eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
| دعای روزهای ماه رمضان 🏷 (دعای روز بیست و سوم) 🤲 خدایا در این روز از گناهان شستشویم ده...@hedye110
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 ھی. ھی . ما دورشان می چرخیم و دست می زنیم. اما حواسمان جمع رقص آنھاست. یکی از آنھا دست امیریل را می کشد و می برد وسط. ھمه "ھو" می کشند. من دست می زنم . امیریل بعد از مکثی خودش را با آنھا ھمراه می کند. با آنھا می رود وسط دایره و باز برمی گردد. یکی یکی مردان وارد رقص می شوند. ما، زنان، دست می زنیم. ھمه با ھم در شادی یکی شده ایم. قلبمان سرشار از خوشی شده. سرشار از ریتم زندگی. ھمه با ھم می گوییم "ھی ھی". صدای بشکن مردھا. صدای دست زن ھا. سرنا و دھل. مردھا پایکوبی می کنند. زن ھا می خندد. و من دلم یک جوری است. انگار می خواھد از سینه ام بپرد بیرون. حسی باعث می شود بیخودی اشک به چشمانم بیاید. قدمی عقب می روم. عقب و عقب تر. امیریل با مردھا دور خودش می چرخد و یک گام می رود جلو و بشکن می زند. از پله ھای کاھگلی و باریک بالا می روم. صدای مردھا و زن ھا یکی می شود. ھی ھی. چه اتحادی!. بالاتر می روم. پله به پله. با دستی به دیوار. تن رنجورم را می کشم بالا. می رسم به بام کاروانسرا. نگاھم را می چرخانم میان گنبد ھای مدور و کاھگلی. صدای ساز و سرنا ھنوز می آید. صدای ھلھله زن ھا. بشکن مردھا. می روم روی یکی از گنبدھا دراز می کشم. چشم می دوزم به آسمان. تا حالا این ھمه ستاره یکجا ندیده ام. انگار "او" دستش را پر نور کرده و گُله به گُله آسمان پاشیده. حس می کنم سقف آسمان خیلی کوتاست و صورتم چسبیده به خدا. یکھو دلتنگ می شوم. میان شادی آدمھای پایین، احساس تنھایی و دلتنگی می کنم. دلتنگ مامان. دلتنگ بابا. دلتنگ فرھاد. دلتنگ اویی که پنجره را به رویش بستم. انگار آسمان می آید پایین و پایین تر و می نشیند روی سینه ام. حس می کنم روحم دارد ترک برمی دارد. از ھم باز می شود و لیلی جدیدی بیرون می آید. بغض می کنم و اشک از چشمانم می ریزد. این بالا، روی بام، توی کویر، نفس خدا را روی پوستم حس می کنم. نفسی گرم. مثل این است که فوت می کند توی صورتم و بعد می خندد. اگر این مریضی نبود مثل ھمیشه توی اتاقم بودم، پشت میز کارم و داشتم روی مقاله ای جدید کار می کردم. ولی حالا اینجام. به دور از شلوغی ھای تھران. به دور از ساختمان ھای کوتاه و بلند. چطور تا حالا حست نکردم؟!. وقتی کیفم را زدند. وقتی بابی را سرراھم قرار دادی. فرھاد را. امیریل را. عمو فرید. چطور حست نکردم وقتی حتی باھات قھر کردم خدا گونه پشتم ایستادی و دستم را رھا نکردی تا نیفتم ته دره؟!. اشک می ریزم و از ته دلم می گویم: -متاسفم. منو ببخش. ببخش که درو روت بستم. صورتم خیس می شود و شانه ھایم می لرزند. صدایم را بالا می برم. -اصلا از این به بعد ھر چی تو بخوای. ھر چی تو بگی. فقط باش. ھمین جور که تا حالا بودی. دیگه سوال نمی پرسم. صدای ساز افتاده و سکوت پیچیده میان کاروانسرا. و من دارم گریه می کنم از وجود خدایی که در این شب پرستاره به من لبخند می زند. وجود کسی را حس می کنم. سربرمی گردانم. امیریل است. می آید و بی حرف کنارم می نشیند. دست ھایش را ستون بدنش می کند و زل می زند به ستاره ھا. می نشینم. ھیچ کداممان سکوت را نمی شکنیم. چھره اش خسته ولی راضی است. به من نگاه می کند و می گوید: -آب می خوای؟!. بطری آبش را نشان می دھد. دستانم را جلو می برم و او آب بطری را میانش خالی می کند. جلوی صورتم که می آورم ماه را میان آب می بینم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
💢نمازِ ماشاءالله 😍 ✍استاد فاطمی نیا فرمودند: این یادگاری را به شما می گویم به شرط آنکه من را هم دعا کنید و طبق روایتی از امام صادق علیه السلام فرمودند 🔻که بعد از نیمه شب شرعی تا اذان صبح چهار رکعت نماز می خوانی، دو تا دو رکعتی مانند نماز صبح، به نیت نمازی که امام صادق علیه السلام فرموده اند 🔻و بعد از سلام نماز دوم به سجده می روی و صد بار می گوئی "ما شاء الله" یعنی هرچه خدا بخواهد. 🌹با انجام این نماز خداوند به ملائکه اش میگه چی بدم به این بنده ام،ملائکه میگه:ما عقلمون نمیرسه هرچی میخوای،این تو واینم بنده ات🥰 🔰نکات مهم: 1- وقت خواندن این نماز در هر شبی است، از زمان نیمه شب شرعی تا اذان صبح، استاد فاطمی نیا فرمودند:بهترین وقت خواندنش،سحرهای ماه رمضان است ۲.رهبر انقلاب در درس خارج فقه و اصولشان هم درباره این نماز صحبت کردند و خواندنش را توصیه فرمودند. التماس دعا 🙏
ﻗﺒﻼ ﭘﺴﺮﻩ ﻣﯿﻮﻓﺘﺎﺩ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 15 ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﺵ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻵﻥ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﯼ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﺨﺮﯼ .😏😏                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
به سلامتی خودمون که خوبیم ولی بعضیا فکر میکنن خوبی از خودشونه......!!!😏😏                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
یه بیماری جدیدم اومده این روزابه نام خود معشوق پنداری،یعنی تا دوقیقه با بعضیا گرم میگیری فک میکنن عاشقشون شدی !!😏                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ|🌙رَمَضان... 🌀همخوانی موزیکال به مناسبت ماه مبارک رمضان 📌جدیدترین اثر: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 🚧تهیه و تولید: 🎙استدیو قرآنی تسنیم 🎥تصویربرداری شده در: 🏡خانه خاطره انگیز سريال قصه های مجید 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 🌐 aparat.com/v/cjAHL 📲 @tasnim_esf
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💚 🔅السَّلامُ عَلَیْكَ یا بابَ اللَّهِ و َدَیّانَ دینِهِ... 🌱سلام بر تو ای دروازه ارتباط با خدا که جز از درگاه تو به ساحت او راهی نیست! 🌱و سلام بر تو ای حکمفرمای دین، که نیکان و بدان را سزا خواهی داد... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
یا مھــــــــــدے این شهر بی تو بهشتش جهنم است 😭💔 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 -چرا نمی خوری؟!. دستم را جلویش می برم. -ببین. ماه افتاده تو دستم. ابروھایش بالا می روند. جوری نگاھم می کند که مثلا" گیر چه خل وضعی افتاده ام!" یا "خنگ خدا این انعکاس ماه است روی آب". دستم را تکان می دھم و ماه میان حوض دستانم می رقصد. می خندم و امیریل عمیق نگاھم می کند و پلک نمی زند. دلم می خواھد آرزویی کنم. فکر می کنم. ولی منی که لحظه به لحظه زندگی می کنم و فردایی ندارم آرزو بی معنی است. دستم را به لبم می چسبانم و آب و ماه را یکجا سر می کشم. لرزم بیشتر شده ولی چیزی نمی گویم. خسته ام. خیلی خسته. ضعیف. جانی در بدن ندارم. دراز می کشم. پتو را تا بیخ گردنم می کشم بالا و چشم روی ھم می گذارم. سکوت ھمه جا را گرفته. لای پلک ھایم گرم می شود. خواب ھستم و خواب نیستم. لای چشمانم را باز می کنم. امیریل را می بینم که کلافه سیگار می کشد و روی بام قدم رو می رود. دوباره پلک می بندم و نمی دانم کی بازش می کنم. امیریل به پھلو روبروی من دراز کشیده و دستی زیر سرش تا کرده. به من نگاه می کند. پلک که می زنم آرام می گوید: -لیلی، عزیزم، اگه بیداری بریم پایین. **** ظھر وقتی به تھران می رسیم انگار کوره ای درونم روشن کرده اند. میسوزم ولی به روی خودم نمی آورم. تمام راه خودم را به خواب زدم تا حال خرابم را نفھمد. مرتب دارد با این و آن حرف می زند و کارھایش را راست و ریست می کند. نمی دانم چه مشکلی در مجتمع جدیدش پیش آمده که خیلی عصبانیست. پنجره را پایین کشیده ام ولی باد ھم چیزی از گُر بدنم نمی اندازد. فقط می خواھم زودتر برسیم. کنار خانه که نگه می دارد پیاده می شوم. دستم را به سقف می گیرم تا بتوانم ضعفم را کنترل کنم. کوله ام را روی دوشم می اندازم. خم می شوم به جلو و می گویم: -ممنونم که به خاطر من به این سفر اومدی. خیلی خوش گذشت. نگاھش به جلوست. با انگشت روی فرمان ضرب گرفته. -برو به سلامت. ھنوز صاف نایستاده ام که می گوید: -لیلی!. -بله. نگاھم می کند با لبخندی گوشه لبش. -عالی بود. ممنون. از ماشین فاصله می گیرم و برایش دست تکان می دھم. وقتی می رود دست می گیرم به تنه درخت کنار جوی آب. سرم را می گذارم روی دستم. تمام تنم گرگرفته. کشان کشان خودم را به آپارتمان می رسانم. وارد آسانسور که می شوم کفَش می نشینم. سرم را به دیوارش تکیه می دھم و با دھان باز ھوا را می بلعم. در که باز می شود دست به میله می گیرم و به سختی از جایم بلند می شوم. با قدم ھای کوتاه در حالیکه کوله ام را روی زمین می کشم به طرف خانه می روم. دستم را روی زنگ فشار می دھم. مامان در را باز می کند. با دیدن قیافه ام با نگرانی می گوید: -لیلی؟!. -سلام. صدایم بی حال و جان است. مامان با نگرانی دستم را می گیرد. تعجب می کند. -داری می سوزی. نفس نفس می زنم. -خوبم. فقط گرممه. کمکم می کند تا روی کاناپه دراز بکشم. چشم روی ھم می گذارم. می رود و می آید و دست روی پیشانی ام می گذارد. کم کم تنگ نفس می شوم. مامان با اورژانس تماس می گیرد و من به بیمارستان منتقل می شوم. تمام وجودم مثل کوره می سوزد. ھوا برای نفس کشیدن کم می آورم. ماسک اکسیژن را روی دھانم می گذارند. مامان کنارم نشسته و دستم را در دست گرفته و اشک می ریزد. چشم می بندم. تنھا چیزی که می فھمم صدای آژیر آمبولانس و گریه ھای مامان است. میان اوھام گرفتارم. میان سایه ھا. نورھا. تاریکی. تصویر بابا کج می شود. در ھم می پیچد. صدای جیرینگ جیرینگ شترھا و سرنا در ھم قاطی شده اند. تصویر فرھاد با چشم ھای غمگین کج و معوج می شود. صدای ھق ھق مامان با بشکن مردھا. می روم بالا و بالاتر و یکباره می افتم پایین و فریاد می کشم کسی مرا بگیرد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃نغمه‌های زندگی🍃 🍂 درد دل من دواش می‌دانی تو سوز دل من سزاش می‌دانی تو 🍂من غرق گنه پردهٔ عصیان در پیش پنهان چه کنم که فاش می‌دانی تو (ابوسعید ابوالخیر)                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سفره نورانی قرآن🍃 وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا ۚ إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿٤١﴾ و نوح گفت: در آن سوار شوید که حرکت کردنش و لنگر انداختنش فقط به نام خداست، یقیناً پروردگارم بسیار آمرزنده و مهربان است. (۴۱) 💠 پیامبر صلی الله علیه و آله: وقتی نوح علیه السلام، سوار کشتی شد و از غرق‌شدن ترسید، عرض کرد: «خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد از تو می‌خواهم که مرا از غرق‌شدن نجات دهی. پس خداوند عزّوجلّ او را نجات داد. @delneveshte_hadis110
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه ب امام رضا علیه‌السلام...... 🌹🌹🌹🌹 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
| دعای روزهای ماه رمضان 🏷 (دعای روز بیست و چهارم) 🤲 خدایا توفیق اطاعت و ترک گناه را از تو می خواهم... ➥ @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