eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو 💖💖 دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ واغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَوَفّقْنی فیهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّکینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین. خدایا، در این ماه درهای بهشت هایت را به رویم بگشا و درهای آتش دوزخ را به روزیم ببند و به تلاوت قرآن توفیقم ده، ای نازل کننده آرامش در دلهای مؤمنان. 🌻🦋❤️🌻🦋❤️
❣ روزی دیگر از روزها شروع شد این روز را میخوام با یاد و نام شما شروع کنم‌ چون نام شما زیبا ترین نام است 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹   @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
چه روز زیبایی خواهد بود وقتی بهترین ها ! را برای دیگران بخواهید با آرزوی روزی زیبا برای شما ...  صبح بخیر   @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
کلیپسم را از روی تخت برداشتم و داخل کیفم گذاشتم. جلوی آینه ایستادم و همین که موهایم و لباس هایم را چک کردم چشمم به کتابهای آرش افتاد، رفتم روی تخت ایستادم تا بهتر بتوانم عنوانهای کتابها را ببینم. چقدر کتاب شعر داشت، بین کتابهایش یک کتاب توجهم را جلب کرد، برداشتم و نگاهش کردم، اسمش تکنولوژی فکر بود. روی تخت نشستم و شروع کردم به خواندنش، چند صفحه که خواندم خوشم امدوتند تند تیتر وار مطالبش را مرور می‌کردم. ناخوداگاه دراز کشیدم و سرم را روی بالشت گذاشتم. بالشت بوی عطر آرش را می داد. کتاب را روی سینه ام گذاشتم و به فکر فرو رفتم، چقدربوی عطرش را دوست داشتم. اصلا فکر نمی کردم پسر مغرور‌ی که تا قبل از قضیه ی جزوه حتی به من نگاه هم نکرده بود، روزی اینقدر راحت و بدون غرور از دوست داشتنم حرف بزند. خودم هم خیلی عوض شدم. بخصوص از وقتی محرم شدیم، دلم می خواهد همه جا کنارم باشد. به سقف خیره شده بودم وبه فکر هایم لبخند می زدم که در باز شدو آرش در آستانه در ظاهر شدو گفت: –گفتم ریلکس شو، نه در این حد که بگیری بخوابی. بعد چشمش به کتاب افتادو دست به سینه گفت: –خوابیدید دارید مطالعه می فرمایید؟ جلو آمد و دستش را دراز کرد تا بلندم کند که دوباره برگشت و گفت: –نه، خودت پاشو، دوباره ممکنه رنگ به رنگ بشی. از جایم بلند شدم واشاره ایی به کتاب کردم و گفتم: –جالب بود، گفتم نگاهی به فهرستش بندازم. با همان حالتش گفت: – که جالب بود. به طرف آینه رفتم خودم را برانداز کردم و گفتم: –مگه زیاد طول کشید؟ نگاه شیرینی به من انداخت و گفت: – فقط وقتی پیش منی باید زمان و مکان از دستت در بره. بعد دستم را گرفت و به طرف سالن رفتیم. مامان آرش با دیدنم با تعجب گفت: – وای چه موهای قشنگی داری، بعد رو به مژگان گفت: –ببین چقدر بلنده. مژگان با سر تایید کردو گفت: –آرش قبلا عکسش رو بهم نشون داده بود. وای راحیل جون سخت نیست توی این گرما؟ زیر این همه چادرو روسری؟ صورتم رو جمع کردم وگفتم: – خیلی سخته. با تعجب نگاهم کرد. قد موهای مژگان تقریبا تا سرشونه اش بود، حالت دارو قشنگ بود. با آرش روی کاناپه نشستیم. آرش پیش دستی جلوی من و خودش گذاشت و از مژکان پرسید: –بالاخره نگفتی دکتر در مورد بچه چی گفت. مژگان گفت: – یه دکتر دیگه یکی از دوستهام بهم معرفی کرد. امروز مطبش بودم، دستگاه سونو تو همون مطبش داشت. گفت مشکلی نداره. آرش با خوشحالی همانجور که خیار توی دستش را پوست میکندگفت: – چقدر خوب، دیدی مامان راحیل درست گفت، حالا خوب شد بلایی سرش نیاوردی. مژگان گفت: –نه من که نمی‌خواستم سقطش کنم. کیارش اصرار داشت، می‌گفت یه وقت بچمون مشکل دار نباشه. آرش باتعجب نگاهش کردوگفت: –مطمئنی؟ –آره، بابا. چون خودمم شنیده بودم جدیدا خطا تو سوناها زیاد شده. حالا نمی‌دونم عیب از دستگاهاشونه یا تخصص بعضی دکترها. آرش شانه‌ایی بالا انداخت و گفت: – چی بگم. بعد یک تکه از خیار سر چنگال زد وگرفت طرفم و گفت: –راحیل از مامانت تشکر کن. اگه با حرفهاش ما رو به شک نمی‌انداخت، حتما تا حالا اینا بچه رو از بین برده بودند. مژگان گفت: –اتفاقا امروز که مطب این دکتره رفته بودم، یکی دو نفرم بهشون گفته شده بود قلب بچشون تشکیل نشده. انگار مد شده. با صدای زنگ آیفن، مژگان نگاهی به در انداخت وگفت: – فکر کنم کیارش امد. رو به آرش گفتم: – من برم چادرو روسری‌ام رو سرم کنم. با لبخند گفت: –دوباره نگیری بخوابی. خندیدم و به طرف اتاق رفتم. وقتی وارد سالن شدم همه‌ی نگاهها به طرفم چرخید. نگاهی به کیارش انداختم وبا لبخند گفتم: –سلام، حال شما خوبه؟ نگاه تحقیر آمیزی به سرتاپایم انداخت و نفس عمیقی کشیدوسرش را پایین انداخت و آرام گفت: – سلام، خوش امدید. نگاهم را روی صورت آرش چرخاندم. اشاره کرد کنارش بنشینم. نمی توانستم برادر شوهرم را درک کنم. منظورش از این بی محلیها چی بود. در افکار خودم غرق بودم که آرش زیر گوشم گفت: – من از طرفش ازت معذرت می خوام. ــ برای چی؟ ــ چون ناراحت شدی. ــ نه، فقط رفتارش برام عجیبه. دستی به موهاش کشیدو گفت: – من خودمم نمی دونم چشه. برای این که قضیه کش پیدا نکند برای آماده کردن میز شام به کمک مادرشوهرم رفتم. 💖💖💖💖💖💖💖💖   @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
دوستان عزیزم سلام برای شفای پدر مدیر کانال حمد شفا بخونید لطفا از همگی التماس دعا دارم🙏🙏🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ چقدر باید دنیا تشنه بشه تا یہ علے بیاد! کے این مردم می خوان بفهمن یه علے الان حے و حاضره ولے ۱۱۸۷ ساله منتظرہ چون مردم قدر اونو نمیدونن🍂 یازده تا علے فرستاد کشتن🥀 این آخرین ذخیره رو نگہ داشته! تا بیاین جمع بشین و بگین أین الحسن و أین الحسین؟! باید برسے به اینکہ أین المہدے🌱 فقط کافیہ آسایش دنیا دور ما رو بگیرہ اون وقت نمیفهمیم یتیمیم! چون نمیدونیم چیو از دست دادیم نمیریم سراغش فقط باید ظهور شکل بگیره تا بفهمیم ائمه کی بودن!🌿           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
. ماجرای تیغ زهر آلـوده را، باور مکن پهلوانِ بدر را یک میخ کوچک کشته است! 🏴🏴🏴🏴🏴 . دلتنگ رخ فاطمه‌اش بود "علی"… وقت سحر از غصه نجاتش دادند! 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
Rasooli_Babolharam_Net_2.mp3
3.01M
|⇦•شرمنده از گناهان.. و توسل ویژۀ شهادت امیرالمومنین علیه السلام به نَفسِ حاج مهدی رسولی•✠• ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ اولین در ۷ محرم ۶۱ هجری شروع شد! سیدالشهدا اما با خود تحریم را شکست ... راه شکست تحریم‌ها را فهمیدی؟ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
YEKNET.IR - roze - shabe 19 ramezan 1442 - narimani.mp3
5.3M
🔳 (ع) روضه امیرالمومنین علی(ع) تب گرفته تمام جسم مرا 🎤 🥀🏴 (ع)🥀 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود شاعر:قاسم صرافان 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
مریضا یادتون نره التماس دعای فرج 🏴🏴🏴🏴🏴
شبي است که «ليلة البراتش» خوانند: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند چه مبارک سحري بود و چه فرخنده شبي آن شب قدر که اين تازه براتم دادند @mosbat_andishi 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای امام زمانم چه کنم؟ اگه مریض داری اگه غریب وبیکَسی اگه غم به دلت هست اگه درد ناگفتنی داری بسم الله گوش کن ولذت ببر آخه تازه ما سلام دادیم😭😭😭😭😭😭 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
مقتل: امیرالمؤمنین پس از ضربت با صورت به زمین افتاد | حاج میثم مطیعی - Haj Meysam Motiee.mp3
10.18M
🎙امیرالمؤمنین پس از ضربت با صورت به زمین افتاد (مقتل) حاج میثم مطیعی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
دوستان عزیزم سلام..... ما خادمهای شما خیلی به دعای خیر شما عزیزان نیازمندیم مارو دعا کنید 🏴🏴🏴🏴🏴
انا لله و انا الیه راجعون متاسفانه با خبر شدیم مدیر محترم کانال پدر بزرگوارشون رو ازدست دادند و امشب مهمان جد بزرگوارشون امیرالمومنین علیه السلام شدند از طرفت خودم و اعضای محترم کانال این غم بزرگ رو خدمت ایشون و خانواده محترمشان تسلیت عرض میکنم ان شاءالله همنشین آقامون امیرالمؤمنین علیه السلام باشن @kamali220 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