🔺️خالی از لطف نیست
✍آیت الله سید کاظم #ارفع :
آیت الله #حق_شناس رحمة الله عليه تعریف میکردند که برای تحصیل به قم رفته بودم، عیال ایشان از یک خانواده ثروتمندی بودند تا حدی که در خانه آنها کلفت و نوکر هم وجود داشته. درآمد یک طلبه آن زمان ۳۰ تومان بود، درست تمام این مبلغ را برای اجاره خانه باید به صاحب خانه پرداخت میکردم و دیگر پولی برای گذران زندگی نمیماند. خیلی دنبال خانه گشتم. در این بین، شخصی به من مراجعه کرد و گفت ما منزلی داریم که اجاره بهای آن نصف بهای منزل دیگر است، اما به جای بقیه پول، همسر شما باید کمک عیال ما کند و کارهای خانه ما را انجام دهد.
نگران شدم که چگونه قضیه را برای همسرم بیان کنم. خیلی از این جریان دل گرفته
شدم. به همین دلیل به حرم حضرت معصومه (عليها السلام) رفتم و موضوع را با آن بزرگوار مطرح کردم. در حرم خوابم برد. در عالم رؤیا حضرت معصومه (عليها السلام) به من فرمود: میرزا! چرا برای این موضوعات کوچک به ما مراجعه میکنی. از ما کارهای بزرگ بخواه. برای پیدا کردن خانه برو سر قبر «میرزای قمی». آقای حق شناس گفت: سر قبر میرزای قمی رفتم و شروع کردم به خواندن سوره یاسین، آخر سوره بود که یکی از دوستان کنارم نشست و گفت: برای یکی از آقایان مسألهای پیش آمده، باید برای انجام کاری به تهران برود و مدت طولانی در آن جا بماند. او دنبال شخصی میگردد تا به او اعتماد داشته باشد و خانه اش در قم را به صورت رایگان به او بسپارد. آية الله حق شناس معمولا وقتی از این قبیل خاطرات را نقل میکرد میگفت: ای دنیا خادم کسی شو که خادم خدا باشد اگر کسی خودش را در اختیار ما گذاشت ما هم دنیا را در اختیار او میگذاریم.
📚درنگستان : هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست ، ص۱۲۹
#خاطرات_علما
💎کشکول ناب حوزوی🔻
☑️ @kashkolenab
هدایت شده از کشکول ناب حوزوی
💥تذکری به مبلّغان
✍حجت الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری (ره):
فاضل ارجمند حجة الاسلام سيد موسي موسوي [۱] فرمود: بنده به لحاظ شرايط مساعدي كه از نظر تحصيلي داشتم، در كمتر از شش سال، مقدمات و سطح يك و سطح عالي را طي كرده و حدود پنج سال هم درسهاي خارج فقه و اصول را نزد اساتيدي همچون آيات عظام داماد و حائري و اراكي قدس سره بهره برده بودم و در شرايط بسيار اميدواركننده اي از نظر آينده علمي قرار داشتم و در حوزه، رسائل و مكاسب و كفايه تدريس ميكردم و در ضمن از اساتيد مدرسه حقّاني هم بودم. در اين موقعيت بود كه در تابستان ۱۳۵۰ش شهيد قدوسي ره به بنده فرمودند: با نظر مساعد حضرت امام، حجج اسلام حاج آخوند و زرندي و كريميان مدرسه اي در كرمانشاه تأسيس كرده اند و بنا دارند كه به سبك جديد، نظير مدرسه حقاني، برنامه ريزي كنند، شما كه به مجموعه برنامههاي ما آشنايي كامل داريد، تابستان سال جاري را به كرمانشاه برويد و اين مدرسه را راه اندازي كنيد. بنده هم آن سال به جاي اصفهان به كرمانشاه رفتم. در آنجا وضعيتي پيش آمد كه مجبور شدم سال تحصيلي بعد هم آنجا بمانم. بعد از آن هم به لحاظ اوج گيري انقلاب و نياز جدّي كرمانشاه به روحاني مرتبط با جوانان و مراكز علمي و دانشگاهي و نفوذ گسترده انجمن حجتيّه و جريانات ماركسيستي در بين جوانان، با مشورتي كه با برخي از اساتيد بزرگوار، از جمله آية الله مشكيني [۱] داشتم، و اكثر آنان با مجموعه شرايط موجود، مصلحت را در ماندن بنده در كرمانشاه ديدند، گرچه سروراني هم نظير مرحوم آية الله العظمي [شيخ مرتضي] حائری به شدت ابراز مخالفت كرده و حتي در غياب بنده فرموده بودند: فلاني خود را ذبح كرده است. بالاخره به هر گونه بود چند سالي با نگراني شديد فكري و تحيّر در كرمانشاه ماندم. بحمدالله با توفيق الهي و با برنامههايي كه با كمك دوستان، در مسجد و مراكز فرهنگي داشتيم، عرصه را هم بر ماركسيستها و هم انجمن حجتيه تنگ كرديم، به طوري كه آنها كاملاً به حاشيه رفتند و حتي برنامه اي براي قتل بنده ريختند كه به صورتي معجزه آسا نجات يافتم. سال حدود ۵۴ يا ۵۶ بود كه به رغم همه موفقيتها بسيار منقلب شدم و تصميم گرفتم استخاره كنم و اگر خوب آمد همان وسط سال به قم بازگردم. در ساعت و حال مناسبي استخاره كردم، آيه «زحف» [۲] آمد، ولي باز به جهت شدت تأثر با اين كه