eitaa logo
امامت و امارت
183 دنبال‌کننده
84.6هزار عکس
47.3هزار ویدیو
4.1هزار فایل
گزارش شخصی امامت وامارت پردیسان
مشاهده در ایتا
دانلود
نسخه‌ی پی‌دی‌اف سه کتاب کاربردی؛ ▫️ترگل (دلایل عقلی حجاب) ▫️شاخه نبات (کنترل شهوت و نگاه) ▫️اینترنت پاک (سالم‌سازی اینترنت برای کودکان) 🔺با ارسال این فایل برای دیگران، در ثواب نشر آن شریک باشید. 🌹هیئت محبان ثارالله علیه السلام🌹 @mohebbanesarallah
انفاق به خلق ✳️ مرحوم آیت الله حائری شیرازی در تمثیلی فوق‌العاده زیبا این سنت خداوندی را چنین تبیین می‌نمایند: 👈 اگر سینی چای را جلوی شما گرفتند؛ شما یک استکان برداشتی دادی به کناریت، یکی دیگر برداشتی برای شخص دیگر، یکی دیگر برای شخص دیگر و... تا وقتی از سینی استکان برمی‌داری برای دیگری، سینی را در مقابل شما نگه می‌دارند؛ اما اگر سینی را آوردند و برای خودت برداشتی سینی را می‌برند برای دیگری؛ عطای خدا هم چنین است اگر از عطای خدا به خودت، به دیگران هم دادی، سینی عطا را از مقابلت بر نمی‌دارند؛ هم حاجت خود را رفع می‌کنی، هم سبب رسیدن عطای خدا به دیگران هم‌ می‌شوی؛ به جای آنکه دستت جلوی خلق دراز باشد (با ذلت و منت و ...) دستت با عزت در سینی عطای خداست و به دستت خیر نیز برای دیگران جاری می‌شود.
*﷽* *داستان حبه انگور‼️* *حاج اقای قرائتی نقل میکند:* *روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد ، برایتان تعریف کنم:* *روزی شخص ثروتمندی یک مَن انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود ، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگویدلطفا انگور را بیاور تا دور هم با بچه ها انگوربخوریم.* *همسرش باخنده میگوید:* *من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوش مزه و شیرین بود...* *🍀مرد با تعجب میگوید:* *تمامش را خوردید...‼️* *زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را...* *مرد ناراحت شده میگوید:* *یک مَن(سه کیلو)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید‼️الان هم داری میخندیجالب است‼️خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود...* *ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود...* *🍀همسرش که از رفتارش شرمنده شده بوداو را صدا میزند...ولی هیچ جوابی نمی شنود.* *مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته...* *به او میگوید:یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآنرا نقدا خریداری میکند ، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته ، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند...و میگوید:بی زحمت همراه من بیایید...او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید: میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید....* *🍀معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند...تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند...،* *مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد.* *همسرش به او میگوید:* *کجا رفتی مرد...‼️* *چرا بی جواب چرا بی خبر؟؟؟؟* *مرد در جواب همسرش میگوید..:* *هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است ، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.* *🍀همسرش میگوید چطور...مگه چه شده؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم....* *مرد با ناراحتی میگوید:* *شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم،چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟؟؟وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند....* *🍀امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده،* *۴۰۰سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت...* *ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد،* *محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند...* *⏳از الان بفکر فردایمان باشیم.* *🖨 http://eitaa.com/cognizable_wan
سخنگوی نیروهای مسلح یمن هرگونه حمله موشکی به ریاض را تکذیب و تاکید کرد در طول ۲۴ ساعت گذشته هیچ موشکی به سمت پایتخت عربستان شلیک نشده است. سرتیپ یحیی السریع در بیانیه‌ای تاکید کرد که اگر چنین اتفاقی افتاده بود، ارتش یمن با افتخار مسئولیت آن را قبول خواهد کرد. این اتفاق بسیار عجیب است و اینکه چه کسی امروز به سمت ریاض موشک شلیک کرده است و.... @syriankhabar
لذت آن است، نشستن سر سجاده ی دوست اهدنا گفتن و لبیک شنیدن چه نکوست خوش به حال شهدا زود شنیدند چه زود ره صد ساله به یک شب، که خمینی فرمود
▫️انتشار شماره ۳۴ فصلنامه تخصصی علوم انسانی اسلامی صدرا ؛ با مدیر مسئولی : حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی و سردبیری : امیر سیاهپوش 💫 فهرست مطالب این شماره از نشریه: ۱.پرونده مبانی و اصول حکمرانی اسلامی ۲.پرونده الگوی مطلوب حکمرانی اسلامی در نظام علمی و تربیتی ۳.پرونده الگوی مطلوب حکمرانی اسلامی در نظام سیاسی ۴.پرونده الگوی مطلوب حکمرانی اسلامی در نظام فرهنگی و اجتماعی ۵.پرونده الگوی مطلوب حکمرانی اسلامی در نظام مدیریت و سیاست‌گذاری عمومی ۶.پرونده الگوی مطلوب حکمرانی اسلامی در نظام اقتصادی 🔹 با مقالاتی ازحجت الاسلام رضا غلامی، دکتر عطاالله رفیعی آتانی، علیرضا باباخان، محمدمهدی اسماعیلی، دکتر فرزاد جهان‌بین، امیر سیاه پوش، حجت الاسلام مجتبی مصباح، حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه، محمد روشن، محمود حکمت‌نیا، شریف لک‌زایی،حجت الاسلام علیرضا پیروزمند، ابراهیم عباس‌پور ، دکتر مهدی حسین‌زاده، محسن سلگی ♦️گفتمان تمدنی سربازان ولایت خلیج همیشه فارس♦️ @OlomEnsaniEslami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻وام هایی که محمدرضا پهلوی به صورت وام بلاعوض به کشورها میداد... ایتالیا 1 میلیارد دلار انگلستان 1.2 میلیارد دلار فرانسه 2 میلیارد دلار مصر 1میلیارد دلار 🎥 حالا به چه دلیلی این پول ها رو میداده؟ دلیلشو تو کلیپ ببینید @Afsaran_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسانه های رژیم سعودی با پخش این ویدئو چند ثانیه ای می گویند موشک شلیک شده از یمن به سمت ریاض را رهگیری و منهدم کردند. نوع این موشک چندان مشخص نیست ولی با توجه به ارتفاع پروازی آن علی‌القاعده باید موشک بالستیک باشد چراکه موشک های کروز در سطح پایین تری از زمین پرواز می کنند. @syriankhabar
🌈شعار اصلی ایام الله فجر: «انقلاب اسلامی، بالنده و مقتدر، چون کوه استوار» 〽️عناوین ایام الله دهه فجر چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی عبارتند از : ۱۳۹۹/۱۱/۱۲ انقلاب اسلامی، امام خمینی (رضوان‌الله تعالی علیه)، عبدصالح خدا، احیاگر اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) ۱۳۹۹/۱۱/۱۳ انقلاب اسلامی، عدالت اجتماعی،‌ اقتصاد مقاومتی، جهش تولید ۱۳۹۹/۱۱/۱۴ انقلاب اسلامی،‌ جوان ایرانی، امید و خودباوری، پیشرفت علمی ۱۳۹۹/۱۱/۱۵ انقلاب اسلامی، سیره فاطمی، منزلت زن، سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی ۱۳۹۹/۱۱/۱۶ انقلاب اسلامی، مجاهدت انقلابی، کرامت انسانی، ایثار و شهادت طلبی ۱۳۹۹/۱۱/۱۷ انقلاب اسلامی، قرآن و معنویت، وحدت اسلامی، آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ۱۳۹۹/۱۱/۱۸ انقلاب اسلامی، بیانیه گام دوم انقلاب، امت ولایی، تمدن نوین اسلامی ۱۳۹۹/۱۱/۱۹ انقلاب اسلامی، نیروهای مسلح جهادی، اقتدار و صلابت، امنیت پایدار ۱۳۹۹/۱۱/۲۰ انقلاب اسلامی،‌ بسیج فداکار، خدمت مؤمنانه، مدافعان سلامت ۱۳۹۹/۱۱/۲۱ انقلاب اسلامی، مکتب شهید سلیمانی، جبهه مقاومت، استکبارستیزی ۱۳۹۹/۱۱/۲۲ انقلاب اسلامی، یوم الله ۲۲ بهمن، عید بزرگ اسلامی ، سر‌آغاز حکومت الله بر جهان 🌷یاد یاران شهید در جبهه های نبرد با استکبار گرامی باد.🌷
*بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود كه قاصدي از راه رسيد. قاصد پيام قاضي را به او آورده بود. قاضي مي خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضي عذر بخواه ، من امشب مهمان دارم و نمي توانم بيايم.* *قاصد رفت و چند دقيقه ديگر برگشت و گفت: قاضي مي گويد قدم مهمان بهلول هم روي چشم. بهلول بيايد و مهمانش را هم بياورد.* *بهلول با مهمانش به طرف مهماني به راه افتادند، او در راه به مهمانش گفت: فقط دقت كن من كجا مي نشينم تو هم آنجا بنشين، هر چه مي خورم تو هم بخور، تا از تو چيزي نپرسيدند حرفي نزن، و اگر از تو كاري نخواستند كاري انجام نده.* *مهمان در دل به گفته هاي بهلول مي خنديد و مي گفت: نگاه كن يك ديوانه به من نصحيت مي كند.* *وقتي به مهماني قاضي رسيدند خانه پر از مهمانان مختلف بود. بهلول كنار در نشست، ولي مهمان رفت و در بالاي خاته نشست. مهمانان كم كم زياد شدند و هر كس مي آمد در كنار بهلول مي نشست و بهلول را به طرف بالاي مجلس مي راند، بهلول كم كم به بالاي مجلس رسيد و مهمان به دم در.* *غذا آوردند و مهمانان غذاي خود را خوردند، بعد از غذا ميوه آوردند، ولي همراه ميوه چاقويي نبود. همه منتظر چاقو بودند تا ميوه هاي خود را پوست بكنند و بخورند. ناگهان مهمان بهلول چاقوي دسته طلايي از جيب خود در آورد و گفت: بياييد با اين چاقو ميوه هايتان را پوست بكنيد و بخوريد.* *مهمانان به چاقوي طلا خيره شدند. چاقو بسيار زيبا بود و دسته اي از طلا داشت.* *مهمانان از ديدن چاقوي دسته طلايي در جيب مهمان بهلول كه مرد بسيار فقيري به نظر مي رسيد تعجب كردند. در آن مهماني شش برادر بودند كه وقتي چاقوي دسته طلا را ديدند به هم اشاره كردند و براي مهمان بهلول نقشه كشيدند.* *برادر بزرگتر رو به قاضي كه در صدر مجلس نشسته بود و ميزبان بود كرد و گفت: اي قاضي اين چاقو متعلق به پدر ما بود و سالهاي زيادي است كه گم شده است ما اكنون اين چاقو را در جيب اين مرد پيدا كرده ايم ما مي خواهيم داد ما را از اين مرد بستاني و چاقوي ما را به ما برگرداني.* *قاضي گفت: آيا براي گفته هايت شاهدي هم داري؟* *برادر بزرگتر گفت: من پنج برادر ديگر در اينجا دارم كه همه شان گفته هاي مرا تصديق خواهند كرد.* *پنج برادر ديگر هم گفته هاي برادر بزرگ را تاييد كردند و گفتند چاقو متعلق به پدر آنهاست كه سالها پيش گم شده است.* *قاضي وقتي شهادت پنچ برادر را به نفع برادر بزرگ شنيد، يقين كرد كه چاقو مال آنهاست و توسط مهمان بهلول به سرقت رفته است. قاضي دستور داد مرد را به زندان ببرند و چاقو را به برادر بزرگ برگردانند.* *بهلول كه تا اين موقع ساكت مانده بود گفت: اي قاضي اين مرد امشب مهمان من بود و من او را به اين خانه آوردم، اجازه بده امشب اين مرد در خانه من بماند من او را صبح اول وقت تحويل شما مي دهم تا هركاري خواستيد با او بكنيد.* *برادر بزرگ گفت: نه اي قاضي تو راضي نشو كه امشب بهلول اين مرد را به خانه خودش ببرد چون او به اين مرد چيزهاي ياد مي دهد كه حق ما از بين برود.* *قاضي رو به بهلول كرد و گفت: بهلول تو قول مي دهي كه به اين مرد چيزي ياد ندهي تا من او را موقتا آزاد كنم ؟* *بهلول گفت: اي قاضي من به شما قول مي دهم كه امشب با اين مرد لام تا كام حرف نزنم و اصلا كلمه اي هم به او ياد ندهم.* *قاضي گفت: چون اين مرد امشب مهمان بهلول بود برود و شب را با بهلول بماند و فردا صبح بهلول قول مي دهد او را به ما تحويل دهد تا به جرم دزدي به زندانش بيندازيم.* *برادران به ناچار قبول كردند و بهلول مهمان را برداشت و به خانه خود برد و در راه اصلا به مهمان حرفي نزد، به محض اينكه به خانه شان رسيدند، بهلول زمزمه كنان گفت: بهتر است بروم سري به خر مهمان بزنم حتما گرسنه است و احتياج به غذا دارد.* *مهمان كه يادش رفته بود خر خود را در طويله بسته است، گفت: نه تو برو استراحت كن من به خر خود سر مي زنم.* *بهلول بدون اينكه جواب مهمان را بدهد وارد طويله شد. خر سر در آخور فرو برده بود و در حال نشخوار علفها بود.* *بهلول چوب كلفتي برداشت و به كفل خر كوبيد. خر بيچاره كه علفها را نشخوار مي كرد از شدت درد در طويله شروع به راه رفتن كرد. بهلول گفت: اي خر خدا مگر من به تو نگفتم وقتي وارد مجلس شدي حرف نزن، هر جا كه من نشستم تو هم بنشين، اگر از تو چيزي نخواستند، دست به جييبت نبر، چرا گوش نكردي هم خودت را به درد سر انداختي هم مرا. فردا تو به زندان خواهي رفت آن وقت همه خواهند گفت بهلول مهمان خودش را نتوانست نگه دارد و مهمان به زندان رفت.* *بهلول ضربه شديدتري به خر بيچاره زد و گفت: اي خر، گوش كن، فردا اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو مال توست؟ بگو نه، من اين چاقو را پيدا كرده ام و خيلي وقت بود كه دنبال صاحبش مي گشتم تا آن را به صاحبش بر گردانم، ولي متاسفانه صاحبش را پيدا نمي كردم.* *اگر اين چاقو مال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این داستان یک مذاکره است 🔷 مستند منتشر شد. این مستند پس از یک قرن، رازی تاریخی را برملا می‌کند. رازی که برای این روزهای ما، حرف‌های زیادی دارد‌. 🔶 این مستند در سامانه‌ی عماریار اکران آنلاین شده و در دسترس مخاطبان قرار گرفته‌است‌‌. 🔷 تماشای مستند در عماریار: ammaryar.ir/product/1919/ 🔺 سفیرفیلم | دوباره نگاه کن 🔻 @safirfilm
اين شش برادر است، آن را به آنها مي دهم. اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي مگر در بيابان چاقو دسته طلا ريخته اند كه تو آن را پيدا كرده اي؟* *بگو پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه مي برد، و با آنها تجارت مي كرد، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند.* *من بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند و اين چاقو تا دسته در قلب پدرم فرو رفته بود. من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود، و من قاتل پدرم را پيدا كنم.* *اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كرده ام، اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را پس بدهند* *بهلول كه اين حرفها را در ظاهر به خر مي گفت ولي در واقع مي خواست صاحب خر گفته هاي او را بياموزد. او چوب ديگري به خر زد و گفت: اي خر خدا فهميدي يا تا صبح كتكت بزنم.* *صاحب خر گفت: بهلول عزيز نه تنها اين خر بلكه منهم حرفهاي تو را فهميدم و به تو قول مي دهم در هيچ مجلسي بالاتر از جايگاهم ننشينم، و اگر از من چيزي نپرسيدند حرف نزنم، و اگر چيزي از من نخواستند، دست به جيب نبرم.* *بهلول كه مطمئن شده بود مرد حرفهاي او را به خوبي ياد گرفته است رفت و به راحتي خوابيد. فردا صبح بهلول مرد را بيدار كرد و او را منزل قاضي رساند و تحويل داد و خودش برگشت.* *قاضي رو به مرد كرد و گفت: اي مرد آيا اين چاقو مال توست؟* *مرد گفت: نه اي قاضي، اين چاقو مال من نيست. من خيلي وقت است كه دنبال صاحب اين چاقو مي گردم تا آن را به صاحبش برگردانم، اگر اين چاقو مال اين برادران است، من با رغبت اين چاقو را به آنها مي دهم.* *قاضي رو به شش برادر كرد و گفت: شما به چاقو نگاه كنيد اگر مال شماست، آن را برداريد. برادر بزرگ چاقو را برداشت و با خوشحالي لبخندي زد و گفت: اي قاضي من مطمئن هستم اين چاقو همان چاقوي گمشده پدر من است.* *پنج برادر ديگر چاقو را دست به دست كردند و گفتند بلي اي جناب قاضي اين چاقو مطمئنا همان چاقوي گم شده پدر ماست.* *قاضي از مرد پرسيد: اي مرد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي؟* *مرد گفت: اي قاضي اين چاقو سرگذشت بسيار مفصلي دارد. پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه داشت و شغلش تجارت بود، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند، من سراسيمه بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند، و اين چاقو تا دسته در قلب پدر من بود.