#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#پارت_هشت
همینطور که به آهنگ گوش می دادم با انگشتانم روی فرمان ماشین ضربه می زدم .البته شاید صدای خواننده از نظر خیلی ها چندان جالب نبود اما من عاشق ریتم و شعرش بودم و تقریبا هرروز هنگام برگشتن به خانه این آهنگ را داخل پخش می گذاشتم و گوش می کردم.
تکیه گاه سرم پشتی صندلی و لبخند محوی روی لـ ـبم نشسته بود .
یادحرفم پریماهم افتادم که همیشه می گفت:بهراد هروقت می خندی خوشگل ترین و خوشتیپ ترین مرد دنیا و مرد رویاهای من می شی.
و بی اختیار لبخندم عمیق تر شد.
جلوی در چند تا بوق زدم اما بعد یادم افتاد که امروز مشتی قربون نیست که در را برایم باز کند.
در حالی که به این
بی
حواسی خودم می خندیدم از ماشین پیاده شدم و در را باز کردم.
ماشین را داخل حیاط بردم و در حالی که کت و کیفم را از صندلی عقب برمی داشتم از ماشین پیاده شدم.
پشت در اندکی مکث کردم و بعد در حالی که لبخند کمـ ـرنگی روی لب می نشاندم ،در را باز کردم و وارد خانه شدم.
این عادت هرروزه ام بود که اینگونه وارد محیط خانه و خانواده ام می شدم چون از آن دسته مردانی بودم که اعتقاد داشتم آدم هرچه ناراحتی و گرفتاری از محل کار و محیط بیرون از خانه هم دارد باید همانجا پشت در همه ی ناراحتی ها و مشکلاتش را خاک کند و بعد با رویی خوش وارد خانه اش شود و خیلی ها بخصوص همسر مهربانم پریماه عاشق این رفتارم بودند و بخصوص پریماهم بارها این را به من گفته بود و من هم در جواب همیشه لبخندی پهن تحویلش می دادم.
🌼🌼🌼🌼🌼🍀🍀🍀🍀🍀
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa