✳️ منظومه شاباجی : 🔵 منظومه عاشقانه شاباجی به منطقه لفور سوادکوه شمالی تعلق دارد. " شاه باجی جعفری " بين سال های 1255 تا 1260 شمسی در روستای" دهکلان " لفور به دنيا آمد. در ييلاق گالش بچه ای به نام" ملاخان جان حيدری " دلباخته شاه باجی می شود. در همين گير و دار"عبدالعلی خان پهلوان " به خواستگاری باجی می آيد. شاباجی جا افتاده به عقد پسری 16 ساله در می آيد. تفاوت سنی اين دو نفر سبب می شود که بعدها شوهر شاباجی دوباره ازدواج کند. منظومه عاشقانه شاباجی سروده همان گالش بچه عاشق است. بخش از اشعار به همراه ترانه شاباجی در ادامه خواهد آمد. 🌸🌸🌸🌸🌸 ای دادا بيدادا ای برادرون (ای برادرها فرياد مرا بشنويد ) شاه باجی نازدار مه چنّه مهربون ( شاه باجی ناز دار من چقدر مهربان است ) اسپه دسا بال آ صورت شير و خون ( دست‌هايش سپيد و صورتش گلگون است) قد بلن بالا و مه چنگ ميون ( بلند بالا و كمر باريك است ) كمند گيس آ ترز مازرون (كمند گيسوی او ترز مازندران است ) ته اسپه گندم،من اسپه آرد نون ( تو گندم سفيد و من آرد سفيد هستم ) تِه منه خرش آ عسل آ راغون ( تو خورش و روغن و عسل من هستی ) ته سور چنار و من تِه ساهه بون ( تو چون چنار بلند و من سايه‌بانت هستم ) من مشكی دستمال و تِه سوال ميون ( من مانند دستمال سياه بر پيشانی تو بسته‌ هستم ) تِه مسجد شاه و من ته چراغون ( تو مانند مسجد شاهی كه تو را چراغان مي‌كنم ) نردبون بهلم ، بوريم آسمون ( نردبان بگذارم به آسمان بروم ) سر جان خداره بئی‌ريم دس دامون ( دست به دامان خداوند دراز می كنم ) اول يا علی ، ديوم ونه وچون ( اول مولا علی(ع) ، دوم دست به دامان فرزندان او می شوم ) سوار بويم من تِه بوريم خراسون ( من و تو برای زيارت امام رضا به خراسان برويم ) زرهه آقاره بئيريم ، دس دامون ( ضريح آقا امام رضا(ع) در بگيريم ) امه كار در بوره سوكا و آسون ( دعا كنيم تا كار ما راحت و آسان تمام شود ) *** وسوی كوه ره آ بئيته می ها ( كوه وسو را ابر گرفته است ) مه دل تنگ هائيته، شومه گليا ( هر گاه كه دل تنگ شوم به روستای گليا می روم ) علی جان آمی زنا كاهنه كار ( زن عمو علی جان بسيار داناست ) تِه كجه دئيا و چچيه تِه كار ( تو كجا بودی و كار تو چيست ) عَزب خاخره ، تِه شه خنه نار ( خواهر عَزب را در خانه نگه ندار ) #منظومه_شاباجی_لفور #شاباجی_لفور ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🎧 منظومه شاباجی 🎤 با صدای قاسم باقری سرخکلایی🌹 🔵 بر اساس داستانی از کتاب زنده یاد؛ استاد باباتافته سوادکوهی🌷 #منظومه_شاباجی_لفور #قاسم_باقری_سرخکلایی #استادباباتافته ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ منظومه شاباجی : 🎵 با صدای : علی اصغر غفوری فرد نفت چالی #منظومه_شاباجی_لفور #علی_اصغر_غفوری_نفتچالی ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ منظومه شاباجی: با صدای زنده یاد استاد ابوالحسن خوشرو #منظومه_شاباجی_لفور #استاد_ابوالحسن_خوشرو ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

‍ 📚 شعر محلی درباره لفورک : لفورک برمه نکن ای بی زبون نازنین دیار من ای بی نشون قصه ی دلتنگی ره از سر نعیر بَمرده دورانی که داشتی خواهون اسم لفور که امو اول تِه بی احترامی داشتی بین همسرون گله از دست کی خوانی بکنی امروز نا حامی دارنی نا پشتیبون شکایت خوانی پیش کی بَوری کی دره که با ته بوه همزبون هرچی داشتی یکدفعه بیّه فنا بئی بازیچه ی طرحی بی امون همه بَینه با چه شوق راهی شهر ترک هاکردنه تره با چمدون بتنه دیگه خوامی بوریم بهشت بعد عمری کار، هاکنیم دمزنون دیگه امروز همگی شهری بینه صاحب عمارت بَینه ساختمون زن آ مرد جیب دره خطِ موبایل خبرگیری کنّه از فامیلون کی شونه زمی دله لش دکفه یا بوره مردم دشت به کایرون لفورک ته ونه عادت هاکنی ته اطراف اوئه سربالا آسمون کاری که از دست اما برننه همینکه یادت کّمی باش قَدِردون 🖊کیومرث دهقان ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ سد لفور و شعری درباره سد لفور و عواقب آن برای مردم منطقه از زبان یکی از خانم های لفور ⭐️ قسمت اول ⭐️ 🔵 قصه پُر غصه مردم لفور و سد لفور #سدلفور_عواقب_آن ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ سد لفور و شعری درباره سد لفور و عواقب آن برای مردم منطقه از زبان یکی از خانم های لفور ⭐️ قسمت دوم ⭐️ 🔵 قصه پُر غصه مردم لفور و سد لفور #سدلفور_عواقب_آن ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ اشعار محلی مازندرانی: بَزِن لَ لِه که لَ لِه زار دارنه غَمِه خِشرو قَدیمه یار دارنه بَخون دِل جه بَخون خِشرویه خونِش غِرصه دِل پِر آ غَم خِروار دارنه دِهون وا کِرده خِشرو دِل نالِسّه بِرمه واره شِلاب آ چِش وارِسِّه غَمیره گَلی ره جِفتا تو گیته خِشی دِله سامون چِنگوم کارِسِّه اَتّا خِشخونا اَتّا گِله مازرون اَتّا رَشید خوندِستا اَتّا گَلون هوژَبره قِصّه ره وافتا په گیته اَتّا اَمیر گِتا نَبِرده قَشون طالِب طالِب و آمِله هِراز او حوسَین خان آ مَشتی آ پِروِره کو شاباجی آ لَفور آ وِنِه مَسّی اَمیر آ گوهِره بِخواستی و رو مه دِل خوانه لَ لِه وا جور بِنالِم بِنالِم زاره دِلبَر وین چه حالِم دیگِر بورده نِنه خِشرویِ واری اَمان اَز داغِه حاله بیقِرارِم دِگِر خِشرو واری خِشخون دَنیِّه مَله سَر بِلبِله اَفغون نَویمبه چِتی پَر بَکشیّه مازرونه کوتِر بِناله مه دِله اَرمون دَنیِّه الهی تا زَمین چَرخ آ تو گیرنه روز آ شو وونه آ چِش ره خو گیرنه ِابولحَسِن یاد زِنده بَمونده جِوون بِئه میدون خِشرو بَخونده ✍ حسن رجبی #اشعار_محلی_مازندرانی #شعر_تبری ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ خانم زهرا صداقتی بورخانی ، میراث‌دار گنجینه هنر کرچال و صنایع دستی نیاکان لفور سوادکوه 🧕 خانم صداقتی دانش‌آموخته معماری طراحی داخلی است اما عشق و علاقه‌اش به مادربزرگ و خاطرات کار در کرچال، او را به سمتی کشاند که بعد از مادربزرگش به صورت میدانی به کمک خانواده، وارد تحقیق در بخش صنایع دستی مردمان لفور و لاکوم (روستایی در ارتفاعات آلاشت) شد و تمام نقشها را ثبت و ضبط کرد و امروز در اتاق خواب کوچکش در قائم‌شهر (منزل پدری) دار کرچال راه‌اندازی کرد و به بافتن سرگذشت و قصه غضه پر درد نیاکان خود می‌پردازد.تا جایی که هنرش مرزهای این سرزمین را در نوردید و امروز مشتری‌هایش از کانادا و آمریکا و آلمان و فرانسه هستند. نکته مهم اینکه تمام وسایل سخت‌افزاری کرچال از صفر تا صد توسط پدر و مادرش ساخته می‌شود. مدیریت بنیاد پژوهشهای فرهنگ و تاریخ سوادکوه در راستای شناسایی استعدادهای فرزندان سوادکوه ضمن معرفی خانم صداقتی به دوستداران گنجینه نیاکان این سرزمین به خود میبالد که: جوانان خردمند پند پذیر سزد گر نشینند جای پیر امید است مسئولین محترم نسبت به وضعیت بیمه این هنرمند اقدام جدی به عمل آوردند و قدر خانم صداقتی‌ها را هم بدانند. #کرچال_لفور #زهرا_صداقتی #لفور_سوادکوه ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ اشعار محلی مازندرانی: خاسّمه گِلِ رو بَوِّم نَهییه تِه کِرچالِ مکو بَوِّم نَهیِه خاسِّمِه صد بهار تِه پیش بموندِم وِضو گیرنے بِچو بَوّوم نَهیِه #شاعر : #شعبان_نادری_رجه ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ اشعار محلی مازندرانی: هوای دار و  خال هاکرده  مه دل جانه ماره کرچال هاکرده  مه دل کوماج و تندیره  نون  ورف  دشو ونه اون حس حال هاکرده مه دل #شاعر : #شمس_حسینی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سه کنجی ره مَگر اٍزّال حریفه؟ نٍنایٍ غرصه ره کرچال حَریفه؟ نٍداشتی یٍ بٍبای روح بَسوزه غَما غرصه ره اَی غربال حریفه؟؟ #برگردان مگر گوشه و زاویه زمین را گاو آهن می تواند شخم بزند؟ اشاره به پیر بته مثال🕭«سه کنجی ره ازال نیه!!»🕭 غم مادر را مگر کرچال "کارگاه جاجیم بافی" حریف است؟ روح فقر و نداری بسوزد مگر غم و غصه را الک حریف می شود؟ شاعر : #خاطره_صابری_سوادکوهی ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ اشعار محلی مازندرانی: ننا کرچالٍ سَر بشته شه عمره بٍبـــا، ازّالٍ سَر بشته شه عمره بٍـــرار بورده قٍــراری آ نَدومبه کمینتا نالٍ سَر بشته شه عمره #برگردان مادر سر دستگاه پارچه بافی عمرش را گذاشت پدر بر روی گاوآهن عمرش گذاشت برادر رفت کارگری بی مزد و نمی دانم بر درگاه کدام خانه عمرش را گذاشت شاعر : #خاطره_صابری ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ اشعار محلی مازندرانی: اِسا مِن جاده لفور رِه کورمه کرچال وگهره ا نَنو ره کورمه اون سره که جان نِنِا دنییه لوه نون ا تندیر نون ره کورمه شاعر : شمس حسینی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مره کــرچال ور، خــو کرده شیئه ببــای دوش، فنــر سو کرده شیئه چکی گومــال، فقیــری آ نداشتی مه‌مار،ها جانه مار، دو کرده شیئه #برگردان پهلوی «کرچال» خوابم می‌کرد و می‌رفت همدوش پدرم فانوس روشن می‌کرد و می‌رفت با فقر فاقه و گاوهای اجاره‌ای مادرم، آه مادر عزیزم، با سرعت پی‌شان می‌دوید و می‌رفت ★کرچال:دستگاه بافندگی ★چک: چند معنا دارد یکی اینکه ارباب گاوی را به رعیت می داد و جهت مراقبت کیفی، رعیت مالک یک پایش بود، که در بطن خودش تفاسیر ملونی دارد، بهترین روش برای اعمال سلطه بر مال و رعیت بود. ✍ #مهجور_ٱمل 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 چَلِ رِسی نکن مه دل تو کنه مه خسّه چشمونِ گوشه او کنه ته رز رزِ خونش کِرچالِ میون مه غم بیته دلِ کَشّه لو کنه ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ اشعار محلی مازندرانی: کرچالِ کار ره نیمه کاره بشته بورده مه پیته دلّه، پاره پاره بشته بورده تاریکِ شو بیّه مه دیِّن روز نوونه هفت آسمونّه بی ستاره بشته بورده گهره مه مارِسّه نواجش خونّه هرشو امشو موِه داغِ دواره بشته بورده دهره، رسن، کاتی یه وَر جا،جِم نخرنه گِنّه چتی اَتّا اشاره بشته بورده ! تسبیح ونه انگوسِ مِن، تو خرده، انگار هاکرده مسّه استخاره بشته بورده پینه بزه دسّه بلاره، من بمیرم لابد نداشته دردِ چاره بشته بورده کاهنه کلوشِ ور، خیال، پَر بیته آسّه چش چش سرایته برمه واره بشته بورده دشتِ ونوشه نوج بزوئه، مار دنی یه باهارِ دِلّه، مشتِ ناره بشته بورده #برگردان_فارسی: کار (کرچال) را نیمه کاره رها کرد و رفت دل فرتوت مرا پاره پاره گذاشت و رفت زندگی برایم چون شب تاریکی شد که روز نمی شود هفت آسمون را بی ستاره گذاشت و رفت گهواره برای مادرم هر شب مویه می خواند امشب برایم داغی دوباره گذاشت و رفت داس و طناب، در کنار نردبان چوبی حرکت نمی کند می گویند چگونه با یک اشاره رفت؟! تسبیح بین انگشتانش تاب می خورد انگار (مادر) برایم استخاره گرفت و رفت من به قربان دست پینه بسته اش شاید برای دردش چاره ای نداشت و رفت خیال در کنارِ کفش کهنه ی مادر آهسته به پرواز در آمد چشمان گریه و زاری را از سرگرفت، گذاشت و رفت... گل بنفشه در طبیعت جوانه زده و مادر نیست دل ِ بهار را، پر از ناله گذاشت و رفت مِن: میان، بین ✍ #حوا_واحدی_گشنیانی ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🎞 قطعه زیبای کرچال با صدای استاد علیزاده #کرچال_بافی #استاد_علیزاده ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ اجزاء و ابزار تشکیل‌دهنده کرچال : شاخ: پِش نُواَت: پِش تِک: کَتِل: شونه: ماکو: وَرد: قرقره و چرخک: پِلِ چُو: پِی تِک: پِی نُواَت: دَس چُو: تخت کرچال: شاخ: ابزاری است که در حفره درون پِش نُواَت قرار می‌گیرد و با طنابی به محل نشستن بافنده وصل است و برای سفت کردن قسمت بافته شده به کار می‌رود. پِش نُواَت: چوب افقی که در پایه‌های عمودی دستگاه قرار می‌گیرد که بر روی آن چوبهای کوتاهی قرار دارد که نخ‌های تار به دور آن پیچیده شده است. پِش تِک: چوب عمودی که پِش نواَت به آن متصل است. کَتِل: دو عدد چوب که در قسمت زیرین دستگاه جهت قرار گرفتن پای بافنده تعبیه شده که به وسیله آن بافنده تارها را از یکدیگر جهت بافت و عبور دادن ماکو از میان تار استفاده می‌کند. شونه: وسیله‌ای چوبی که تارها از میان آن گذشته و پس از هر رج بافت بر روی قسمت بافته شده کوبیده می‌شود. ماکو: (تا وَر اور) ابزاری چوبی که نخ تُون جهت بافت به دور آن پیچیده شده است. وَرد: دو چوب موازی به اندازه 50 سانتیمتر که میان تارها قرار می‌گیرد و میان آن با رشته نخ‌های کنفی تقسیم شده که تارها از میان آن می‌گذرند. قرقره و چرخک: از یک طرف ورد را نگهداشته و از طرف دیگر به وسیله طناب به پِلِ چُو وصل است. پِلِ چُو: چوبی است افقی در بالای دستگاه کرت چال که قرقره و چرخک را نگه می‌دارد. پِی تِک: چوب‌های افقی انتهای دستگاه. پِی نُواَت: چوبی است مدور که نخهای تار به دور آن مانند کلاف پیچیده شده و با حرکت بافنده کلاف نیز باز می‌شود. دَس چُو: چوبی است که در زیر دستگاه کرت چال در سوراخی که در پش نوات تعبیه شده قرار گرفته و برای سفت یا شل کردن پارچه بافته شده استفاده می‌گردد. تخت کرت چال: قسمت چوبی از دستگاه که بافنده روی آن می‌نشیند. تُون: نخ‌های پود که در داخل ماکو پیچیده شده است. «در گذشته چادرشب­هایی که از ابریشم بافته می­شد «دارایی» نام داشت که مخصوص اعیان منطقه بوده است. همچنین در گذشته از دستگاه کرت چال علاوه بر بافت چادرشب، برای بافت جاجیم و سفره و شَمد نیز استفاده می‌شد. ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ شعری درباره لفور : خوامه لَفور شِنه وَطِننه بَوِم تور آ دَشتا کو آ رَسِننه بَوِم گِلاره وَنگا وا گالشِ اویا وِساره شیرِ تو، چابِننه بَوِم نِشاره جِفته پَر، بینجِ نِزاره شوپه ره شوپه گِر حِسننه بَوِم بهار دَوه صِداره مَسسه بِلبِل وَنوشه گِل نشین هِمننه بَوِم کِله تَشا لَوِه بِشتی، بِن هِدا لَوه ره سوت پِلائه بِننه بَوِم صِداره تَختَخا شونه آ کِرچال مَکو ره دَسا بالِ تِننه بَوِم کَهرا چاربیدار شوگیرا صَرا کَشی یاسه بارا باربِننه بَوِم کِله تَشا اوزر وَرفا زِمسون بِباره چَک به تَش خِتِن بَوِم خَوِر بِمو، دیگر دَنیه بورده بومِ لو، سَروِسن وِسننه بوم شاعر : محمودی ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ شعری برای لفور : این جا لفور است ای لفوریها بیایید این وادی نور است برآن قرآن بخوانید  اینجا زمانی در بهاران هیبتی داشت  دشت و دمن آوای مشتی جانعلی داشت  اینجا لفور است و لفوریها کجایید  آبادیت ویران شده خود را مرانید  این دشت را آواز صلصل داشت بیدار  قمری در فصل بهار می خواند بسیار  این ملک را چون عالمان بی بدیل است عمارها بوذرها را چون دخیل است  اینجا فراموش شد نشانی از خدنگ نیست  اکنون آبادی ما را بوی جنگ نیست  اینجا بدل صد لاله را در چنگ دارد  نام آورانی چون شهید از جنگ دارد  اینحا ملائک صبحگاهان سجده داشتند  اینجا کواکب بر صدیقان خنده داشتند  این بند پشت و آن لفورک داغ دارد  در پیش رو سرسبز چون گلباغ دارد  آن چاشتحوران گل کتی مشهور باشد  مدرسه و اهلش از آن بس دور یاشد اسبوکلا و گشنیان اندر مقابل  باید نویسم سرنوشتش در مقاتل این پیکر زخم وطن مرهم ندارد  این دشت بی آهو شده همدم ندارد  بس گله ها را در دمن هم گرگ دریده  صاحب پی جانش به این آن سو دویده  دشت رفت نفار رفت و صدای جان مار رفت  خانه بسوخت کاشانه اهلش از دیار رفت  من سوخته جانم عاشق ملک لفورم  پروانه ام من سوخته شمع لفورم من از دیار نفت چال واین ثغورم پروا ندارم از نسب اهل کجورم شاعر : مرحوم اسداله کجوری نفت چالی ۱۳۹۴/۸/۲۵ ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

📽 مستند "وطن من لفور" پخش شده از شبکه سه سیما جمهوری اسلامی ایران #مستند_وطن_من_لفور #وطن_من_لفور ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ شعر خواندن مشهدی آقابرار خدادادی جان پیر ته صدای بلاره تماشای این کلیپ خالی از لطف نیست 😍 🌺 پدری از دیار لفور ارسالی رضا فیروزی #مشهدی_آقابرارخدادادی ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🌷تقدیم به شهدای سوادکوه🌷 🌷 سوادکوه شهیدون بلاره🌷 ‌ باصدای❤️سعیدنصیری🎤 ‌ نوازنده❤️سعیدشعبانی🎹 ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹

‍ ✳️داستان " مِـه پِِـر ریکـا خواسّــه " از کاظم صداقتی : مِـه پِِـر ریکا خواسّـه؛ مِه مار کَم شُونس و اِقبال هّـفتــا بِتـیـمّــه پِشـت بِه پِِشـت کیـجــا بَـکِــردِه مِـه مـار گِــتِــه : شــی خـواخِـــر اِقـبـــال بِـلِنّـــه مّـــردی وِنِـه سّــر شـــاب بَــزو ریـکــــا بَـکِـــرده گَــدنایِ تِـک کِـه دَکّـلــــون پَـچّـیــــــم نِـداشـتِـــه هّـرجــا هِـنیـشـتِـــه مِـه دِدایِ کَــر رِه بَـیـتِـــه«۱» ایـنـتـــا وِنِـــــه وِردِ زِوُن بـیـئــــــه سِـــروسّـــــه اَتّــه اِجــاق بِـکــــور بِمــــو مِـــه وَر ره بَـیـتِـــــه هّـرچـــی اِمــامــــزاده لَــفــــــورِ وَر دَئــیــنِــــــه مِــه مـار وِشــــونِِــه دار و خــالّه جِِــل دَوِسّـــــه شِـه داشـتــی و نـاشـتــی قّـرون و پَـنـــــجِ زاری نَـــذرِ مَـــلِـــــه سَــیّـــدونِ کــاکّــــل دَوِسّــــــــــه شـو تـا صِـواحــی بِِـرمِــه بِِـرمِــه غّــم بَـرِشتــــه اَتّـه نِـمِـــه ریـکـــایِ وسّـــه شـــال بِِـبـــافـتِــــــه شِـــه دل گِـتِـــه : گّـهـــرِه دِلِــه ریـکــارِه سّـــرده سِــرخِ گِلـمـــدارِ جـاجیـــــم کِــرچـال بِـبـافتِــــه وّنـگِــه تِـلائُـــون تـا نِــواصّـر زیکِ خــونّـش«۲» دَشـت و لَـتِــــــه مِـلـک و مِــــلاره دو بَـئـیـتــــه گَــدنـا وِِرِِه دیمــریس هِـــدائــه اَی نِـمــاشــــون شــو تـا صِـــواحـــی خَـسّـــه تَنّــه تُـو بَـئـیتِــــه هَـر ســال بِهــارِ ماه شِـه