🚨 ماجرای خریدن #مبل
💠 ایشان خاطرهای را خودشان نقل میکردند و فرمودند: چون قبل از انقلاب همهاش مبارزه و زندان و تبعید و اینها بود و ما نبودیم که بچهها خیلی خلأ نبود پدر را احساس نکنند لذا من برای اینکه بیشتر در داخل خانه حضور داشته و کنار بچه ها باشم، به دفتر گفتم، که یک عدد #مبل دو نفره برای ما تهیه کنند که وقتی داخل خانه و زندگی شخصی میروم روی مبل باشم که کمر و پایم درد میگیرد راحت باشم، ضمناً بتوانم در آن فرصت به کارها هم برسم، نامهها و گزارشها را مطالعه کنم، در ضمن در خانه حضور داشته باشم تا بچهها وجود پدر را احساس کنند.
بعد فرمودند یک روز آمدم دیدم، این #مبل را که آوردهاند خانوادهی ما آن را بیرون گذاشتهاند. به ایشان گفتم که چرا بیرون گذاشتید؟ خانواده گفتند: آقا! تا حالا در خانهی ما مبل نبوده، تا الان زندگی ما #طلبگی بوده، الان هم مبل در خانه نیاورید. #حضرت_آقا فرمودند: گفتم این را از پول شخصیام تهیه کردند نه از پول دفتر، آن هم بخاطر اینکه حضورم در خانه بیشتر باشد. گفتند خیلی خ، حالا اگر این باعث میشود شما حضورتان در خانه بیشتر باشد، بچهها بیشتر پدر را احساس بکنند، ما این مبل دو نفره را تحمل میکنیم.
آقای مروی میگوید: بعداً من، ماجرا را از دوستان دفتر سوال کردم. گفتند: این یک مبل #دست_دومی بود، این را تهیه کردیم، دادیم تعمیرش کردند، پارچه روی آن کشیدند و برای #آقا آوردیم.
🌐 گفتگو با حجتالاسلام #احمد_مروی
✅اخبار و تصاویر رهبر انقلاب
💠 @akhbar_rahbar
✅احترام ویژه به فرزند شهید
✍سردار پاسدار علی فضلی میگوید: من برادری داشتم به نام «رحمان» که در سال ۱۳۶۱ در جبهه شهید شد. وی پسری به نام #مصطفی دارد که در زمان شهادت پدر چهارماهه بود. یک روز که در محضر مقام معظم رهبری بودیم، مصطفی را نیز با خود بردم. او در داخل حیاط نشسته و ما وارد جلسه شدیم، جلسهی ما حدود دو ساعت طول کشید. بعد از جلسه که بیرون آمدیم، حضرت آیتالله خامنهای چشمشان به مصطفی افتاد من او را به #حضرت_آقا معرفی کردم. معظم له وقتی فهمیدند که وی فرزند شهید است چهرهشان #دگرگون شد و مصطفی را در آغوش کشیدند و بوسیدند. سپس به صورت گلایه به من فرمودند: «چرا زودتر به من نگفتی؟» بعد، معظمله به داخل اتاق خود رفتند و یک #ساعت و #خودکار برای مصطفی هدیه آوردند و به وی دادند.
📘 خورشید در جبهه، ص ۱۹۴
💠 @akhbar_rahbar
🚨ما منتظر #غذای_اصلی بودیم!
💠 برای قضیه #استهلال، ما در دفتر مانده بودیم. شب با یکی از دوستانِ دفتر، به نمازِ #حضرت_آقا رفتیم. بعد از نماز، آقا فرمودند: چطور شما این موقع (موقع افطار) در دفتر هستید؟ گفتیم: برای استهلال ماندهایم. فرمودند: خیلی خب، #افطار را برویم منزل ما. ما هم دلمان میخواست که برای افطار منزل آقا برویم، ولی #تعارف هم میکردیم. گفتیم: نه آقا در دفتر غذا تهیه کردند. فرمودند: بیایید برویم!
ما هم رفتیم. این آقای #حاج_ناصر که پذیرایی میکند، مقداری #نان و #پنیر و #سبزی و #حلوا آورد. ما مقداری نان و پنیر یک مقدار هم حلوا خوردیم ولی #منتظر بودیم که غذا را بیاورند بالاخره افطار است و با غذایی باید ادامه پیدا کند. چون ما کنار #آقا نشسته بودیم ایشان چشمشان توی چشم ما نمیافتاد، مقداری آزادتر بودیم. این آقای حاج ناصر که میآمد ، من یک جوری علامت دادم که چیزی ادامه دارد یا نه؟ که اگر ادامه ندارد ما همین را بخوریم و گرسنه نباشیم. اگر ادامه دارد خب خودمان را به اینها سیر نکنیم. علامتی دادم و ایشان گفت: نه ادامه ندارد. ما هم همان نان و حلوا و نان و پنیر را خوردیم، ولی اگر دفتر میآمدیم ، قطعاً غذایی که در دفتر درست کرده بودند، برای همین پرسنلی که شیفت کاری داشتند #چرب_تر از غذای حضرت آقا بود.
