eitaa logo
⛅ امام زمان (عج)
3.1هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
12.9هزار ویدیو
373 فایل
اقا جانم از خدا میخواهیم پرده های جهل و غفلت از دیدگان ما کنار رود تا جمال دلربای شما را بنگریم 🌥اللهم عجل لولیک الفرج تعجیل در ظهور اقا #صلوات ⚘ 🌟حتما به کانال کودک مهدوی سر بزنید: @montazer_koocholo تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا آنقدر به امام زمانمان معرفت داریم که او را اینچنین اطاعت کنیم؟ اگر نیستیم تا دیر نشده باید کنیم و خودمان را برای یاری حضرت آماده کنیم. 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
✅ در خصوص آیه ٢۴٩ از سوره بقره از امام صادق(ع) روایت شده است: 💫إنّ‌ اصحاب طالوت إبتلوا بالنهر الذی قال الله تعالی «مُبْتَلِیکُم بنَهَر‌ٍ» و إنّ اصحاب القائم یبتلون بمثل ذلک. 📚 (مفید، 1413: 330؛ مجلسی، 1385: 52 / 332) 🔅یاران طالوت با (آب خوردن از) نهر آب امتحان شدند؛ همان‌گونه که خدا فرمود «شما را نهری آزمایش می‌کنیم» و یاران قائم نیز به مانند آن آزمایش می‌شوند. ✅و در مورد آیه «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ؛ (اعراف / 187) درباره ساعت [ قیامت ] از تو مى‌پرسند»، در روایتی از پیامبر اکرم(ص) حکایت شده است که مثال او ( مهدی ) مثل ساعت (رستاخیز) است که ناگهان می‌رسد. 📚 خزار قمی، 1401: 248 @mahdisahebazman
1_629309791.mp3
6.56M
🔈 ۱۴ سوال از مسئولین درباره شبهات کرونا 🔷حجت الاسلام #مهدوی_ارفع 🗓 ۳۰ آبان ماه ۹۹ ⏱مدت زمان: ۲۱:۵۱ دقیقه 🔶همایش« کرونا و نظم نوین جهانی»
💠حاج قاسم،ما از شما یاد کردیم. شماهم اسم تک به تک اعضای کانال رو خدمت ارباب تشنه لب یاد کن. @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7والیبال تک نفره.mp3
10.4M
۷ 🇮🇷 این قسمت: والیبال 🌸 تولید و ارسال توسط یکی از اعضای فهیم ومنتظران امام زمان (عج) 🌷 این مجموعه صوتی دل انگیز هر تقدیم شما میگردد.. 🌹🍃🌹🍃 @Mahdisahebazman
4_6001048002414772713.mp3
3.25M
چه مانند عباس از آغاز همراه امام باشی، چه مانند وهب از میانه ی راه و یا مانند حُر در آخرین لحظات... امام با آغوش باز تو را می پذیرد. مهم تا آخرین نفس پای امام ماندن است.. ◾️ به عشق یاریت میخوانیم تعجيل در ظهور مولا ٥ 🎤 🏴🏴🏴🏴 @mahdisahebazman
1_14676328.mp3
1.21M
صبح می رسد .... وهمچنان جای خالی تورا به رخ مان میکشد... کجایی!؟عزیزدل زهرا (س) امام غریبم !..... امروز محکم تر سربازی و یاریم را تمدید میکنم. 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 🏴🏴 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح دعای ندبه_5.mp3
12.92M
۵ ✨ شرط معیّت با امام ، زُهد است! و شرط زهد، صبر در امتحانات گوناگون مسیر ! کسانی از این مسیر می‌شوند ؛ که در برابر سختی‌ها، آزارها، تحقیرها، تهمت‌ها، سیلی‌ها و .... ندارند و اهل مقاومت نیستند! استاد_ 🎤 🌹🍃🌹🍃 @Mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐ 📝تغییر قطبین زمین (از کار افتادن اسلحه ها در زمان ظهور) 🔺ظهور ناگهانی اتفاق می افتد سخنرانی عید بیعت 99 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج 🌹🍃🌹🍃 @Mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️اولین گروهی که با امام زمان (عج) می‌جنگند؟؟!!! ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌@mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐ 📜 نامه امام زمان به شیخ مفید 🔺 با اینکه ما به فرمان خداوند در نقطه‌ای دور و پنهان از دیده‌ها به سر می‌بریم، ولی از تمام حوادث و ماجراهایی که بر شما می گذرد کاملا مطلع هستیم و هیچ چیز از اخبار شما بر ما پوشیده نیست... ⭕️ حتما ببینید..... أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج @mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍حسام بی خبر از حالم، خواند صدایش جادویی عجیب را به دوش میکشید این نسیم خنک از آیاتِ‌ خدایش بود یا تارهایِ‌ صوتی خودش حالا دیگر تنها منبع آرامشم در اوجِ‌ ناله هایِ خوابیده در شیمی درمانی و درد، صوتِ قرآنِ جوانی بود که روزی بزرگترین انتقام زندگیم را برایش تدارک دیده بودم صاحب این تارهای صوتی،‌ نمیتوانست یک جانی باشد اما بود همانطور که دانیالِ مهربان من شد این دنیا انباری بود از دروغهای ِ واقعی در آن لحظات فقط درد نبود که بی قرارم میکرد سوالهایی بود که لحظه به لحظه در ذهنم سلامی نظامی میداد و من بی توانتر از همیشه، نایی برایِ‌ یافتنِ ‌جوابش نداشتم در این مدت فقط صدا بود و تصویری مه گرفته از حسام مدتی گذشت و در آن عصر مانند تمام عصرهای پاییز زده ی ایران،‌ جمع شده در خود با چشمانی بسته،‌ صدایِ‌ قدمهایِ‌ حسام را در اتاقم شنیدم نشست روی صندلی همیشگی اش، درست در کنار تختم بسم اللهی گفت و با باز شدنِ‌ کتاب، خواندن را آغاز کرد. آرام، آرام چشمهایم را گشودم تار بود اما کمی بهتر از قبل چند بار مژه بر مژه ساییدم حالا خوب میدیدم خودش بود همان دوست همان جوان پر انرژی و شوخ طبعِ‌ دوست دانیال با صورتی گندمگون ته ریشی مشکی و موهایی که آرایشِ مرتب و به روزش در رنگی از سیاهی خود نمایی میکرد چهره اش ایرانی بود،‌ شک نداشتم و دیزاینِ‌ رنگها در فرمِ‌ لباسهایِ شیک و جذابِ‌ تنش،‌ شباهتی به مریدان و سربازان داعش نداشت این مرد به هر چیزی شبیه بود جز خونخواری داعش پسند کتاب به دست کنار پنجره ایستاد و به خواندنش ادامه داد قدش بلند بود و چهارشانه و به همت آیه آیه ایی که از دهانش بیرون میآمد انگار در این دنیا نبود در بحبوحه ی غروب خورشید،‌ نم نمِ باران رویِ‌ شیشه مینشست و درختِ‌ خرمالویِ پشت اش به همت نسیم، میوه ی نارنجی نشانش را به رخ میکشید نوای اذان بلند شد حالا دیگر به آن هم عادت کرده بودم عادتی که اگر نبود روحِ پوسیده ام،‌ پودر میشد محضه هدیه به مرگ حالا نفرت انگیز ترین های زندگیم،‌ مسکن میشدند برایِ‌ رهاییم از درد و ترس.. صدایش قطع شد کتاب را بست و بوسید به سمت میزِ کنارِ‌تختم آمد ناگهان خیره به من خشکش زد سارا خانوم ضعف و تهوع همخوابه های وجودم شده بودند کتاب را روی میز گذاشت و به سرعت از اتاق خارج شد چند ثانیه بعد چند پرستار وارد اتاق شدند اما حسام نیامد چند روز گذشت و من لحظه به لحظه اش را با تنی بی حس، چشم به در، انتظارِ آوازه قرآنِ دشمنم را میکشیدم و یافتن پاسخی از زبانش برای سوالاتم اما باز هم نیامد حالا حکم معتادی را داشتم که از فرط درد از خود میپچید و نیازش را طلب میکرد و من جز سه وعده اذان ازمسکن اصلیم محروم بودم این جماعت ایدئولوژی شان محتاج کردن بود بعد از مدتی حکم آ‍زادیم از بیمارستان صادر شد و من با تنی نحیف بی خبر از همه جا و همه کس آویزان به پروین راهی خانه شدم او با قربان صدقه های مادرانه اش مرا به اتاقم برد به محض جا گیری روی تخت و خروج پروین از اتاق با دستانی لرزان گوشی را از روی میز قرض گرفتم باید با یان یا عثمان حرف میزدم تماس گرفتم اول با عثمان یک بار دو بار سه بار جواب نمیداد و این موضوع عصبیم میکرد شماره ی یان را گرفتم بعد از چندین بار جواب داد سلام دختر ایرانی صدایم ضعیف بود بگو جریان چیه تو کی هستی لحنش عجیب شد من یانم دوست سارا دوست داشتم فریاد بزنم و زدم،هرچند کوتاه خفه شو من هیچ دوستی ندارم من اصلا کسی رو تو این دنیا ندارم داری تو دانیالو داری نشسته رویِ‌تخت با پنجه ی پایم گلِ‌ قرمز رنگ قالی را هدف گرفتم داشتم دیگه ندارم یه آشغال مثه عثمان؛اونو ازم گرفت ⏪ ... 🍃🌺 @Mahdisahebazman ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_14676328.mp3
1.21M
یا صاحب الزمان (عج) ...: ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح) خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ امروز محکم تر سربازی و یاریم را تمدید میکنم. 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 🏴🏴 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 زیارت مختصر (صلّی اللّه علیه و آله) در روز : السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ رَبِّکَ وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَجَزَاکَ اللهُ یَا رَسُولَ اللهِ أَفْضَلَ مَا جَزَى نَبِیّا عَنْ أُمَّتِهِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬  أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ، أَعِزَّةٍ عَلَي الْکافِرينَ فروتن در برابر مؤمنان، و غیور دربرابر دشمن💪 این اوج عزّتِ یک انسان است ؛ که قرآن از آن نام می‌برد .... برای دشمنت خطرناک باش ✋ 🛑 تو هم می‌توانی... اگر ؛ 🌹🍃🌹🍃 @Mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷مهدی شناسی ۱۲🌷 ◀️‌‌ﻫﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ،ﻋﯿﻦ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﯼ ﮐﻤﺎﻟﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺣﺮﮐﺘﺶ ﺍﺯ ﺑﺪﺍﯾﺖ ﺑﻪ ﻧﻬﺎﯾﺖ،ﺣﺮﮐﺖ ﺍﺯ ﺭﺗﺒﻪ ﯼ ﻧﺎﻗﺺ ﺧﻮﺩ،ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻘﺎﻡ ﺟﺎﻣﻊ ﻭ ﻋﯿﻦ ﮐﺎﻣﻞ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ،ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺗﺒﻪ ﯼ ﺑﺎﻻ‌ﯼ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺑﯽ ﮐﺮﺍﻥ،ﻭﺟﻮﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.ﻭ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ،ﺳﻨﺨﯿﺖ ﺑﺎ ﻋﯿﻦ ﮐﻤﺎﻝ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﺪ. ◀️ﻇﻬﻮﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺗﺒﻪ ﯼ ﺑﺮﺗﺮ،ﻣﺴﺘﻠﺰﻡ ،ﺧﺮﻕ ﺣﺠﺐ ﻭﺭﻓﻊ ﻭ ﺩﻓﻊ ﺣﺪﻭﺩ ﻭ ﻣﺮﺍﺗﺐ ﺩﺍﻧﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﺳﺖ.ﻏﺎﯾﺖ ﻭ ﺛﻤﺮﻩ ﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺩﺭ ﻧﻈﺎﻡ ﻃﺒﯿﻌﺖ ،ﺣﯿﻮﺍﻧﯿﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺑﺸﺮﯾﺖ.        ◀️ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺑﺸﺮﯾﺖ ﺑُﻌﺪﯼ ﺍﺳﺖ ﺟﺪﺍﯼ ﺍﺯ ﺑﻌﺪ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ.ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﺍﻭﺻﺎﻑ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﯿﺪ،ﺁﻥ ﭼﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺩﺭ ﺑﺸﺮ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ.       ◀️ﺣﺎﻝ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺣﯽ ﺩﺍﺭﺩ،ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺭﻭﺡ ﺟﺎﻣﻊ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﻔﺨﻪ ﯼ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ،ﮐﻪ ﺟﺎﻣﻊ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻤﺎﻻ‌ﺕ ﺍﺳﺖ.ﺍﻭ ﻧﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ،ﯾﮏ ﻋﯿﻦ ﮐﺎﻣﻞ ﺩﺍﺭﺩ،ﮐﻪ ﻋﯿﻦ ﮐﺎﻣﻞ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﺮﮐﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺗﺒﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﻻ‌ﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﻣﻨﺘﻬﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻋﯿﻦ ﺍﻻ‌ﻧﺴﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ◀️ﻋﯿﻦ ﺍﻻ‌ﻧﺴﺎﻥ،ﺍﻣﺎﻡ ﯾﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺛﻤﺮﻩ ﯼ  ﮐﻞ ﺧﻠﻘﺖ ﻭ ﻧﻈﺎﻡ ﺁﻓﺮﯾﻨﺶ ﺍﺳﺖ.ﻫﻢ ﺍﻭﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻭ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺧﻠﻘﺖ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺍﺳﺖ.ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﯿﻦ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ.       ◀️  ﺍﯾﻦ ﻋﯿﻦ ﺑﺎﯾﺪ "ﺗﺎﻣّﯿﻦ ﻓﯽ ﻣﺤﺒﺔ ﺍﻟﻠﻪ"ﺑﺎﺷﺪ،ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺳﺪ. ◀️ﺍﮔﺮ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﻓﺮﺟﻪ ﺍﻟﺸﺮﯾﻒ) ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﻮﯾﺪ،ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﺪ،ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻭ ﻋﯿﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ،ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﺟﺎﻣﻊ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﻮﯾم... 🌹🍃🌹🍃 @Mahdisahebazman
شهید محسن فرخی زاده.mp3
10.66M
💌 ویژه شهادت ✦مسئله هسته ای بهانه است برای دشمنان.. ✦مشکل آن‌ها موجودیت جمهوری اسلامی، نفوذ و اقتدار آن است! ✦آن‌ها از اقتدار انقلاب واهمه دارند! و این واهمه، به اوج خود نزدیک می‌شود! 💥 چـــرا؟ استاد_ 🎤 🌹🍃🌹🍃 @Mahdisahebazman
❣﷽❣ 🔻 * .... * 4 💕◈•══•💖•══•◈💞 3 "توجه به رنج" 🔹 اولین واقعیت دنیا که لازمه ما بهش توجه کنیم اینه که: ما در دنیایی زندگی میکنیم که توی اون رنج وجود داره و ما آدما چه خوشمون بیاد و چه خوشمون نیاد، رنج هایی رو تحمل خواهیم کرد.☺️ ✅ بنابراین خیلی مهم هست که خودمون رو طوری تربیت کنیم که «از رنج نترسیم» و اگه جایی هم لازم شد، «به استقبال برخی از رنج ها بریم».