Houshmand_Aghili-Farda_To_Miayi.mp3
2.57M
🌺🎼 آوای بسیار زیبای فردا تو میایی...
🍃🌴☀️خبر های خوش در راه است😍👌.
🍃🌼از هوشمند عقیلی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحههشتادچهارم
زينب(س) در خيمه امام سجّاد(ع) نشسته است. او پرستار پسر برادر است.
اين خواست خداوند بود كه نسل حضرت فاطمه(س) در زمين حفظ شود. بنابراين، به اراده خداوند، امام سجّاد(ع) اين روزها را در بستر بيمارى به سر برد.
امام حسين(ع) كنار بستر فرزند خود مى رود. حال او را جويا مى شود و سپس از آن خيمه بيرون مى آيد.
امام حسين(ع) به سوى خيمه خود مى رود. جَوْن ( غلام امام حسين(ع) ) كنار خيمه نشسته است و در حال تيز كردن شمشير امام است.
صداى نرم و آرام صيقل خوردن شمشير با زمزمه اى آرام درهم مى پيچد.
اين زمزمه حزين براى زينب(س) تازگى دارد، اگر چه خيلى هم آشناست.
خداى من اين صداى كيست كه چنين غريبانه شعر مى خواند؟ آرى! اين صداى برادرم حسين(ع) است:
يا دَهْـرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَليـل***كَم لَكَ بِالإشراقِ والأصيلِ
اى روزگار، اف بر تو باد كه تو ميان دوستان جدايى مى افكنى. به راستى كه سرانجام همه انسان ها مرگ است.
واى بر من! سخن برادرم بوى رفتن مى دهد. صداى ناله و گريه زينب(س) بلند مى شود. او تاب شنيدن اين سخن را ندارد. پس با شتاب به سوى برادر مى آيد:
ــ كاش اين ساعت را نمى ديدم. بعد از مرگ مادر و پدر و برادرم حسن(ع)، دلم به تو مأنوس بود، اى حسين!
ــ خواهرم! صبر داشته باش. ما بايد در راه خدا صبر كنيم و اكنون نيز، چاره ديگرى نداريم.
ــ برادر! يعنى بايد خود را براى ديدن داغ تو آماده كنم، امّا قلب من طاقت ندارد.
و زينب(س) بى هوش بر زمين مى افتد و صداى شيون و ناله زنان بلند مى شود.
امام خواهر را در آغوش مى گيرد. زينب آرام آرام چشمان خود را باز مى كند و گرمى دست مهربان برادر را احساس مى كند.
امام با خواهر سخن مى گويد: "خواهرم! سرانجام همه مرگ است. مگر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از من بهتر نبود، ديدى كه چگونه اين دنيا را وداع گفت. پدر و مادر و برادرم حسن، همه رفتند. مرگ سرنوشت همه انسان هاست. خواهرم ما بايد در راه خدا صبر داشته باشيم".
زينب(س) آرام شده است و اكنون به سخنان برادر گوش مى دهد: "خواهرم! تو را سوگند مى دهم كه در مصيبت من بى تابى نكنى و صورت نخراشى".
نگاه زينب(س) به نگاه امام دوخته شده و در اين فكر است كه چگونه خواهد توانست خواسته برادر را عملى سازد.
اى زينب! برخيز، تو در آغاز راه هستى. تو بايد پيام برادر را به تمام دنيا برسانى. همسفرِ تو در اين سفر، صبر است و تاريخ فرياد مى زند كه خدا به تو صبرى زيبا داده است.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
4_5974524260079634713.mp3
3.34M
ببین هنوز نفس که میکشم فقط به عشق با تو بودنه 💜•
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
ذات بد
نیکو نگردد!
چونکه بنیادش بد است...!
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
4_6001165753238159663.mp3
6.17M
🎼 آوایی بسیااار شاد و زیبا از استاد دکتر محمد اصفهانی
🍃🌴🌸🌧🌙امشب یکسر شوق و شورم...
🍃🌍🌼💫از این عالم گویی دورم ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خــدا
میتوان بهترین روز را
براے خـود رقم زد
پس با تمام وجـود بگیم
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خـدایا بہ امید تو
نه بہ امید خلق تو
💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هل من ناصر ینصر صاحب الزمان؟
من بگردم گردِ آن یاری که میگردد پِی اَم
اللهم عجل لولیک الفرج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
لراحة قلبك لاتراقب شيئاً لم يعد لك
برای راحتی و آرامش قلبت
چیزی که دیگه مال تو نیست رو دنبال نکن!
﹝جُملِڪس﹞
『♥️』
ترسناکتر از شبی که تنها سر میکنی
صبحیه که از خواب بیدار میشی و حس میکنی
هیچ آرزویی نداری که
بهش فکر کنی و برای به دست آوردنش بجنگی🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحههشتادپنجم
خبرى در خيمه ها مى پيچد. همه با عجله سجّاده هاى نماز خود را جمع مى كنند و به سوى خيمه خورشيد مى شتابند. امام ياران خود را طلبيده است.
بيا من و تو هم به خيمه امام برويم تا ببينيم چه خبر شده است و چرا امام نيمه شب همه ياران خود را فرا خوانده است؟
چه خيمه باصفايى! بوى بهشت به مشام جان مى رسد. ديدار شمع و پروانه هاست! همه به امام نگاه مى كنند و در اين فكراند كه امام چه دستورى دارد تا با جان پذيرا شوند. آيا خطرى اردوگاه حق را تهديد مى كند؟
امام از جاى خود برمى خيزد. نگاهى به ياران خود كرده و مى فرمايد: "من خداى مهربان را ستايش مى كنم و در همه شادى ها و غم ها او را شكر مى گويم. خدايا! تو را شكر مى كنم كه به ما فهم و بصيرت بخشيدى و ما را از اهل ايمان قرار دادى".
امام براى لحظه اى سكوت مى كند. همه منتظرند تا امام سخن خود را ادامه دهد: "ياران خوبم! من يارانى به خوبى و وفادارى شما نمى شناسم. بدانيد كه ما فقط امشب را مهلت داريم و فردا روز جنگ است. من به همه شما اجازه مى دهم تا از اين صحرا برويد. من بيعت خود را از شما برداشتم، برويد، هيچ چيز مانع رفتن شما نيست. اينك شب است و تاريكى! اين پرده سياه شب را غنيمت بشماريد و از اين جا برويد و مرا تنها گذاريد".
با پايان يافتن سخن امام غوغايى به پا مى شود. هيچ كس گمان نمى كرد كه امام بخواهد اين سخنان را به ياران خود بگويد.
نگاه كن! همه، گريه مى كنند. اى حسين! چقدر آقا و بزرگوارى!
چرا مى خواهى تنها شوى؟ چرا مى خواهى جان ما را نجات دهى؟
آتشى در جان ها افتاده است. اشك است و گريه هاى بى تاب و شانه هاى لرزان! كجا برويم؟ چگونه كربلا را رها كنيم؟
وقتى حسين اين جاست، بهشت اين جاست، ما كجا برويم؟!
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا که معرفت بعضی از حیوانات از بعضی از انسانها بیشتره
#عکس_نوشته
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتهجدهم
بی توجه به ناهید که هنوز مشغول طرح دادن بود سینی رو از زیر دستش کشیدمو پا تند کردم به سمت مهمونخونه،خانوم ها با دیدن ظرف حنای توی دستم شروع کردن به خوندن شعرای محلی و منم با رقص پا ظرف حنا رو بردم و گذاشتم رو به روی فاطیما و همین که خواست مقداری حنا از سینی برداره زنی فریاد زد:وایسا دختر،اول کف دستتو نشون بده ببینم عاقبتت خوبه یا نه؟
فاطیما ابرویی بالا انداخت دستشو به سمت زن دراز کرد و زن با چشمای کنجکاوش نگاهی به کف دستش انداخت و گفت:-زندگی خوب و عمر طولانی در پیش داری،ایشالا کلی بچه نصیبت میشه...
و داشت همینجور ادامه میداد که زنعمو عصبانی از جمله آخرش با نگاهی براق شده گفت:-بسه دیگه مراسم رو انجام بدین که امشب جهاز بینون داریم،باید ببینیم خونواده تازه عروسمون چند مرده حلاجن،خاله صنوبر که آمارشو داشتم از چند سال پیش کم کم تموم جهاز فاطیما رو حاضر کرده بود پشت چشمی نازک کرد و پوزخند به لب نشست!
با برخورد دست زن فالگیر به دستم رو از خاله صنوبر گرفتمو چشمم تو چشمای سورمه کشیدش قفل شد نگاهی به کف دستم انداخت و خیلی جدی گفت:-سرگذشت پر پیج و خمی داری،از اصلت دور شدی اما بختت بلنده،مطمئنم به جاهای بالایی میرسی که دشمنای الانت التماست میکنن،خوشگلم که هستی،مطمئنم زن خانی چیزی میشی!
زنعمو اینبار عصبانی تر از قبل زن فالگیر رو به سکوت دعوت کرد و بعد از برداشتن مقداری حنا توسط فاطیما و خوندن شعرای محلی و دست و کل،سینی دست به دست چرخید،اما من مثل مسخ شده ها هر طرف نگاه میکردم چشمای ترسناک زن فالگیر رو روبه رو میدیدم که یک دفعه دستی روی بازوم قرار گرفت و کشیده شدم سمت بیرون با اخمای توهم رفته نگاهی به چهره عصبانی زنعمو انداختم و پرسیدم:چی شده؟
-بیا چارقدتو بگیر سرت کن باید بری جایی!
-کجا برم زنعمو؟تازه میخوام دستامو حنا ببندم!
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#فاطمیه
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#story 🎶
نزديك به ميليون ها روش برای اينكه بگی "دوستت دارمـ" وجود داره
"كمربند ايمنيت رو ببند"
"يكم استراحت كن"
"چيزی خوردی؟"
تو فقط بايد بشنوی🤍
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