eitaa logo
امامت و امارت
187 دنبال‌کننده
82.8هزار عکس
45.9هزار ویدیو
4هزار فایل
گزارش شخصی امامت وامارت پردیسان
مشاهده در ایتا
دانلود
😭شش نفر در تاریخ بسیار گریه کرده اند: ➖ حضرت آدم برای قبولی توبه اش کرد که رد اشک بر گونه افتاد.😢 ➖ حضرت یعقوب به اندازه ای برای خود گریه کرد که نور دیده اش را از دست داد.😔 ➖ حضرت یوسف در فراق پدر آنقدر گریه کرد که زندانیان گفتند یاشب کن یا روز.🌙 🌝 ➖فاطمه زهرا در فراق پدر و تنهایی امام و وصی زمانه‌اش.. آنقدر گریه کرد که مدینه گفتند ما را به تنگ با گریه هایت… یا شب گریه کن یا روز…😭😭 ➖ امام سجاد چهل سال در مصیبت و عزای گریه کرد. هر گاه آب و خوراکی برایش میاوردند گریه میکردند ومی گفتند ⤵️ هرگاه قتلگاه فاطمه را به یاد میاورم گریه گلویم را . ➖ اما یه نفر خیلی گریه کرده و هنوز هم گریه می کند…💔 اللهم عجل لولیک الفرج ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohour
هدایت شده از مَحـــرَمــــانه (secret_ir)
🔴 بیماری ♻️ این بیماری معمولا ناشی از حرارتی است که بعد از ایجاد می‌شود. واکسن یکدفعه را، که برگرفته از است، افزایش می‌دهد، مغز کاهش می‌یابد، در نتیجه و غالب می‌شود. به همین دلیل فرد اوتیسمی رفتارهای دارد و به صدا و شلوغی حساس است. عدم کنترل و او نیز به علت غلبه عنصر آتشی و خاکی در سر است. ✅درمان: 🔹پرهیز از تزریق مجدد واکسن 🔹 ملاج سر با 🔹 روغن بادام شیرین در بینی یا گوش 🔹 پرهیز از مانند ، انواع ، و ... 🔹 استفاده از مانند و که در آن از استفاده شده باشد 🔹 عطرهای مناسب و آرامبخش 🔹 ضربه زدن به کف پا () چرا که موجب فراخوان حرارت از مغز به سمت پا شده و از پرخاشگری فرد می‌کاهد.
🔹 🔸 ✍در زمان‌هاي‌ دور، مردي در بازارچه شهر حجره اي داشت و پارچه مي فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبي بود وليكن كمي خجالتي بود. مرد تاجر همسري كدبانو داشت كه دستپخت خوبي داشت و آش هاي خوشمزه او دهان هر كسي را آب مي انداخت. 🔸روزي مرد بيمار شد و نتوانست به دكانش برود. شاگرد در دكان را باز كرده بود و جلوي آنرا آب و جاروب كرده بود ولي هر چه منتظر ماند از تاجر خبري نشد. قبل از ظهر به او خبر رسيد كه حال تاجر خوب نيست و بايد دنبال دكتر برود. 🔸پسرك در دكان را بست و دنبال دكتر رفت . دكتر به منزل تاجر رفت و او را معاينه كرد و برايش دارو نوشت پسر بيرون رفت و دارو را خريد وقتي به خانه برگشت ، ديگر ظهر شده بود. پسرك خواست دارو را بدهد و برود ، ولي همسر تاجر خيلي اصرار كرد و او را براي ناهار به خانه آورد 🔸همسر تاجر براي ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و كاسه هاي آش را گذاشتند . تاجر براي شستن دستهايش به حياط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بياورد پسرك خيلي خجالت مي كشيد و فكر كرد تا بهانه اي بياورد و ناهار را آنجا نخورد. 🔸فكر كرد بهتر است بگويد دندانش درد مي كند. دستش را روي دهانش گذاشتش. تاجر به اتاق برگشت و ديد پسرك دستش را جلوي دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اينقدر عجله كردي ، صبر مي كردي تا آش سرد شود آن وقت مي خوردي ؟ 🔸زن تاجر كه با قاشق ها از راه رسيده بود به تاجر گفت : اين چه حرفي است كه مي زني ؟ آش نخورده و دهان سوخته ؟ من كه تازه قاشق ها را آوردم. تاجر تازه متوجه شد كه چه اشتباهي كرده است 🔻از آن‌ پس، وقتي‌ كسي‌ را متهم به گناهي كنند ولي آن فرد گناهي نكرده باشد ، گفته‌ مي‌شود :‌ آش نخورده و دهان سوخته به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande @Dastanhaeamozande