هم معتقد و هم عامل به استخاره هستم به تصميم خود باقي مانده و مشغول جمع اثاثيه براي انتقال به قم شدم. در شب همان روز خواب عجيبي ديدم كه مهم ترين و شيرين ترين فراز زندگيام را رقم زد. در عالم رؤيا ديدم در خيابان، جلوي مدرسه خان اتوبوسهايي بسيار زيبا و. غيرقابل وصف ايستاده و جمع خاصي را از انبوه متقاضيان انتخاب كرده و سوار ميكنند، همه ميدانند كه مقصد سفر بسيار مهم است، ولي به هيچ كس از چگونگي آن خبر نمي دادند. بالاخره جمع محدودي از جمعيت عظيم حاضر را سوار و حركت كردند. در نزديكيهاي مقصد، بوي عطر عجيبي به مشام رسيد كه همه را مدهوش كرد. بعد فهميديم همه اين عطر از فضاي باغ غيرقابل وصفي متصاعد است. دم باغ همه را پياده كردند. باز هيچ كس نمي دانست در داخل باغ چه خبر است. آنجا هم از همين جمعيت محدود، اكثر افراد را راه ندادند. فردي بود از بستگان بنده، هر چه اصرار كردم [كه به او اجازه ورود بدهند]، سه عيب از او گفتند _كه دقيقاً نقصهاي مهم معنوي اوست_ و فرمودند به جهت اين عيبها نمي تواند وارد شود. سپس افراد منتخب را گروه گروه وارد باغ ميكردند. بنده و حجة الاسلام اوسطي و حجة الاسلام حاج شيخ محمود عبداللهي و مرحوم معصومي را با هم وارد باغ كردند. بعد از ورود فهميديم كه مولايمان مولي الكونين حضرت بقية الله_ ارواحنا فداه_ داخل باغ هستند. حضرت در خيمه اي وسط باغ بودند. به محضر مقدس شان رفتيم، شيريني و عظمت محضر قابل وصف نيست. بنده ناگهان به يادم افتاد كه اين بهترين فرصت است كه با كسب نظر مستقيم از حضرت [در باره ماندنم در كرمانشاه] تصميم بگيرم. پس از سؤال بنده، حضرت_روحي فداه_ آنچنان روي در هم كشيدند كه هنوز پس از سالها تلخي آن در ذائقه بنده مانده است و فرمودند: «دل من از دست روحانيون خون است كه يا در قم و حوزههاي مشابه آن به بهانههاي مختلف ميمانند يا به جاهاي خوش آب و هوا و همراه با اقبال مردم ميروند. پس اين گونه مناطق را_كه بسيارند _ چه كساني تأمين نياز كنند!؟»
🔖پاورقی:
۱. حجة الاسلام موسوي نمايندۀ سابق ولي فقيه در كردستان بودند. ايشان در سفري كه اين جانب به كردستان داشتم، اين خاطره و چند خاطرۀ ديگر _ كه در فصلهاي بعدي بيان خواهد شد _ را برايم تعريف كردند. سپس بنا بر تقاضاي من آنها را به صورت كتبي در اختيارم گذاشتند.
۲. آیات ۱۵ و ۱۶ انفال. در اين آيات پشت كردن به جبهۀ جنگ موجب خشم الهي و گرفتار شدن به عذاب جهنم دانسته شده
📚خاطره های آموزنده ، ری شهری، ص۷۰
#خاطرات_علما
✅ @kashkolenab 🌹
هدایت شده از کشکول ناب حوزوی
وقتی که به همراه مرحوم #علامه_طباطبایی به ملاقات پرفسور کربن رفته بودیم، نوه ی مرحوم حاج ملا هادی #سبزواری به آنجا آمد و عکسی از مرحوم ملا هادی سبزواری به همراه داشت. حاج ملا هادی سبزواری از عرفا وحکمای بزرگ ایران است وکتاب معروف منظومه اثر اوست.ماحالات مرحوم حاجی را ازنوه ی او سوال کردیم. نوه ی آن مرحوم می گفت که پدرش برای آن ها نقل کرده بود که حاجی یک هفته مانده به وفاتش به اغما رفت ، یعنی حالت غش به او دست داد.در آن مدت اصلا" آب و غذا نخورد،گوشش نمی شنید وچشمش نمی دید.اطرافیانش فقط درآن مدت از او دوحالت مشاهده می کردند،او با این که در حال اغما بود، فقط الله الله می گفت و دومین حالتش نیز این بود که در وقت نماز وسیله ی وضو می خواست تا وضو بگیرد ونشسته نماز بخواند. بعد از دادن سلام نماز دوباره به حال اغما می رفت.
آیا این واقعه « عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ » نیست؟
خداوند می فرماید: کسانی که شهید می شوند در محضر خدا در برزخ روزی می خورند. پس مرحوم ملا هادی سبزواری هم در آن مدت از شدت محبت خدواند در برزخ روزی میخورد. افرادی هستند که کشته ی دوست اند
غازی ز پی شهادت اندر تک و پوست
وان را که غم تو کشت فاضل تر از اوست
فردای قیامت این بدان کی ماند؟
کان کشتهٔ دشمن است و این کشتهٔ دوست؟
این آیه کاملا" صریح و روشن است که برای اهل برزخ روزی وجود دارد رزق و روزی افراد سعادتمند رزقی شادآور ولذیذ ومناسب عالم برزخ است وهمین طور که ارباب مکاشفه دیده اند که رزق افراد شقی همان آب صدید است.
📚از كتاب حیات برزخی سلسله بیانات آيت الله صائنی زنجانی(ره)
#خاطرات_علما
◾کشکول ناب حوزوی🔻
☑️ @kashkolenab