جنگ بينالمللى بر پا مىكنند كه عالَم به خون غوطهور مىشود، در صورتى كه متخاصمين، هر دو، خدا را مىخوانند.
در مَثَل مىگويند: «هم گريزنده خدا را مىخواند و هم گريزاننده!» اگر متوجّه بوديد، در نظر داشتيد كه در جنگ بينالمللى دوم، هم چرچيل (نخست وزير انگلستان) و هم طرف مخاصمه وى، هيتلر (پيشواى آلمان)، هر دو مىگفتند كه به يارى خدا، فلان كار مىكنيم! به يارى خدا، فتح نهایی با ماست! هر دو خدا را مىخواندند؛ در صورتى كه هيچ كدام از آنها خدا را نمىشناختند.
❖ــــــــــــــ❖
پس خدادان با خداخوان، فرقش اين است كه خدادان، خدا را همواره منظور مىدارد امّا خداخوان، در قيدش نيست. مثلاً او در عين حال كه مسلمان و اهل قرآن است و میداند كه خداوند در قرآن، مى و باده و گوشت خوك را حرام كرده، با وجود اين، از خوردن آنها خوددارى نمىکند! و يا مىداند كه ربا از منهيّات اكيده قرآن است، مع ذلك، از خوردن ربا پرهيز نمىكند. با اينكه چندين راه حلال نيز دارد، ولى او راه حلال را گذاشته و از راه حرامش وارد مىشود. بنابراين مسلمان تا مسلمان فرق دارد!
#مسلمان
#مسلمانی
#خداشناس
___
✅
@aine_tasnim
باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
🔸مال مفت!
❖ مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب #الکلام_یجر_الکلام دربارۀ فساد و دستاندازی برخی مقامات دورۀ پهلوی به منابع عمومی، مینویسد:
📝... شنیدهام که بعضى از رجال دولت، زنهاشان را در پشت میز دولت نشانیده، حقوق زیاد براى آنها مىگیرند ولى از بس که لباس و توالت و آرایش آنها خرج بر مىدارد، حقوق آنها هر چه زیاد هم باشد کفایت نمىکند ولکن به منابعى دست دارند که هر چه زیاد هم خرج کنند کم نمىآید. خدا به مال ملّت برکت بدهد که جاى خرج و برج آنها را فورى پر مىکند! خودشان که در تحصیل آن زحمتى نکشیدهاند تا در خرج آن، حساب زحمت خودشان را در دست داشته باشند.
در دهات معروف است که مىگویند باید روغن را از مرد خرید و گندم را از زن؛ چون زحمت روغن را زن مىکشد، شیر را او مىدوشد و آن را او ماست مىکند و از ماست او کره مىگیرد و کره را او روغن مىکند. متصدّى همه این کارها نوعاً زن است؛ لذا قدرش را مىداند و در فروش آن دقّت مىکند و مسامحه نمىکند؛ به خلاف مرد که چون زحمتش را نکشیده، در فروختن آن مسامحه مىکند و دقّت نمىکند. بدین جهت، خریدن روغن از مرد باصرفهتر تمام مىشود از خریدن آن از زن؛ به عکس گندم که چون زحمتش را مرد مىکشد، خریدن آن از زن، آسانتر از مرد مىشود.
اینها نیز چون خودشان در تحصیل پول زحمتى نکشیدهاند، در خرج آن از زیادهروى و اخراجات بیهوده فروگذار نمىشوند. مال که مفت شد، این طور خرج مىنمایند.
🔸مرحوم حاج ملّا محمّد هیدجى، این مضمون را در حاشیه دیوانش که خطّى بود نوشته بود؛ گرچه در چاپ به گمان اینکه مخالف سیاست است چاپ نکردهاند.
دیوان شعرى دارد که اشعار ترکى بسیار لطیف و با ملاحتی دارد؛ از جمله این بیت است که گفته:
اگر او شوخ منیمگو گلیمى آلا الینه
باغشلارام تلنه اردبیل و خلخالى
یعنى اگر آن شوخ، دل مرا به دست آورد؛ به طرّۀ او، اردبیل و خلخال را مىبخشم.
بعد، در حاشیۀ آن، مطلبی به ترکى نوشته بود که ترجمۀ آن به فارسى این است: «در جایى که خواجه حافظ به خال هندوىِ محبوب خود، سمرقند و بخارا را ببخشد، چه مضایقه که من هم به طرّۀ یارم، اردبیل و خلخال را ببخشم.» مال که مفت شد، این طور خرج مىشود...
#بیت_المال
#اموال_عمومی
___
✅
@aine_tasnim
باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
#تلنگر
💠 دارایی و غِنا به مال نیست...
📝 مرحوم آیت الله حاج سید احمد زنجانی در #الکلام_یجر_الکلام مینویسد:
● ... انسان، حرص و طمعش، محدود نيست؛ اگر همۀ كره زمين را با هر چه در آن هست قباله كرده، به نام او ثبت بدهند، باز سير نمىشود؛ بلكه چشم طمع به كره قمر باز مىكند.
● حضرت موسى بن جعفر (سلام اللّه عليه) به هشام بن حكم خطاب مى كند، مىفرمايد:
«اى هشام! هر كه مىخواهد که غنى باشد بدون مال، و دلش از حسد، و دينش سالم باشد، به خدا تضرّع و از او مسألت كند كه عقل او را كامل كند. پس كسى كه عاقل شد، قناعت مى كند به آن چه به او كفايت مىكند؛ و هر كه قناعت كند به آن چه به او كفايت مى كند، مستغنى مىگردد؛ و هر كه قناعت نكند به آن چه به او كفايت مىكند، ديگر ابداً غنى نمىشود».
● پس غنا و توانگرى، با مال نيست، گر چه ابونصر فراهى مىگويد: «غنىّ، مالدار است و مسكين، گداى»؛ ولى اين طور نيست؛
بلكه غنىّ، بى نياز است و مسكين، گداى؛ وگرنه مال شاه (رضا شاه پهلوی)، از حدّ حصر و شمار بيرون بود، با وجود اين، غنى نبود، بلكه أحوج محتاجين بود كه از ميوه دو تا درخت در خانۀ فقيرى چشم نمىپوشد، با اينكه آن دو تا درخت، نان خانۀ آن بيچاره بوده كه به زحمت بهعمل آورده تا چشم بچّه هايش در دست مردم نباشد. آن گداى درجه اوّل، دو ثلث از ميوه اين دو تا درخت را به زور از او مىگرفت و روى آن ثروت منحوس خود مىگذاشت.
___
✅
@aine_tasnim
باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
#روایت
💠 حلم و حکمت
#اخلاق_کارگزاران
مرحوم آیتالله حاج سید احمد زنجانی در جلد سوم #الکلام_یجر_الکلام مینویسد:🔻
📝 احنف بن قيس، از بزرگان اهل بصره و بسيار محترم بود و يكى از حكما و عقلا و سياسيّين بود. در حلم، ضربالمثل بوده، میگفتند فلانى از احنف، حليمتر و بردبارتر است.
به احنف گفتند از كجا اين حكمت را اخذ و اين حلم را ياد گرفتى؟ گفت از حكيم عصر و حليم دهر، قيس بن عاصم منقرى. و به قیس گفته شده كه حلم كه را ديدى تا حلم ياد گرفتى و علم كه را ديدى تا علم ياد گرفتى؟ گفت از حكيمى ياد گرفتم كه حكمتش تمام نمىشود؛ اكثم بن صيفى تميمى. و به او گفته شد حكمت و بردبارى و رياست و بزرگوارى را از كه ياد گرفتى؟ گفت از حليف حلم و ادب و سيّد عجم و عرب، ابىطالب بن عبدالمطلب علیهالسلام.
حليف، به معنى هم قسم كه دو نفر سوگند خورده باشند كه با هم باشند؛ كنايه از ملازم بودن است، چون جناب ابوطالب خيلى با حلم و وقار بود. مىگويند شيخى تناور و خوشرو بود كه در او، جمال پادشاهان و وقار حكيمان بود.
❖ــــــــــــــ❖
در كتاب «اصل الشيعة»، از ابوسعيد منصور بن حسين آبى، متوفّى سنه 422 ، در كتاب «نثر الدرر» نقل كرده كه احنف بن قيس گفت:
«وارد شدم بر معاويه؛ براى من از گرم و سرد و شيرين و ترش، آن قدر آورد که من تعجّب كردم. بعد، يك قسم از خوردنى آورد، من نشناختم. پرسيدم: اين چيست؟ گفت: اين رودۀ اردك است كه با مخ برّه، پر كرده و با روغن فندق، پخته و شكر زدهاند. من گريه كردم. معاويه گفت: چرا گريه كردى؟
گفتم: على علیهالسلام را ياد كردم كه من در خدمتش بودم؛ وقت طعام و افطارش رسيد، مرا نگه داشت. ديدم براى او انبانى آوردند مُهر زده. عرض كردم: چه در داخل آن است؟ فرمود: سويق جو. عرض كردم: ترسيدى از او بردارند؟! فرمود: نه، ترسيدم كه حسن يا حسين علیهماالسلام، روغنى يا زيتى بمالند. عرض كردم: حرام است آن يا اميرالمؤمنين؟ فرمود: نه، و لكن بر پيشوايان حقّ، لازم است كه خودشان را در عداد ضعفا قرار دهند تا براى فقير، فقرش دشوار نباشد. معاويه گفت: كسى را ياد كردى كه فضل او انكار نمىشود.»
#حلم
#حکمت
#پیشوایان_حق
___
✅
@aine_tasnim
باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
🔸سببسازی خداوند
❖ مرحوم آیتالله حاج سید احمد زنجانی در کتاب #الکلام_یجر_الکلام درباره تقدیر الهی و تدبیر و سببسازی خداوند مینویسد:
📝.... دکتر حسین خان علوی که دو سه سال پیش، رئیس صحّیّه [=بهداشت] قم بود، نقل کرد که:
در حدود دلیجان، سگ هار، چند نفر را گرفته بود؛ من برای جلوگیری از آثار آن، عازم آنجا بودم. وسط راه، نزدیکی دهی، اتومبیل ما عیب کرد، مجبور شدیم که برای اصلاح آن، دو سه ساعت همان جا باشیم. من خواستم که از وقت استفاده کرده باشم، فوری به اهل آن آبادی خبر کردم که اگر کسی بیمار باشد، به من مراجعه کند. چند نفر مراجعه کردند دوا به آنها دادم.
از جمله، دختری بود که سخت به باد سرخ [نوعی بیماری عفونی پوستی] مبتلا شده بود؛ چاره آن هم منحصر به سرم ضدّ باد سرخ بود. از قضا، من هم نداشتم و وقت هم میگذشت و مرض، مهلتش نمیداد که او را به شهر برسانیم.
من، جعبه دوا را باز کردم که شاید یک چیز مناسبی پیدا کنم؛ از حُسن تقدیر، دیدم که در جعبۀ سرم ضدّ حصبه، اشتباهاً یک دانه سرم ضدّ باد سرخ گذاشتهاند. این اشتباه در اروپا که مرکز دوا بود شده بود؛ چون جعبۀ شربت بود.
فهمیدم که این عیب کردن اتومبیلِ ما و اشتباه دواساز اروپا، همه خواست خداوندی بود که در نتیجۀ آن، این دختر جوان، از مرگ نجات یابد!
___
✅
@aine_tasnim
باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
#حکایت
ادعای «سلونی ...»
❖مرحوم آیتالله حاج سید احمد زنجانی در #الکلام_یجر_الکلام مینویسد: 🔻
📝... در جلد سيّم شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، صفحه 217 نوشته كه: در زمان الناصر لديناللّه عبّاسى، مردى بود، به مردم موعظه مىكرد. در پاى منبر او، جمع كثير از عوام و بلكه از فضلاء نيز جمع مىشد. روزى ادّعا كرد و گفت: «سلوني قبل أن تفقدوني»؛ يعنى از من پرسش نماييد، پيش از آن كه مرا گم كنيد. اين را تكرار كرد.
