eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️مرگ خاموش نوزاد👇 ❌شایع ‌ترین دلیل مرگ ناگهانی نوزادان قبل از یکسال خواباندن آن‌‌ها بر روی شکم است و باید به طور جدی از آن پرهیز نمود. 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀🥀🥀🥀 🌹📸 عکسی که شوخی شوخی جدی شد نزد رزمندگان لشکر فاطمیون رفته بود، وقتی که فرماندهان خواستند یک عکس یادگاری با حاج قاسم بگیرند، ابوحامد (علیرضا توسلی) به شوخی گفت: شهدا به ترتیب. ‼️ ولی این شوخی نبود، بلکه خیلی جدی به واقعیت تبدیل شد. 🔺در این تصویر عکس شهیدان علی سلطان مرادی (۲۲ بهمن‌ماه سال ۱۳۹۳)، عباس عبداللهی (۲۲ بهمن‌ماه سال ۱۳۹۳)، علیرضا توسلی (نهم اسفندماه سال ۱۳۹۳)، حسین بادپا (۳۱ فروردین‌ماه۱۳۹۴)، مصطفی صدرزاده(اول آبان‌ماه سال ۱۳۹۴) و حاج قاسم سلیمانی (۱۳ دی‌ماه سال ۱۳۹۸) دیده می‌شود. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴مامورین ابتذال و هرزگی، هشتگ سه‌کلمه‌ای پربازدید این‌روزهاست، بگذارید نگویم کشف‌حجاب‌هنرمندان یا... همان بازیگر بس‌شان است؛ آدم‌هایی که نقش شخصیتی را بازی می‌کنند و بعد می‌روند و پشت سرشان را هم نگاه نمی‌کنند که در زندگی روزی به جای فلان آدم نفس کشیدیم، حرف زدیم و نقش بازی کردیم! ❗️ جماعتی که خودشان معترفند اگر بازیگرند پس خوب می‌رقصند یا خوب آواز می‌خوانند! این‌ها هنرمند نیستند بلکه مترسک و عروسکند. 🔞 این‌طور است که از دل مادر جانباز «میم مثل مادر»، زنی فاسد زاییده می‌شود؛ از زیر چادر دخترک «پدر»، بلاگری قمارباز سر می‌خورد در فضای مجازی؛ خانم وکیل مؤمنه «روز حسرت»، وکیلْ وصی زنِ ایرانی شده، سرپیری و چروکیدگی مکشفه می‌شود. 🎋〰☘ @Alachiigh
🔴چه کسی در زمین دشمن بازی می کند؟! 💢بعد از سال ها هجمه، شبیخون، ناتو و قتل عام فرهنگی و برنامه ده ها ساله دشمن بر روی مسئله حجاب و بعد از گذشت ده ماه از جنگ خیابانی که منجر به سلاخی پاک‌ترین جوانان این مملکت در خیابان ها شد؛ بالاخره خبر می رسد که ای در مورد حجاب به مجلس ارائه شده است. همزمان فایلی که لایحه مذکور خوانده می شود در شبکه های اجتماعی و خبرگزاری های رسمی منتشر می شود که اعتراضات گسترده ای را از سوی متخصصین فرهنگی به دنبال دارد. چند روز نه فایل منتشر شده تکذیب می شود و نه پاسخی به اشکالات جدی منتقدین داده می شود. ناگاه دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی منتقدین را به بازی در زمین دشمن متهم می کنند و بدون این که نقدها را جواب دهند و متن منتشر شده را تکذیب کنند منتقدین را بی اطلاع از لایحه می خوانند. روز بعد بالاخره لایحه منتشر می شود و با متن منتشر شده توسط رسانه ها متفاوت است و درحالی که نسبت به متن سابق برخی از اشکالات رفع شده ولی کماکان بسیاری از نقدها پابرجاست. همزمان هجمه گسترده ای نسبت به کارشناسان فرهنگی که انتقاد کرده بودند شروع می شود. 💢با کنار هم گذاشتن این پازل این ظن پدید می آید که گویی جریانی قصد داشته است با صحنه سازی، اعتبارِ کارشناسانِ فرهنگی انقلابی را مخدوش نماید تا بدون مزاحمتِ دغدغه مندانِ انقلاب، کار خود را در حوزه حجاب پیش ببرد. 🔴حال باید پرسید چه کسی در زمین دشمن بازی کرده است؟! ▪️کارشناسان انقلابی که متن منتشر شده در خبرگزاری های رسمی که توسط هیچ کدام از قوای سه گانه دخیل تکذیب نشده را نقد کرده اند ▪️یا کسانی که لایحه را چندین روز منتشر نکرده و متن منتشر شده توسط رسانه ها را تکذیب نکرده و به جای پاسخ به انتقادات به برچسب زنی پرداخته اند؟! 🎋〰☘ @Alachiigh
24.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 ❌👌این کلیپ آقاسید خیلی خوب بود ‌توضیح جامع و کامل و ملموس از لایحه عفاف و حجاب ✅پیشنهاد ویژه 👌 🎋〰☘ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۳۲ شانه های یک مرد دنبال مامانم رفتم توی آشپزخونه ... داشت نون ها ر
