آینه ... ۳
دلنوشته ای برای مدیران بی کفایت
شب است و شور شبنم دارد این دل
هوای اشک نم نم دارد این دل
چه می پرسی زحال خسته من
از اینجا تا خدا غم دارد این دل
از بلندای غصه درد این مردم...
از تنهایی های زن سرپرست خانوار...
از آرزوهای کودکی گمشده در پس روزگار...
از دستهای آماسیده یک مرد شرمنده در برابر خانواده...
از پیر شدن یک جوان...
از سفره های پر از خالی...
از بیماران منتظر تهیه دارو از بازار آزاد...
از رنج مردمی نجیب...
از این ها صحبت می کنم آهای، ای مدیر بی کفایت...
تو، یادآور باکری را... همت را... چمران را... دیالمه را... آیت را... باقری را... جهان آرا را...
تو، هیچ میدانی چه گذشت بر پاوه... بر مهران... بر سوسنگرد.. بر جوانان دست بسته غواص... بر جوانان شیمیایی... بر جوانان اسیر... بر جوانان موج انفجاری...
تو، چه میدانی از اندیشه بهشتی... مطهری... مفتح... طالقانی... حماسه سلیمانی... رهبری خمینی... دانایی خامنه ای...
راستی دقیقا بگو ای مدیر چه حسی داری از تن فروشی... دزدی... طلاق، بخاطر نتیجه تصمیمات اشتباهت...
موقع کسب رای و قدرت، مردم می شوند ولی نعمت لیک پس از نشستن بر صندلی ریاست، وقت نداری آنها را ببینی...همیشه جلسه داری... همیشه وعده می دهی... همیشه در عکس و فیلم می درخشی... در کنفرانس خبری نود درصد وقت مال تو ست و الباقی جهت طرح سوالات بی پاسخ...
اما بدان ما زاده ققنوسیم و ایران را دوست داریم و پای انقلاب ایستادهایم ولی تو باید بروی ای مدیر بی کفایت.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
به غنيمت شمر ای دوست دم عيسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاين دم ازوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقيست
به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست
زخم خونينم اگر به نشود به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقيا باده بده شادی آن کاين غم ازوست
سعديا گر بکند سيل فنا خانه دل
دل قوی دار که بنياد بقا محکم ازوست
ادامه دارد
#زاده_ققنوس
بهزاد مختاری
خبرنگار
#نورخبر
@nourkhabar_ir