eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
همین الان یهوویییی👍 میشودچندساعتی ازفکرمن بیرون روی؟ درس دارم به خدااین ترم مشروط میشوم تقدیم به ❤️ @aksneveshteheitaa
بیخیال ازدنیاوغم @aksneveshteheitaa
مجلس این بار ما باید پر شود از نگاهِ ایمانی کارآمد، باسواد و قوی پُرِ از قاسمِ سلیــــمانی @aksneveshteheitaa
❤️❤️:❤️❤️
4_270538606995571405.mp3
1.22M
آغاز روز با دعای عهد👆 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏🙏 https://eitaa.com/hebye110
اسفند لبخندِ زمستان است از ذوقِ بهار... سلام. صبحتون بخیر به آخرین ماه سال 98 خوش اومدین🌺 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌@aksneveshteheitaa
فاصله ها هرگز مانعی برای دوست داشتن برای عشق نیستند؛ درست... اما اگر من اینجا گریه کنم آیا در دور دست ها گونه های تو خیس خواهند شد؟ ❇️ eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
این شعرها تنها مدارکی هستند که به مردم اثبات می کنند تو چقدر زیبا بوده ای من چقدر مجنون... ❇️ eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
گل اگر خار نداشت، دل اگر بی غم بود، اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود، زندگی، عشق، اسارت، قهر و آشتی، همه بی معنا بود ❇️ eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
پنجشنبه ات بخیر کُجایی؟! چِه میکنی؟! اینجا شلوغ کرده خیالَت، درونِ من ❇️ eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
💎 می زند غیرتِ بسیار، مرا آتش اگر خرمنِ مویِ تو را باد ، شبی شانه کند 🆔 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
💎 این قلب ترک خورده‌ی من بند به مو بود من عاشق او بودم و او عاشق او بود 🆔 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
🧳 یک قطره ی بی قرار در چشمِ زن است تا دید دوباره چمدان دستِ من است اما چمدان همیشه هم غمگین نیست گاهی چمدان به معنیِ آمدن است 🆔 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
💎 آه! قدری فرق دارد زخم خنجرهایشان دوستانت پا به پای دشمنانت می زنند 🆔 @aksneveshteheitaa
-کل بهترین عکس نوشته های ایتارو اینجا ببینید👇👇👇👇👇👇👇👇 @aksneveshteheitaa 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
😍✋ چشمهام و ریز کردم _چیزه...!؟ اوفی گفت و دستهاش رو نشونم داد _عجله داشتم فکر کردم دیرشده ممکنه بری برای همین دستهام... نزاشتم ادامه بده و یک دستش رو گرفتم و همراه دست خودم تو هوا تکون دادم که به حرکتم و صورتم که به طرز بامزه ای کش اومده بود خندید _دختر خوب خب مگه اجبار داری دستت سیاه میشه!! شونه هام رو بالا انداختم و دستش رو رها کردم _من فرق میکنم امیرعلی... عیب نداره سیاه بشه.. ولی دستم و رد نکن غصه ام میگیره!! بازهم نگاهش از اون نگاه هایی شد که دل آدم و میبرد... دستم رفت سمت دست گیره و درو باز کردم ... ولی امشب باز گل انداخته بود شیطتم سریع چرخیدم و انگشت سیاهم رو روی دو گونه امیرعلی کشیدم که چشمهاش گرد شدو ومتعجب از کار من! با لحن بچگانه ای گفتم: حالا اینم تنبیهت آقا ...حالامجبوری صورتت رو هم بشوری! لبخند دندون نمایی زدم که به خودش اومدو خندید... به خودش توی آینه کوچیک ماشین نگاه کرد_عجب تنبیهی ببین باصورتم چیکار کردی؟ مثل بچه های تخس گفتم: خوب کردم یک ابروش خیلی بامزه باالا رفت ...دیگه داشت بی پروا میشد قلبم برای بوسیدن گونه اش سریع از ماشین بیرون پریدم و خم شدم توی ماشین _سلام برسون به همه از عمو احمدهم از طرف من تشکرکن کشیده و مهربون گفت: _چــــــــــشم بزرگیتون رومیرسونم! خداحافظی آرومی گفتم ولی قبل اینکه در رو ببندم... _محیا... محیا... ؟! اینبار بیشتر خم شدم توی ماشین _جونم؟ بازهم بی هوا گفته بودم انگار امیرعلی هم هنوز عادت نکرده بود به من و این بی پروایی قلبم , که هر دولنگه ابروهاش بامزه بالا رفت و لبخند زدو من رو به خنده انداخت! منتظر نگاهش کردم که انگشتش رو محکم کشید روی بینیم و این بار من تعجب کردم و امیرعلی ازته دل خندید _حاالا یک یک شدیم برو توخونه سرده لبخند پررنگی روی صورتم نشست و قلبم جوشید برای این امیرعلی که کنارخودم تازه میدیدم این شیطنتش رو ..اخم مصنوعی کردم که خنده اش جمع شدو لحنش جدی _ناراحت شدی؟ دستش رفت سمت جعبه دستمال کاغذی که من سریع و سرخوش گفتم :_خیلی دوستت دارم! دستمال کاغذی خشک شد توی دستش و نگاه شکه شدش چرخید روی صورتم ... عجیب بود قلبم بیقراری نمیکرد انگار دیگه حسابی کنار اومده بود با احساسهایی که موقع نزدیکی به امیرعلی فوران میکرد! به خودش اومدو بین موهاش دست کشید... دستمال کاغذی دستش رو روی بینیم کشید _برو هوا سرده! دستمال رو گرفتم و عقب کشیدم ...با لبخند مهربونی که به صورتش پاشیدم دستم رو به نشونه خداحافظی تکون دادم وزنگ در خونه رو فشار ... در که با صدای تیکی باز شد امیر علی دستش رو برام بلند کردو دور شد... من هم با انرژی که از حضورش گرفته بودم وارد خونه شدم ,درسته که امیرعلی هنوز باقلبم کامل راه نیومده بود ولی شده بود یک دوست!! یک دوست کنار واژه شوهر بودنش برای همین هم خستگی اولین کلاسم که بیشتر حول و حوش معارفه گشته بود دود شدو به هوا رفت....!! ☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
کاش آنقدر سخت بگیرد بر من تا فراموش کنم برگ و پری داشته ام 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
اهل نیستم اما بیش از انداره ... 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
گِردِ آن خانه بِگَردم كه در او خلوتِ توست... 🍎 | @aksneveshteheitaa
برگ گل از لطف تو نرمی بیافت... [ یا لطیف،این را از نرمی نوازشهایت فهمیده ام ... ] 🌿@aksneveshteheitaa
آدمها! ساعت شنی نیستند... که سر وتهشان کنی دوباره از اول شروع شوند! آدمها گاهے تمام می شوند... گاهی فقط با یک حرف...! •♡ @aksneveshteheitaa ♡•