eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
شده آیا که شبی تا خود صبح فکر کنی؟ من پر از فکر تو ام هر شب خود را تا صبح @aksneveshteheitaa
ای جاااااااااان @aksneveshteheitaa
مشتی قربون لب گزید و گفت: اخه اتفاقی نیفتاده که شما انقدر شلوغش میکنید؟ خانم پرهامی عصبی تر از قبل به او توپید و با جیغ گفت: - اتفاق؟ پیرمرد خرفت تو میدونی قیمت این مانتو چنده؟ حتی اگر بدمش اتوشویی بازم لکش میمونه ... احمق جون این مانتو برنده ... فکر میکنی هر خشک شویی خراب شده ای شستشوشو قبول میکنه؟ اصلا میدونی معنی برند و مارک چیه؟!تاحالا عرضه ی خریدن مارک و برا خودت یا نوه هات داشتی؟ ک انقدر راحت میگی چیزی نشده چیزی نشده؟ مشتی قربون سرشو پایین انداخت و خانم پرهامی با حرص گفت: باید یکی لنگه اشو برام بخری... من این مانتو رو از ژورنال انتخاب کردم ... نگذاشتم حرفش را ادامه دهد با خشم مشتی به دیوار کوبیدم و داد زدم: خفه شو .... خانم پرهامی و مشتی قربون که انگار تا آن زمان متوجه حضور من نشده بودند به سمتم برگشتند. مشتی قربون شرم زده سر به زیر انداخت و خانم پرهامی با چشمانی گرد شده از تعجب نگاهم کرد و با دهان نیمه باز گفت: آقای آریا شما اینجا چه کار می کنید؟ شما...... با صدایی که از شدت خشم دورگه شده بود فریاد زدم:گفتم خفه شو ...... با ترس نگاهم کرد و با لکنت گفت: ولی آخه..... این بار نعره ی بلندی زدم که خودم هم از صدای خودم ترسیدم چه برسه به آن دو تا. گفتم خفه شو..... با شنیدن صدای فریاد من سکوت کرد و دیگر چیزی نگفت،از فرصت پیش آمده استفاده کردم و در حالی که با یک دست گردنم را ماساژ می دادم ،اخم هایم را در هم کشیدم و با صدای نیمه بلندی گفتم:خانم پرهامی وسایلتونو جمع کنین لطفا ما دیگه به وجود شما توی این شرکت احتیاجی نداریم. این حرفم انگار شوک بزرگی بهش وارد کرد چون تکان سختی خورد و همانطور که با بهت نگاهم می کرد گفت: ولی آخه آقای آریا من.......... با خشم حرفش رو قطع کردم و گفتم:همین که گفتم خانم پرهامی،هیچ گونه بحث اضافی در این رابطه نداریم.شما هم به نفعتونه کاری رو که بهتون گفتم انجام بدید . انگار لال شده بود همچنان داشت با بهت نگاهم می کرد ، خودش هم متوجه شده بود که هرکاری هم انجام بدهد نمی تواند تصمیم مرا عوض کند برای همین سری تکان داد نگاه کینه توزانه ای به مشتی قربون انداخت و به سمت میز کارش رفت. در کمدش را باز کرد و هرچه وسیله داشت و نداشت داخل ساک دستی اش چپاند و در کمد را بست،نگاه خصمانه ای به من و مشتی قربون انداخت و در را با حرص به هم کوبید و رفت. 🗻🗻🗻🗻🍃🍃🍃🍃 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
دنیا مکان ماندن ما نیست بگذریم ... @aksneveshteheitaa
بی تو دنیا دیگه جایی واسه موندن نداره ... @aksneveshteheitaa
همہ چیز را سخت گرفتے غیر از دستانم @aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پشت در گفت یتیمی که مگر سابقه داشت بی غذا باشم و خرمای علی دیر کند @aksneveshteheitaa
باسلام امشب به مناسبت شب قدر تبادل نداریم تبادلات رزروی هم کنسل التماس دعا
🖤ضمن تسلیت به مناسبت ایام شهادت مولای متقیان، امیرالمومنین ،علی ابن ابی طالب (ع)دراین ساعات ،دقیقه ها،ثانیه ها،ازشماالتماس دعاداریم.🖤 @aksneveshteheitaa