* *من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود و من قاتل پدرم را پيدا كنم. اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كردم. اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را بدهند* *شش برادر نگاهي به هم انداختند آنها بدجوري در مخمصه گرفتار شده بودند، آنها باادعاي دروغيني كه كرده بودند، مجبور بودند اكنون به عنوان قاتل و دزد، سالها در زندان بمانند. برادر بزرگ گفت: اي قاضي من زياد هم مطمئن نيستم اين چاقو مال پدر من باشد، چون سالهاي زيادي از آن تاريخ گذشته است و احتمالا من اشتباه كرده ام.* *برادران ديگر هم به ناچار گفته هاي او را تاييد كردند و گفتند: كه چاقو فقط شبيه چاقوي ماست، ولي چاقوی ما نيست.* *قاضي مدت زيادي خنديد و به مرد مهمان گفت: اي مرد چاقويت را بردار و برو پيش بهلول. من مطمئنم كه اين حرفها را بهلول به تو ياد داده است والا تو هرگز نمي توانستي اين حرفها را بزني.* *مرد سجده ی شکر به جای آورد و چاقو را برداشت و خارج شد.* *کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی* *چون چیز نپرسند تو از پیش مگوی* *دادند دو گوش و یک زبان از آغاز* *یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی*
کنسرت مرگ در کیش!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک اتفاق بزرگ، یک تجربه نوجوانانه! 🔹آرمیتا رضایی نژاد اینجاست تا برامون از یک اتفاق بزرگ بگه. به نظرتون اون اتفاق بزرگی که می‌خواد در موردش صحبت کنه، چیه؟ @Farsna
🖼 قاتل سوزنی! آمارهایی از تلفات واکسن فایزر مرگ ۵۷ آمریکایی مرگ ۲۹ نروژی مرگ ۱۰ آلمانی مرگ پرستار پرتغالی عوارض جانبی ۱۰۰ هلندی فلج صورت ۱۳ اسرائیلی معلولیت دائم ۲۴ آمریکایی @Farsna
گزيده بيانات خاکریز دوم - 1399/07/03... درباره‌ی مادران و همسران شهدا ... https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=46549
؛ من بارها با همه وجود و از ته دل به بازماندگان شهدا عرض کرده‌ام، دعا کنیم خدا ما را با عزیزان و شهدای شما محشور کند؛ این ها هستند که پیش خدا مقام دارند. عزیزان شما به بهترین دستاوردی که یک انسان ممکن است دست پیدا کند، دست پیدا کردند. البته اجر شما هم بلافاصله پشت سر اجر شهید قرار دارد. بارها من گفته‌ام، خاکریز شهدا در مقابل دشمنان دین و حقیقت، خاکریز اوّل است؛ خاکریز دوم، خانواده‌های شهدایند. پشت سرِ آنها شما هستید. این رنج های شما و این فراق ها و غصّه‌ها و محرومیت از دیدن و احساس کردن حضور عزیزانتان، پیش خدای متعال اجر دارد. خدای متعال به خانواده‌های شهیدان اجر بسیار بزرگی می دهد؛
رهبر انقلاب در دیدار با خانواده‌های شهدا و ایثارگران استان فارس در تاریخ ۱۳۸۷/۰۲/۱۳ فرمودند: «شهدا پیشرو و پیشگام بودند و سنگر دوم، خانواده‌های شهیدان و دیگر ایثارگران. رفتند جلو، مانعها را از سر راه برداشتند و توانستند یک ملتی را که چند قرن او را به بیحالی و تسلیم در مقابل زورگویان عادت داده بودند، تبدیل کنند به این ملت بانشاط، سرافراز، پرافتخار و با عزم و اراده‌ی مستحکم و راسخ. این کار را شهدای ما کردند؛ این کار را رزمندگان ما کردند؛ این کار را جانبازان ما کردند؛ این کار را استقامت آزادگان ما در زندانهای دشمن کرد؛ این کار را شما خانواده‌های شهدا کردید. حق شما بر گردن ایران و ایرانی تا ابد باقی است و تاریخ ایران باید نسبت به خانواده‌ی شهدا، حق‌گذاری کند.»
وزارت خارجه چین اعلام کرد ۲۸ مقام ارشد دولت سابق آمریکا از جمله پامپئو، بولتون و اوبراین را در فهرست تحریم‌های خود قرار داده است.
زینب سلیمانی در توییتر نوشت: ترامپ، تو پدرم را به قتل رساندی-ژنرالی که ضد داعش/القاعده پیروزمندانه جنگید- با این امید باطل که به شکلی تو را قهرمان ببینند. اما در عوض شکست خوردی و منزوی و در هم شکسته شدی. کسی تو را قهرمان نمی بیند بلکه به عنوان کسی می بینند که با ترس از دشمنانش زندگی خواهد کرد.