💠 بعد که افطار کردیم و حضرت آقا تشریف بردند داخل، ما به آقای حاج ناصر عرض کردیم که این چه افطاری بود؟! اگر ما دفتر بودیم یک غذای حسابی به ما میدادند. ایشان گفت که خانواده حضرت آقا #مشهد مشرف شدند و قبل از رفتن، یک قابلمه بزرگ از این حلواها درست کردند. به اندازه این سه چهار شب، افطارمان هرشب حلوا است و با حضرت آقا نان و پنیر و حلوا میخوریم. گفتم #سحر چه کار میکنید؟ ایشان گفت: برای سحر، ما #آبگوشت درست میکنیم و به اندازه #یک_پیاله، برای حضرت آقا آبگوشت میدهیم و بقیه اش را هم خودمان میخوریم.
📚به نقل از حجت الاسلام والمسلمین احمد مروی
💠 @akhbar_rahbar
🚨 ماجرای خریدن #مبل
💠 ایشان خاطرهای را خودشان نقل میکردند و فرمودند: چون قبل از انقلاب همهاش مبارزه و زندان و تبعید و اینها بود و ما نبودیم که بچهها خیلی خلأ نبود پدر را احساس نکنند لذا من برای اینکه بیشتر در داخل خانه حضور داشته و کنار بچه ها باشم، به دفتر گفتم، که یک عدد #مبل دو نفره برای ما تهیه کنند که وقتی داخل خانه و زندگی شخصی میروم روی مبل باشم که کمر و پایم درد میگیرد راحت باشم، ضمناً بتوانم در آن فرصت به کارها هم برسم، نامهها و گزارشها را مطالعه کنم، در ضمن در خانه حضور داشته باشم تا بچهها وجود پدر را احساس کنند.
بعد فرمودند یک روز آمدم دیدم، این #مبل را که آوردهاند خانوادهی ما آن را بیرون گذاشتهاند. به ایشان گفتم که چرا بیرون گذاشتید؟ خانواده گفتند: آقا! تا حالا در خانهی ما مبل نبوده، تا الان زندگی ما #طلبگی بوده، الان هم مبل در خانه نیاورید. #حضرت_آقا فرمودند: گفتم این را از پول شخصیام تهیه کردند نه از پول دفتر، آن هم بخاطر اینکه حضورم در خانه بیشتر باشد. گفتند خیلی خ، حالا اگر این باعث میشود شما حضورتان در خانه بیشتر باشد، بچهها بیشتر پدر را احساس بکنند، ما این مبل دو نفره را تحمل میکنیم.
آقای مروی میگوید: بعداً من، ماجرا را از دوستان دفتر سوال کردم. گفتند: این یک مبل #دست_دومی بود، این را تهیه کردیم، دادیم تعمیرش کردند، پارچه روی آن کشیدند و برای #آقا آوردیم.
🌐 گفتگو با حجتالاسلام #احمد_مروی
✅اخبار و تصاویر رهبر انقلاب
💠 @akhbar_rahbar
✅ یادم نمی آید از دست ایشان دلخور شده باشم ...
✍در مدت یک سالی که با آقا هم اتاقی بودم یک بار یادم نمی آید از دست ایشان #دلخور شده و ناراحت باشم، ایشان مراعات حال همه را می کردند و فرد جامع الاطرافی بودند؛ درس و تحصیل، تهذیب و اخلاق، توجه به مسائل سیاسی و اجتماعی روز، ارتباطات فردی و دوستانه همه را به خوبی در حد اعلی داشتند و رعایت می کردند.
#حضرت_آقا رابطه خوبی با #شیعه_و_سنی داشتند و همواره مراعات می کردند که مطلبی نگویند که باعث ناراحتی و اختلاف شود.
ایشان در قم رعایت حال همه طلبه ها را می کردند، سعی میکردند به جز درس و بحث به چیز دیگری نپردازند، شاید هم برنامه ایشان ممحض شدن در درس بوده، آن را نمی دانم ؛ فقط می دانم در مشهد #ورزش می کردند و شاید یکی از وجوهی که ایشان را به این امر واداشته بود این است که ساواکی ها در مشهد از آقا زیاد می پرسیدند که کجا بودی و کجا می روی؟ ایشان نیز در پاسخ می گفتند: #ورزش بودم، بنابراین یادم نمی آید حضرت آقا در #مدرسه_حجتیه ورزش کنند، البته بسیاری از زوایای برنامه و #سیره_آقا برای ما روشن نبود، چون با ایشان هم سطح نبودیم و سعی می کردیم مزاحم درس و استراحت ایشان نشویم.