بیـنـــجِ تیــمِ هــمــــرا اَرمــــونِ دِلّّــم دَسّــه دَسّـــه چـــال هــاکِـــــردِه اَی پَیــزِمـــا اونسّـــر بِمــــوئِـــه دَسّـــه خـالــــی شِــه دردا غَمِّــه جینگــاسَــر غِـــروال هـاکِـــرده اَتّـه کــوتِـــر رِه آسِــمــــــــونِ وّر بَــدیــبــــــــــو دل کــوتِِـــرِ هـمـــــرا هِـوا سَــر پَـر کَشـیـئِـــــــه شِـــه دِل شـــوکــایِ ضــامِـنِ دامِـنِّ گیـتِــــــــــه نَـقـش و نِگـــارِ گُنـبِـــد و مّعـجَــــر کَشـیـئِـــــــه اَنّــه خِــــدا اّلـلّـــه عـلــــــی رِه ونـگ هــدائِـــــه دَسّــــاخِـــــری اَرمــــــونِ دلِّـــه وِِر هِـــدانِِـــــــه چَـن ســالِ دیـمــریـســا توتِـنّـی درد و غرسِـــه چَـن ســــالِ مِــزّه خـــونِ دلّـــه وِر هـــدانِــــــه گَــــدنــا اِِســــا مِــه جــانِ مـــارِ دور گِــرِسّـــــه نُـــومّــه رضــا بَیـتِـه ریکــا نُـومــدار بّمـــونّـــه اَتّــه زَریـنِ جــونِـکـــــاره پِِــر بّــکـــوشــتِـــــــه صــدتا بهـــار رِه مِـه رضا خوار خوار بَمـــونّــه #برگردان: پدرم عـاشـق پسر؛ امّا مادر کم شانس و اقبال من هفت شکم را پی در پی دختر زائید مادرم می گفت : اقبال شـوهر خـواهـرم بلنـد است شوهرش از روش رد شد پسر زائید مادر بزرگ که دهنش اصلا در و پیکر نداشت هرجا می نشست پشت سر مـادرم حـرف می زد این جمله وِرد زبانش بوده و همیشه تکرار می کـرد اجاق کوری آمده و در برم نشسته هر چه امامزاده در منطقه ی لفور بـود مادرم حتی بر شاخه هـای درختانش هم دخیل بست داشته ها و نداشتـه هایش؛ تا قّران و پنـج ریـالـی نذری سادات محل کرد هــر شب تا صبح گــریه کنـان غمش را ریسید و برای پسـر نزائیــده اش شــال بافت تو دلش می گــفت: در گهـواره پسـرم سردش می شود در کرچال جاجیـم به رنگ قرمز با تار و پود برجسته می بافت از خـروس خــوان صبـح تا غــروب هنگـام آواز خــواندن زیک (سینه سرخ) در شالیزار و باغ و مراتـع دویده است مادر بزرگ باز هنگام غـروب سرزنشش کرد و شب تا صبح (بخاطر نا ملایمتی مادر بزرگ) تن خسته اش تب کرد هر سال فصـل بهـار هنگـام نشای شالی آرزویِ دلش را هـم دسته دسته نشا کرد باز فصل پـائیـز بـدون هیچ حاصلی از راه رسید و درد و غمش را در خرمنگاه غربال کرد کبـوتری را در آسمان می دید دلش بهمـراه کبوتر پر می کشیـد در خیالش دامن ضامن آهو را می گرفت و در ذهنش نقـش و نگـار گنبد و معجـر(امام رضـا) را می کشید آنقدر خـدا و ائمـه را صدا زد سر آخـر آرزوی دیرینه اش را به او دادند و نا ملایمات و تشنّج و درد و غصه یِ چند سـاله اش مـزد چند سال خون دل خوردن را به او دادنـد مادر بـزرگ حـالا دور مــادر جانـم مـی چرخید نـامش را رضا گذاشـت تا پسر نـامدار بماند پدر نیز یک گــاو نر قـرمـز رنگ را سر برید تا صد بهـار را رضا خوبِ خوب زندگی کنـد #واژه ها: ۱ -کَر رِه بّیتِه =خرمنش را زد کنایه از اینکه پشت سرش حرف زد_غیبتش را کرد ۲- زیکِ خونّش =آواز زیک ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ داستان طالب و زهره : ⭐️ قسمت سوم ⭐️  یک روز عصر طالب احساس کرد که کمی ناخوش است ، یار غار و برادرش سبزعلی را صدا زد و گفت : من کمی ناخوشم ، باید کمی بخوابم ، تو گاوها را بدوش و از شیرشان کره بگیر تا من کمی استراحت کنم ، طالب سر بر زمین گذاشت و به خواب رفت ، در خواب ، زهره را دید که درون آب در حال غرق شدن و دست و پا زدن است و هر چه بیشتر دست و پا میزند بیشتر فرو می رود و باز زهره را دید که به همراه نامادری اش ( زهره هم نامادری داشت ) به بازار می روند تا برای عروسی پارچه های سفید و زربفت بخرند و طالب با همین خوابها تا صبح فردا آشفته بود.  فردا صبح ، طالب با صدای پارس سگهای پاسبان گله از خواب بیدار می شود ، ولی دید همچنان احساس ضعف و سنگینی دارد ، سبزعلی را صدا می زند و می گوید ببین چه کسی دارد نزدیک می شود؟ غریب است یا آشنا ؟! اگه غریبه است راه نده و از او دلیل آمدنش را بپرس اما اگر آشناست یا احترام به اینجا پیش من دعوتش کن و برایش چایی آماده کن و صبحانه ی مفصلی برایمان بیاور ....  سبزعلی نگاهی میکند و به طالب می گوید که قلی چارویدار ( چارویدار در گویش مازندرانی به کسی می گویند که از بازاری باری را خریده یا مال خریداری شده دیگران را بر روی اسب حمل کرده و به جایی دیگر یا بازاری دیگر منتقل می کند ) است . طالب با شتاب به طرف قلی می رود و با شادمانی او را به داخل دعوت میکند چون چارویدارها در آن زمان به نوعی افراد مطلع و با خبر محسوب میشدند و غرض طالب هم از دعوت قلی پرسیدن از اوضاع و احوال شهر بود .  طالب از قلی اخبار شهر را جویا می شود و قلی هم از همه جا حرف می زند و در نهایت طالب از زهره می پرسد و قلی پاسخ می دهد که برای زهره خواستگار آمده و تا چند روز دیگر می خواهند عروسی بگیرند ، طالب از شنیدن این حرف مرد و زنده شد ، فریاد بلندی کشید و به سبزعلی گفت اسب را برایم مهیای تاخت کن که باید هر چه سریعتر به شهر برسم . طالب خبر عروسی زهره را از قلی چارویدار شنید و عنان اختیار از کف داد و به سبزعلی نهیب زد که اسب کهر را زین و یراق کند تا طالب هر چه زودتر خویش را به آمل برساند . پیش از حرکت طالب به سبزعلی گفت که از باب تشکر و امتنان به قلی ، یکدست چوقاع ( نوعی تن پوش پشمین) و دو سکه اشرفی و مقداری کره و ماست و سرشیر بدهد و سپس راهی شهر شد.... 🔵 ادامه دارد ... ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

✳️ دعای روز پنج‌شنبه: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ 🤲 الْحَمْدُلِله الَّذِى أَذْهَبَ اللَّيْلَ مُظْلِماً بِقُدْرَتِهِ، وَجَاءَ بِالنَّهَارِ مُبْصِراً بِرَحْمَتِهِ، وَكَسَانِى ضِياءَهُ وَأَنَا فِى نِعْمَتِهِ. 🤲 اللّٰهُمَّ فَكَمَا أَبْقَيْتَنِى لَهُ فَأَبْقِنِى لِأَمْثالِهِ، وَصَلِّ عَلَى النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَلَا تَفْجَعْنِي فِيهِ وَفِي غَيْرِهِ مِنَ اللَّيالِى وَالْأَيَّامِ، بِارْتِكَابِ الْمَحَارِمِ، وَاكْتِسَابِ الْمَآثِمِ، وَارْزُقْنِى خَيْرَهُ، وَخَيْرَ مَا فِيهِ، وَخَيْرَ مَا بَعْدَهُ، وَاصْرِفْ عَنِّى شَرَّهُ، وَشَرَّ مَا فِيهِ، وَشَرَّ مَا بَعْدَهُ. 🤲 اللّٰهُمَّ إِنِّى بِذِمَّةِ الْإِسْلامِ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ، وَبِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ أَعْتَمِدُ عَلَيْكَ، وَبِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفىٰ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ أَسْتَشْفِعُ لَدَيْكَ؛ 🤲 فَاعْرِفِ اللّٰهُمَّ ذِمَّتِىَ الَّتِى رَجَوْتُ بِهَا قَضَاءَ حَاجَتِى، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. 🤲 اللّٰهُمَّ اقْضِ لِى‌فِى الْخَمِيسِ خَمْساً لَايَتَّسِعُ لَها إِلّا كَرَمُكَ، وَلَا يُطِيقُها إِلّا نِعَمُكَ، سَلَامَةً أَقْوىٰ بِهَا عَلَىٰ طَاعَتِكَ، وَعِبادَةً أَسْتَحِقُّ بِها جَزِيلَ مَثُوبَتِكَ، وَسَعَةً فِى الْحَالِ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلَالِ، وَأَن تُؤْمِنَنِى فِى مَوَاقِفِ الْخَوْفِ بِأَمْنِكَ، وَتَجْعَلَنِى مِنْ طَوَارِقِ الْهُمُومِ وَالْغُمُومِ فِى حِصْنِكَ، وَ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاجْعَلْ تَوَسُّلِى بِهِ شَافِعاً، يَوْمَ الْقِيامَةِ نَافِعاً، إِنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی‌اش همیشگی است 🤲 سپاس خدای را که شب تاریک را باقدرت خود برد و روز روشن را به رحمتش آورد و لباس پرفروغ آن را درحالی‌که قرین نعمتش بودم بر تن من کرد. 🤲 خدایا! همچنان که مرا برای این روز نگاه داشتی برای امثال آن نیز پابرجا بدار و بر پیامبر اسلام محمّد و خاندان او درود فرست و مرا در این روز و شب‌ها و روزهای دیگر به فاجعه‌ی انجام گناهان مبتلا مساز، خیر این روز و خیر آنچه در آن است و خیر بعد از این روز را روزی‌ام گردان و شرّ این روز و شرّ آنچه در آن است و شرّ پس از آن را از من بازدار. 🤲 خدایا! من با گردن نهادن به دین اسلام به‌سوی تو متوسل می‌شوم و با حرمت نهادن به قرآن بر تو اعتماد می‌کنم و به دوستی محمّد، بنده برگزیده‌ات که (درود خدا بر او و خاندانش باد) نزد تو به شفاعت می‌طلبم؛ 🤲 پس خدایا پیمانی که روا شدن حاجتم را به آن امید بسته‌ام بپذیر، ای مهربان‌ترین مهربانان! 🤲 خدایا در روز پنجشنبه پنج حاجت مرا برآور که آن‌ها را جز کرم تو گنجایش و جز نعمت‌های تو طاقت ندارد: سلامتی که با آن برای انجام طاعتت نیرو گیرم و عبادتی که با آن سزاوار پاداش فراوان تو گردم و گشایشی در حال من با روزی حلال و اینکه به من با امان خویش در هنگامه‌های ترس امنیت دهی و از هر غم و اندوه کوبنده در دژ استوار خویش پناهم دهی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و چاره‌جویی‌ام را به‌وسیله‌ی او شفیع سودمندی برایم در روز قیامت قرار ده، به‌یقین تو مهربان‌ترین مهربانانی. 🤲 آمین یا رب العالمین 🤲 ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 Https://eitaa.com/akhbarelafoor

✳️ #زیارت_روز_پنج‌شنبه : روز پنجشنبه به نام امام حسن عسکری(علیه‌السلام) است. در زیارت آن حضرت بگو: بسم الله الرحمن الرحیم السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِىَّ اللّٰهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِينَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَ عَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ. يَا مَوْلاىَ يَا أَبامُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَنَا مَوْلىً لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ، وَ هٰذَا يَوْمُكَ وَ هُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ، فَأَحْسِنْ ضِيافَتِى وَ إِجارَتِى بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَاهِرِينَ. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 به نام خداوند بخشنده و مهربان سلام بر تو ای ولی خدا سلام بر تو ای حجّت حق و بنده‌ی پاک خدا سلام بر تو ای پیشوای مؤمنان و وارث پیامبران و برهان محکم پروردگار جهانیان، درود خدا بر تو و اهل‌بیت پاکیزه و پاکت باد. ای سرور من، ای ابا محمّد حسن بن علی، من دل‌بسته تو و اهل‌بیت توأم، این روز، روز پنجشنبه و روز توست و من در آن میهمان و پناهنده به توأم، پس به نیکی پذیرایم باش و پناهم ده، به حق خاندان پاکیزه و پاکت. 🤲 آمين يا رب العالمین 🤲 ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 Https://eitaa.com/akhbarelafoor