eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم از شلغم پس به چیزای دیگه هم اهمیت بده هموطن😐 😂😂😂😂🔻🔻 @aksneveshteheitaa
@ aksneveshtehEitaa
هیتلر در جنگ جهانی دوم به تنها قشری که اجازه وارد شدن به جنگ در کشورش را نداد معلمین بودند! او حتی دستور داد معلمین را در سنگرهای زیرزمینی محبوس کنند دلیلش را از او پرسیدند؟؟ او گفت: اگر در جنگ پیروز شویم برای جهانگشایی به آنها نیاز داریم و اگر شکست بخوریم برای ساختن کشور به آنها نیاز داریم. سلامتی @aksneveshteheitaa
ازاون حرفاستا😍😍😍 @aksneveshteheitaa
سلام صبح تون بخیر @aksneveshtehEitaa
خوش به حال من که تو مال منی @aksneveshtehEitaa
وقتی یکی هست❤️ @aksneveshtehEitaa
☀️ كسوف اول تیر در مناطق مختلف چه ساعتی رخ می‌دهد؟ 👌👆نمازآیات فردافراموش نشود ازشروع گرفتگی خورشید تاپایان آن نمازادا وبعدازآن بایدنیت قضا کرد @aksneveshtehEitaa
هدایت شده از گسترده رایگان شبنم مثبت یک کا
❣ کلی آموزش‌های رایگان ،خاص وبروز ❣ 🔴انواع 🔴از دنیای مدرن 🔴تمام ڪاراے این ڪانال رایگانه 😍تاحدتوان به نشدزبان اصلے ولے خب ساده وروان😘 میتونے بابافت ڪاراے زیباڪسب درآمدڪنی💰 لینک کانال👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/173146133Cd7bdb970bc لینک گروه رفع اشکالمون😉👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3958439956C5277e9880f
هدایت شده از گسترده رایگان شبنم مثبت یک کا
✳️ این یک دعوتنامه است 💌💌💌 ⬅️⬅️ جهت ورود بانوان 🙋🙋🙋 به یک اموزشگاه آموزش ٬ اشتغال ✳️ کاملارایگان💵💵💵 ✳️ هنری آسان و کاربردی لینک ورود به آموزشگاه 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/173146133Cd7bdb970bc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیرماهی های عزیز تولدتون مبارک  بهترین کلیپ زیبا برای تبریک تولد متولدین تیر ماه مشاهده بفرمائید 🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃 @aksneveshtehEitaa
پس چرا جواب نمی دی لعنتی هان؟ مگه با تو نیستم جواب بده لعنتی....مگه لالی...با تو هستم.... دندان هایم را عصبی روی هم سابیدم و مشت گره کرده ام به سمت قاب عکس نشانه رفت... قاب عکس روی زمین افتاد و چند تکه شد....... صدای خرد شدن شیشه ها آرامش را به دلم نشاند.....پوزخند تلخی زدم.... نگاهم از شیشه خورده ها به زوی انگشتان زخمی ام سرخورد.... گرمی خون را توی دستانم حس می کردم.... قطره های درشت خون از انگشتانم سر می خورد و به زمین می چکید.... تمام ملحفه ی پایین پاهام پر از لکه های قرمز خون شده بود.... سوزش بدی را توی دستم حس می کردم... دستم را مشت کردم...چهره ام از درد در هم جمع شد و قطره ی اشکی از گوشه ی چشمم سرخورد... مهران که از صدای خورد شدن شیشه ترسیده بود... جمعی از هم سلولی ها که متعجب و بعضیاشون هم با نیشخند نگاهم و در گوش هم پچ پچ می کردند کنار زد و از اطرافم دور کرد.... از نگهبانی بسته ای پنبه و بتادین گرفت و به سمتم آمد.... خودم را کمی جور و جور کردم.... کنارم نشست... با سرزنش نگاه شیشه خورده ها و دستم کرد و گفت:واقعا من دیگه از دست تو چی بگم پسر....آخر سر مطمئنم با این کارایی که داری با خودت می کنی به جای خودت نعشت از این خراب شده بیرون می ره.... به نقطه ی نامعلومی خیره شدم و آهسته گفتم :چه بهتر....حداقل راحت می شم... اخم هایش را در هم کشید و گفت:خفه شو بهراد....یه بار دیگه این حرفو بزنی خودم با دستای خودم می کشمت که دیگه مزخرف نگی....پس خفه شو هیچی نگو.... آهی کشیدم و سرم را پایین انداختم.... صدایش را شنیدم که گفت:ببین چی کار کردی با خودت پسره احمق... از این به بعد باید به همین تخـ ـت قفل و زنجیرت کنم اینجوری فایده نداره...دستت رو بده ببینم.... مشت گره کرده ام را از هم باز کرد..... سوزش بدی را کف دستم حس می کردم.... با بتادین مشغول شستشوی زخمم شد و بعد از آن روی زخم هایم پنبه گذاشت و دستمم را با بانداژ محکم بست... دستم به زوق زوق افتاده بود ....درد عمیقی رو توی عضلات دستم و انگشتانم حس می کرد...درد همینجور توی دستم میپیچید.... اما این درد در مقابل درد دلم هیچ بود،زخمی که روی قلـ ـبم خورده بود خیلی عمیق تر و کاری تر از این بریدگی سطحی بود.... آره ....من یه آدم زخم خورده ام ....زخمی روزگار ....من مثل شمشیر تیز و برنده ام ..هرکی نزدیکم بشه بدجور زخمی می شه....از من بهراد آریا دیگه هیچی نمونده.... دیگه از اون بهراد گذشته خبری نیست....تنها چیزی که ازم مونده یه آدم سرده با احساسات یخ زده.... دست دراز کردم و لیوان آب و قرص را از مهران گرفتم... لیوان را به لـ ـبم نزدیک کردم و قرص را فرو دادم.... با سر و صداهایی که از بیرون می آمد،.آرام چشمانم را از هم باز کردم.... 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa