قبض روح شریف پیامبر (ص) در دامن برادرشان
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ. حَدَّثَنِي عَبْدُ اللّٰهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَسلَّمَ فِي مَرَضِهِ:، ادْعُوا لِي أَخِي،. قَالَ: فَدُعِيَ لَهُ عَلِيٌّ فَقَالَ:، ادْنُ مِنِّي، فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَاسْتَنَدَ إِلَيَّ فَلَمْ يَزَلْ مُسْتَنِدًا إِلَيَّ و إِنَّهُ لِيُكَلِّمُنِي حَتَّى إِنَّ بَعْضَ رِيقِ النَّبِيِّ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَسلَّمَ لَيُصِيبُنِي ثُمَّ نَزَلَ بِرَسُولِ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَسلَّمَ و ثَقُلَ فِي حِجْرِي... (الطبقات لابن سعد، ج2، ص202).
از عمر بن علی نقل شده که گفت: پیامبر خدا (ص) در بیماریاش فرمود: برادرم را فراخوانید که نزدم آید! گفت: پس علی (ع) فراخوانده شد. پیامبر (ص) به علی (ع) گفت: نزدیک من شو! [علی (ع) گفت:] نزدیک پیامبر (ص) شدم و او بر من تکیه زد و با من سخن میگفت تا آنجا که بخشی از آب دهان پیامبر (ص) [که بر اثر بیماری از دهان مبارک ایشان خارج میشد] به من خورد. سپس پیامبر (ص) از دنیا رفتند و در دامن من، جان دادند...
@Al_Meerath
نجوا و راز پیامبر (ص) با علی (ع)
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْقَطِيعِيُّ ، ثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ ، حَدَّثَنِي أَبِي ، ثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ شَيْبَةَ ، قَالَ : ثَنَا جَرِيرُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ ، عَنْ مُغِيرَةَ ، عَنْ أَبِي مُوسَى ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ : وَالَّذِي أَحْلِفُ بِهِ إِنْ كَانَ عَلِيٌّ لَأَقْرَبَ النَّاسِ عَهْدًا بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ ؛ عُدْنَا رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ غَدَاةً وَهُوَ يَقُولُ : جَاءَ عَلِيٌّ ؟ جَاءَ عَلِيٌّ ؟ مِرَارًا ، فَقَالَتْ فَاطِمَةُ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا : كَأَنَّكَ بَعَثْتَهُ فِي حَاجَةٍ ، قَالَتْ : فَجَاءَ بَعْدُ ، قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ : فَظَنَنْتُ أَنَّ لَهُ إِلَيْهِ حَاجَةً ، فَخَرَجْنَا مِنَ الْبَيْتِ فَقَعَدْنَا عِنْدَ الْبَابِ ، وَكُنْتُ مِنْ أَدْنَاهُمْ إِلَى الْبَابِ ، فَأَكَبَّ عَلَيْهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَجَعَلَ يُسَارُّهُ وَيُنَاجِيهِ ، ثُمَّ قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مِنْ يَوْمِهِ ذَلِكَ ، فَكَانَ عَلِيٌّ أَقْرَبَ النَّاسِ عَهْدًا . هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ (المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص138-139؛ مشابه: مصنف ابن أبي شیبة، ج17، ص95؛ مسند أحمد، ج12، ص6415؛ مسند أبي یعلی، ج12، ص364؛ السنن الکبری للنسائي، ج6، ص392؛ ج7، ص465).
از ام سلمه نقل شده که گفت: سوگند به آنکه بدو سوگند میخورم علی (ع) آخرین کسی بود که با پیامبر (ص) دیدار کرد. پیامبر (ص) را بامداد عیادت کردیم در حالی که بارها میفرمود: «علی آمد؟ علی آمد؟». فاطمه فرمود: گویا شما او را پیِ کاری فرستاده بودید. [ام سلمه] گفت: پس از آن، علی (ع) آمد. ام سلمه گفت: گمان کردم که پیامبر (ص) کاری با علی (ع) دارد. پس ما از خانه بیرون آمدیم و نزد درب خانه نشستیم. من نزدیکترین آنان به درب بودم. علی (ع) بر پیامبر (ص) افتاد و با او راز میگفت و نجوا میکرد. پس از آن، پیامبر (ص) در همان روز از دنیا رفت و علی (ع) آخرین کسی بود که با پیامبر (ص) دیدار کرد.
@Al_Meerath
مردی که در دست او جان پیامبر (ص) از بدنشان جدا شد
حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ ، عَنْ صَدَقَةَ بْنِ سَعِيدٍ ، عَنْ جُمَيْعِ بْنِ عُمَيْرٍ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ أَنَا وَأُمِّي وَخَالَتِي ، فَسَأَلْنَاهَا : كَيْفَ كَانَ عَلِيٌّ عِنْدَهُ ؟ فَقَالَتْ : تَسْأَلُونِي عَنْ رَجُلٍ وَضَعَ يَدَهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَوْضِعًا لَمْ يَضَعْهَا أَحَدٌ ، وَسَالَتْ نَفْسُهُ فِي يَدِهِ وَمَسَحَ بِهَا وَجْهَهُ وَمَاتَ ، فَقِيلَ : أَيْنَ تَدْفِنُونَهُ ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ : مَا فِي الْأَرْضِ بُقْعَةٌ أَحَبُّ إِلَى اللهِ مِنْ بُقْعَةٍ قُبِضَ فِيهَا نَبِيُّهُ ، فَدَفَنَّاهُ (مصنف ابن أبي شیبة، ج17، ص116؛ مشابه: مسند أبي یعلی، ج8، ص279).
ابن ابی شیبه به سند خویش از جُمیع بن عُمیر نقل میکند که گفت: همراه مادرم و خالهام بر عائشه وارد شدم؛ از او پرسیدیم که علی (ع) نزد او چه جایگاهی دارد. [عائشه] گفت: از من دربارهٔ مردی میپرسید که دستش را بر موضعی از [بدن] پیامبر (ص) گذاشت که هیچ کسی دستش را بر آن نگذاشت [1] و جان پیامبر (ص) در دست او روان شد و او دستش را به صورت خود کشید و پیامبر (ص) از دنیا رفت؟ پس گفته شد: کجا او را به خاک بسپاریم؟ علی (ع) فرمود: «هیچ بقعهای در زمین نزد خدا محبوبتر نیست از بقعهای که روح پیامبرش را در آن گرفت». [2] پس او را [در همان بقعه به اشارۀ علی (ع)] دفن کردیم.
1. اشاره به اینکه امیرالمؤمنین (ع) متولی غسل رسول الله (ص) شدند و دست خویش را با پارچهای زیر پیراهن پیامبر (ص) بردند و ایشان را غسل دادند.
2. این مطلب که محل دفن پیامبر (ص) را علی (ع) تعیین کرد، در امامیه هم نقل شده است: «علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي عن أبي عبد الله ع قال: أتى العباس أمير المؤمنين ع فقال يا علي إن الناس قد اجتمعوا أن يدفنوا رسول الله ص في بقيع المصلى و أن يؤمهم رجل منهم فخرج أمير المؤمنين ع إلى الناس فقال يا أيها الناس إن رسول الله ص إمام حيا و ميتا و قال إني أدفن في البقعة التي أقبض فيها ثم قال على الباب فصلى عليه ثم أمر الناس عشرة عشرة يصلون عليه ثم يخرجون» (الکافي، ج1، ص451).
@Al_Meerath
یادشدن امام رضا (ع) در کتاب أسماء المغتالین من الأشراف اثر محمد بن حبیب بغدادی (د. 245ق)
محمد بن حبیب در این کتاب به آوردن اشرافی میپردازد که به صورت مخفیانه به قتل رسیدهاند. این اثر را عبدالسلام هارون ضمن جلد دوم نوادر المخطوطات به چاپ رسانده است. اهمیت ذکر امام رضا (ع) در این اثر، در آن است که محمد بن حبیب حدود 42 سال پس از امام رضا (ع) از دنیا رفته است. بر این اساس، منبع حاضر از کهنترین منابعی است که به قتل امام رضا (ع) توجه کرده و مخطوطهٔ کتاب به روزگار ما رسیده است.