👌 💢برای شناخت این واقعیت مهم زندگی در دنیا، یعنی مسألۀ رنج، لازمه که در ابتدا یه معرفی اجمالی از انواع رنج داشته باشیم. ☢️ رنج های دنیا به طور کلی به دو دسته تقسیم میشن: رنج خوب رنج بد 🌺 رنج خوب، رنجی هست که انسان تحمل میکنه و در نهایت، هم سودِ دنیاییش رو میبَره و هم به پاداش آخرتی میرسه. 😊 ✔️ مثلاً رنجِ درس خوندن و ورزش کردن که طبیعتاً سختی هایی هم داره اما هم توی دنیا باعث موفقیت هایی میشه و هم پاداش اخروی داره.✅🎏 ✔️ یا مثل رنجِ تربیت فرزند که هم فواید دنیایی داره و هم فواید آخرتی. ⭕️ رنج بد، رنجی هست که ممکنه برخی از انسان ها تحمل کنن در حالی که هم در دنیا اذیت میشن و هم در آخرت عذاب خواهند شد. 🔥⛔️ مثلاً رنجِ حسادت کردن نسبت به دیگران یه رنجِ بد حساب میشه؛ آدم حسود مدام حرص میخوره و در آتش حسادت نسبت به دیگران میسوزه و در قیامت هم به خاطر این حسادتش عذاب خواهد شد. ⛔️ یا مثلاً رنجِ بداخلاقی کردن با دیگران؛ آدمِ بد اخلاق، هم خودش مدام در حال اذیت شدن هست و هم موجب اذیت شدن دیگران میشه و در نهایت هم این بد اخلاقی موجب جهنمی شدنش خواهد شد. 🚫⛔️ ... از دست ندین👌👌 🍃🌹🍃🌹 @Mahdisahebazman
🔴 و اینک آخرالزّمان ... 🔹 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «...پس از من اقوامی خواهند آمد که غذاهای خوب و رنگارنگ می‌خورند و بر مرکب سوار می‌شوند،در حالی که خود را به آرایش ویژه زنان برای شوهر می‌آرایند و همچون زنان، جلوه‌گری می‌کنند و همانند شاهان ستمکار زندگی می‌کنند.آنان منافقان این امت در آخرالزمان هستند که شراب می‌نوشند و در پی بازی با دوشیزه گانند و بر مرکب شهوت سوار می‌شوند و نمازهای جماعت را ترک می‌گویند و با سهل انگاری،از نماز شامگاهان باز می‌مانند و در خوردن زیاده روی می‌کنند.» 📚 مکارم الاخلاق، صفحه ۴۴٨ و ۴۴٩ @mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍توام یه عوضی هستی مثه دوستت و همه ی هم کیشاش اصلا نکنه توام مسلمونی؟ جدی بود سارا آرام باش هیچ چیز اونی که تو فکر میکنی نیست از وضعیت لحظه به لحظه ات باخبرم میدونم چه شرایطی رو از سر گذروندی پس فعلا یه کم استراحت کن از کوره در رفتم با خبری؟چجوری؟یان بیشتر از این دیوونم نکن این دوستی که تو ایران داری کیه کسی که منو به اون آموزشگاه معرفی کرد کیه؟ کسی که پروینو آورد تو این خونه کیه؟ اسمش چیه؟ حسام؟ یان دارین باهام بازی میکنید اما چرا گرمم بود زیاد به سمت پنجره رفتم تا بازش کنم چشمم که به تصویر خودم در شیشه افتاد میخکوبِ‌ زمین شدم این من بودم همان دختر مو بور با چشمان رنگی این مرده ی متحرک شباهتی به من نداشت صدای الو الو گفتنهای یان را میشنیدم اما زبانم نمیچرخید گوشی از دستم افتاد به سمت آینه رفتم دیگر چیزی از آن دختر چند ماه پیش باقی نمانده بود جز چشمانی آبی رنگ وحشت کردم سری بی مو چشمی بی مژه صورتی بی ابرو جیغ زدم بلند دوست نداشتم خودم را ببینم پس آینه محکوم شد شکستن پروین هراسان به اتاقم آمد با فریاد این زنِ تپل و مهربان را به بیرون هُل دادم تا جاییکه از دستم برمیآمد شکستم و پاره کردم و در این بین در زدنهای گریان پروین پشت در اتاق قصد قطع شدن نداشت صدایش را میشنیدم آقا حسام، مادر تو رو خدا خودتو زود برسون این دختره دیوونه شده در اتاقم بسته میترسم یه بلایی سر خودش بیاره من که زبون این بچه رو نمیفهم مدتی گذشت تتمه ی توانم را صرفِ‌ خانه خرابیم کرده بودم و حالی برایِ‌ ادامه نبود روی زمین تکیه زده به کمد نشستم دیگر چه چیزی از همه ی نداشته هایم، داشتم تا برایش زندگی کنم با ضعیفی عجیب تکه ی خورد شده از آیینه را برداشتم تمام لحظه های نفس کشیدنم را مرور کردم.