.. . .. . .. . .. ﴾🕸🦋﴿ .. . .. . .. . ..
بسم هو💕
#طعمه_ای_برای_شکار
#برگ408
مادر مربا ها را جلوی سعید می گذارد، شکر را نزدیکش قرار می دهد و می گوید:
سعید جان مادر چاییت سرد شده بده عوضش کنم.
سعید لقمه ای که در دهانش بود را پایین می دهد و می گوید:
نه مامان خوبه میخورم همین رو.
سارا که دوست داشت جو شان خسته کننده نباشد می گوید:
من چاییم سرد شده مامان!
مادر کمی از چای خودش را می نوشد و جواب می دهد:
خب چیکار کنم الان؟
مشکل منه که چایی تو سرد میشه؟
بلند شو چایی جدید بریز!
بعد هم لیوان همسرش را بر میدارد و کنار لیوان سارا قرار می دهد.
با لحن جدی می گوید:
لیوان باباتم پر کن و بیار.
سنگین نریزی واسه قلبش خوب نیست!
سعید تا آخرین حد سرش را پایین آورده بود اما لرزش شانه هایش نشان از این می داد که دیگر توانی برای کنترل خنده هایش ندارد.
سارا لیوان پدرش را در دست می گیرد و هنگام رفتن ضربه ای به پای سعید می زند.
سعید چهره اش جمع می شود و سرش را به سمت سارا می چرخاند.
پ. ن
پ. ن
✍به قلم ریحانه هادی
کپی با هر شرایطی مورد رضایت نویسنده نیست!❌
در پناه پروردگار🌱
.. . .. . .. . .. ﴾🕸🦋﴿ .. . .. . .. . ..
@AKEP_khosh_galam