@Al_Meerath
هدایت شده از میراث امامان
تصریح یکی از سادات حسنی به مسمومشدن امام رضا (ع) توسط مأمون در نامهاش به مأمون
عبد الله بن موسى بن عبد الله بن الحسن بن الحسن ابن علي بن أبي طالب عليهم السلام و أمه أم سلمة بنت محمد بن طلحة بن عبد الرحمن بن أبي بكر... و كان عبد الله توارى في أيام المأمون، فكتب إليه بعد وفاة الرضا يدعوه إلى الظهور ليجعله مكانه و يبايع له، و اعتد عليه بعفوه عمن عفا من أهله، و ما أشبه هذا من القول: فأجابه عبد الله برسالة طويلة يقول فيها: فبأي شيء تغرني؟ ما فعلته بأبي الحسن- صلوات الله عليه- بالعنب الذي أطعمته إيّاه فقتلته. و اللّه ما يقعدني عن ذلك خوف من الموت و لا كراهة له، و لكن لا أجد لي فسحة في تسليطك على نفسي، و لولا ذلك لأتيتك حتى تريحني من هذه الدنيا الكدرة... و هي رسالة طويلة قد أتينا بها في الكتاب الكبير.
و أخبرني جعفر بن محمد الوراق الكوفي، قال: حدثني عبد الله بن علي بن عبيد الله العلوي الحسيني، عن أبيه، قال: كتب المأمون إلى عبد الله بن موسى و هو متوار منه يعطيه الأمان، و يضمن له أن يوليه العهد بعده، كما فعل بعلي بن موسى، و يقول: ما ظننت أن أحدا من آل أبي طالب يخافني بعد ما عملته بالرضا، و بعث الكتاب إليه. فكتب إليه عبد الله بن موسى: وصل كتابك و فهمته، تختلني فيه عن نفسي ختل القانص، و تحتال على حيلة المغتال القاصد لسفك دمي. و عجبت من بذلك العهد و ولايته لي بعدك، كأنك تظن أنه لم يبلغني ما فعلته بالرضا، ففي أي شيء ظننت أني أرغب من ذلك؟ أفي الملك الذي قد غرتك نضرته و حلاوته؟ فو الله لأن أقذف و أنا حيّ في نار تتأجج أحب إليّ من أن ألي أمرا بين المسلمين أو أشرب شربة من غير حلها مع عطش شديد قاتل. أم في العنب المسموم الذي قتلت به الرضا؟ أم ظننت أن الاستتار قد أملّني و ضاق به صدري، فو الله إني لدلك، و لقد مللت الحياة و أبغضت الدنيا، و لو وسعني في ديني أن أضع يدي في يدك حتى تبلغ من قبلي مرادك لفعلت ذلك، و لكن الله قد حظر على المخاطرة بدمي، وليتك قدرت عليّ من غير أن أبذل نفسي لك فقتلتني، و لقيت الله- عزّ و جلّ- بدمي، و لقيته قتيلا مظلوما، فاسترحت من هذه الدنيا... (مقاتل الطالبیین، 498-500).
@Al_Meerath
زیارت قبر امام رضا (ع) توسط ابن حبّان بستی (د. 354ق) -رجالی و محدّث برجستهٔ عامه-:
و ما حلت بی شده فی وقت مقامی بطوس فزرت قبر علی بن موسى الرضا -صلوات الله على جده وعلیه- ودعوت الله إزالتها إلا واستجیب لی وزالت عنی تلک الشده، وهذا شیء جربته مراراً فوجدته کذلک، أماتنا الله على محبه المصطفى وأهل بیته، صلى الله علیه وعلیهم أجمعین. (الثقات، ج8، ص457)
زمانی که مقیم طوس بودم، مشکلی برایم پیش نمیآمد که در پسِ آن، قبر علی بن موسی الرضا -صلوات خدا بر جدش و بر او باد- را زیارت کنم و از خداوند رفع آن مشکل را بخواهم، مگر اینکه دعایم اجابت میشد و آن مشکل رفع میشد. این رخدادی است که بارها آن را تجربه کردم و همین اتفاق افتاده است. خداوند ما را بر محبت مصطفی و خاندانش بمیراند.
همچنین ابن حبان در دو کتابش به مسومشدن امام رضا (ع) توسط مأمون عباسی تصریح میکند:
ومات علي بن موسى الرضا بطوس من شربة سقاه إياها المأمون فمات من ساعته وذلك في يوم السبت آخر يوم سنة ثلاث ومائتين (الثقات، ج8، ص456-457).
ومات علي بن موسى الرضا بطوس يوم السبت آخر يوم من سنة ثلاث ومائتين وقد سم من ماء الرمان وأسقى قلبه المأمون (المجروحین، ج2، ص107).
@Al_Meerath
📗 تاریخ خلیفة بن خیاط، ط دار القلم، ص471
تاریخ خلیفة بن خیاط از کهنترین منابعی است که از امام رضا (ع) نام برده و امروزه به دست ما رسیده است. خلیفة بن خیاط (د. 240ق) که خود کمتر از 40 سال پس از امام رضا (ع) از دنیا رفته، درگذشتِ امام رضا (ع) را در سال 203ق میآورد و تاریخ درگذشتِ ایشان را روز آخر صفر میداند.
@Al_Meerath
کنیۀ امام رضا (ع)؛ ابوالحسن یا ابوبکر؟ (در دو فرسته)
میدانیم که کنیۀ امام کاظم (ع)، «ابوالحسن» بوده است. در گزارشی از علی بن یقطین نقل شده که امام کاظم (ع) دربارۀ علی بن موسی (ع) فرمود: «نحلتُه کنیتي: کنیۀ خویش را به او دادم» (الکافي، ج1، ص311، 313؛ عیون أخبار الرضا، ج1، ص21، 22). مطابق این نقل، خود امام کاظم (ع) کنیۀ «ابوالحسن» را برای امام رضا (ع) برگزیده بوده است. در کتب امامیه کنیۀ «ابوالحسن» فراوان برای امام رضا (ع) به کار رفته، تا جایی که در عیون أخبار الرضا بیش از 200 مرتبه این کنیه در اسناد و متون گزارشهای متفاوت برای امام رضا (ع) به کار رفته است (البته بسیاری از منابع عیون، عامّی است).
در منابع عامه نیز بسیار کنیۀ «ابوالحسن» برای امام رضا (ع) به کار رفته است؛ از جمله: «علي بن موسى الرضا... أبو الحسن من سادات أهل البيت وعقلائهم وجلة الهاشميين ونبلائهم» (الثقات لابن حبّان، ج8، ص456)، «فقال: يا غلام، أحضر أبا الحسن علي بن موسى» (الفرج بعد الشدة، ج4، ص227)، «أما رضا، فهو علي بن موسى بن جعفر بن محمد العلوي الحسيني أبو الحسن الرضا» (المؤتلف والمختلف للدارقطني، ج2، ص1115)، و «الرضا بكسر الراء وفتح الضاد المعجمة، هذا لقب أبى الحسن علي بن موسى بن جعفر» (الأنساب للسمعاني، ج6، ص139).
در این میان، در گزارشی گفته شده که کنیۀ امام رضا (ع)، «ابوبکر» بوده است:
قال أبو الفرج: حدثني الحسن بن علي الخفاف، قال: حدثنا عيسى بن مهران، قال: حدثنا أبو الصلت الهروي، قال: سألني المأمون يوما عن مسألة فقلت: قال فيها أبو بكر كذا وكذا. فقال: من أبو بكر؟ أبو بكرنا أو أبو بكر العامة؟. قلت: أبو بكرنا. قال عيسى: قلت لأبي الصلت: من أبو بكركم؟ فقال: علي بن موسى الرضا، كان يكنى بها
(مقاتل الطالبیین، ص453-454).
ابوالفرج اصفهانی نقل میکند از حسن بن علی خفاف از عیسی بن مهران از ابوالصلت هروی که گفت: مأمون روزی از من دربارۀ مسئلهای پرسش کرد. گفتم: ابوبکر چنین و چنان میگوید. گفت: ابوبکر کیست؟ ابوبکرِ ما یا ابوبکرِ عامّه/عموم؟ گفتم: ابوبکرِ ما. عیسی [بن مهران] گفت: به ابوالصلت گفتم: ابوبکرِ شما کیست؟ گفت: علی بن موسی الرضا؛ کنیهاش چنین بود.
میدانیم که امام رضا (ع) فرزندی به نام «بکر» نداشته و نام «علی» هم با کنیۀ «ابوالحسن» تناسب دارد، نه «ابوبکر». حال سؤال پیش میآید که پس چرا در این گزارش کنیۀ «ابوبکر» برای امام رضا (ع) به کار نرفته است. با توجه به اینکه ظاهراً تنها در این گزارش این کنیه برای امام استفاده شده و با توجه به اینکه در خود گزارش به ابوبکر بن ابیقحافة (أبو بکر العامة) اشاره شده، ممکن است این گزارش در این صدد باشد که کنیۀ امام رضا (ع) را مطابق با شهرت خلیفۀ نخست بداند و فضایی تقریبی ایجاد کند. در خصوص این نقل باید به چند نکته توجه کرد:
1. ظاهراً این متن شکل گرفته تا این کنیه را نشان دهد و هدف دیگری ندارد: «فقال: من أبو بکر؟... قلت لأبي الصلت: من أبو بکرکم؟». اینکه یک گزارش صرفاً در راستای بیان یک کنیه باشد، امر غریبی است. معمولاً نام و کنیۀ افراد، مشهور است و در ضمن گزارشها و گفتگوها و مدخل افراد در کتب آنها را میتوان یافت، اما دربارۀ شخصیتی به شهرت امام رضا (ع) توقّع نمیرود که گزارشی باشد که فقط تمام هویت و هدفش بیان این باشد که ایشان فلان کنیه را داشت. قابل توجه است که برای کنیۀ «ابوالحسن» گزارشی یافت نمیشود که تمام مطلبی که آن گزارش متکفّل بیانِ آن است، همین باشد که امام رضا (ع) مکنّی به «ابوالحسن» بوده است. حتی نقلی که بالاتر از علی بن یقطین گذشت هم درصدد بیان وصایت امام رضا (ع) بود و به صرف بیان این کنیه بسنده نکرد. این نکته نشان میدهد که کنیۀ «ابوالحسن» برای امام رضا (ع) از پیش مسلَّم بوده و نیازمند اثبات نبوده، برخلاف کنیۀ «ابوبکر».
@Al_Meerath
2. در پایان این گزارش آمده است: «کان یکنَّی بها». یعنی کنیۀ «ابوبکر» برای امام رضا (ع) صرفاً یک کنیۀ خاص نبوده که میان ابوالصلت و مأمون به کار رود. بلکه کنیۀ شایعی برای ایشان بوده است. با وجود چنین ادعایی، توقع میرود که اثری از این کنیه در دیگر نقلها باقی بماند؛ حال آنکه مسئول گزارش خود مفروض گرفته که این کنیه برای حضرت شناختهشده نیست: «قلت لأبي الصلت: من أبو بکرکم؟». در دیگر آثار کهن هم اثری از کاربرد این کنیه برای امام رضا (ع) یافت نشد.
3. در سند این گزارش، عیسی بن مهران واقع شده که خود خصم صحابه بوده؛ چنانکه خطیب بغدادی گفته است:
كان عيسى بن مهران المستعطف من شياطين الرافضة ومردتهم ، ووقع إليَّ كتابٌ من تصنيفه في الطعن على الصحابة وتضليلهم وإكفارهم وتفسيقهم، فوالله لقد قف شعري عند نظري فيه... ودلني ذلك على عمى بصيرة واضعه ، وخبث سريرة جامعه، وخيبة سعي طالبه، واحتقاب وزر كاتبه فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ
(تاریخ بغداد، ج12، ص495-496).
بر این اساس انتساب این گزارش توسط حسن بن علی خفاف به عیسی بن مهران میتواند سویۀ جدلی داشته باشد؛ بدین صورت که ادعا شود که فلان رافضی که خود شدید اللحن بود نسبت به صحابه، نقل کرده که امام الرافضة کنیهاش مطابق با شهرت خلیفۀ نخست بوده است.
