چند نقل ساختگی دربارهٔ فاطمه بنت موسی (ع)
📕 فداها أبوها!
علیاکبر مهدیپور از شیخ محمود انصاری قمی (د. 1377ش) از سید نصرالله مستنبط (د. 1364ش) از کتاب کشف اللآلي ابن عرندس نقل میکند:
روزی جمعی از شیعیان وارد مدینه شدند و تعدادی پرسش در نامهای نوشته، به خاندان امامت بردند. حضرت موسی بن جعفر (ع) در سفر بود و امام رضا (ع) نیز در مدینه نبود. هنگامی که آن گروه از مدینه قصد عزیمت داشتند، از اینکه خدمت امام (ع) نرسیده بودند و با دست خالی به وطن خود برمیگشتند بسیار اندوهگین بودند. حضرت معصومه (س) که در آن ایام هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود، از مشاهدۀ غم و اندوه آنان متأثر شد و لذا پاسخ پرسشهای آنان را نوشت و به آنها عنایت کرد. شیعیان مدینه را با سرور و شادی ترک کردند. در بیرون مدینه با امام کاظم (ع) مواجه شدند. هنگامی که داستان خود را گفتند و دستخط حضرت معصومه (س) را ارائه دادند، امام (ع) شادی و ابتهاج خود را با این جمله بیان فرمودند: «فداها أبوها»
(زندگانی کریمۀ اهل بیت، ص171-172).
این نقل در مصدر متقدمی یافت نشد. کتابی به نام کشف اللآلي برای ابن عرندس هم تاکنون چاپ نشده و حتی در سامانۀ فهرستگان نسخ خطی و الذریعة نیز یافت نشد است. نقل شده که سید محمدرضا بن ابیالقاسم حسینی استرآبادی (د. 1346ق) از کشف اللآلي ابن عرندس نقل کرده است (موسوعة طبقات الفقهاء، ج9، ص113).
همچنین محمدحسن میرجهانی (د. 1371ش) گفته که در نجف در کتابخانۀ شخصی شیخ محمد سماوی مخطوطی را دیده و سماوی گفته که آن کشف اللآلي شیخ صالح بن عبدالوهاب ابن عرندس است و سماوی کتاب را به دست او داده و او در آن حدیث لولاك را به صورت مسند ملاحظه کرده است (جنة العاصمة، ص283).
آقای شبیری زنجانی در ردّ این ادعای آقای میرجهانی میگوید: «حدیث لولاك که در الجنة العاصمة ذکر شده است، جعلی است. مرحوم میرجهانی... طریقی از ابن عرندس نقل میکند که مجعولبودن آن روشن است. در آن طریق ابن عرندس از کسی نقل میکند که مدّتها بعد از او متولد شده است».
آقای شبیری در ادامه نقل میکند که سماوی کسی را به مخزن کتابخانهاش که در آن کتابهای نادر و مخطوطههای زیادی بود، راه نمیداد و مثلاً از آقای فیروزآبادی وثیقهای گرفته بود تا کتابی چاپی -نه خطی- را به او بدهد آن هم بدین صورت که فیروزآبادی در بیرونی بنشیند و سماوی کتاب را به او بدهد. همچنین ایشان نقل میکند از مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی: «امکان نداشت که آشیخ محمد سماوی کسی را به کتابخانهاش راه بدهد، مستحیل بود!» (جرعهای از دریا، ج2، ص685-686).
قابل توجه است که خود شیخ محمد سماوی شرح حال ابن عرندس را در الطلیعة من شعراء الشیعة، ج1، ص420 آورده، اما اشارهای به کتاب کشف اللآلي نکرده است. همچنین سید حسن صدر (د. 1354ق)، شیخ عبدالحسین امینی ( د. 1390ق)، سید محسن امین (د. 1403ق) که ابن عرندس را ترجمه کردهاند (تکملة أمل الآمل، ج3، ص176؛ موسوعة الغدیر، ج7، ص24؛ أعیان الشیعة، ج7، ص375)، اشارهای به محدّثبودن او و نوشتن کتابی به نام کشف اللآلي نکردهاند.
در مجموع روشن نیست که واقعاً کتابی در نجف به ابن عرندس منسوب بوده و احیاناً به آن نقلهایی بسته میشده یا از اساس چنین کتابی نبوده و چند نقلی به آن نسبت داده شده است.
@Al_Meerath
📕 من زار فاطمة بقم فقد زار الحسین!
شیخ محمد بن سلیمان تنکابنی (د. 1302ق) نقل میکند:
في عیون أخبار الرضا (ع): رواه الشیخ الصدوق أعلی الله مقامه، عن الرضا (ع) أنه قال: «من زار فاطمة بقم فکما زار الحسین بکربلاء» أو «فقد زار الحسین» والتردد مني لا من الراوي
(الرسالة الفاطمیة، ت عزیزپوریان، ص48).
از تردّدی که تنکابنی در لفظ حدیث دارد روشن است که مصدر پیشرویش نیست و از حافظه نقل میکند. این متن در عیون أخبار الرضا -و نه هیچ کتاب متقدّم دیگری- نیامده است.
جالب توجه است که ذبیح الله محلاتی (د. 1406ق) نیز نقل کرده است: «در كامل الزياره است كه حضرت رضا عليه السلام فرمود من زار المعصومة بقم كمن زارنى هركس خواهرم معصومه را در قم زيارت بنمايد همان فضل و ثواب را دارد كه مرا زيارت كرده است» (ریاحین الشریعة، ج5، ص35). این نقل نیز در کامل الزیارات نیست.
در عیون أخبار الرضا در «باب ما جاء عن الرضا في ثواب زیارة فاطمة بنت موسی بن جعفر ع بقمّ» تنها همین نقل سعد بن سعد آمده است: «سألت أبا الحسن الرضا ع عن زيارة فاطمة بنت موسى بن جعفر ع فقال من زارها فله الجنة» (عیون أخبار الرضا، ج2، ص267).
شیخ صدوق در باب «ثواب من زار قبر فاطمة بنت موسى بن جعفر ع بقم» در ثواب الأعمال، ص98 نیز تنها همین حدیث صحیح را آورده است. ابن قولویه نیز در کامل الزیارات در باب «فضل زيارة فاطمة بنت موسى بن جعفر ص بقم» همین روایت سعد بن سعد را آورده، سپس روایتی از امام جواد (ع) نقل میکند: «من زار قبر عمتي بقم فله الجنة» (کامل الزیارات، ص324).
📕 لو کان فاطمة رجلاً کان أحق مني بالإمامة!
اخیراً در برخی از کانالهای غلوگرا شایع شده که به نقلی استناد میکنند که میگوید اگر فاطمۀ معصومه (س) مرد بود، از امام رضا (ع) به امامت شایستهتر بود! کهنترین منبعی که برای این نقل شنیع یافت شد، نقل شیخ محمد بن سلیمان تنکابنی (د. 1302ق) است:
وقد سمعتُ أفواهاً أن الرضا (ع) قال: «لو کانت فاطمة رجلاً کان أحقّ مني بالإمامة». وإني لم أعثر علی ذلك في کتب الأصحاب وقد تصفّحت کتاب عیون أخبار الرضا (ع) فلم أعثر علیه أصلاً
(الرسالة الفاطمیة، ص48-49).
خود تنکابنی تصریح میکند که این نقل را صرفاً شنیده و در هیچ کتابی آن را نیافته است. افزون بر اینکه این نقل در هیچکتاب متقدّمی نیامده و نمیتواند اصیل باشد، مضمون زشتی هم دارد؛ زیرا کسی را بر امامی که طاعتش واجب است و علم کتاب به او داده شده و با روح القدس تسدید شده و نزدیکترین بنده به خداست، تفضیل داده است.
@Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
🌹هرچند والدینت بر مذهب حق نباشند...
🔹وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً (البقرة: 83)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَدْعُو لِوَالِدَيَّ إِذَا كَانَا لَا يَعْرِفَانِ الْحَقَّ قَالَ ادْعُ لَهُمَا وَ تَصَدَّقْ عَنْهُمَا وَ إِنْ كَانَا حَيَّيْنِ لَا يَعْرِفَانِ الْحَقَّ فَدَارِهِمَا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي بِالرَّحْمَةِ لَا بِالْعُقُوقِ. (الكافي، ج2، ص159)
معمّر بن خلّاد گويد: به امام رضا عليه السلام گفتم: اگر پدر و مادرم حقّ [یعنی مذهب شیعه و امامت اهل بیت] را نمىشناختهاند آنان را دعا كنم؟ حضرت فرمود: براى آنان دعا كن و از طرف آنان صدقه بده و اگر زندهاند و حقّ را نمىشناسند، با آنان مدارا كن؛ زیرا رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: خداوند مرا به رحمت بر انگيخته است، نه عقوق.
#حسن_معاشرت #والدین
@Al_Meerath
📗 گزارشی از حرکت امام رضا علیه السلام به مرو و نماز عید ایشان در مرو
علی بن ابراهیم از یاسر خادم و ریان بن صلت نقل میکند: پس از مرگ امین و به تسلط مأمون عباسی بر خلافت، مأمون نامهای به ابوالحسن رضا (ع) نوشت و ایشان را به خراسان فراخواند؛ ابوالحسن (ع) بهانههایی آورد، اما مأمون باز نامهنگاری میکرد تا آنجا که ابوالحسن (ع) دانست که چارهای ندارد و مأمون دستبردار نیست. ابوالحسن (ع) حرکت کرد؛ در این زمان ابوجعفر [محمد بن علی جواد] (ع) هفت ساله بود. مأمون به او نوشته بود که از راه جَبَل [همدان و نهاوند و طبرستان] و قم نیاید بلکه از راه بصره و اهواز و فارس بیاید. پس از رسیدن ابوالحسن (ع) به خراسان، مأمون به ایشان گفت که حکومت و خلافت را در دست بگیرد، اما ابوالحسن (ع) خودداری کرد. مأمون گفت: پس ولیعهد بشوید. ابوالحسن (ع) فرمود: با شرایطی میپذیریم. مأمون گفت: هرچه میخواهی طلب کن. ابوالحسن الرضا (ع) نوشت که من به این شرط ولیعهدی را میپذیرم که امر و نهی نکنم و فتوا ندهم و قضاوت نکنم و کسی را نگمارم و کسی را برکنار نکنم و چیزی را که برپاست دگرگون نکنم و مرا از همۀ این کارها معاف بداری. مأمون همۀ این شرایط را پذیرفت.
[علی بن ابراهیم] گفت: یاسر خادم برایم نقل کرد که چون عید فرارسید و مأمون کسی را نزد ابوالحسن الرضا (ع) فرستاد که از او بخواهد که سوار شود و در نماز عید [به عنوان امام جماعت] حاضر شود و نماز بخواند و خطبه بگوید. ابوالحسن الرضا (ع) نزد مأمون فرستاد: دانستی شرایطی را که برای ولایتعهدی میان من و تو بود! مأمون نزد ابوالحسن (ع) فرستاد: از این کار تنها میخواهم که دلها مردم مطمئن شود و برتری تو را بشناسند. به اصرار خویش ادامه داد تا آنکه ابوالحسن (ع) فرمود: ای فرمانروای مؤمنان! اگر مرا از این کار معاف بداری، نزدم محبوبتر است، اما اگر مرا معاف نداری، [برای نماز] بیرون میروم؛ همانگونه که پیامبر خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) بیرون رفت. مأمون گفت: هرگونه که میخواهی برو! مأمون فرمان داد به فرماندهان و مردم که صبح زود به خانۀ ابوالحسن الرضا (ع) بروند.
[علی بن ابراهیم] گفت: یاسر خادم برایم نقل کرد که مردان و زنان و کودکان در راهها و بر بامها منتظر ابوالحسن (ع) نشسته بودند. فرماندهان و لشکریان نیز بر درب خانۀ ابوالحسن (ع) جمع شده بودند. همین که خورشید طلوع کرد، ابوالحسن (ع) برخاست و غسل کرد و عمامهای سفید بر سر بست که یکسوی آن را روی سینه و سوی دیگر را میان دو شانهاش انداخت و پایین جامهاش را [تا نیمۀ ساق پایش] بالا زد. سپس ابوالحسن (ع) به همۀ موالیاش فرمود: همانکاری را کنید که کردم. سپس عصایی به دست گرفت و بیرون رفت و ما [موالیِ او] پیش رویش بیرون آمدیم در حالی که او پابرهنه بود و جامهاش را تا نیمۀساقش بالا زده بود. چون به راه افتاد و ما هم پیش رویش راه افتادیم سرش را به آسمان بالا کرد و چهار بار تکبیر گفت. ما احساس کردیم که آسمان و دیوارها پاسخ او را میدهند. فرماندهان و مردم درب خانه آماده بودند و سلاح به همراه داشتند و با نیکوترین لباسهایش خود را آراسته بودند. چون ما و ابوالحسن الرضا (ع) را با این حال دیدند، ابوالحسن (ع) توقّف کوتاهی در آستانۀ درب خانه کرد و فرمود: «الله أكبر الله أكبر الله أكبر الله أكبر على ما هدانا الله أكبر على ما رزقنا من بهيمة الأنعام والحمد لله على ما أبلانا نَرفعُ بها أصواتَنا».
یاسر خادم گفت: شهر مرو با گریه و ناله و فریاد به لرزه درآمد، هنگامی که به ابوالحسن (ع) نگریستند و فرماندهان از مرکبهایشان پایین آمدند و کفشهایشان را انداختند، هنگامی که دیدند ابوالحسن (ع) پابرهنه است. ابوالحسن (ع) راه میرفت و در هر ده گام میایستاد و سه بار تکبیر میگفت.
یاسر خادم گفت: احساس میکردیم که آسمان و زمین و کوهها جواب تکبیرهای ابوالحسن (ع) را میدهند. شهر مرو یکپارچه ناله و گریه شده بود. خبر ابوالحسن (ع) به مأمون رسید. فضل بن سهل ذو الرئاستین به او گفت: ای فرمانروای مؤمنان! اگر رضا (ع) با این شیوه به مصلّی برسد، مردم فریب او را میخورند. نظرم آن است که از او بخواهی که بازگردد. مأمون نزد ابوالحسن (ع) فرستاد و از او بازگشت را خواست. ابوالحسن (ع) کفش خویش را خواست و آن را پوشید و سوار شد و بازگشت (الکافي، ج1، ص488-490).
@Al_Meerath
حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن ياسر الخادم قال قال علي بن موسى الرضا ع: لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْقُبُورِ إِلَّا إِلَى قُبُورِنَا أَلَا وَإِنِّي مَقْتُولٌ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَمَدْفُونٌ فِي مَوْضِعِ غُرْبَةٍ فَمَنْ شَدَّ رَحْلَهُ إِلَى زِيَارَتِي اسْتُجِيبَ دُعَاؤُهُ وَغُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ (عیون أخبار الرضا، ج2، ص254؛ الخصال، ج1، ص143).
نقل شده از علی بن موسی الرضا (ع) که فرمود: بار سفر به سوی هیچ قبری بسته نمیشود، مگر به سوی قبور ما! آگان باش که من به ستم با سَم کشته میشوم و در دیار غربت به خاک سپرده میشوم. پس هرکس بار سفر برای زیارت من ببندد، دعایش اجابت میشود و گناهانش آمرزیده میشود.
@Al_Meerath
⚜ مادر گرامی امام رضا صلوات الله علیه
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ أَحْمَرَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ هَلْ عَلِمْتَ أَحَداً مِنْ أَهْلِ الْمَغْرِبِ قَدِمَ قُلْتُ لَا قَالَ بَلَى قَدْ قَدِمَ رَجُلٌ فَانْطَلِقْ بِنَا فَرَكِبَ وَ رَكِبْتُ مَعَهُ حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى الرَّجُلِ فَإِذَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَعَهُ رَقِيقٌ فَقُلْتُ لَهُ اعْرِضْ عَلَيْنَا فَعَرَضَ عَلَيْنَا سَبْعَ جَوَارٍ كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ أَبُو الْحَسَنِ ع لَا حَاجَةَ لِي فِيهَا ثُمَّ قَالَ اعْرِضْ عَلَيْنَا فَقَالَ مَا عِنْدِي إِلَّا جَارِيَةٌ مَرِيضَةٌ فَقَالَ لَهُ مَا عَلَيْكَ أَنْ تَعْرِضَهَا فَأَبَى عَلَيْهِ فَانْصَرَفَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي مِنَ الْغَدِ فَقَالَ قُلْ لَهُ كَمْ كَانَ غَايَتُكَ فِيهَا فَإِذَا قَالَ كَذَا وَ كَذَا فَقُلْ قَدْ أَخَذْتُهَا فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ مَا كُنْتُ أُرِيدُ أَنْ أَنْقُصَهَا مِنْ كَذَا وَ كَذَا فَقُلْتُ قَدْ أَخَذْتُهَا فَقَالَ هِيَ لَكَ وَ لَكِنْ أَخْبِرْنِي مَنِ الرَّجُلُ الَّذِي كَانَ مَعَكَ بِالْأَمْسِ فَقُلْتُ رَجُلٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ قَالَ مِنْ أَيِّ بَنِي هَاشِمٍ فَقُلْتُ مَا عِنْدِي أَكْثَرُ مِنْ هَذَا فَقَالَ أُخْبِرُكَ عَنْ هَذِهِ الْوَصِيفَةِ إِنِّي اشْتَرَيْتُهَا مِنْ أَقْصَى الْمَغْرِبِ فَلَقِيَتْنِي امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَقَالَتْ مَا هَذِهِ الْوَصِيفَةُ مَعَكَ قُلْتُ اشْتَرَيْتُهَا لِنَفْسِي فَقَالَتْ مَا يَكُونُ يَنْبَغِي أَنْ تَكُونَ هَذِهِ عِنْدَ مِثْلِكَ إِنَّ هَذِهِ الْجَارِيَةَ يَنْبَغِي أَنْ تَكُونَ عِنْدَ خَيْرِ أَهْلِ الْأَرْضِ فَلَا تَلْبَثُ عِنْدَهُ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى تَلِدَ مِنْهُ غُلَاماً مَا يُولَدُ بِشَرْقِ الْأَرْضِ وَ لَا غَرْبِهَا مِثْلُهُ قَالَ فَأَتَيْتُهُ بِهَا فَلَمْ تَلْبَثْ عِنْدَهُ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى وَلَدَتِ الرِّضَا ع (الکافي، ج1، ص486-487؛ مشابه: عیون أخبار الرضا، ج1، ص17؛ الاختصاص، ص197؛ الإرشاد، ج2، ص254؛ دلائل الإمامة، ص348).
نقل شده از هشام بن احمر که گفت: ابوالحسن اول [موسی بن جعفر] (ع) روزی به من فرمود: آیا شنیدهای که کسی از سرزمین مغرب به شهر ما آمده باشد؟ گفتم: نه. ابوالحسن (ع) فرمود: چرا؛ کسی آمده است؛ بیا با هم برویم. ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) سوار شد و من هم سوار شدم و رفتیم به نزد کسی که از سرزمین مغرب آمده بود و چند کنیز با خود آورده بود. به او گفتم که کنیزهای خود را نشان بده. هفت کنیز به ما نشان داد که ابوالحسن (ع) دربارهٔ هرکدام گفت آن را نمیخواهم. سپس فرمود: [باز هم] نشان بده. آن مرد گفت: تنها یک کنیز دیگر دارم که بیمار است. ابوالحسن (ع) فرمود: چه اشکالی دارد که او را نشان دهی؟ آن مرد ابا کرد و ابوالحسن (ع) برگشت. روز بعد ابوالحسن (ع) مرا فرستاد و فرمود: به او بگو که نهایتاً چه مبلغی بابت آن کنیز بیمار میخواهی؟ وقتی گفت فلان مبلغ، بگو او را گرفتم. نزد او رفتم و گفت: از فلان مبلغ کمتر نمیفروشم. گفتم باشد، من او را گرفتم. فروشنده گفت: باشد او برای تو، اما به من بگو آن کسی که دیروز همراه تو بود، کیست؟ گفتم: مردی از بنیهاشم. گفت: از کدام بنیهاشم؟ گفتم بیش از این پاسخی ندارم. گفت: از این خدمتکار به تو خبر دهم: او را از دوردست مغرب خریدم؛ زنی از اهل کتاب مرا دید و گفت داستان این کنیز چیست؟ گفتم که او را برای خود خریدهام. آن زن گفت: شایسته نیست چون تویی صاحب این کنیز باشد؛ این کنیز شایستۀ برترین اهل زمین است که پس از اندکی که نزد او باشد پسری از او زاده شود که در شرق و غرب عالم همتایی ندارد. [هشام بن احمر] گفت: کنیز را به حضور ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) آوردم و مدتی بعد [علی بن موسی] الرضا (ع) از او زاده شد.
@Al_Meerath
میراث امامان
فضل زیارت امام رضا (ع) و اشعاری در مدح ایشان در کتاب السفینة الجامعة نوشتۀ حاکم جشمی (د. 494ق) (انتش
🌷فضل زیارت امام رضا علیهالسلام (2)
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى ع يَقُولُ مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِي ع بِطُوسَ غَفَرَ اللهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نُصِبَ لَهُ مِنْبَرٌ بِحِذَاءِ مِنْبَرِ رَسُولِ اللهِ ص حَتَّى يَفْرُغَ اللهُ مِنْ حِسَابِ عِبَادِهِ.
ايوب بن نوح گويد از ابو جعفر محمد بن على بن موسى (ع) شنيدم میفرمود هر كه قبر پدرم را در طوس زيارت كند خدا گناهان دور و نزدیکش را بيامرزد و چون روز قيامت شود براى او منبرى برابر رسول خدا (ص) بگذارند تا خدا از حساب بندگانش فارغ شود.
📚 الأمالي (للصدوق)، ص121 به طریق معتبر؛ الكافي ط - الإسلامية، ج4، ص585؛ كامل الزيارات، ص304 به طریق دیگر.
حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ وَ أَحْمَدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ [بْنِ] تَاتَانَةَ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّقْرِ بْنِ دُلَفَ قَالَ سَمِعْتُ سَيِّدِي عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا ع يَقُولُ مَنْ كَانَتْ لَهُ إِلَى اللهِ حَاجَةٌ فَلْيَزُرْ قَبْرَ جَدِّيَ الرِّضَا ع بِطُوسَ وَ هُوَ عَلَى غُسْلٍ وَ لْيُصَلِّ عِنْدَ رَأْسِهِ رَكْعَتَيْنِ وَ لْيَسْأَلِ اللهَ حَاجَتَهُ فِي قُنُوتِهِ فَإِنَّهُ يَسْتَجِيبُ لَهُ مَا لَمْ يَسْأَلْ فِي مَأْثَمٍ أَوْ قَطِيعَةِ رَحِمٍ وَ إِنَّ مَوْضِعَ قَبْرِهِ لَبُقْعَةٌ مِنْ بِقَاعِ الْجَنَّةِ لَا يَزُورُهَا مُؤْمِنٌ إِلَّا أَعْتَقَهُ اللهُ مِنَ النَّارِ وَ أَحَلَّهُ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ.
از صقر بن ابیدلف گوید از امام هادی عليه السلام شنیدم:
كسی كه از خدا حاجتی میخواهد، قبر جدم (حضرت) رضا عليه السلام را در طوس زيارت كند، در حالی كه غسل نموده باشد و سپس بالای سر آن حضرت دو ركعت نماز گزارد و در قنوت آن از خدای تعالی حاجت خود را بخواهد. در اين صورت است كه دعايش مستجاب میشود، مادام كه گناه يا بريدن از خويشاوندی را درخواست نكرده باشد. همانا جايگاه قبر او قطعهای از بهشت است كه هيچ مؤمنی آن را زيارت نمیكند، مگر اين كه خدای تعالی او را از آتش (دوزخ) رهايی میبخشد و به سرای آرامش (بهشت) وارد میسازد.
📚 عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص262؛ الأمالی، ص588
@Al_Meerath
میراث امامان
امام هادی علیه السلام و داستان زینبِ کذّابه ابن حجر عسقلانی مینویسد: زينب الكذابة. قال المسعودي:
📙 امام حسن عسکری (ع) در میان درندگان
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: سُلِّمَ أَبُو مُحَمَّدٍ ع إِلَى نِحْرِيرٍ فَكَانَ يُضَيِّقُ عَلَيْهِ وَ يُؤْذِيهِ قَالَ فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ وَيْلَكَ اتَّقِ اللَّهَ لَا تَدْرِي مَنْ فِي مَنْزِلِكَ وَ عَرَّفَتْهُ صَلَاحَهُ وَ قَالَتْ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ مِنْهُ فَقَالَ لَأَرْمِيَنَّهُ بَيْنَ السِّبَاعِ ثُمَّ فَعَلَ ذَلِكَ بِهِ فَرُئِيَ ع قَائِماً يُصَلِّي وَ هِيَ حَوْلَهُ (الکافي، ج1، ص513، باب مولد أبي محمد الحسن بن علي).
علی بن محمد علان کلینی نقل میکند از یکی از شیعیان که گفت: ابومحمد [حسن بن علی عسکری] (ع) به دست نِحریر [از نزدیکان خلیفۀ عباسی] سپرده شد. او بر ابومحمد (ع) تنگ میگرفت و ایشان را آزار میداد. همسر نحریر به او گفت: «وای بر تو! نمیدانی چه کسی در منزل توست!». آن زن نیکی و پارسایی ابومحمد (ع) را برای نحریر بیان کرد و گفت: «از جانب او نسبت به تو ترس دارم». نحریر گفت: «او را در میان درندگان میاندازم». نحریر آن کار را کرد. دیده شد که ابومحمد (ع) به نماز ایستاده است و درندگان پیرامون او بودند.
@Al_Meerath
طبری و تفاسير شيعه؛ برخی روابط تفسيری شيعه و سنی در دوران کهن با تأکيد خاص بر التبيان شيخ طوسی
✍ مرتضی کریمینیا
چکیده
تفسیر طبری از جملهی تفاسیر مهم جهان اسلام است. طبری در این اثر از روایات تفسیری شیعه بسیار اندک بهره میجوید؛ همچنان که نخستین مفسران شیعهی همعصر وی نیز ـــ چون عیاشی، قمی و فرات کوفی ـــ توجهی به نقل روایات غیر شیعی ندارند. بااینحال، به نظر میرسد که این تفسیر علاوه بر اثرگذاری مستقیم بر دیگر تفاسیر عامهی مسلمانان، از اواخر سدهی 4ق با تفاسیر شیعی نیز پیوندهایی یافته است؛ اینگونه که یک سده پس از طبری، مفسران شیعه در بغداد اندکاندک به تفسیر وی توجه کردهاند و با نگارش تفسیر التبیان شیخ طوسی (د 460ق)، میزان توجه و نقل اقوال تفسیری اهل سنت با تکیه بر تفسیر طبری به اوج خود رسیده است. در مطالعهی پیش رو بنا ست همین روند را بازشناسیم. بدین منظور، کوشش خواهد شد که نخست منابع، مضامین و روایات شیعی را در تفسیر طبری بررسی کنیم و آن گاه در ادامه، به تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم طبری در ورود مضامین و روایات اهل سنت (یعنی اقوال صحابه و تابعین) به تفاسیر شیعه با نگارش تفسیر التبیان به دست شیخ طوسی در میانهی سدهی 5ق بپردازیم.
متن کامل مقاله
@Al_Meerath
نگاهی به روایات شهادت امام جواد علیه السلام
✍️ امیرحسن خوروش
دربارۀ کیفیت درگذشت امامان (ع)، در روایت محمد بن موسی بن متوکل از علی بن ابراهیم از پدرش از ابوصلت هروی از امام رضا (ع) آمده است: «والله ما منا إلا مقتول شهيد» (أمالي الصدوق، ص63؛ عیون أخبار الرضا، ج2، ص256). در نقلی از حسین بن روح نوبختی نیز آمده که «النبي والأئمة ع ما ماتوا إلا بالسیف أو السمّ وقد ذكر عن الرضا ع أنه سمّ وكذلك ولده وولد ولده» (الغیبة للطوسي، ص388).
در خصوص امام جواد (ع) شیخ صدوق در مقام برشمردن اعتقادات امامیه میگوید: «أبو جعفر محمد بن علي عليهما السلام قتله المعتصم بالسم» (اعتقادات الإمامیة، ص98). همچنین ابوالحسن مسعودی در این باره میگوید: «وقيل: إن أم الفضل بنت المأمون لما قدمت معه من المدينة إلى المعتصم سمته» (مروج الذهب، ج3، ص464). در سر السلسلة العلویة (ص72) نیز آمده است: «أبوجعفر محمّد بن علي التقي عليهما السلام... زوّجه المأمون ابنته أمّ الفضل ولم تلد له، سقاه المعتصم السمّ، ويقال: هي سقته بأمر المعتصم»؛ روایات مربوط به شهادت حضرت در منابع متقدم از این قرار است:
روایت نخست: مسمومشدن به امر معتصم
عیاشی از زرقان صاحب ابن ابیداود از ابن ابیداود نقل میکند که نزد معتصم عباسی دزدی آورده شد و در خصوص اینکه چه مقدار از دستش باید بریده شود فقهاء حاضر اختلاف کردند. معتصم به امام جواد (ع) اصرار کرد که در این باره نظرشان را بگویند. امام هم با اشاره به آیۀ شریفۀ «وأن المساجد لله» فرمودند: «وما کان لله لم یقطع». معتصم هم بر اساس نظر امام، حکم کرد. ابن ابی داود چند روز بعد معتصم را سرزنش کرد که چرا در چنین مجلسی، نظر فقهاء را کنار نهاده و به نظر کسی بخشی از امّت به امامت او قائلند، حکم رانده است. معتصم ترتیبی میدهد تا امام به مجلسی دعوت شوند و طعامی مسموم به امام خورانده میشود (تفسیر العیاشي، ج1، ص319-320).
چند نکته در خصوص این گزارش:
1) ظاهراً مراد از ابن ابیداود در این نقل، احمد بن ابیدُواد است که قاضی القضاة در روزگار معتصم و واثق عباسی بوده است (المؤتلف والمختلف للدارقطني، ج2، ص965). ابن خلکان دربارۀ ارتباط ویژۀ معتصم و ابن ابی دواد میگوید: «ولما ولي المعتصم الخلافة جعل ابن أبي دواد قاضي القضاة، وعزل يحيى بن أكثم، وخص به أحمد حتى كان لا يفعل فعلاً باطناً ولا ظاهراً إلا برأيه» (وفیات الأعیان، ج1، ص84).
2) در خصوص استناد مروی از امام جواد (ع) به آیه اشکالی نیست؛ چه در روایت حماد بن عیسی از امام صادق (ع) نیز نقل شده است: «سبعة منها فرض يسجد عليها، وهي التي ذكرها الله في كتابه، فقال: "وأن المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا" وهي: الجبهة، والكفان، والركبتان، والإبهامان؛ ووضع الأنف على الأرض سنة» (الکافي، ط دار الحدیث، ج6، ص144؛ تهذیب الأحکام، ج2، ص82). گفتنی است طبرسی فراز استناد امام جواد (ع) به آیه را در تفسیر خویش بازتاب داده است (مجمع البیان، ج10، ص560).
3) گزارشی در مناقب ابن شهر آشوب آمده که در آن سخن از مجبورشدن امام به نوشیدن شربتی هست و در آن از احمد بن ابیدواد نیز نام برده شده است: «ولما بويع المعتصم جعل يتفقد أحواله فكتب إلى عبد الملك الزيات أن ينفذ إليه التقي وأم الفضل فأنفذ ابن الزيات علي بن يقطين إليه فتجهز وخرج إلى بغداد فأكرمه وعظمه وأنفذ أشناس بالتحف إليه وإلى أم الفضل ثم أنفذ إليه شراب حماض الأترج تحت ختمه على يدي أشناس وقال إن أمير المؤمنين ذاقه قبل أحمد بن أبي داود وسعد بن الخصيب وجماعة من المعروفين ويأمرك أن تشرب منها بماء الثلج وصنع في الحال فقال اشربها بالليل قال إنها ينفع باردا وقد ذاب الثلج وأصر على ذلك فشربها عالما بفعلهم» (مناقب آل أبي طالب، ج4، ص384). با اینکه مصدر این گزارش معلوم نیست، با توجّه به تعابیرش ظاهراً باید مستقل از روایت عیاشی باشد و میتواند مؤید آن به شمار آید.
لازم به ذکر است در نقل ابن شهر آشوب، مراد از «عبد الملك الزیات» ظاهراً باید محمد بن عبد الملك الزیات باشد که وزیر معتصم و واثق عباسی بود (تاریخ بغداد، ج3، ص593). حکایتی نیز نقل شده است در خصوص دستگیری یکی از مرتبطین امام جواد (ع) توسط او (الکافي، ج2، ص584). «أشناس» نیز میتواند اشناس ترکی (د. 252ق) باشد که در جنگی مقدّم الجیش معتصم بوده است (تاریخ الإسلام، ج6، ص54). ذکر علی بن یقطین در این گزارش ممکن است حاصل خلط باشد؛ چه وی در سال 182ق فوت کرده است.
@Al_Meerath
روایت دوم: خبردادن امام رضا (ع) از شهادت امام جواد (ع)
در إثبات الوصیة روایتی مرسل از امام رضا (ع) نقل شده که حضرت در شب ولادت امام جواد (ع)، ضمن بیان فضائلی از امام جواد (ع) دربارۀ ایشان گفتهاند: «بأبي وأمي شهيد يبكي له وعليه أهل السماء يقتل غيظاً، ويغضب الله جلّ وعزّ على قاتله، فلا يلبث إلّا يسيراً حتّى يعجّل الله به الى عذابه الأليم وعقابه الشديد» (إثبات الوصیة، ت الکثیري، ص360).
در إثبات الوصیة پس از این گزارش روایتی دربارۀ امام جواد (ع) از امام رضا (ع) به این سند نقل شده است: «وروی عبد الرحمن بن محمّد عن کلثم بن عمران قال قلت للرضا…». در مقابل، در عیون المعجزات گزارش مرسل إثبات الوصیة از امام رضا (ع) در خصوص شهادت فرزندشان در میان روایت کلثم بن عمران نقل شده است. ظاهراً در یکی از این دو کتاب -یا نسخ یکی از این دو کتاب- خلطی صورت گرفته است. به هر حال این گزارش دلالت روشنی بر شهادت امام جواد (ع) دارد اما سند واضحی ندارد. گفتنی است در عیون المعجزات به جای «یقتل غیظاً»، «یقتل غصباً» آمده است.
دربارهٔ إثبات الوصیة منسوب به مسعودی باید توجه داشت که این کتاب، مطابق دیدگاه برخی محققان، کتاب الأوصیاء شلمغانی است (نگر: إثبات الوصیة، ت الکثیري، مقدمة حول مؤلف إثبات الوصیة).
روایت سوم: شهادت به دست ام الفضل با انگور مسموم
در إثبات الوصیة همچنین در گزارشی آمده که امام جواد علیه السلام به همراه ام الفضل به عراق رفتند. در همان زمان معتصم عباسی و جعفر بن المأمون (دربارهٔ وی نگر: الوافي بالوفیات، ج11، ص86) در صدد قتل امام بودند و جعفر از طریق ام الفضل به مقصود شوم خویش رسید:
فقال جعفر لأخته أم الفضل وكانت لأمه وأبيه في ذلك؛ لأنه وقف على انحرافها عنه وغيرتها عليه؛ لتفضيله أم أبي الحسن ابنه عليها مع شدّة محبّتها له ولأنها لم ترزق منه ولداً. فأجابت أخاها جعفراً و جعلوا سمّاً في شيء من عنب رازقي وكان يعجبه العنب الرازقي. فلما أكل منه ندمت وجعلت تبكي. فقال لها: ما بكاؤك؟ والله ليضربنك الله بفقر لا ينجي وبلاء لا ينستر. فبليت بعلة في أغمض المواضع من جوارحها صارت ناصوراً ينتقض عليها في كل وقت. فأنفقت مالها وجميع ملكها على تلك العلة حتى احتاجت الى رفد الناس. ويروى ان الناسور كان في فرجها. وتردّى جعفر بن المأمون في بئر فأُخرج ميّتاً وكان سكران (إثبات الوصیة، ص374-375). همین گزارش در عیون المعجزات نیز آمده، با این تفاوت که در آن سخنی از جعفر بن مأمون نیست و این معتصم است که ام الفضل را به این کار تحریک میکند (عیون المعجزات، ص129).
روایت چهارم: شهادت به دست ام الفضل با حولهای مسموم
نویسندۀ دلائل الإمامة ابتدا روایتی مشابه نقل شلمغانی در خصوص شهادت امام به دست ام الفضل ارائه میکند و پس از آن نقل دیگری میآورد: «ويقال: إنها سمته بمنديل يمسح به عند الملامسة، فلما أحس بذلك قال لها: أبلاك الله بداء لا دواء له. فوقعت الأكلة في فرجها، فكانت تنكشف للطبيب، ينظرون إليها، ويشيرون عليها بالدواء، فلا ينفع ذلك شيئا، حتى ماتت في علتها» (دلائل الإمامة، ص395). ابن شهر آشوب نیز نقلی مشابه این نقلِ دلائل آورده است (مناقب آل أبي طالب، ج4، ص391).
گفتنی است نقل شده که از همان ابتدای ازدواج امام با ام الفضل، برخی احتمال میدادند که امام به دست نزدیکان ام الفضل مسموم شوند (الکافي، ج2، ص592، ح6).
گزارشهای شیخ صدوق، مسعودی، شلمغانی، ابن شهرآشوب، نویسندۀ دلائل الإمامة، و ابن عبد الوهاب در مسمومیت امام جواد (ع) به دست برخی از عباسیان اشتراک دارند. بیشتر این گزارشها بر نقش معتصم عباسی و احیاناً ام الفضل بنت مأمون تأکید میکنند. گفتنی است که سن اندک امام در هنگام وفات (25 سال) نیز مؤید این است که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا نرفتهاند؛ به ویژه که در مصادر عامه و امامیه که به بیان وفات امام پرداختهاند، بیماریای برای امام ذکر نشده که آن بیماری منجر به وفات شود.
بر این اساس، اصل مسمومشدن حضرت ازسوی بنیعباس مستندات قابل توجهی دارد. اما با اختلاف روایات، چگونگی مسمومیت نیازمند تحقیق بیشتر است.
@Al_Meerath
آیا پیکر امام جواد (ع) سه روز زیر آفتاب ماند؟
✍️ امیرحسن خوروش
در دوران معاصر بر فراز منابر مشهور شده است که پس از درگذشت امام جواد (ع) پیکر مطهّرشان تا سه روز به خاک سپرده نشد و همسرشان، ام الفضل، آن پیکر را از فراز بام بر زمین افکند.
این روایت در هیچ منبع متقدّمی یافت نمیشود و نخستین منابع یافتشدۀ آن مربوط به سدۀ دوازدهم هجری و پس از آن است. به عنوان نمونه، در جنات الخلود (پایان نگارش: 1127ق) آمده است: «گویند نعش مقدس آن حضرت را بعد از شهادت بامر معتصم ملعون از بام بزیرانداختند و قدغن شد کسی نزد او نرود تا چند روز بدان نهج افتاده بود و بوی مشک و زعفران از نعش مبارک آن حضرت ساطع میشد معتصم دید که این معجزه باعث تفضح او است گفت دفنش کردند و بقولی شیعیان اجتماع نموده نعش شریفش را برداشتند» (چاپ سنگی جنات الخلود، ص37). همچنین در أنوار الشهادة نوشتۀ حسن بن علی یزدی (۱۲۹۷ق) گفته شده است که ام الفضل، همسر امام جواد (ع)، پیکر ایشان را سه روز بر فراز بام گذاشت و مرغها، بالهایشان را برای پیکر امام، سایهبان کرده بودند (أنوار الشهادة، ص414). در این کتاب همچنین نقل دیگری آمده است: «آن ملعونه امر کرد که بدن منور را از بالای قصر انداختند به سمت طرق و شوارع عام و خلق عبور مینمودند و سؤال مینمودند که این جسد کیست که در کنار راه گذاشته است. میگفتند: جسد امام رافضیها است و تا سه روز به آن حال بود» (أنوار الشهادة، ص414-415).
🔺در نقد این گزارش متأخر که احتمالاً برگرفته از داستان دفن نشدن شهدای کربلا و نیز حکایت شهادت مسلم بن عقیل (ع) و امام کاظم (ع) است، میتوان به چند نکته توجه کرد:
1- مسمومشدن امام جواد (ع) به دست بنی عباس آنچنان مخفی صورت گرفته است که اگرچه قرائن تاریخی آن را تأیید میکند (نگر: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص480-482)، روایاتی که ماجرای مسمومشدن امام را شرح دهند، در میان منابع کهنی که به دست ما رسیده، تنها در آثاری چون تفسیر مرحوم عیاشی (ج1، ص320)، إثبات الوصیة یا همان کتاب الأوصیاء شلمغانی (ص227)، دلائل الإمامة (ص395)، و عیون المعجزات (ص129) آمده است تا جایی که نزد شیخ مفید خبری پیرامون مسمومشدن امام جواد (ع) ثابت نشده است (الإرشاد، ج2، ص295). این در حالی است که اگر پیکر امام از بام به پایین انداخته و در معبر عمومی رها میشد، دستداشتن بنی عباس در شهادت ایشان ظاهر میگشت و لازم میبود که منابع شیعی و سنی در کشتهشدن امام اختلافی نکنند.
2- در منابع تاریخی، نمودهای بسیاری از احترام -هرچند ظاهری- حاکمان عباسی به امام جواد (ع) دیده میشود. امام جواد (ع) داماد مأمون عباسی بودهاند (المحبر، ص62؛ تاریخ الطبري، ط دار التراث، ج8، ص566؛ مروج الذهب، ج3، ص441؛ عیون أخبار الرضا، ج2، ص147؛ مقاتل الطالبیین، ص456؛ الإرشاد، ج2، ص281؛ جمهرة أنساب العرب، ص24) و چون ایشان پس از شهادت امام رضا (ع) بر مأمون وارد شدند، مأمون ایشان را اکرام کرد و مال فراوانی به ایشان داد (تاریخ الإسلام للذهبي، ت بشار، ج5، ص245). همچنین گفته شده است که امام جواد (ع) در آخرین حضورشان در بغداد مهمان معتصم عباسی بودند (تاریخ بغداد، ج3، ص265). پرواضح است که با شأن اجتماعی امام جواد (ع) در نزد عموم مردم و نسبشان به پیامبر خدا (ص) و با این احترام ظاهریای که در میان خاندان عباسی داشتند، هرچند که این خاندان در خفا قصد کشتن امام را داشته باشند، بسیار بعید است در ملأعام اینگونه به پیکر مطهّر امام توهین و جسارت کنند.
3- در گزارشی که در آن ام الفضل، همسر امام، قاتل ایشان دانسته میشود، گفته شده است که او پس از مسمومکردن امام و پیش از جانسپردنشان از کار خود پشیمان شد و گریست (إثبات الوصیة، ص227؛ دلائل الإمامة، ص395). با توجّه به این گزارش بعید به نظر میرسد ام الفضل که همسر جوانش (امام جواد) را با اغوای دیگران مسموم کرده است و بعد از کارش پیشمان گشته، پس از درگذشت همسر جوانش مبادرت به هتک حرمت پیکر ایشان بکند و سه روز از دفن آن امتناع کند و در آخر نیز بخواهد که آن پیکر را از فراز بام به زمین بیاندازند!
4- در صورت پذیرش گزارشهایی که درگذشت امام جواد (ع) را به وسیلۀ سمّی میداند که برخی از عباسیها به آن حضرت داده بودند، باید گفت که این شیوۀ بهقتلرساندن، برای آن بوده است که خاندان عباسی دربارۀ درگذشت امام متّهم نشوند. از این رو، پایین انداختن پیکر امام از بام، به کلّی غرض این خاندان از قتل امام را نقض میکند و همگان از رخداد این فاجعه مطّلع میشوند.
@Al_Meerath
5- در منابع تاریخی شواهدی دیده میشود از آنکه خاندان عباسی قصد داشتهاند خود را عزادار امام جواد (ع) جلوه بدهند تا جایی که گفته شده است ام الفضل، دختر مأمون و همسر امام جواد (ع)، پس از درگذشت ایشان به ظاهر بسیار اندوهگین شده بود و مردمان نزد او رفته، به او تسلیت میگفتند (مناقب آل أبي طالب، ج4، ص394؛ مشابه: عیون المعجزات، ص124؛ مهج الدعوات ومنهج العبادات، ص36؛ الأمان من أخطار الأسفار والأزمان، ص74) و نیز گفته شده است که هارون الواثق بالله بن أبي إسحاق المعتصم العباسي، که فرزند خلیفۀ آن زمان بوده، نماز میّت بر امام جواد (ع) خوانده است (مروج الذهب ومعادن الجواهر، ج3، ص464؛ تاریخ بغداد، ج3، ص267؛ کشف الغمة، ج2، ص345). روشن است که اگر پیکر امام در ملأعام هتک میشد و حکومت عباسی دستش را در قتل امام علنی میکرد، مردمان به ام الفضل تسلیت نمیگفتند و فرزند خلیفه، عهدهدار خواندن نماز میّت بر امام نمیشد.
بنابر آنچه گذشت، اگر گزارش متأخری که از دفن نشدن پیکر امام تا سه روز میگوید، در کنار گزارشهای متقدم پذیرفته شود، لازم میشود که بنی عباس در حیات امام جواد (ع) ایشان را به خود نزدیک کنند و در ظاهر اکرام و تجلیل کنند آنگاه ایشان را مخفیانه با سم به شهادت برسانند و پس از آن، غرض خود را نقض کرده، امام را از بام به زیر اندازند و دست خود را در کشتن امام علنی کنند و پس از آن دوباره به اکرام پیکر آن حضرت بپردازند و بر آن نماز بخوانند و مردمی هم که دیده بودند ام الفضل دختر مأمون عباسی علناً در کشتن حضرت دست داشته است، به نزدش آمده و به او تسلیت عرض کنند! واضح است که پذیرش چنین سیرِ مضطرب و ناسازگاری، معقول و واقعبینانه نیست.
@Al_Meerath
وصف امام جواد (ع) در روایتی عامی
حَدَّثَنَا الْحَاكِمُ أَبُو عَلِيٍّ الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَيْهَقِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الصَّوْلِيُّ* قَالَ حَدَّثَنَا عَوْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ
بْنُمُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبَّادٍ وَ كَانَ يَكْتُبُ لِلرِّضَا ع ضَمَّهُ إِلَيْهِ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ قَالَ: مَا كَانَ ع يَذْكُرُ مُحَمَّداً ابْنَهُ إِلَّا بِكُنْيَتِهِ يَقُولُ كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ كُنْتُ أَكْتُبُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ صَبِيٌّ بِالْمَدِينَةِ فَيُخَاطِبُهُ بِالتَّعْظِيمِ وَ تَرِدُ كُتُبُ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي نِهَايَةِ الْبَلَاغَةِ وَ الْحُسْنِ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ أَبُو جَعْفَرٍ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي مِنْ بَعْدِي. (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص240) از محمّد بن یحیی بن ابي عبّاد كاتب حضرت رضا عليه السّلام كه فضل بن سهل او را بر اين خدمت گماشته بود روايت كردهاند كه گفت: آن حضرت هيچ گاه از فرزندش محمّد مگر با كنيه یاد نمىکرد. چنانکه ميفرمود: ابو جعفر بهمن نامهاى فرستاده، يا من به ابو جعفر چنين نوشتم، در حالى كه او هنوز كودكی در مدينه بود، ولى امام با كمال احترام با او خطاب میکرد، و وى نيز با نهايت بلاغت و شيوائى پاسخ ميداد، و يك بار شنيدم امام میفرمود: وصىّ و جانشينم در ميان خاندانم پس از من ابو جعفر است. _________ * کتاب الأوراق في اخبار آل العباس و أشعارهم صولی (م 335ق) از منابع مهم عیون اخبار الرضا (برای بیش از 50 روایت) است، که صدوق ره همواره از طریق بیهقی (با سماع در 352ق) از آن نقل میکند. نسخۀ بخشهایی (مانند أخبار الراضي بالله والمتقي لله) از این موسوعه تاریخی و ادبی برجامانده است. @Al_Meerath
کوری دو سرا!
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى (طه : 124)
وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبيلا (الإسراء : 72)
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ صَحِيحٌ مُوسِرٌ لَمْ يَحُجَّ فَهُوَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى قَالَ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ أَعْمَى قَالَ نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْمَاهُ عَنْ طَرِيقِ الْحَقِّ (الكافي، ج4، ص269).
ابو بصیر گفت: شنیدم ابو عبد الله (امام صادق) علیه السلام میگوید: هر کس در حالی که تندرست و توانگر است بمیرد و حج نرفته باشد از کسانی است که خداوند دربارهشان فرمود: «و روز قیامت او را کور محشور میکنیم». گفتم: سبحان الله! کور؟ فرمود: آری همانا خداوند او را از راه حق کور کرده است.
عن كليب عن أبي عبد الله ع قال سأله أبو بصير و أنا أسمع: فقال له: رجل له مائة ألف، فقال: العام أحج، العام أحج، فأدركه الموت و لم يحج حج الإسلام، فقال: يا با بصير أ و ما سمعت قول الله «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا» عمي عن فريضة من فرائض الله (تفسير العياشي، ج2، ص306).
کلیب گفت: ابو بصیر - در حالی که من هم میشنیدم- از ابی عبد الله علیه السلام پرسید: مردی صد هزار سکه دارد. [هر سال حج را به تأخیر میاندازد و] میگوید: امسال به حج میروم؛ امسال به حج میروم؛ پس مرگش فرا میرسد در حالی که حج اسلام (= یک بار حج واجب در طول عمر) را به جا نیاورده است. امام فرمود: ای ابا بصیر آیا نشنیدهای که خدا فرموده است: «هر کس در این دنیا کور باشد در آخرت نیز کور و گمراهتر است؟» این مرد از فریضهای از فرائض خداوند کور مانده است.
#حج
@Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
پدرم محمد بن علی؛ برترین شخص در خاندان پیامبر (ص)
حدثني الحسين بن أحمد الجشمي، ثنا الوليد، عن ابن عيينة قال: دخلت المدينة فإذا أنا يعني برجل يتهادى بين رجلين، فقلت: من هذا؟ فقالوا: جعفر بن محمد قلت: من الذي على يمينه؟ قالوا: أيوب السختياني قلت: من الذي عن يساره؟ قالوا: عمرو بن دينار، فقمت بين يديه، فقلت: حدثني فقال: حدثني أبي محمد بن علي وكان خير محمدي على وجه الأرض، عن أبيه علي بن الحسين، أن النبي صلى الله عليه وسلم بصر برجل يصلي في المسجد، ينقر كما ينقر الغراب، فقال: «لو مات هذا لمات على غير دين محمد» (المحدث الفاصل بين الراوي والواعي، ص198).
مشابه این تعبیر از امام صادق (ع) دربارهٔ پدرشان در روایت دیگری نیز نقل شده است (الکافي، ج13، ص92).
#امام_باقر
@Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
محمد بن علی؛ سرور فقهای حجاز
قالوا: كان محمد إبن علي بن الحسين لا يسمع المبتلى الاستعاذة، وكان ينهى الجارية والغلام أن يقولا للمسكين: يا سائل، وهو سيد فقهاء الحجاز، ومنه ومن ابنه جعفر تعلم الناس الفقه، وهو الملقب بالباقر، باقر العلم، لقبه به رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم يخلق بعد، وبشر به ووعد جابر بن عبد الله برؤيته وقال: ستراه طفلا فإذا رأيته فأبلغه عني السلام، فعاش جابر حتى رآه وقال له ما وصى به (الرسائل السیاسیة، ص452، رسالة فضل هاشم علی عبد شمس).
ابوعثمان جاحظ (د. 255ق) در مقام بیان دیدگاههای هاشمیان در مقابل امویان میگوید: «گفتند محمد بن علی بن الحسین... سرور فقهای حجاز بود. مردمان از او و از پسرش جعفر، فقه آموختند. او به "الباقر؛ شکافندۀ دانش" ملقّب بود. پیامبر خدا (ص) این لقب را بدو داده بود؛ در زمانی که هنوز او به دنیا نیامده بود. پیامبر (ص) به وجود او بشارت داد و به جابر بن عبد الله وعده داد که او را خواهد دید و فرمود: "به زودی او را در حال طفولیت میبینی. پس چون او را دیدی، از جانب من بدو سلام برسان!" پس جابر زندگی کرد تا آنکه او را دید و آنچه را که بدو سفارش شده بود، بدو گفت.
حدیث رساندن سلام پیامبر خدا (ص) توسط جابر بن عبد الله به امام باقر (ع) توسط ابن قتبیه دینوری نیز نقل شده (عیون الأخبار، ج1، ص312). همچنین در دیگر مصادر، از مفضل از ابان بن تغلب از امام باقر (ع) (تاریخ الطبري، ج11، ص642)؛ از عبد الله بن میمون از امام صادق (ع) از پدرشان (ع) (شرح الأخبار، ج3، ص276؛ الإرشاد، ج2، ص158؛ غیة الطلب في تاریخ حلب، ت زکار، ج6، ص2800)؛ از سعید بن محمد از ابوزبیر (تاریخ دمشق، ج54، ص276)، از سفیان بن عیینه از ابوزبیر (تاریخ دمشق، ج54، ص276)، از ابان بن تغلب از امام صادق (ع) (الکافي، ج1، ص469؛ اختیار الرجال، ص41؛ الاختصاص، ص62)، و از عمرو بن شمر از جابر بن یزید (علل الشرائع، ج1، ص233) این روایت با تحریرهای مختلفی آمده است.
#امام_باقر
@Al_Meerath
📗امام باقر (ع) در نگاه فرزند زید بن علی
الحسن بن ظريف، عن أبيه ظريف بن ناصح قال:: كنت مع الحسين بن زيد و معه ابنه علي، إذ مر بنا أبو الحسن موسى بن جعفر صلى الله عليه فسلم عليه ثم جاز فقلت: جعلت فداك، يعرف موسى قائم آل محمد؟ قال: فقال لي: إن يكن أحد يعرفه فهو. ثم قال: و كيف لا يعرفه و عنده خط علي بن أبي طالب صلى الله عليه و إملاء رسول الله صلى الله عليه و آله. فقال: علي ابنه: يا أبه كيف لم يكن ذاك عند أبي زيد بن علي؟ فقال: يا بني، إن علي بن الحسين و محمد بن علي سيدا الناس و إمامهم، فلزم يا بني أباك زيد أخاه فتأدب بأدبه و تفقه بفقهه. قال: فقلت: فأراه يا أبه إن حدث بموسى حدث يوصي إلى أحد من إخوته؟ قال: لا و الله ما يوصي إلا إلى ابنه، أما ترى- أي بني- هؤلاء الخلفاء لا يجعلون الخلافة إلا في أولادهم (قرب الإسناد، ص317).
از ظریف بن ناصح نقل شده که گفت: همراه حسین بن زید [1] بودم و پسر او علی نیز همراهش بود. ناگاه ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) از کنار ما عبور کرد و بر او سلام کرد و گذشت. [به حسین بن زید] گفت: فدایت شوم! موسی (ع)، قائم آل محمد (ص) را میشناسد؟ به من گفت: «اگر کسی باشد که او را بشناسد، موسی بن جعفر (ع) است». سپس گفت: «چگونه موسی بن جعفر (ع) او را نشناسد با آنکه نزد اوست [کتابی به] خطّ علی بن ابیطالب (ع) و املاء پیامبر خدا (ص)؟!». پسرش علی از او پرسید: ای پدر! چگونه آن کتاب نزد پدرم زید بن علی نبود؟ گفت: «پسرکم! علی بن الحسین و محمد بن علی دو سرور مردم و دو امام ایشان بودند. پدرت زید [بن علی] همراه برادرش [محمد بن علی باقر (ع)] شد و از او ادب و فقه آموخت». علی پرسید: ای پدر! به نظرت اگر برای موسی (ع) اتفاقی بیفتد، به یکی از برادرانش وصیت میکند؟ او گفت: «نه؛ به خدا که تنها به پسرش وصیت میکند. پسرکم! مگر این خلفاء را نمیبینی که خلافت را جز در اولادشان قرار نمیدهند؟».
1. حسین بن زید بن علی بن الحسین ذوالدمعة؛ وی فرزند زید بن علی بوده و از زمانی که پدرش زید در کوفه به قتل رسید، در دامان امام صادق (ع) پرورش یافت و امام صادق (ع) او را به فرزندی گرفتند و او در منزل امام صادق (ع) مقیم بود و از ایشان حدیث آموخت (مقاتل الطالبیین، ص331) و امام صادق (ع) نوۀ امام سجاد (ع) را به ازدواج او درآوردند (رجال النجاشي، ص52). وی در هنگام قتل زید بن علی (122ق) 4 یا 7 سال داشته در سنّ 76 سالگی از دنیا رفته و برخی از محقّقان سال 194ق را سال درگذشت او دانستهاند (میراث مکتوب شیعه، ص345)؛ چنانکه پیشتر ذهبی نیز گفته که حسین بن زید تا حدود 190ق زنده مانده است (تاریخ الإسلام، ت بشار، ج4، ص835). او از راویان امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) بوده است (رجال النجاشي، ص52).
@Al_Meerath
◼️ پیمان شیطان درون خانهٔ رحمان
عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن ابن فضال عن سفيان بن إبراهيم الجريري عن الحارث بن الحصيرة الأسدي [1] عن أبي جعفر ع قال: كنت دخلت مع أبي الكعبة فصلى على الرخامة الحمراء بين العمودين فقال في هذا الموضع تعاقد القوم إن مات رسول الله ص أو قتل ألا يردوا هذا الأمر في أحد من أهل بيته أبدا قال قلت و من كان قال كان الأول و الثاني و أبو عبيدة بن الجراح و سالم بن الحبيبة [2] (الکافي، ج4، ص454).
از حارث بن حصیره از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: «همراه پدرم داخل کعبه شده بودم. پدرم بر سنگ قرمز میان دو ستون نماز خواند، پس فرمود: "در اینجا آن گروه پیمان بستند که اگر پیامبر خدا (ص) مرد یا کشته شد، امر حکومت را هرگز به هیچیک از اهل بیت او بازنگردانند"». امام باقر (ع) فرمود: «گفتم: چه کسانی بودند؟ [پدرم] فرمود: "اولی و دومی و ابوعبیدۀ جراح و سالم مولی ابیحذیفه"».
1. وی از شیعیان بوده و باور به رجعت داشته و روایاتی در فضائل اهل بیت (ع) نقل میکرده و با این حال یحیی بن معین او را توثیق کرده است (الکامل لابن عدي، ج2، ص451-454).
2. عنوان «سالم بن الحبیبة» میتواند تصحیف «سالم مولی ثبیتة» یا «سالم مولی أبي حذیفة» باشد که هر دو عنوان متعلق است به سالم مولی ابیحذیفه؛ چه وی را ثبیته همسر ابوحذیفه آزاد کرد و ابوحذیفه به فرزندی گرفت. در دیگر روایات وی از اصحاب صحیفۀ ملعونه شمرده شده است (الکافي، ج4، ص567؛ ج8، ص180).
@Al_Meerath
کسی را برگزیدی که خدا برگزیده است.
حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: كُنَّا مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ فِي الْمَسْجِدِ وَغُلَامٌ يَنْظُرُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ وَيَبْكِي فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ: «مَا يُبْكِيكَ؟ قَالَ: مِنْ حُبِّكُمْ. قَالَ: «نَظَرْت حَيْثُ نَظَرَ اللَّهُ وَاخْتَرْت مَنْ خَيَّرَهُ اللَّهُ»
ابن ابی شیبة از مطلب بن زیاد از جابر جعفی روایت کرد که گفت: همراه ابو جعفر (امام باقر ع) در مسجد بودیم که جوانی به ابوجعفر نگاه میکرد و میگریست. ابوجعفر ع به او فرمود: چرا گریه میکنی. گفت: از محبّت شما! فرمود: اندیشیدی آن چه خدا اندیشید و برگزیدی کسی را که خدا برگزید.
📚مصنف ابن أبي شیبة، ت الحوت، ج6، ص375
————————————
1. این روایت را قاضی نعمان به دو طریق روایت کرده است. (شرح الأخبار، ج2، ص489؛ ج3، ص456).
2. در روایات اهل بیت ع تعبیر «نظرتم حيث نظر الله، و اخترتم حيث اختار الله» و مشابهِ آن بارها درباره شیعیان به کار رفته و از تعابیر و اصطلاحات کلیدی در تبیین امامت است. (نمونه: المحاسن، ج1، ص148؛ الأصول الستة عشر، ص245، 246؛ الکافي، ج3، ص537؛ فضائل الشیعة، ص21؛ شرح الأخبار، ج3، ص488؛ المسترشد، ص400).
3. مقصود از «نظر» در این جا رأی و تدبیر و اندیشه است. یعنی رأی شیعه در امر امامت مطابق دستور و خواست خداوند و به نور هدایت او است. چنان که در روایتی آمده است: «اخترتم من اختار اللّه، و نظرتم بنور اللّه» (شرح الأخبار، ج3، ص488)
این مفهوم را میتوان در سخن ابن عباس نیز یافت؛ آن جا که عمر بن خطاب درباره خلافت به ابن عباس میگوید: «... كرهت قريش أن تجتمع لكم النبوة و الخلافة... فنظرت قريش لنفسها فاختارت و وفقت فأصابت.» و ابن عباس پاسخ میدهد: «و أما قولك فإن قريشا اختارت فإن الله تعالى يقول وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ و قد علمت يا أمير المؤمنين أن الله اختار من خلقه لذلك من اختار فلو نظرت قريش من حيث نظر الله لها لوفقت و أصابت قريش.» (شرح نهج البلاغة، ج12، ص53)
#جابر #اهل_سنت
#امامت
@Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
تقوا و جوانمردی جناب مسلم بن عقیل در خودداری از قتل ابن زیاد (در سه فرسته)
از جمله مسائل مهم در تاریخ جناب مسلم بن عقیل سلام الله علیه آن است که مطابق برخی از نقلها ایشان ابن زیاد را به قتل نرساند، مبادا که غافلکشی کرده باشد. در این نقلها آن نوع قتلی که جناب مسلم از آن تحرّز داشته، «الفتك» دانسته شده است. برای درک بهتر رفتار جناب مسلم، مناسب است به معنای فتک و حکم آن در روایات عامه و امامیه توجّه شود.
◾️معنای فتک و تفاوت آن با غیله/ اغتیال
در فرهنگ عربی گونههایی برای قتل شناخته میشده که برخی از آنها نزد دین در شرایطی مطلوب بوده و برخی از آنها در هر شرایطی ممنوع بوده است. از جملۀ انواع قتل میتوان به این موارد اشاره کرد: الفتك، الغیلة/ الاغتیال، الغدر، و الصبر. در این میان ممکن است گاه میان غیله/ اغتیال و فتک خلط شود؛ چنانکه در بعضی از کتب، فتک و غیله به یک معنا دانسته شده (نمونه: ما اتفق لفظه واختلف معناه، ص235) و در دوران معاصر نیز این دو واژه به معنای ترور دانسته شده است (نگر: ترور از دیدگاه فقه، ص156-157)، اما دیده میشود که در نصوص، این دو واژه متفاوت دانسته شده است (اختیار رجال الکشي، ص529) و در نزد بسیاری از لغویان اشاره به دو نوع متفاوت از قتل دارد؛ لذا مناسب است ابتدا تفاوت این دو عنوان مشخص شود:
لغتشناسان در خصوص هریک از این دو عنوان توضیحاتی دادهاند و گاه هم به مقایسۀ این دو عنوان توجّه کردهاند. این توضیحات در تفکیک این دو عنوان میتواند راهگشا باشد:
«أصل الفتك: أن يأتي الرجل رجلاً غاراً لا يعلم أنه يريد قتله فيقتله. وكذلك إذا كمن له في موضع لا يعلم به ليلاً أو نهاراً فإذا وجد غرته قتله... والقتل ثلاثة أنواع: الفتك، و قد مر وصفه. والغيلة: و هو أن يخدع الرجل الإنسان حتى يصير إلى موضعٍ يستخفى له ثم يقتله. والغدر: وهو أن يعطيه الأمان ثم يقتله» (الفاخر، ص254). «قوله: غيلة هو أن يغتال الإنسان فيخدع بالشيء حتى يصير إلى موضع يستخفى له فإذا صار إليه قتله... فهذا تفسير الغيلة. وأما الفتك في القتل فأن يأتي الرجل الرجل وهو غار مطمئن لا يعلم بمكان الذي يريد قتله حتى يفتك به فيقتله. وكذلك لو كمن له في موضع ليلا أو نهارا فإذا وجد غرة قتله» (غریب الحدیث لأبي عبید، ج3، ص301-302). «الفتك يعني أن يأتي الرجل صاحبه وهو غار غافل حتى يشد عليه فيقتله وإن لم يكن أعطاه أمانا قبل ذلك» (غریب الحدیث، ج4، ص6). «وأما الغيلة فهو أن يخدع الرجل فيخرجه من المصر إلى الجبّانة ، أو من العمارة إلى الخراب، فإذا خلا معه وثب عليه فقتله» (غریب الحدیث للخطابی، ج2، ص165). «الْفَتْكُ: أن يأتى الرجلُ صاحبه و هو غارٌّ غافلٌ حتّى يشدَّ عليه فيقتَله» (الصحاح، ج4، ص1602). «"الغِيلَةُ" القتل خُفِيْة» (المغرب، ج2، ص118). «يقال: فتك به: إذا قتله على غفلة» (شمس العلوم، ج8، ص5088).
بر اساس آنچه از کلمات لغویان گذشت، به نظر میرسد در فتک، مقتول از قاتل غافل است و قاتل که ممکن است به کمین او نشسته باشد، در زمان غفلت او فرصت را غنیمت میشمارد و او را به قتل میرساند، اما در غیله/ اغتیال، قاتل مقتول را به مکر و حیله به مکانی مخفی که در دسترس و تحت نظر عموم نباشد میبرد و او را در آنجا به قتل میرساند. آنچه در فتک مهم است غافلکشی است اما آنچه در غیله/ اغتیال مهم است آن است که غیر از قاتل و مقتول کسی نباشد مبادا که قاتل به جرم قتل مؤاخذه شود.
◾️فتک در روایات عامّه
در مصادر عامه از زبیر بن عوام، ابوهریره، و معاویة بن ابی سفیان نقل شده که پیامبر خدا (ص) فرمودند: «الإيمان قید الفتك، لا يفتك مؤمن» (از زبیر بن عوام: مصنف ابن أبي شیبة، ج21، 180، 395؛ مسند أحمد، ج1، ص360؛ مشابه: مصنف عبد الرزاق، ج5، ص298؛ مسند أحمد، ج1، ص359؛ از ابوهریره: سنن أبي داود، ج3، ص43؛ مشابه: مصنف ابن أبي شیبة، ج21، ص180؛ مسند البزار، ج17، ص129؛ المستدرك علی الصحیحین، ج4، ص352؛ از معاویه: المعجم الکبیر، ج19، ص319؛ المستدرك علی الصحیحین، ج4، ص352؛ مشابه: مسند أحمد، ج7، ص3717).
در توضیح این حدیث گفته شده است: «أي أنّ الإيمان يمنع عن الفتك، كما يمنع القَيْدُ عن التّصرّف، فكأنه جعل الفتك مُقَيَّداً» (النهایة في غریب الحدیث والأثر، ج4، ص130). شریف رضی نیز در خصوص این حدیث میگوید: «وهذه استعارة، والمراد بذلك أنّ الإنسان المؤمن يمتنع لأجل إيمانه أن يسفك الدم الحرام طاعة لأمر الحميّة، وركوباً لسنن الجاهلية، فكأنّ إيمانه قيّد فتكه، فتماسكه وضبط تهالكه» (المجازات النبویة، ص325). محمد بن سلمه قضاعی نیز این حدیث را چنین شرح دهد: «ايمان بند بر نهاده است ناگاه كشتن را؛ يعنى هر كه را ايمان بود بايد كه كس را بغفلت نكشد اگر چه دشمن خدا و رسول باشد» (شهاب الأخبار، ص59). بر این اساس، ظاهراً مراد از حدیث این است که ایمان شخص مؤمن او را از غافلکشی باز میدارد و مؤمن نباید غافلکشی کند.
@Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
◾️فتک در روایات امامیه
کلینی به سند «علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن محبوب عن رجل من أصحابنا» از ابوالصباح کنانی نقل میکند که با امام صادق (ع) دربارۀ فردی سخن گفته که به امیرالمؤمنین (ع) جسارت میکرده و به امام عرض کرده است: «لَئِنْ أَذِنْتَ لِي فِيهِ لَأَرْصُدَنَّهُ فَإِذَا صَارَ فِيهَا اقْتَحَمْتُ عَلَيْهِ بِسَيْفِي فَخَبَطْتُهُ حَتَّى أَقْتُلَهُ». حضرت نیز در پاسخ او، فرمودهاند: «يَا أَبَا الصَّبَّاحِ هَذَا الْفَتْكُ وَقَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ الْفَتْكِ يَا أَبَا الصَّبَّاحِ إِنَّ الْإِسْلَامَ قَيَّدَ الْفَتْكَ» (الکافي، ج7، ص375). همین روایت را شیخ طوسی نیز نقل کرده است (تهذیب الأحکام، ج10، ص214).
کشی نیز به سند «قال سعد، و حدثني محمد بن عيسى بن عبيد، قال حدثني إسحاق الأنباري» نقل میکند که امام جواد (ع) ضمن لعن ابوالسمهری و ابن ابی الزرقاء، از اسحاق خواستهاند که آن دو را به قتل برساند و پس از آن اسحاق فرمودهاند: «دِمَاؤُهُمَا هَدَرٌ لِلْمُسْلِمِينَ، وَإِيَّاكَ وَالْفَتْكَ! فَإِنَّ الْإِسْلَامَ قَدْ قَيَّدَ الْفَتْكَ وَأُشْفِقُ إِنْ قَتَلْتَهُ ظَاهِراً أَنْ تُسْأَلَ لِمَ قَتَلْتَهُ! وَلَا تَجِدَ السَّبِيلَ إِلَى تَثْبِيتِ حُجَّةٍ، وَلَا يُمْكِنَكَ إِدْلَاءَ الْحُجَّةِ فَتَدْفَعَ ذَلِكَ عَنْ نَفْسِكَ، فَيُسْفَكَ دَمُ مُؤْمِنٍ مِنْ أَوْلِيَائِنَا بِدَمِ كَافِرٍ، عَلَيْكُمْ بِالاغْتِيَال» (اختیار رجال الکشي، ص529).
مطابق این نقل، امام جواد (ع) ضمن هدر شمردن خون آن دو، اسحاق را از فتک (غافلکشی) باز داشتهاند. همچنین اشاره کردهاند به اینکه اسحاق اگر آن دو را در ملأ عام بکشد، ممکن است اسحاق نسبت به خون آن دو مؤاخذه شود. پس حضرت او را به اغتیال دعوت کردهاند. یعنی ظاهراً اسحاق مأمور بوده که آن دو را در موضعی که در منظر عموم مردم باشد نکشد و در جایی که مردم آنها را نبینند، آن دو را -بدون اینکه غافل باشند- به قتل برساند.
◾️مسلم بن عقیل و خودداری از قتل ابن زیاد
گزارش تفصیلی ورود ابن زیاد به خانۀ هانی در میان مصادر دردسترس پنج قرن نخست هجری، در این منابع یافت شد: الأخبار طوال ابوحنیفۀ دینوری (282ق)، ص234-235؛ تاریخ الطبري (310ق)، ج5، ص363؛ مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی (356ق)، ج1، ص101-102؛ تجارب الأمم وتعاقب الهمم ابن مسکویه (421ق)، ج2، ص45. سند نقل طبری، «وذكر هشام، عن أبي مخنف، عن المعلى بن كليب، عن أبي الوداك» و سند نقل ابوالفرج، «وقال عمرو عن أبي مخنف، عن المعلّى بن كليب، عن أبي الوداك» است.
در این نقلها گفته شده که شریک بن اعور در خانۀ هانی بن عروه مریض میشود. مطابق نقل دینوری، طبری و ابوالفرج، ابن زیاد خبر میدهد که قرار است به عیادت شریک بیاید. طبق هر چهار نقل شریک مسلم را تشویق میکند به اینکه ابن زیاد را میان عیادت به قتل برساند. در نقل دینوری شریک به مسلم گفته است: «إنما غايتك وغاية شيعتك هلاك هذا الطاغيه، وقد امكنك الله منه، هو صائر الى ليعودنى، فقم، فادخل الخزانه حتى إذا اطمان عندي، فاخرج اليه، فقاتله»، اما در نقل طبری چنین آمده است: «إن هذا الفاجر عائدي العشية، فإذا جلس فاخرج إليه فاقتله». همین عبارت به حذف «فاخرج إلیه» در نقل ابوالفرج هم دیده میشود. طبق همۀ نقلها هانی اعلام میکند که دوست ندارد ابن زیاد در خانهاش کشته شود.
پس از اینکه ابن زیاد بر شریک وارد میشود، از بیرون آمدن مسلم از خزانه خبری نمیشود و شریک هم با خواندن چندبارۀ شعری به اشاره به مسلم میفهماند که باید بیرون آید و فرصت را از دست ندهد. ابن زیاد از هانی میپرسد که شریک هذیان میگوید و هانی هم تأیید میکند. در نهایت ابن زیاد از خانۀ هانی بیرون میرود. البته در گزارش ابن مسکویه آمده که پس از خواندن آن شعر، غلام ابن زیاد متوجّه ماجرا میشود: «ففطن مولى لعبيد الله قائم على رأسه، فغمزه، فقام عبيد الله فقال شريك: "انتظر، أصلحك الله، فإنى أريد أن أوصّى إليك". فقال: "أعود"».
پس از خروج ابن زیاد، مطابق هر چهار نقل شریک از علت اینکه مسلم، ابن زیاد را نکشت، میپرسد. مسلم دو دلیل ذکر میکند: یکی کراهت هانی از کشتن ابن زیاد در خانهاش و دیگری ممنوعیت فتک. دلیل دوم در نقلها با این تعبیر آمده است: نقل دینوری: «والأخرى قول رسول الله ص إن الايمان قيد الفتك، لا يفتك مؤمن». نقل طبری و ابوالفرج: «وأما الأخرى فحديث حدثه/ حدثنیه الناس عن النبي ص: أن الإيمان قيد الفتك، ولا يفتك مؤمن». نقل ابن مسکویه: «والأخرى، فحديث سمعته من عليّ عن النبيّ -صلّى الله عليه- أنّ الإيمان قيّد الفتك، فلا يفتك مؤمن».
@Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
افزون بر منابع پیشین که به تفصیل به این واقعه پرداختهاند، شریف مرتضی نیز اشارهای گذرا به این امر و پیامدهایش میکند: «... فإن مسلم بن عقيل رحمة الله عليه لما دخل الكوفة أخذ البيعة على أكثر أهلها ولما وردها عبيد الله بن زياد لعنة الله عليه وقد سمع بخبر مسلم ودخوله الكوفة وحصوله في دار هاني بن عروة المرادي رحمة الله عليه على ما شرح في السيرة وحصل شريك بن الأعور بها جاءه ابن زياد عائدا وقد كان شريك وافق مسلم بن عقيل على قتل ابن زياد اللعين عند حضوره لعيادة شريك وأمكنه ذلك وتيسر له فما فعل واعتذر بعد فوت الأمر إلى شريك بأن ذلك فتك وأن النبي ص قال إن الإيمان قيد الفتك. ولو كان فعل مسلم بن عقيل بابن زياد ما تمكن منه ووافقه شريك عليه لبطل الأمر ودخل الحسين ع الكوفة غير مدافع عنها وحسر كل أحد قناعة في نصرته واجتمع له من كان في قلبه نصرته وظاهره مع أعدائه» (تنزیه الأنبیاء، ص176).
با توجّه به تفاوتی که میان فتک و اغتیال بیان شد، برنامۀ خروج ناگهانی مسلم از خزانه و غنیمتشمردن این فرصت و قتل غافلگیرانۀ ابن زیاد، ظاهراً مصداقی از فتک است. از این مهمتر اینکه خود جناب مسلم در آن شرایط و با فهمی که از زبان عرب داشته، قتل ابن زیاد در آن شرایط را مصداق فتک میدانسته است. نهی از فتک هم که در روایات فریقین از پیامبر خدا (ص) نقل شده است. بر این اساس، با آنکه اگر ابن زیاد به قتل میرسید ظاهراً جناب مسلم (سلام الله علیه) بر حکومت کوفه مسلّط میشد، ایشان چنین تسلّطی را بهانه نکرد تا به غافلکشی دست زند و خلاف حدیث رسول الله صلی الله علیه وآله رفتار نماید.
@Al_Meerath
🔅 مباهات ویژۀ خدا به امیرالمؤمنین (ع) در عرفه
حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمي، ثنا جندل بن والق، ثنا محمد بن عمر المازني، عن عباد الكلبي، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن علي بن حسين، عن فاطمة الصغرى، عن حسين بن علي، عن أمه فاطمة بنت رسول الله ص قالت: خرج علينا رسول الله ص عشية عرفة فقال: «إن الله باهى بكم وغفر لكم عامة ولعلي خاصة، وإني رسول الله إليكم غير محاب لقرابتي، هذا جبريل يخبرني أن السعيد حق، السعيد من أحب عليا في حياته وبعد موته، وإن الشقي كل الشقي من أبغض عليا في حياته وبعد موته»
(المعجم الکبیر للطبراني، ج22، ص415؛ مشابه: فضائل الصحابة، ج2، ص658، زیادات قطیعی؛ أمالي الصدوق، ص182؛ بشارة المصطفی، ص149؛ الأربعون حدیثا لمنتجب الدین، ص33).
نقل شده از عباد بن صهیب کلیبی از امام صادق (ع) به سندشان از حضرت فاطمه (س) که فرمود: پیامبر خدا (ص) شام عرفه بیرون آمده، بر ما وارد شد و فرمود: «به راستى خداوند به صورت عمومی به شما مباهات کرد و شما را آمرزید و به خصوص به على [مباهات کرد]. من پیامبر خدايم به سوى شما، بدون اینکه به خویشاوندانم مایل باشم. اين جبرئيل است كه به من خبر مىدهد سعادتمند كامل كسى است كه على را دوست دارد در زندگیش و پس از مرگش و شقى کامل كسى است كه على را در زندگیش و پس از مرگش دشمن دارد».
مضمون مباهات خدا در روز عرفه به علی (ع) در نقلهای دیگری هم آمده است (المسترشد، ص464؛ شرح الأخبار، ج1، ص209، و تقریب المعارف، ص204، از ابوایوب انصاری؛ أمالي المفید، ص161، و تقریب المعارف، ص203، از سلمان فارسی؛ التحصین، ص629، از ام سلمه). روز عرفه روزی است که خدا بدان مباهات میکند: «يَوْمُ عَرَفَةَ يَوْمٌ يُبَاهِي اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ الْمَلَائِكَةَ» (الکافي، ج4، ص261) و در دعای روز عرفه از خدا میخواهیم: «أَسْأَلُكَ أَنْ تُبَارِكَ لِي فِي رِحْلَتِي وَأَنْ تَقْضِيَ لِي حَاجَتِي وَأَنْ تَجْعَلَنِي الْيَوْمَ مِمَّنْ تُبَاهِي بِهِ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنِّي» (الکافي، ج4، ص461).
@Al_Meerath
💠 دعایی مختصر در روز عرفه
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ: إِذَا غَدَوْتَ إِلَى عَرَفَةَ فَقُلْ وَ أَنْتَ مُتَوَجِّهٌ إِلَيْهَا: «اللَّهُمَّ إِلَيْكَ صَمَدْتُ وَ إِيَّاكَ اعْتَمَدْتُ وَ وَجْهَكَ أَرَدْتُ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُبَارِكَ لِي فِي رِحْلَتِي وَ أَنْ تَقْضِيَ لِي حَاجَتِي وَ أَنْ تَجْعَلَنِي الْيَوْمَ مِمَّنْ تُبَاهِي بِهِ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنِّي»... (الکافي، ج4، ص461-462).
به سند صحیح نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمودند: صبحگاه چون به سوی عرفه رفتی؛ در حالی که به سوی آن میروی بگو: خدایا! به تو رو کردم و بر تو تکیه زدم و به دنبالِ روی تو شدم! از تو میخواهم به سفرم برکت دهی و خواستهام را برآورده کنی و مرا در این روز از کسانی قرار دهی که به ایشان پیش روی کسانی که برتر از من هستند [= فرشتگان] مباهات میکنی!
@Al_Meerath