معدود خنده هایم با دانیال شوخی هایش جوک های بی مزه اش سر به سر گذاشتن های بچه گانه اش کل عمرم خلاصه میشد در دانیال تکه ی تیزِ آیینه را روی مچ دستم قرار دادم مردن هم جرات میخواست و من یکبار نخواسته تجربه اش کرده بودم چشمانم را بستم که ناگهان ضربه ایی آرام به در خورد سارا خانوم لطفا درو باز کنید خودش بود قاتل خوش صدای تنها برادرم صدایش را شنیدم درست مانند وقتی که قرآن میخواند نرم و خوش آهنگ اما من متنفر بودم، نه از صدا، که از صاحبش دوباره ضربه ایی به در زد سارا خانوم خواهش میکنم درو باز کنید زیادی آلمانی را خوب حرف میزد به همان خوبی که ته مانده ی انگیزه ی زندگیم را گرفت دیگر چه داشتم که دل وصل کنم به بودن و نفس گرفتن زیبایی، آخرین چیزی بود که از دست دادم و حالا به امید مرگ باید لحظه های آغشته به سرطانم را میشمردم صدایش در گوشم موج زد سه ثانیه صبر میکنم در باز نشد میشکنمش پس سه ثانیه برای گذشت از زندگی و نجات از دستِ این مسلمان داعش مسلک وقت داشتم باید داغِ این رستگاریِ نکاحین را به دلش میگذاشتم تکه ی آیینه را با وجودی لرزان شده از ترس روی مچ دستم فشار دادم مُردن کارِ ساده ایی نبود، دستم سوخت،چند ضربه ی محکم به در خورد، من با تمام وجود وحشت کردم، و در شکست با موهایی پریشان صورتی خوابیده در ریش و لباسی که عدم هماهنگی در رنگهایش عجله برای رسیدن به این خانه را نشان میداد با رنگی پریده، سری پایین و چشمانی چسبیده به دستم، حیرت زده روبه رویم ایستاد صبر کن داری چیکار میکنی زخم دستم سطحی بود پروین با دیدنم جیغ زد عصبی فریاد زدم دهنتو ببند حسام با آرامشی هیستیریک از پروین خواست تا اتاق را ترک کند دو قدم به سمتم برداشت خودم را عقب کشیدم آرزوی این تَن را به دل میگذاشتم نزدیک نیا عوضی ایستاد دستانش را تسلیم وار بالا برد حسِ جوجه اردکی را داشتم که در حصاری از گربه های گرسنه دست و پا میزند باشه فقط اون شیشه رو بنداز کنار از دستت داره خون میاد روزی میخواستم زندگی را به کامش زهر کنم اما حالا داشتم جانم را برای اخلاصی از دستش معامله میکردم ترس و خشم صدایم را میخراشید بندازم کنار که بفرستیم واسه جهاد نکاح مگه تو خواب ببینی وقتی دانیالو ازگرفتی وقتی با اون خدا و اسلامت تنها خوشیمو آتیش زدی و کَردیش یه قصاب عین خودتو اون دوستای لعنتیت، عهد کردم که پیدات کنمو خِرخِرتو بجوئم اما تو پیدام کردی اونم به لطف اون عثمان و یانِ عوضی و درست وقتی که حتی انرژی واسه نفس کشیدن ندارم نمیدونمم دنبال چی هستی چی از جوونم میخوای اما آرزوی اینکه منو به رفقای داعشیت بدی رو به دلت میذارم گوشیم به صدا درآمد و حسام به سمتم دویدغافلگیر شدم به شیشه ی مشت شده در دستم چنگ زد و من با تمام نیرویی که ترس چند برابرش کرده بود در عین مقاومت حمله کردم نمیدانم چند ثانیه گذشت اما شیشه در دستش بود و از پاره گیِ به جا مانده رویِ سینه اش خون بیرون میزد... ⏪ ... 🍃🌺 @mahdisahebazman ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