احمد بن عبدالعزيز الكزي كه بالخصوص به جهت سرافكنده كردن وى، در مجلس نشسته بود، گفت: من نشنيدهام كه اين كلمه را كسى گفته باشد به جز از علىّ بن ابىطالب (علیه السلام)، و تمام خبر نيز معلوم است. و مقصود وى از تمام خبر اين بود كه آن حضرت (عليهالسلام)، بعد از فرمودن اين كلمه، فرمود كه بعد از من كسى اين حرف را نمىگويد مگر به ادّعا؛ يعنى حرفش، محض ادّعا است. واعظ خواست فضيلت فروشى نموده، از اطّلاعات رجالى دم بزند، گفت: علىّ بن ابىطالب كيست؟! آيا علىّ بن ابىطالب بن مبارك نيشابورى است يا علىّ بن ابىطالب اسحاق مروزى است يا علىّ بن ابىطالب عثمان قيروانى است يا علىّ بن ابىطالب بن سليمان رازى است؟ همينطور، هفت يا هشت نفر از اصحاب حديث را شمرد كه همهشان، على بن ابىطالب بودند.
كزى، با دو نفر از چپ و راست بلند شدند. كزى گفت: آقاى من، آن على بن ابىطالب (علیه السلام)، شوهر فاطمه (س)، سيّدۀ زنهاى عالم است. اگر باز نشناختىاش، او، آن كسى است كه حضرت رسول (صلّىاللهعليه وآله)، هنگامى كه در ميان اتباع خود، طرح برادرى انداخت، او را با خود برادر كرد و اثبات كرد كه او نظير و مانند او است.
خواست واعظ حرف بزند؛ آن شخص كه در دست راست بلند شده، گفت: آقاى من، محمّد بن عبداللّه، در ميان نامها زياد است؛ ولكن در ميان آنها، كسى نيست كه حقّ تعالى در شأن او فرموده باشد «ما ضلّ صاحبكم وما غوى وما ينطق عن الهوی إنْ هو إلّا وحي يوحى». و هم چنين، در ميان نامها، علىّ بن ابىطالب زياد است؛ ولكن در ميان آنها كسى نيست كه حضرت رسول (ص) درباره وى فرموده باشد كه: «أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلّا أنّه لا نبيّ بعدي».
واعظ خواست حرف بزند، آن شخص كه از جانب چپ بلند شده بود، گفت: آقاى من، حقّ تو اين است كه او را نشناسى و معذور هم هستى؛ چون نابينا اگر كسى را نديده، معذور است.
پس، مجلس مضطرب شد و مردم به هم ريختند و دست به يخه يكديگر كردند. واعظ از منبر به زير آمد و رفت به خانه و در به روى خود بست. گماشتگان خليفه آمده، مردم را آرام كردند و خليفه نيز در آخر همان روز، احمد بن عبد العزيز كزی را با آن دو نفر گرفته، توقيف كرد تا اينكه نايره فتنه خاموش شد؛ آن گاه، رهاشان كرد.
نگارنده، اگر در آنجا حاضر بودم، از وى مىپرسيدم كه اين كلمه را يعنى كلمه «سلوني قبل أن تفقدوني» را پيش از تو كسى گفته يا نه؟ و اگر گفته، به آخر اين جمله چه الحاق نموده؟ حال از دو شقّ خالى نبود: يا مىدانست يا نمىدانست. اگر نمىدانست، جهلش ثابت مىشد و اگر مىدانست، ناچار بود بگويد كه علىّ بن ابىطالب (ع) آخر آن جمله، فرموده: «لايقولها بعدي إلّا مدّعٍ». يعنى بعد از من نمىگويد اين كلمه را مگر مدّعى كه محض ادّعا كرده باشد. در اين صورت، مدّعىِ محض بودنِ خودش ثابت مىشد.
به هر صورت، مشتش باز مىشد، گرچه پيش مردانِ باطنبين، مشت اين قبيل اشخاص كه در روى اصولِ خودفروشى قدم بر مىدارند باز است، هر چند اينكه از علم هم بهره كامل داشته باشند؛ چون علم آنها، مشوب به اغراض فاسده است؛ و عملى كه مشوب به اغراض فاسده شد، چراغ هدايت به مبدأ اعلى نمىشود؛ بلكه دلالت به همان اغراض فاسده مىكند. عملى كه مجادله را سبب است، او خود، چراغ ابىلهب است. علم در سينه آنها، مانند چراغى است در دست دزد. «چو دزدى با چراغ آيد، گزيده تر برد كالا».
___
✅
@aine_tasnim
باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.