کسی را برگزیدی که خدا برگزیده است.
حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: كُنَّا مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ فِي الْمَسْجِدِ وَغُلَامٌ يَنْظُرُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ وَيَبْكِي فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ: «مَا يُبْكِيكَ؟ قَالَ: مِنْ حُبِّكُمْ. قَالَ: «نَظَرْت حَيْثُ نَظَرَ اللَّهُ وَاخْتَرْت مَنْ خَيَّرَهُ اللَّهُ»
ابن ابی شیبة از مطلب بن زیاد از جابر جعفی روایت کرد که گفت: همراه ابو جعفر (امام باقر ع) در مسجد بودیم که جوانی به ابوجعفر نگاه میکرد و میگریست. ابوجعفر ع به او فرمود: چرا گریه میکنی. گفت: از محبّت شما! فرمود: اندیشیدی آن چه خدا اندیشید و برگزیدی کسی را که خدا برگزید.
📚مصنف ابن أبي شیبة، ت الحوت، ج6، ص375
————————————
1. این روایت را قاضی نعمان به دو طریق روایت کرده است. (شرح الأخبار، ج2، ص489؛ ج3، ص456).
2. در روایات اهل بیت ع تعبیر «نظرتم حيث نظر الله، و اخترتم حيث اختار الله» و مشابهِ آن بارها درباره شیعیان به کار رفته و از تعابیر و اصطلاحات کلیدی در تبیین امامت است. (نمونه: المحاسن، ج1، ص148؛ الأصول الستة عشر، ص245، 246؛ الکافي، ج3، ص537؛ فضائل الشیعة، ص21؛ شرح الأخبار، ج3، ص488؛ المسترشد، ص400).
3. مقصود از «نظر» در این جا رأی و تدبیر و اندیشه است. یعنی رأی شیعه در امر امامت مطابق دستور و خواست خداوند و به نور هدایت او است. چنان که در روایتی آمده است: «اخترتم من اختار اللّه، و نظرتم بنور اللّه» (شرح الأخبار، ج3، ص488)
این مفهوم را میتوان در سخن ابن عباس نیز یافت؛ آن جا که عمر بن خطاب درباره خلافت به ابن عباس میگوید: «... كرهت قريش أن تجتمع لكم النبوة و الخلافة... فنظرت قريش لنفسها فاختارت و وفقت فأصابت.» و ابن عباس پاسخ میدهد: «و أما قولك فإن قريشا اختارت فإن الله تعالى يقول وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ و قد علمت يا أمير المؤمنين أن الله اختار من خلقه لذلك من اختار فلو نظرت قريش من حيث نظر الله لها لوفقت و أصابت قريش.» (شرح نهج البلاغة، ج12، ص53)
#جابر #اهل_سنت
#امامت
@Al_Meerath
سانسور حدیث دستور قتل معاویه در منابع اهل سنت
حدثنا أبو يوسف حدثني إسحاق بن إبراهيم بِمَكَّةَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ جعفر بن محمد عَنْ أَبِي لَيْلَى [بْنِ] عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عبد الرحمن عن محمود بن أسد أَخْبَرَنِي رِجَالٌ مِنْ قَوْمِي مِنَ الْأَنْصَارِ قَالُوا: كُنَّا جُلُوسًا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلم فينا فلان- سماه- فأشار رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى فُلَانٍ فَقَالَ: إِنَّ هَذَا لَيَطْلُبُ الْإِمَارَةَ يَوْمًا، فإذا فعل فافعلوا به كذا (المعرفة والتاريخ، ۲/ ۲۶۹).
همين حدیث در شرح الأخبار قاضی نعمان (ج۲، ص۱۴۷) از ابو لیلی و در التشریف ابن طاوس از کتاب الفتن سلیلی از محمود بن لبید [اسد] (التشریف، ص۲۳۰) بدون ابهام روایت شده است.
طبق این منابع مقصود از فلان «معاویه» است و مقصود از «فافعلوا به کذا» «فابقروا بطنه» (شکمش را بدرید) است که در المعرفة والتاریخ سانسور شده است.
شبیه این روایت با الفاظ و مضامین نزدیک در منابع مختلف نقل شده که همگی نشان میدهد مقصود قتل معاویه است (نمونه: شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۱۰۷؛ أنساب الأشراف، ۵/ ۱۲۸).
#اهل_سنت
#حدیث
@Al_Meerath
روزهای پایانی ذیالحجة سالگرد قتل خلیفه دوم
بنابر قول صحیح، قتل عمر بن الخطاب در روزهای پایانی ماه ذی الحجة رخ داده است و اکنون در سالگرد آن قرار داریم.
دوران حکومت عمر بن الخطاب یکی از تاریکترین مقاطع تاریخ اسلام است که در آن، اساس بدعتهای ظالمانه بسیاری گذاشته شد.
در این جا تنها به یک نمونه از احکام مضطرب او در دماء مسلمین میپردازیم. به اسانید معتبر نزد اهل سنت نقل شده است:
«إنّ رجلا من المسلمين قتل رجلا من أهل الحيرة فكتب فيه إلى عمر بن الخطّاب، فكتب عمر: أن اقتلوه به، فقيل لأخيه حنين اقتله، قال: حتّى يجيء الغضب. قال: فبلغ عمر أنّه من فرسان المسلمين، قال: فكتب عمر: أن لا تقيدوه به، قال: فجاءه الكتاب وقد قتل» (مصنف ابن أبي شيبة، ت الحوت، ۵/ ۴۰۹، ش۲۷۴۷۰؛ همچنین نک: مصنف ابن أبي شيبة، ۵/ ۴۰۸، ش۲۷۴۶۳، ۲۷۴۶۶، ۲۷۴۶۷؛ الاستذكار، ۸/ ۱۲۲؛ أحكام القرآن للجصاص، ط العلمية، ۱/ ۱۷۳؛ شرح معاني الآثار ۳/ ۱۹۶، ۲۷۹؛ الخلافيات للبيهقي، ت النحال، ۶/ ۵۱۹)
یعنی مردی از مسلمانان مردی [غیر مسلمان] از اهل حیره را کشت. دراینباره با عمر بن الخطاب نامهنگاری کردند. عمر پاسخ نوشت: او را به تقاص وی بکشید. به حنین، برادر مقتول گفته شد: او را بکش. گفت: [صبر میکنم] تا خشمم بیاید [و آمادگی روح کامل برای قصاص داشته باشم]. [در این مدت] به عمر خبر رسید که قاتل از جنگاوران مسلمانان است. پس عمر نامه نوشت: قصاصش نکنید. راوی میگوید: نامه در حالی رسید که آن مرد کشته شده بود.
چنان که میبینیم بر خلاف سنت پیامبر (ص) (نک: صحيح البخاري، ط السلطانية، ۹/ ۱۲) به دستور عمر، مرد مسلمانی را به تقاص کافری کشتهاند. عجب آن که خود عمر، حکمش را به صرف این که فهمیده، قاتل از جنگاوران است، تغییر داده است! گو این که خون مسلمانان یکسان نیست! یا حکم خدا تابع مصالح شخصی و سیاسی و نظامی است! برخی برای توجیه کار عمر گفتهاند وقتی عمر شنید که آن مرد از جنگاوران است، خواست که با اولیاء دم مصالحه کند و دیه بپردازد (نک: الآثار لأبي يوسف، ص۱۵۶؛ أحكام القرآن للجصاص ط العلمية، ۱/ ۱۷۳) که این توجیه اصل مشکل مخالفت با سنت و تبعیض بین مسلمانان را حل نمیکند و بر خلاف متن نقل دیگر روایت است:
«قال: وحدّثني أبي، قال: حدّثنا هشيم، وغير واحد منهم شعبة، عن عبد الملك بن ميسرة، عن النّزّال بن ميسرة، أنّ رجلا من المسلمين قتل رجلا من أهل الحيرة نصرانيا عمدا، قال: فكتب في ذلك إلى عمر بن الخطّاب، قال: فكتب إليه: أن أقيدوه منه، قال: فدفع إليه، فكان يقال له: اقتله. قال: فكان يقول: حتّى يجيء الغيظ، حتّى يجيء الغضب. قال: فبينا هم كذلك إذا كتاب من عمر، رضي اللّه عنه: أن لا تقتلوه، فإنّه لا يقتل مؤمن بكافر، وليعط الدّية» (أحكام أهل الملل والردة - من الجامع للخلال ص۳۲۱)
چنان که میبینیم طبق این گزارش، عمر تغییر حکم را این گونه تعلیل میکند: «فإنّه لا يقتل مؤمن بكافر» (زیرا مؤمن را به تقاص کافر نباید کشت) که نشان میدهد حکم نخست نادرست بوده و در خلال این مدت، متوجه اشتباه خود شده است.
ابن عبد البرّ به چگونگی تنبّه عمر بر اشتباه خود اشاره کرده است: «وقد روي هذا الخبر بما دلّ عليه أنّه شاور فقال له - إمّا علي وإمّا غيره - فإنّه لا يجب عليه قتل فكتب أن لا يقتل» (الاستذكار ۸/ ۱۲۲). (این خبر به گونهای نقل شده که نشان میدهد عمر مشورت کرده است. پس علی (ع) یا غیر او، به او گفتهاند که قتل بر او واجب نیست؛ پس نامه نوشت که کشته نشود.)