#زی_طلبگی را بسیار رعایت می کردند و در نحوه لباس پوشیدن، صحبت کردن و رفتار، هرگز زی طلبگی را زیر پا نگذاشتند و بسیار متین و با وقار بودند.
📚 به نقل از خبرگزاری رسمی حوزه علمیه ( مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حسین علی اکبریان هم حجره مقام معظم رهبری )
💠 @akhbar_rahbar
هدایت شده از تبلیغ موقت👇
تا حالا آویزماشین یا سرسوئیچی باعکس چهره دیده بودید؟؟🤔
آویزماشین با عکس #حضرت_آقا و #سردارعزیز درست کردن😊
باهرعکسی براتون میسازن💯
کانال برای یه خانمه که بیش از چهارسال سابقه رزینکاری داره✌
حمایت کنید از این بانوی هنرمند👇
https://eitaa.com/joinchat/2782658766C8ecf8fddc8
🚨 ماجرای خریدن #مبل
💠 ایشان خاطرهای را خودشان نقل میکردند و فرمودند: چون قبل از انقلاب همهاش مبارزه و زندان و تبعید و اینها بود و ما نبودیم که بچهها خیلی خلأ نبود پدر را احساس نکنند لذا من برای اینکه بیشتر در داخل خانه حضور داشته و کنار بچه ها باشم، به دفتر گفتم، که یک عدد #مبل دو نفره برای ما تهیه کنند که وقتی داخل خانه و زندگی شخصی میروم روی مبل باشم که کمر و پایم درد میگیرد راحت باشم، ضمناً بتوانم در آن فرصت به کارها هم برسم، نامهها و گزارشها را مطالعه کنم، در ضمن در خانه حضور داشته باشم تا بچهها وجود پدر را احساس کنند.
بعد فرمودند یک روز آمدم دیدم، این #مبل را که آوردهاند خانوادهی ما آن را بیرون گذاشتهاند. به ایشان گفتم که چرا بیرون گذاشتید؟ خانواده گفتند: آقا! تا حالا در خانهی ما مبل نبوده، تا الان زندگی ما #طلبگی بوده، الان هم مبل در خانه نیاورید. #حضرت_آقا فرمودند: گفتم این را از پول شخصیام تهیه کردند نه از پول دفتر، آن هم بخاطر اینکه حضورم در خانه بیشتر باشد. گفتند خیلی خ، حالا اگر این باعث میشود شما حضورتان در خانه بیشتر باشد، بچهها بیشتر پدر را احساس بکنند، ما این مبل دو نفره را تحمل میکنیم.
آقای مروی میگوید: بعداً من، ماجرا را از دوستان دفتر سوال کردم. گفتند: این یک مبل #دست_دومی بود، این را تهیه کردیم، دادیم تعمیرش کردند، پارچه روی آن کشیدند و برای #آقا آوردیم.
🌐 گفتگو با حجتالاسلام #احمد_مروی
💠 @akhbar_rahbar
✅ یادم نمی آید از دست ایشان دلخور شده باشم ...
✍در مدت یک سالی که با آقا هم اتاقی بودم یک بار یادم نمی آید از دست ایشان #دلخور شده و ناراحت باشم، ایشان مراعات حال همه را می کردند و فرد جامع الاطرافی بودند؛ درس و تحصیل، تهذیب و اخلاق، توجه به مسائل سیاسی و اجتماعی روز، ارتباطات فردی و دوستانه همه را به خوبی در حد اعلی داشتند و رعایت می کردند.
#حضرت_آقا رابطه خوبی با #شیعه_و_سنی داشتند و همواره مراعات می کردند که مطلبی نگویند که باعث ناراحتی و اختلاف شود.
ایشان در قم رعایت حال همه طلبه ها را می کردند، سعی میکردند به جز درس و بحث به چیز دیگری نپردازند، شاید هم برنامه ایشان ممحض شدن در درس بوده، آن را نمی دانم ؛ فقط می دانم در مشهد #ورزش می کردند و شاید یکی از وجوهی که ایشان را به این امر واداشته بود این است که ساواکی ها در مشهد از آقا زیاد می پرسیدند که کجا بودی و کجا می روی؟ ایشان نیز در پاسخ می گفتند: #ورزش بودم، بنابراین یادم نمی آید حضرت آقا در #مدرسه_حجتیه ورزش کنند، البته بسیاری از زوایای برنامه و #سیره_آقا برای ما روشن نبود، چون با ایشان هم سطح نبودیم و سعی می کردیم مزاحم درس و استراحت ایشان نشویم.
#زی_طلبگی را بسیار رعایت می کردند و در نحوه لباس پوشیدن، صحبت کردن و رفتار، هرگز زی طلبگی را زیر پا نگذاشتند و بسیار متین و با وقار بودند.
📚 به نقل از خبرگزاری رسمی حوزه علمیه ( مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حسین علی اکبریان هم حجره مقام معظم رهبری )
💠 @akhbar_rahbar