eitaa logo
اخبار لفور
1.6هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
14.1هزار ویدیو
209 فایل
هرچیزی که درباره #لفور بایدبدانید #لفور جایی که بایدرفت ودید اخبار و مطالب ارسالی شما👇👇 @Ab_Azizi #تبلیغات پذیرفته می‌شود👆👆 کانال ایتا @akhbarelafoor گروه ایتا eitaa.com/joinchat/131203086C0505ea2121 کانال تلگرام t.me/akhbarelafoor
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ قصیده‌ای درباره شهدای لفور : ⭐️ شاعر عباس محرابی ⭐️ 🔵 قسمت اول : ســلام ای والـدين ســرفــرازان سـلام سـازنـدگان اين شهيـدان       خوش آمـد بر شما در بـزم ياران قـدوم پـاکتـان بر مـــژه هـامان دلم تنگ است سخن دارم فراوان زجنــگ کفــر با مـردان ايمـان از آن روزی که جنگ آغاز گرديد بسيــجی همـدم سـرباز گـرديد سپـاهی مـردمان را کرد دعـوت هـوائـی با زميـن دمسـاز گرديد ز رهبـر نامه آمد اين جهاد است زمــان يکــدلی و اتحــاد اسـت سواران اسب حـق را زين نمودند بخـون در جبـهه ها آذين نمودند کـمــر را بستــه بـا قـلاب هـمـت يقين زين عاشقی نيز حکمتی هست چو اذن جنـگ را مـردم شنيدند شهيـدان يک ره ديگر گـزيـدنـد گهی لبيـک گفتنـد گه دويـدند ز خـون نقشی ز کشور را کشيدند همه رفتنـد مرا با خـود نبـردند نـدای رفتـن و تاختـن سـرودند شـده چشـمان به راه رجعـتشان ولی سرهای بی تـن بوده ديدنـد بدل گفتم رسالت پس کدام است به سنگرهای تک تک سر کشيدم سـراسـر جبهه ها را من دويدم ولـی خشنود انوشا را نديـدم گمـانم پيشتر او گـشت پـرپـر توی سـردشت سر او را بريدند همان خشنود که از پاشاکلا بود هـم او در خط سرخ انبياء بـود درنگ را من دگر جايـز نديـدم به شهرخون همان مهران رسيدم گرفـتم من سراغی را ز شعبـان يکی گفت محرابی را من نديدم شـهيــد اولـی را مـن نـديـدم شعبان محرابی را من نديدم شـهيـــد اول کالـيـــکـلايـي شعبــان محـرابی مـرد خـدائی بـسـمت ديـگر جبـهه نشستـم به مرز شــهـر آبـادان رسيـدم کمی از غم به احمـدی نوشتـم ز آبــادان و زيبـــائی نوشـتـم آبادان دگر از آن غصه پيـر شـد اسحاق احمدی آماج تير شـد بـگو اسحـاق که او بی مـدعا بود شــهيــد اول گـالـشــکلا بـود پيـام آمـد که آغــازی دگـر کن بسـوی غرب کشور هم سفر کن رسيدم جبهه های حاجی عمران سـراسر غرق خون ديدم شهيدان نديـدم يــار علی را نـزد ايشـان نـمـودنـد پـرپرش در آن بيابـان خـونش ديدم ولی جسمش نبوده نریمانی بـخـون خــود تپـيده جــلال خــليــلی در يـادم آمـد تقی توکلی را يــاد کـردم نشـسـتيـم تا بيـايد بـر سر قـول نـيـامـد او , يقيـن گرديده مقبول جـلال و يـارعلی چـه بـاصفـاينـد شـهيــد عــاشــق کـاليـکلاينـد صفدر جعفری مـرد خدا بــود غيـور و شيـر مـرد جبـهه ها بـود هميشــه در نبــرد اشــقيـا بـود شب هنـگام در نمـاز و در دعا بود غلام ساجدی هـم يــار او بـود نبــرد با دشمنـان در کــار او بـود نـمـوده او اُفول در خـط مـوسيان بـرای حفظ مُلک و ديـن و قـرآن ستار تقوی جنــگاوری بـود بـخـط جبـهه هـا نـام آوری بـود عجب شوقی به جنگ و جبهه او داشت کـه او سـربـاز خــط رهـبــری بــود غــلام و صفـدر و سـتــار تقـوی شـنيـدم بـوده انـد رئيـسـکلائی نادر محمودی يـکتــای دوران خطـوط جبـهه ها را او نگـهبـان اگـر رفتـه کلاشيـن بـهـر قـرآن فدا کرد جان خود در آن بيـابـان يقيـن تا کــربـلا راه کـمـی بـود به عشـق کربـلا در دل غـمی بود کنــارش جمعلی اکبری بود رفيق راه و جنـگ را مشتری بود اگــر در صـالـح آبـاد داشت مأوا ز خـون سـر نمـود حق را مهيـاء حیدر امینی از خـاطـرم رفـت شهيـد متـقـی از خـاطـرم رفـت سه همسنگر سه جنگی اين سه ياران از آن عـالـمـکـلا رفـتـنـد به ميدان 🔵 ادامه دارد.... ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✳️ قصیده برای شهدای لفور : ⭐️ شاعر : عباسقلی محرابی 🔵 قسمت چهارم پایانی : ز شلـمچـه يکی بـاز پيکر آمـد رضایی محمد از سفر آمـد گلـی بـود نـاشـکفته پرپـر آمد به رسم هـديه سوی کشور آمد جــوانـی بــودعادل ولی پور ز رزمش گشت چشم دشمنان کور بـلافت را مـنزل و مأوا نـمـوده شـهـادت را برای خـود خريده شـده اسفنديـار هـم شيميايي کجوری مرد حق مرد خدايي شدند از گشنيان مردان کـاری عادل احمدی و محمد رضايي يکـی هـم آن شهيـد شيميايي که نـامش برده ام بـالا کجوری نصراله امینی بـود شيـر مـردان شهيد گرديده در آن دوب هردان امينی شير مـرد جبهه ها بـود امـيـنـی از ده اميرکـلا بــود که یونس اسدی مرد نـمـونه به پيرانشهر شـد با تير نشونه يـونس از مردم اسبوکـلا بـود جـوان نـازنين و بی ريـا بـود محمدی علی اکبر دوران بـه اذن والدين آمد به ميـدان تمـام جبهه هـا را او نظر کرد دم آخر به شلمچه سفـر کـرد علی اکبر کریمی رفت با شور سـفر آغاز کـرد تـا وادی نـور به شهر خونِ خرمشهر رسيده ولی روحش از آن کالبد پريده علی اکبر محـمدی ، کـريـمی لفورک بـوده انـد در نوجوانی سلام ای یوسفی، ای مرد ميدان مـحمـد و رضـا را نــامــداران در آذربـايـجان دادی تو هم جان خـدا قسـمت نمايـد باغ رضـوان يـوسـفـی در قائـمشـهر داد آواز ز لفـور هـردو بالم شـد به پـرواز رمضـانعلی واحـدی در حـلبـچه بـه همـراهـی يـارانـش نشـسته نمـودنـد ياوريـش تيـر و تـرکش مـدام و مستـمر بنمـوده راهـش خـاطر حبيـبی هـا هــردو در ياد ایوبش کشـتـه شد اندر مـهابـاد ز اسماعیل که بسته خون به حجله شهيدش کرده اند در شـرق دجـله علی قنبری ، قـهـار عبـدی شــهيـدنـد و شهيـد جـاودانـی علـی از عـاشقـی در فـاو مـانده که قهار هم به سومار اسب رانده دو حـبيبـی دگـر علـی قنبـری که گويند بوده اند آن سه کفاکی قهار عبدی از اسبوکـلا هـست شهيـد شيـر مرد جبهه ها هست علی مظلومی مـظلـومِ ديگـر شهيـد است و شهيد غرب کشور فرامرز عـزيــز ، جبار طیبی شـهيداننـد از بـمـب هـوايــي کـفاک آورده با خود باز شهيدان طيبی ها و مظلومی سـه يـاران مهدی رمضانی فـداکـار شلمچه جنگ کـرد با قـوم کفار در آن جبهه بخونش شـد شناور بـخون غـلتــيـد ســربـاز دلاور مهدی از شاهکلا کز خاطرم رفت بـگـفتـا مـادرش بال و پرم رفت ز مـــداح و شــهـيــد راه داور علیرضا محرابی مــرد سنـگر که هـم جانبـاز بود هم شيميايی مـدرس بــوده و بــوده مـــربی که اين جـانباز از کاليکـلا بـود تـمام پيکرش تـرکش سرا بـود شـهــيد آخـريـن و مـرد ايـثار خبرسـاز ساجدی نامش سپهدار سپهدار مرد حق مرد خدا بود