اساسا خود عمر به ناآگاهی خود از فقه و قضا اعتراف داشته است؛ چنان که به اسانید معتبر نزد اهل سنت روایت شده است که در یک سخنرانی گفته است:
«من أراد أن يسأل عن القرآن، فليأت أبيّ بن كعب، ومن أراد أن يسأل عن الفرائض فليأت زيد بن ثابت، ومن أراد أن يسأل عن الفقه، فليأت معاذ بن جبل، ومن أراد أن يسأل عن المال فليأتني فإنّ اللّه تبارك وتعالى جعلني له خازنا وقاسما» ( الأموال لأبي عبيد، ص۲۸۵؛ مصنف ابن أبي شيبة ۶/ ۴۵۷).
یعنی هر که میخواهد از قرآن بپرسد نزد ابی بن کعب برود؛ هر که میخواهد درباره فرائض (ارث) بپرسد نزد زید بن ثابت برود؛ هر که میخواهد از فقه بپرسد، نزد معاذ بن جبل برود. هر که میخواهد از مال بپرسد [و پول طلب کند]، نزد من بیاید؛ زیرا خداوند مرا خزانهدار و تقسیمکننده مال قرار داده است!
اما تاریخ گواه است که عمر در تقسیم مال نیز سررشتهای نداشت و از هیچ منطق شرعی یا عقلی پیروی نمیکرد! برای افزایش و کاهش سهم مسلمانان از بیت المال، ملاکهای عجیب و سخیفی به کار گرفت که نه تنها هیچ اساسی در قرآن و سنت نداشت؛ که با ادراک عقل سلیم نیز سازگار نیست (برای نمونه نک: مصنف ابن أبي شيبة ۶/ ۴۵۵). همین تبعیض غیرمنطقی، زمینهساز فتنههای بعدی جهان اسلام در دوران حکومت عثمان بن عفان و امیرالمؤمنین علی علیه السلام شد.
#اهل_سنت
@Al_Meerath
جعل و کتمان.pdf
314.7K
جعل و کتمان برای پردهپوشی بر مطاعن معاویة بن ابی سفیان
https://alasar.blog.ir/1403/04/20/Moawiah
#اهل_سنت
@Al_Meerath
پردهپوشی بر نام عمرو بن العاص
«حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا مُعَاذ بْنُ هِشَام قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ قَتَادَة، عَنْ شَهْر، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَن بْنِ غَنْم؛ قَالَ: وَقَعَ الطَّاعُون بالشَّامِ فَبَلَغَ ذَلِكَ شُرَحْبِيل بْنَ حَسَنَة فَقَالَ صحبتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وفلانٌ أَضَلُّ مِنْ حِمَارِ أَهْلِهِ، كَذَا قَالَ: بَلَغَ شُرَحْبِيل.» (التاريخ الكبير لابن أبي خيثمة - السفر الثاني - ط الفاروق 1/ 298)
در منابع متعدد تصریح شده است که مقصود از فلان، عمرو بن العاص است (برای نمونه نک: مسند أحمد 29/ 288 ط الرسالة؛ التاريخ الأوسط 1/ 73؛ مسند البزار = البحر الزخار 7/ 114؛ المعجم الكبير للطبراني 7/ 305؛ المستدرك على الصحيحين للحاكم - ط العلمية 4/ 466).
در نقل ابن ابی خیثمة هم نام عمرو بن العاص مبهم آمده هم مقدمه و مؤخره حدیث حذف شده تا معلوم نشود مربوط به عمرو بن العاص است.
#تحریف
#اهل_سنت
@Al_Meerath
تفاخر بعضی نواصب به علم رجال
بسیار دیده میشود که برخی نواصب در فضای مجازی به حجم دادههای رجالی خود تفاخر میکنند. اما در حقیقت اهل سنت اصلاً علم رجال ندارند که به قدمت و دقت آن بنازند! علم رجال برای ارزیابی روات حدیث در طبقات مختلف آن است؛ حال آن که اهل سنت در طبقاتِ متأخرتر _البته با ملاکهای دلبخواهی و کژ و معوج_ سختگیری میکنند؛ اما به طبقه صحابه که میرسند یکباره وامیدهند و هر ظالم و فاسق و منافقی را ثقه فرض میکنند؛ كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثاً. در حالی که بررسی این طبقه بیشترین اهمیت را دارد.
دقیقا مانند کسی است که با وسواس تمام ساختمان مهندسیشدهای را بر روی تپه شنی بنا کند! یا مانند قلعهای که هفت در با قفل و بند و نگهبان داشته باشد، اما همه تزئینی است و وقتی واردش شوی ببینی اصلاً دیوار پشتی ندارد و هر کس میتواند واردش شود!!
غیر از این بنیان سست، چالشهای بیشمار دیگری هم دارند؛ از جمله آب کرّی به نام صحیح بخاری و صحیح مسلم که هر کذّابی در آن قرار گیرد، فراتر از هر نقد و ارزیابی رجالی میشود! این چالش مهم سبب شده که علم رجال اهل سنت در ارزیابی طبقات بعد از صحابه هم ناکارآمد شود.
بسیاری از کذّابین هم توسط اهل سنت همواره توثیق میشوند و احادیثشان صحیح انگاشته میشود و ارزیابی نقّادانه روی احادیث آنها صورت نمیگیرد. این سبب میشود که احادیثی که از منظر تاریخی قطعاً جعلی است، بالاترین اعتبار را از منظر علم رجال اهل سنت کسب کند!
به عنوان نمونه، سید محمد موسوینسب در رسالهٔ دکتری خود با نام «نقد و تحلیل تاریخی روایات منسوب به امام علی (ع) دربارۀ خلفا» به تفصیل نشان داده که از منظر تاریخی اخبار منسوب به امیرالمؤمنین (ع) در ستایش خلفا که بسیاری از آنها اسناد صحیح از منظر رجال اهل سنت دارند و برخی از آنها متواتر (!) انگاشته شدهاند، در واقع ملغمهای از جعل و سرقت هستند و هیچیک به نیمهٔ نخست قرن هجری بازنمیگردند.
#اهل_سنت
@Al_Meerath
اهل سنت حتی به مجعولات صحاح خود رحم نمی کنند
بغوی (د. ۵۱۶ق) مینویسد:
«أَخْبَرَنَا أَبُو سَعْدٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ الْحُمَيْدِيُّ، أَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، أَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَيُّوبَ الطُّوسِيُّ، أَنَا أَبُو حَاتِمٍ الرَّازِيُّ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ كَثِيرٍ، أَنَا سُفْيَانُ هُوَ الثَّوْرِيُّ، نَا جَامِعُ بْنُ أَبِي رَاشِدٍ، نَا أَبُو يَعْلَى مُنْذِرٌ الثَّوْرِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ، قَالَ: قُلْتُ لأَبِي: يَا أَبَتِ أَيُّ النَّاسِ خَيْرٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: أَبُو بَكْرٍ، قُلْتُ ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: عُمَرُ، وَخَشِيتُ أَنْ أَقُولَ: ثُمَّ مَنْ، فَيَقُولُ: كَذَا، فَقُلْتُ: ثُمَّ أَنْتَ، فَقَالَ: مَا أَنَا إِلا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ. هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ أَخْرَجَهُ مُحَمَّدٌ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَثِيرٍ» (شرح السنة للبغوي ۱۴/ ۸۱).
چنان که میبینیم حدیث با عبارت «فیقول: کذا» سانسور شده است. جورقانی (د. ۵۴۳ق) و مؤید بن محمد طوسی (د. ۶۱۷) هم حدیث را به همین شکل نقل کردهاند (الأباطيل والمناكير، ۱/ ۳۲۰؛ الأربعون للطوسي، ص۷۴) که البته سند همه یکی است و به حاکم نیشابوری (د. ۴۰۵ق) میرسد.
همین حدیث در منابع دیگر اهل سنت از محمد بن کثیر بدون سانسور روایت شده و به جای «کذا»، «عثمان» آمده است (صحيح البخاري، ط السلطانية، ۵/ ۷؛ سنن أبي داود ۴/ ۲۰۶ ت محيي الدين عبد الحميد).
جالب است که که اهل سنت حتی به حدیثی که خود برای انکار فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اثبات برتری ابوبکر و عمر جعل کرده و آن را در صحاح خود آوردهاند رحم نکرده و به سانسور آن دست زدهاند!
این حدیث ساختگی، بدبینی محمد بن حنفیه به عثمان را مسلّم گرفته است و ظاهراً برای همین در طبقات بعدی اهل سنت همین مقدار را هم تحمل نکرده و به سانسور آن دست زدهاند.
از سوی دیگر جالب است که بخاری (د. ۲۵۶ق) چنین کذب صریحی را که با بدیهیاتِ تاریخ در تضاد است به عنوان حدیث صحیح السند در جامع خود آورده است!
#اهل_سنت
#تحریف
@Al_Meerath