4. حسن بن علی خفّاف که راوی این گزارش است و آن را به عیسی بن مهران منسوب کرده خود گزارشی دیگر از ابوالصلت هروی دربارۀ امام رضا (ع) نقل میکند که فضای تصنّعی آن آشکار است و در راستای تقریب میان امام رضا (ع) و مأمون عباسی برساخته شده است:
أخبرنا أبو الفرج قال: حدثنا الحسن بن علي الخفاف، قال: حدثنا أبو الصلت الهروي، قال: دخل المأمون إلى الرضا يعوده فوجده يجود بنفسه فبكى وقال: أعزز عليّ يا أخي بأن أعيش ليومك، وقد كان في بقائك أمل، وأغلظ عليّ من ذلك وأشد أن الناس يقولون: إني سقيتك سما، وأنا إلى الله من ذلك بريء. فقال له الرضا: صدقت يا أمير المؤمنين، أنت والله بريء...
(مقاتل الطالبیین، ص460).
در این نقل آمده که مأمون از اینکه امام رضا (ع) در حالت احتضار بودند، بیتابی میکرد و به امام گفت که بر او سخت است که مردم میگویند که او به ایشان سم داده و امام هم تأیید کردند که او به ایشان سم نداده است! این نقل فضایی ساختگی دارد؛ اگر مأمون واقعاً امام را مسموم کرده باشد، دیگر ابراز این سخن توسط او نزد امام و تأیید امام وجهی ندارد و طبیعتاً مأمون باید از چنین اتهامی سخن نگوید تا عامل انتشار آن نشود. اگر هم مأمون امام را مسموم نکرده باز تعبیر «صدقت یا أمیر المؤمنین» طبیعی نیست و امام و مأمون که خود میدانند که چنین اتفاقی از اساس نیافتاده و بحث بر سر این اتفاق و تصدیقشدن مأمون توسط امام بیوجه است. همچنین اصل اتهام مسمومشدن (درست یا غلط) طبیعتاً باید بعد از درگذشت امام شروع به انتشار پیدا کند؛ لذا واکشن مأمون و امام به این اتهام خیلی تصنّعی است.
در نهایت با توجه به اینکه این گزارش تمام هویت و هدفش در خدمت اثبات کنیهای برای امام رضا (ع) است که در منابع دیگر شناختهشده نیست و خود این گزارش از طرفی ناشناختگی آن را مفروض میگیرد و از طرف دیگر از شیوع آن میگوید و با توجه به اینکه انتساب این نقل به عیسی بن مهران میتواند سویۀ جدلی داشته باشد و در راستای تقریب بین اهل بیت (ع) و خلفاء باشد و با توجه به اینکه حسن بن علی خفاف که راوی این گزارش است خود نقل تصنّعی دیگری در راستای تقریب بین امام رضا (ع) و مأمون دارد، نمیتوان به این گزارش اعتماد کرد و احتمال وجود کنیۀ «ابوبکر» در کنار کنیۀ «ابوالحسن» را برای امام رضا (ع) مطرح کرد.
@Al_Meerath
افضلیت امام رضا علیه السلام در نگاه مأمون عباسی لعنة الله علیه
ذكر أن عيسى بن محمد بن أبي خالد، بينما هو فيما هو فيه من عرض أصحابه بعد منصرفه من عسكره إلى بغداد، إذ ورد عليه كتاب من الحسن بن سهل يعلمه أن أمير المؤمنين المأمون قد جعل علي بن موسى بن جعفر بن محمد ولي عهده من بعده، وذلك أنه نظر في بني العباس وبني علي، فلم يجد أحدا هو أفضل ولا أورع ولا أعلم منه (تاریخ الطبري، ج8، ص554).
محمد بن جریر طبری (د. 310ق) نقل میکند که نامهای از حسن بن سهل به عیسی بن محمد رسید که در آن آمده بود که مأمون عباسی، علی بن موسی (ع) را ولی عهد خود قرار داده؛ زیرا «مأمون در بنی عباس و بنی علی (ع) نظر کرد. پس نه افضل، نه با ورع تر، و نه اعلم از علی بن موسی (ع) نیافت».
أن المأمون وجه إلى جماعة من آل أبي طالب فحملهم إليه من المدينة، وفيهم علي بن موسى الرضا، فأخذ بهم على طريق البصرة حتى جاءوه بهم، وكان المتولي لإشخاصهم المعروف بالجلودي من أهل خراسان، فقدم بهم على المأمون فأنزلهم دارا، وأنزل علي بن موسى الرضا دارا. ووجه إلى الفضل بن سهل فأعلمه أنه يريد العقد له، وأمره بالاجتماع مع أخيه الحسن بن سهل على ذلك، ففعل واجتمعا بحضرته، فجعل الحسن يعظم ذلك عليه، ويعرفه ما في إخراج الأمر من أهله عليه. فقال له: إني عاهدت الله أن أخرجها إلى أفضل آل أبي طالب إن ظفرت بالمخلوع، وما أعلم أحدا أفضل من هذا الرجل (مقاتل الطالبیین، ص454).
ابوالفرج اصفهانی (د. 356ق) نقل کرده به اسنادش که مأمون عباسی گفت: با خدا عهد بستم که اگر بر خلیفۀ مخلوع [امین عباسی] پیروز شدم، خلافت را [از بنیعباس] بیرون ببرم و به برترین شخص در خاندان ابوطالب بسپارم! حال کسی را افضل از این شخص [= علی بن موسی] نمیشناسم!
#افضلیت
@Al_Meerath
اهل سنت حتی به مجعولات صحاح خود رحم نمی کنند
بغوی (د. ۵۱۶ق) مینویسد:
«أَخْبَرَنَا أَبُو سَعْدٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ الْحُمَيْدِيُّ، أَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، أَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَيُّوبَ الطُّوسِيُّ، أَنَا أَبُو حَاتِمٍ الرَّازِيُّ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ كَثِيرٍ، أَنَا سُفْيَانُ هُوَ الثَّوْرِيُّ، نَا جَامِعُ بْنُ أَبِي رَاشِدٍ، نَا أَبُو يَعْلَى مُنْذِرٌ الثَّوْرِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ، قَالَ: قُلْتُ لأَبِي: يَا أَبَتِ أَيُّ النَّاسِ خَيْرٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: أَبُو بَكْرٍ، قُلْتُ ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: عُمَرُ، وَخَشِيتُ أَنْ أَقُولَ: ثُمَّ مَنْ، فَيَقُولُ: كَذَا، فَقُلْتُ: ثُمَّ أَنْتَ، فَقَالَ: مَا أَنَا إِلا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ. هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ أَخْرَجَهُ مُحَمَّدٌ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَثِيرٍ» (شرح السنة للبغوي ۱۴/ ۸۱).
چنان که میبینیم حدیث با عبارت «فیقول: کذا» سانسور شده است. جورقانی (د. ۵۴۳ق) و مؤید بن محمد طوسی (د. ۶۱۷) هم حدیث را به همین شکل نقل کردهاند (الأباطيل والمناكير، ۱/ ۳۲۰؛ الأربعون للطوسي، ص۷۴) که البته سند همه یکی است و به حاکم نیشابوری (د. ۴۰۵ق) میرسد.
همین حدیث در منابع دیگر اهل سنت از محمد بن کثیر بدون سانسور روایت شده و به جای «کذا»، «عثمان» آمده است (صحيح البخاري، ط السلطانية، ۵/ ۷؛ سنن أبي داود ۴/ ۲۰۶ ت محيي الدين عبد الحميد).
جالب است که که اهل سنت حتی به حدیثی که خود برای انکار فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اثبات برتری ابوبکر و عمر جعل کرده و آن را در صحاح خود آوردهاند رحم نکرده و به سانسور آن دست زدهاند!
این حدیث ساختگی، بدبینی محمد بن حنفیه به عثمان را مسلّم گرفته است و ظاهراً برای همین در طبقات بعدی اهل سنت همین مقدار را هم تحمل نکرده و به سانسور آن دست زدهاند.
از سوی دیگر جالب است که بخاری (د. ۲۵۶ق) چنین کذب صریحی را که با بدیهیاتِ تاریخ در تضاد است به عنوان حدیث صحیح السند در جامع خود آورده است!
#اهل_سنت
#تحریف
@Al_Meerath