بـراستی او بلال عصـر ما بـود شـهيد آسمـان شـهـر تهـران شـهيـد خـاتـم رئيسکلا بـود خـداونــدا بـحـق نـور عينت شهيدان را ببخشا بر حسينت تو محـرابی اگـر عبـاس نـامی اگر داری تو شيرين ترکـلامی بيا اينـک زبـان و هر دو لب بند بگير از آن شهيدان عبرت و پند دمی از کوی اين عشاق گذر کن کمی زان تربت غم روی سر کن تو ای شاعر صفت بس کن گزافه شـهيـدان جـملـه الگـوی زمانه شـهيدان عِنـده رَبِ يُرزَقـونـَنـد شـهيدان تاجران جـان و خونند تو با يک فاتحه زين جا گذر کن بـه پابوسی آنان يـک سفر کن بپـا خيـزيد جميـع ميهـمـانـان بخـوانيـد فـاتحـه بهـر شهيدان 🤲 آمين يا رب العالمین 🤲 🔵 پایان ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✳️ قصیده‌ شهدای لفور : 🔵 قسمت اول : ســلام ای والـدين ســرفــرازان سـلام سـازنـدگان اين شهيـدان       خوش آمـد بر شما در بـزم ياران قـدوم پـاکتـان بر مـــژه هـامان دلم تنگ است سخن دارم فراوان ز کفــر با مـردان ايمـان از آن روزی که جنگ آغاز گرديد همـدم گـرديد مـردمان را کرد دعـوت هـوائـی با زميـن دمسـاز گرديد ز نامه آمد اين جهاد است زمــان يکــدلی و اتحــاد اسـت سواران اسب حـق را زين نمودند بخـون در جبـهه ها آذين نمودند کـمــر را بستــه بـا قـلاب هـمـت يقين زين عاشقی نيز حکمتی هست چو اذن جنـگ را مـردم شنيدند يک ره ديگر گـزيـدنـد گهی لبيـک گفتنـد گه دويـدند ز خـون نقشی ز کشور را کشيدند همه رفتنـد مرا با خـود نبـردند نـدای رفتـن و تاختـن سـرودند شـده چشـمان به راه رجعـتشان ولی سرهای بی تـن بوده ديدنـد بدل گفتم رسالت پس کدام است به سنگرهای تک تک سر کشيدم سـراسـر جبهه ها را من دويدم ولـی  را نديـدم گمـانم پيشتر او گـشت پـرپـر توی سر او را بريدند همان که از بود هـم او در خط سرخ انبياء بـود درنگ را من دگر جايـز نديـدم به شهرخون همان رسيدم گرفـتم من سراغی را ز يکی گفت را من نديدم شـهيــد اولـی را مـن نـديـدم  را من نديدم شـهيـــد اول مـرد خـدائی بـسـمت ديـگر جبـهه نشستـم به مرز شــهـر رسيـدم کمی از غم به نوشتـم ز آبــادان و زيبـــائی نوشـتـم دگر از آن غصه پيـر شـد  آماج تير شـد بـگو که او بی مـدعا بود بـود پيـام آمـد که آغــازی دگـر کن بسـوی غرب کشور هم سفر کن رسيدم جبهه های سـراسر غرق خون ديدم شهيدان نديـدم را نـزد ايشـان نـمـودنـد پـرپرش در آن بيابـان خـونش ديدم ولی جسمش نبوده  بـخـون خــود تپـيده در يـادم آمـد را يــاد کـردم نشـسـتيـم تا بيـايد بـر سر قـول نـيـامـد او , يقيـن گرديده مقبول و چـه بـاصفـاينـد شـهيــد عــاشــق  مـرد خدا بــود غيـور و شيـرمـرد جبـهه ها بـود هميشــه در نبــرد اشــقيـا بـود شب هنـگام در نمـاز و در دعا بود  هـم يــار او بـود نبــرد با دشمنـان در کــار او بـود نـمـوده او اُفول در خـط بـرای حفظ مُلک و ديـن و قـرآن  جنــگاوری بـود بـخـط جبـهه هـا نـام آوری بـود عجب شوقی به جنگ و جبهه او داشت کـه او سـربـاز خــط رهـبــری بــود و و شـنيـدم بـوده انـد  يـکتــای دوران خطـوط جبـهه ها را او نگـهبـان اگـر رفتـه بـهـر قـرآن فدا کرد جان خود در آن بيـابـان يقيـن تا راه کـمـی بـود به عشـق کربـلا در دل غـمی بود کنــارش  بود رفيق راه و جنـگ را مشتری بود اگــر در داشت مأوا ز خـون سـر نمـود حق را مهيـاء  از خـاطـرم رفـت از خـاطـرم رفـت سه همسنگر سه جنگی اين سه ياران از آن رفـتـنـد به ميدان 🔵 ادامه دارد.... ✍ عباسعلی محرابی 🔰 به کانال اخبار بپیوندید 👇👇 @akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✳️ قصیده‌ شهدای لفور : 🔵 قسمت اول : ســلام ای والـدين ســرفــرازان سـلام سـازنـدگان اين شهيـدان       خوش آمـد بر شما در بـزم ياران قـدوم پـاکتـان بر مـــژه هـامان دلم تنگ است سخن دارم فراوان ز کفــر با مـردان ايمـان از آن روزی که جنگ آغاز گرديد همـدم گـرديد مـردمان را کرد دعـوت هـوائـی با زميـن دمسـاز گرديد ز نامه آمد اين جهاد است زمــان يکــدلی و اتحــاد اسـت سواران اسب حـق را زين نمودند بخـون در جبـهه ها آذين نمودند کـمــر را بستــه بـا قـلاب هـمـت يقين زين عاشقی نيز حکمتی هست چو اذن جنـگ را مـردم شنيدند يک ره ديگر گـزيـدنـد گهی لبيـک گفتنـد گه دويـدند ز خـون نقشی ز کشور را کشيدند همه رفتنـد مرا با خـود نبـردند نـدای رفتـن و تاختـن سـرودند شـده چشـمان به راه رجعـتشان ولی سرهای بی تـن بوده ديدنـد بدل گفتم رسالت پس کدام است به سنگرهای تک تک سر کشيدم سـراسـر جبهه ها را من دويدم ولـی  را نديـدم گمـانم پيشتر او گـشت پـرپـر توی سر او را بريدند همان که از بود هـم او در خط سرخ انبياء بـود درنگ را من دگر جايـز نديـدم به شهرخون همان رسيدم گرفـتم من سراغی را ز يکی گفت را من نديدم شـهيــد اولـی را مـن نـديـدم  را من نديدم شـهيـــد اول مـرد خـدائی بـسـمت ديـگر جبـهه نشستـم به مرز شــهـر رسيـدم کمی از غم به نوشتـم ز آبــادان و زيبـــائی نوشـتـم دگر از آن غصه پيـر شـد  آماج تير شـد بـگو که او بی مـدعا بود بـود پيـام آمـد که آغــازی دگـر کن بسـوی غرب کشور هم سفر کن رسيدم جبهه های سـراسر غرق خون ديدم شهيدان نديـدم را نـزد ايشـان نـمـودنـد پـرپرش در آن بيابـان خـونش ديدم ولی جسمش نبوده  بـخـون خــود تپـيده در يـادم آمـد را يــاد کـردم نشـسـتيـم تا بيـايد بـر سر قـول نـيـامـد او , يقيـن گرديده مقبول و چـه بـاصفـاينـد شـهيــد عــاشــق  مـرد خدا بــود غيـور و شيـرمـرد جبـهه ها بـود هميشــه در نبــرد اشــقيـا بـود شب هنـگام در نمـاز و در دعا بود  هـم يــار او بـود نبــرد با دشمنـان در کــار او بـود نـمـوده او اُفول در خـط بـرای حفظ مُلک و ديـن و قـرآن  جنــگاوری بـود بـخـط جبـهه هـا نـام آوری بـود عجب شوقی به جنگ و جبهه او داشت کـه او سـربـاز خــط رهـبــری بــود و و شـنيـدم بـوده انـد  يـکتــای دوران خطـوط جبـهه ها را او نگـهبـان اگـر رفتـه بـهـر قـرآن فدا کرد جان خود در آن بيـابـان يقيـن تا راه کـمـی بـود به عشـق کربـلا در دل غـمی بود کنــارش  بود رفيق راه و جنـگ را مشتری بود اگــر در داشت مأوا ز خـون سـر نمـود حق را مهيـاء  از خـاطـرم رفـت از خـاطـرم رفـت سه همسنگر سه جنگی اين سه ياران از آن رفـتـنـد به ميدان 🔵 ادامه دارد.... ✍ عباسعلی محرابی 🔷 نشر بمناسبت هفته دفاع مقدس 🔰 به کانال اخبار بپیوندید 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