eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
زِ هر کویم غمی سر کرد و تشویشی و اندوهی کجایی آخر ای شادی؟ تو هم بر کُن سر از جایی ✍🏼 اوحدی 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
‏دائما يكسان نباشد حال دوران غم مخور .. 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
CQACAgQAAx0CVHsZPgACUMxjdy3OS4EcVruI69TpK1Jd7o7wOQACJw0AAm-U-FBnalSKecwciisE.mp3
9.16M
-قشنگی بشنویم؛ برایِ تو♥️ 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره زیبایی از شهید برونسی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها از زبان خطیب توانمند دوستان این روزهای فتنه که بسیاری از خواص مردود شدند توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها فراموش نشه. ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج❤️ 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫الهے در این 🍂شب سرد پاییزی 💫زندگے دوستانم را سبز 🍂تنور دلشان را گرم 💫فانوس دلشان را روشن 🍂لحظه هایشان را بدون غم 💫و چرخ روزگار را 🍂به ڪامشان بچرخان شبتون در پناه خدا 🍁 .🍁🍂 ⭐️🌟✨🌙 @delneveshte_hadis110
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زیباست که هر صبح همراه با خورشید به خدا سلام کنیم💚 نام خدا را نجوا کنیم و آرام بگوییم الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @emame_mehraban           
💚 وقتی کسی👤 برای تو تب هم نمی کند🌡 دیگر نسوز🔥 این همه آقا به پای شهر🏢 تو گریه میکنی و صدایت نمی رسد😞 گم‌میشودصدای‌تودرخنده‌های شهر😓 😭 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🔹 🦚 عزیز عصبی عصاشو به زمین کوبید:-چه حرفی داری پسر؟هر چی میخوای بگی همینجا بگو مگه ما غریبه ایم؟درضمن قیافه آناتو نمیبینی با یک من عسل هم نمیشه خوردش،من هم با ارسلان موافقم بهتره این بحث همینجا خاک بشه! حسین با زیرکی سر به زیر انداخت و رو به آقام گفت:-اگه امر کنین دست آنامو میگیرمو‌ همین الان از اینجا میرم،اما خودتون خوب میدونین من پدر ندارم تا ازم حمایت کنه ازتون میخوام شما در حقم پدری کنید و این اجازه رو بهم بدین،میدونم بیشتر از هر چیزی صلاح دخترتون رو میخواین بهتون قول میدم هر چه اون بخواد همون میشه! ازش حرصم گرفت درست دست گذاشته بود روی نقطه ضعف آقام،مردونگیش! نگاهم روی چهره کلافه ی آقام سر خورد سری تکون داد و خیلی جدی گفت:-چند دقیقه وقت داری توی ایوون حرفاتونو بزنید! خواستم اعتراض کنم اما صلاح دیدم یکبار برای همیشه شرشو از زندگیم کم میکردم،نمیدونستم چی تو سرشه اما به جواب خودم مطمئن بودم و باید بهش میگفتم که هیچوقت حاضر نمیشم باهاش عروسی کنم،با ناراحتی رو از آنام که لبخند کمرنگی به لبش نشسته بود انداختمو‌پشت سر حسین راه افتادم! کمی از اتاق فاصله گرفت و نشست روی قالیچه روی ایوون،با فاصله ازش نشستم و هنوز حرف نزده جلو جلو لب زدم:-این کارا چه معنی میده پسر خاله،شما که میدونی من راضی به این وصلت نیستم و ممکن نیست با چند کلوم حرف شما نظرم عوض شه چرا اینقدر پافشاری میکنین؟ حتی خاله هم دلش رضا نیست،همین الان برگردین و دست خاله رو بگیرین و برین،نذارین کینه درست شه و تو زندگی فاطیما هم اثر بذاره! آرنجشو روی زانوش قرار داد و لبخند کجی گوشه لبش نشوند:-فکر نمیکنم تو موقعیتی باشی که بخوای منو با زندگی خواهرم بترسونی! شوک زده نگاهش کردم انگار اون حسین موش مرده جاشو با آدم دیگه ای عوض کرده بود چند دقیقه پیش خبری نبود اخمامو در هم کردمو پرسیدم:-منظورتون چیه؟ -چرا نمیخوای زن من بشی؟دلیل خاصی داره؟ با ترس چشم از نگاه تیزبینش گرفتم:-نه چه دلیلی؟فقط اینکه منو شما به درد هم نمیخوریم! -یعنی میخوای بگی به پسر بزرگه خان هیچ ارتباطی نداره؟ با این حرفش ترس همه وجودمو گرفت،حسین هیچوقت بی دلیل حرفی نمیزد نکنه از جایی پی به ارتباطم با اورهان برده بود؟ ،سعی کردم اعتماد به نفس خودمو حفظ کنم اخمامو در هم کردمو خیلی جدی جواب دادم:-به هیچ کس ارتباطی نداره،خودم اینجوری صلاح میبینم! -اگه همینطوره که میگی پس روی تپه با اون پسره چیکار میکردی نگو نه که شاهد دارم! از سوال یکدفعه ایش جا خوردم:-نکنه یادت رفته بهش حرومی؟یا آبروی آقات رو به بازی گرفتی؟مطمئنم ازش اجازه نگرفتی! بهتره همین الان همه چیز رو تموم کنی برو بگو ازدواج با من رضایت داری قول میدم هیچ حرفی از دهنم بیرون نمیره!پ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 از تک تک کلماتی که از دهنش بیرون میومد حتی از چهره کریحش هم چندشم میشد حتی لایق نمیدونستم روی صورتش تف بندازم! صدای تهوع آورش دوباره توی گوشم پیچید:-چیه؟خیال کردی اگه خاطرت رو نمیخواستم الان اینجا نشسته بودم؟ برو بگو رضایت داری همه چیز تموم میشه نگران اونم نباش به موقعش خودم مهر اون پاپتی رو از قلبت بیرون میکنم کافیه یه فرصت بهم بدی! نکنه خیال کردی با چاپلوسی میتونه آقات رو مجاب کنه؟دیگه بحث رضایت آقات وسط نیست،بحث خدا پیغمبر و حلال و حرومی! یالا زود برو کاری که گفتم رو انجام بده وگرنه مجبور میشم... از خشم دندونامو بهم میسابیدم اما به اینجا که رسید طاقت از کف دادم زیر لبی غریدم:-مجبور میشی که چی؟نکنه میخوای همه چیز رو به آقام بگی؟با چه مدرکی میخوای ثابتش کنی؟با حرف دو تا آدم پست فطرت مثل خودت؟فکر کردی آقام نمیپرسه تو که میدونستی چرا چیزی نگفتی و پا پیش گذاشتی برای خواستگاری؟ سینم از خشم بالا و پایین میشد اما پوزخند روی لبش حرصم میداد انگار حرفام رو به مسخره گرفته بود،این حالشو که دیدم اختیار از کف دادم دهن باز کردمو گفتم:-میدونی چیه اگه همین الان از اینجا نری حتما به آتاش میگم تو بودی که سرش اون بلا رو آوردی،مطمئن باش برای پیدا کردن اسمت حاضر بنچاق کل عمارت آقاش رو به نامم بزنه! با خودم میگفتم تیریه توی تاریکی اما با تغییر رنگ یک دفعه ای چهره اش و جا به جا شدنش از ترس روی زمین فهمیدم تیرم به هدف برخورد کرده پس کار خودش بود! با دیدن چهره اش با اعتماد به نفسم بیشتری ادامه دادم:-تازه مدرک هم دارم،پس کاری نکن دهن باز کنم همه چیز رو بگم،اونوقت همه میفهمند چقدر پست فطرتی و آبروت توی تموم دهاتای اطراف میره،اونوقت هیچ کس خاضر نمیشه جنازه دخترشم روی دوشت بندازه،البته اگه انتقام آتاش و اورهان رو نادیده بگیریم از جا بلند شدمو نکاهی به حال خرابش انداختم:-حالا میل خودته پسر خاله برو همه چیز رو به آقام بگو! بعد از گفتن حرفام نگاهی از سر ترحم به حسین انداختم و لبخند به لب وارد مهمونخونه شدمو کنار عزیز جای گرفتم،خاله با دیدن لبخندم با نفرت ازم رو برگردوند حتما پیش خودش گمون میکرد از خدامه که عروسش بشم،لبخندمو جمع کردمو در جواب آقام که پرسید به چه نتیجه ای رسیدیم سربه زیر انداختم داشتم جملات مناسبی کنار هم میچیدم تا جواب سوالشو طوری بدم که نه سیخ بسوزه نه کباب که حسین داخل شد و درحالیکه حسابی مضطرب بود و با انگشتای دستش بازی میکرد گفت:-آنا بهتره دیگه رفع زحمت کنیم،انگار ما به درد هم نمیخوریم،نمیخوام کسی رو مجبور به ازدواج با خودم کنم! خاله از خدا خواسته یا اللهی گفت و از جا بلند شد گوشه چارقدش رو به دندون گرفت و در حالی که سعی داشت خوشحالی که توی چهرش نمایان بود رو مخفی کنه رو به جمع و الخصوص آقام گفت:-شرمنده وقتتو گرفتیم خان مثل اینکه قسمت نیست این وصلت جفت و جور بشه،ان شاالله بخت بهتری نصیب دخترت میشه! آقام از جا بلند و شد و دونه ای تسبیح انداخت و در جوابش فقط به تکون دادن سرش اکتفا کرد،خواستم نفسی از سر آسودگی بکشم که با نشگونی که آنام از بازوم گرفت،چهره ام از درد جمع شد،سرشو نزدیک آورد و در گوشم لب زد:-آخر کار خودتو کردی حالا بشین تا موهات رنگ دندونات سفید بشه! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
Hossein Tavakoli - Negam Kardi (128).mp3
3.62M
☑️حسین توکلی 💠نگام کردی 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اغتشاشگری که معاون مدرسه هست و همزمان مدیریت یک کانال ضد ایرانی را برعهده دارد! 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
خدا با یزید محشورت کنه 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
ما دلتنگ کسی هستیم که...... 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