قسمت عیدی بدون بی بی نمی دونم مادرم چطور پدرم رو راضی کرده بود ... اما ازش اجازه رو گرفت ... بعد از ظهر هم خودش باهام اومد و محیط اونجا رو دید ... و حضورش هم اجازه رسمی ... برای حضور من شد ... و از همون روز ... کارم رو شروع کردم ... از مدرسه که می اومدم ... سریع یه چیزی می خوردم ... می نشستم سر درس هام ... و بعد از ظهر ... راس ساعت 4 توی کارگاه بودم ... اشتیاق عجیبی داشتم ... و حس می کردم دیگه واقعا مرد شدم ... شب هم حدود هشت و نیم، نه ... می رسیدم خونه ... تقریبا همزمان پدرم ... سریع دوش می گرفتم و لباسم رو عوض می کردم ... و بلافاصله بعد از غذا ... می نشستم سر درس ... هر چی که از ظهر باقی مونده بود ... من توی اون مدت که از بی بی نگهداری می کردم ... به کار و نخوابیدن ... عادت کرده بودم ... و همین سبک جدید زندگی ... من رو وارد فضای اون ایام می کرد ... تنها اشکال کار یه چیز بود ... سعید، خیلی دیر ساعت 10 یا 10:30 می خوابید ... و دیگه نمی شد توی اتاق، چراغ روشن کنم ... ساعت 11 چراغ مطالعه رو برمی داشتم و میومدم توی حال ... گاهی هم همون طوری خوابم می برد ... کنار وسایلم ... روی زمین ... عید نوروز نزدیک می شد ... اما امسال ... برعکس بقیه ... من اصلا دلم نمی خواست برم مشهد ... یکی دو باری هم جاهای دیگه رو پیشنهاد دادم ... اما هر بار رد شد ... علی الخصوص که سعید و الهام هم خیلی دوست داشتن برن مشهد ... همه اونجا دور هم جمعمی شدن ... یه عالمه بچه ... دور هم بازی می کردن ... پسر خاله ها ... دختر دایی ها ... پسر دایی ها ... عالمی بود برای خودش ... اما برای من ... غیر از زیارت امام رضا ... خونه مادربزرگ پر از دلگیری و غصه بود ... علی الخصوص ... عید اول ... اولین عید نوروزی که مادربزرگ نبود ... بین دلخوری و غصه ... معلق می زدم که ... محمد مهدی زنگ زد ... پسر خاله مادرم ... محمد مهدی شب بود که تلفن زنگ زد ... محمد مهدی ... پسر خاله مادرم بود ... پسر خاله ای که تا قبل از بیماری مادربزرگ ... به کل، من از وجود چنین شخصی بی اطلاع بودم ... توی مدتی که از بی بی پرستاری می کردم ... دو بار برای عیادت اومد مشهد ... آدم خون گرم، مهربان، بی غل و غش، متواضع و خنده رو ... که پدرم به شدت ازش بدش می اومد... این رو از نگاه ها، حالت ها و رفتار پدرم فهمیدم ... علی الخصوص وقتی خیلی عادی ... پاش رو در می آورد و تکیه می داد به دیوار ... صدای غرولندهای یواشکی پدرم بلند می شد ... زنگ زد تا اجازه من رو برای یه سفر مردونه از پدرم بگیره ... اون تماس ... اولین تماس محمد مهدی به خونه ما بود ... پدرم، سعی می کرد خیلی مودبانه پای تلفن باهاش صحبت کنه ... اما چهره اش مدام رنگ به رنگ می شد ... خداحافظی کرد و تلفن رو با عصبانیت خاصی کوبید سر جاش ... - مرتیکه زنگ زده میگه ... داریم یه گروه مردونه میریم جنوب... مناطق جنگی ... اگر اجازه بدید آقا مهران رو هم با خودمون ببریم ... یکی نیست بگه ... و حرفش رو خورد ... و با خشم زل زد بهم ... - صد دفعه بهت گفتم با این مردک صمیمی نشو ... گرم نگیر ... بعد از 19، 20 سال ... پر رو زنگ زده که ... که با چشم غره های مادرم حرفش رو خورد ... مادرم نمی خواست این حرف ها به بچه ها کشیده بشه ... و فکرش هم درست بود ... علی رغم اینکه با تمام وجود دلم می خواست باهاشون برم مناطق جنگی ... عشق دیدن مناطق جنگی ... شهدا ... اونم دفعه اول بدون کاروان ... اما خوب می دونستم ... چرا پدرم اینقدر از آقا محمدمهدی بدش میاد ... تحمل رقیب عشقی ... کار ساده ای نیست... این رو توی مراسم ختم بی بی ... از بین حرف های بزرگ ترها شنیده بودم ... وقتی بی توجه به شنونده دیگه ... داشتن با هم پشت سر پدرم و محمد مهدی صحبت می کردن ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده: @Alachiigh
✳️شیرکاکائو برای صبحانه ی کودک ممنوع!👇 🔸باعث کاهش یادگیری میشود 🔸باعث خرابی دندان به علت قندبالا 🔸افزایش پرخاشگری 🔸باعث چاقی میشود +بجای شیرکاکائو از شیرو عسل یا شیروخرما استفاده کنید 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید غلامعلی پیچک 🌹 ✍بخشی از وصیت‌نامه تکان دهنده این شهید بزرگوار که گویا برای حال‌وهوای امروزِ ما نوشته شده است: "بگذار بگویند حکومت دیگری بعداز حکومت علی(ع) به نام حکومت خمینی با هیچ ناحقی نساخت تا... سرنگون شد! ما از سرنگونی نمی‌ترسیم، از انحراف می‌ترسیم!" ✍رهبر معظم انقلاب در رثای این شهید والامقام نوشتند: "درود خدا و فرشتگان و صالحان بر سردار شجاع و صمیمی و فداکار اسلام، غلامعلی پیچک، شهیدی که در دشوارترین روزها مخلصانه‌ترین اقدام‌ها را برای پیروزی در نبرد تحمیلی انجام داد، یادش به خیر و روحش شاد" ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh