عاکف سلیمانی
#قسمت_چهل_و_سوم عاصف میگفت بهش گفتم: +نه خیر. اما خواستم بهتون بگم که پیگیر کارتون میشم و با یکی ا
#قسمت_چهل_و_چهارم
اما واقعا برام سوال بود پسر عاقل و باتجربه و سختی کشیده و دنیا گشته ای مثل عاصف، چرا باید انقدر روی این دختر حساس میشد.
فیلم خونه عاصف و بررسی کردم دیدم خداروشکر اون روز عاصف خونه نبود. اما این دختر توی خونه عاصف چی میخواست؟ دنبال چی میگشت؟
فیلم و که بررسی کردم دیدم رفته داخل خونه عاصف، مستقیما رفته پشت سیستم.
عاصف هیچ وقت با کامپیوتری که داخل خونه داشت، به دلیل رعایت مسائل امنیتی، متصل به اینترنت نمیشد و همه ما همینیم جز در موارد خاص که از قبل همه چیز تحت کنترل خودمون باشه.
وقتی این زن رفت پشت سیستم نشست، فورا از توی کیفش یه فلش درآورد. معلوم بود که دنبال یه سری موارد از پیش تعیین شده هست و میخواد اقدام به کپی گرفتن از روی فایلها کنه.
فورا زنگ زدم به عاصف، گفتم بیاد اتاقم. وقتی اومد همه چیز و خیلی عادی جلوه دادم و درمورد شب قبل اصلا باهاش حرفی نزدم. نیاز به این داشتم که به جواب سوالات مهمم برسم. یه فنجون نسکافه برای عاصف ریختم و دادم بهش بخوره و یه فنجون دمنوش برای خودم ریختم، بعدش اومدم روبروی عاصف نشستم. کمی مقدمه چینی کردم و دوتا خاطره از رفتنمون به سوریه رو یادآوری کردم،بعدش سوالم و پرسیدم:
+عاصف، از خاطراتمون به اینور اونور و ماموریتامون، عکس و فیلم داری؟
فنجونش و گذاشت روی میز کمی فکر کرد گفت:
_بله حاجی دارم. اتفاقا توی سیستم خونهم هست که اصلا متصل به اینترنت هم نمیشم باهاش. حفاظت ستاد سیستم و چک کرده تا یه وقت بدافزاری، یا مشکلی وجود نداشته نباشه.
سرم تیر کشید. اعصابم ریخت به هم. به عاصف گفتم:
+یه سوال ازت میپرسم، دلم میخواد مثل همیشه صادقانه حرف بزنی. من تا حالا ازت یه دروغ هم نشنیدم.
عاصف خیره شد بهم و منتظر موند ببینه چی میخوام بگم که اینطور تاکید میکنم صادقانه جواب بده... جوابش برای من روشن بود، چون فیلم مربوط به ساعت و روز و ورود اون دختره به لابی رو دیدم، فیلم داخل خونه عاصفم بررسی کردم و دیدم عاصف خونه نبوده. اما بازم دلم شور میزد. گفتم:
+اون دختره تا به حال توی خونهت اومده؟ راستش و بگو.
_حاجی این چه حرفیه؟ نه به جون پدر و مادرم. اصلا نیومده. منم اهل این غلطکاریها نیستم.
+عاصف! توی چشم من نگاه کن!
_به جان امام حسین تا به حال توی خونهم نیومده. اون آدرس خونه من و نداره. نمیدونم بعد از این همه سال همکاری و رفاقتِ ماقبلش و... در مورد من چی فکر میکنید. بخدا من...
حرفاش و قطع کردم گفتم:
+عاصف، گند زدی رفت.
بلند شدم رفتم پشت میزم، لب تاپ و روشن کردم و فیلم ورود اون دختره به لابی محل سکونت عاصف و پلی کردم تا روی مانیتور بزرگ اتاقم به نمایش در بیاد. به عاصف گفتم: «ببین برادرم. خوب ببین. ببین این کیه که اومده توی خونهت! وقتی میگم گند زدی رفت، یعنی جوری گند زدی که با سه بار کشیدن سیفون هم نمیره.»
عاصف متمایل شد به سمت چپ، به سمت مانیتور. یه نگاه به مانیتور انداخت، یه نگاه به من، بعدش بلند شد رفت نزدیک مانیتور، گفت:
«عه. این همین دخترهست. یا حسین...»
فیلم و استپ زدم، دیگه فیلم حضور دختره در داخل خونهی عاصف و نشونش ندادم. بهش گفتم:
+عاصف، خوب فکر کن ببین توی کامپیوترت چیزی که مربوط به من و بچهها باشه نداشتی؟
_باور کنید تصویری از بچهها توی اون فیلمها مشخص نیست. بعدشم من که گفتم، چندصباحی از یکی خوشم اومد، حالا که فهمیدم موضوع چیه، حاضرم گردنشم بزنم. بخدا من صادقم با شما.
+مطمئن باشم؟
_به روح رسول الله من ازش خوشم نمیاد دیگه.
عاصف رفت و منم گزارشات 24 ساعت قبل تا این لحظه رو بردم دادم خدمت حاج آقا سیف مدیر کل بخش ضدنفوذ«ضدجاسوسی» و ضدتروریسیم.
بعد از اینکه گزارشات و دادم بهشون یه سری توصیه های جدید بهم کرد و منم برگشتم دفترم. حاج آقا سیف مدیر کل بخش ضدجاسوسی تمام مدیریت این اتفاق مشکوک و به من سپرد تا هرچی زودتر با کمک عاصف بتونیم به تشکیلات دشمن ضربه بزنیم.
کپی فقط با ذکر منبع و لینک کانال خیمه گاه ولایت و نام عاکف سلیمانی مجاز است. وگرنه رضایتی درکار نیست.
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat