eitaa logo
اخبار داغ آران و بیدگل
15.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
9.3هزار ویدیو
15 فایل
این کانال جهت پوشش اخبار آران و بیدگل همراه با چاشنی اخبار گردشگری، سلامت و عکس های تاریخی تشکیل شده است. ارتباط با مدیر و تبادل و تبلیغات👇 @Akhbararanbidgol #آران_وبیدگل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 خاطره‌ای جالب از ۱۵ خرداد‌سال۴۲ در آران (آن زمان آران شهری کوچک، کویری، بافتی روستایی و وابسته به کاشان بود) ‌ 👈۸ ساله بودم، محله‌ها حالت عادی نداشت، همه درکوچه سرگرم گفتگو بودند، یکی‌ خوشحال بود و دیگری ناراحت 👈در میدان کوچک (بین وشاد و سرگنگه) دیدم علی‌ گونی بزرگ قند را که از مغازه‌ی م غارت کرده بود بکول گرفته و به‌ سختی بخانه میبرد و غلامحسین گونیِ شکر به‌دوش و دیگری جعبه‌ی چینی و... یکی به آنها گفت حرام است گفتند کاری به حلال و حرامش نداریم ‌ 👈‌شنیدم که مغازه‌ی م درآتش می‌سوزد دوان‌دوان به میدان بزرگ و چهارراه روانشاد پهلوان پولادسنج رفتم، آتش و دود ازمغازه و اتاقشان به بالا ‌میرفت ‌ 👈‌اهل خانه فرار کرده بودند ولی گاوشان در طویله با افسار بسته و بیقرار بود، هنوز نگاههای ترسیده‌‌ی او را فراموش نکرده‌ام، دلم برایش سوخت؛ آب‌ حوض از شکر اشباع شده بود؛ وسایلی که ارزش داشت را غارت و بقیه درحیاط خانه و کوچه ریخت و پاش بود. ‌ 👈ما بچه‌ها هم مشغول جمع آوری سکه‌هایی شدیم که درکوچه ریخته بود؛ گاوش را فلانی برد ولی به من یک سکه‌ی ده‌شاهی‌ رسید. 👈سکه دردست و روانه‌‌ی منزلمان شدم، ننه با همسایه‌ها تو کوچه بود،خوشحالی‌یِ من و سکه را که دید گوشه‌ی چادرش را گرفت و دنبالم کرد، گفت این مفتخوری‌ها بما نمیاد، زی بَشَ (زود‌ برو‌) همو‌نجا که برداشتی بذار 👈 افراد همه نوع بودند، هم متعصبین و هم لات و لوتها، در بین مذهبیون روانشاد حاج آقا محمد متوسل مانع آتش زدن خانه‌ای شد. 👈او روحانیِ بزرگواری بود، حوالی مسجد ملا‌شکراله خانه و مغازه‌ی بقالی داشت، بعد از مسجدو منبر عرقچین به سر درمغازه مشغول کار میشد؛درهمسایگی او خانواده‌ای بهائی بود ننه‌‌جان زیورم (زیور پهلوانی) هم همسایه‌ی آنها بود و‌ میگفت: افرادی قصد آتش زدن آن خانه را داشتند حاجی در درگاهی خانه ایستاد و راه بر آنها گرفت و مانع شد و فریاد زد آشیانه‌ی مرغی را هم آتش نمی‌زنند! 👈این حوادث باعث شد که تعدادی از فرقه بهائی‌ها خانه‌ها و اقوام خود را ترک وبه شهرهای دیگر مهاجرت کنند/رمضانعلی رحمتی آرانی ​​​​💢 برای همراهی با ما روی لینک زیر کلیک کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2283471151Cfe134958b2
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 شادروان احمد جعفرزاده که مشهور بود به احمد قربت؛ با وجودیکه سواد چندانی نداشت ولی در سرودن اشعار عامیانه و گفتن مطالب فکاهی، مخصوصا تقلید صدا مهارت فراوان داشت. 👈 او ساکن محله‌ی چهار‌سوق آران بود، حتی در سخترین شرایط جسمی با لبخند با ما برخورد می‌کرد، شعری می‌خواند، سخنی می‌گفت و ما را شاد میکرد احمد شادی‌آفرین بود، حیف که زود از میان ما رفت روحشان شاد 🙏🙏 ✍✍ رمضانعلی رحمتی آرانی ​​​​💢 برای همراهی با ما روی لینک زیر کلیک کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2283471151Cfe134958b2
🔴 خاطراتی شنیدنی از دهه‌ی چهل و مسافرت مردم آران وبیدگل به زیارت آقاعلی‌ عباس... 👈 گاهی ما بچه‌ها به پشت بام و کنارگنبد قدیمی و کوچک امامزاده میرفتیم، کاشی‌هایی ازگنبد کنده و ریخته شده بود یکی از آنها را برداشته و کمی خاک روی آن ریخته و با آب دهان گِلی میکردیم و سعی میکردیم آنرا به گنبد بچسبانیم، عقیده‌ داشتیم که اگه کاشی به گنبد بچسبد سال دیگه هم امامزاده ما را طلبیده (دعوت کرده) و به آنجا خواهیم رفت 👈 تلاش زیاد می‌کردیم که بچسبد چون در طول سال ما فقط یک سفر طولانی داشتیم، آنهم ماه مهر و سه روز به مدرسه نرفتن و به آنجا رفتن 👈قندیلی (چلچراغی) هم از سقف ایوان حرم آویزان بود (بزرگترها که ازما خرافاتی‌تر بودند) زیر آن می‌ایستادند و مدتی سرشان به بالا و نگاه به آن میکردند، عقیده داشتند موقعیکه نگاه میکنند اگر قندیل تکان بخورد امامزاده آنها را برای سال دیگه هم طلبیده 👈یکبار مادرم زیر قندیل ایستاد و مدتی سر به بالا و نگاه به قندیل کرد، یکمرتبه با خوشحالی گفت: مَنِ بَطَلَ‌با (مرا طلبید ! ) 👈بیچاره ننه محترم... از بس ایستاد و سر به بالا و نگاه به قندیل کرد چشمش سیاهی رفت و سرگیجه گرفت و تاب تاب خورد ولی فکر میکرد قندیل تکان میخورد 💢 برای همراهی با ما روی لینک زیر کلیک کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2283471151Cfe134958b2