🌹شهید شهرام شعبانی🌹
♥️ مادر شهید یعنی
وداع آخر ، وداع روز اعزام
قبل حرکت اتوبوس و آخرین
عکس یادگاری با پسر شهیدش...
و این مادرها عجیب حماسه آفریدند.
عکس یادگاری مادر با فرزندش
( اعزام ۱۳۶۵ قبل کربلای پنج)
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
⚫ بعد خیانت برجامی غرب؛
🔻قرار بود سلیمانی ضربه سنگینی به منافعشان بزند،
✖️فرانسه پیام داد که ۱۵ میلیارد دلار میدهیم و بیایید مذاکره کنیم.
✖️سلیمانی مجبور به توقف شد!
✖️روحانی رفت ژاپن و درخواست وساطت با ترامپ کرد!
✖️خبر ضعف که به ترامپ رسید،
✖️پیشنهادات را لغو و هفته بعد سلیمانی را زدند!
❌ نزنی،میزنند!🔥
#رژیم_حرامزاده_صهیونیستی
#طوفان_الأقصی
#حسین_کمیل
#عموفیدل
@Alachiigh
🏴🏴🏴🏴
❌تروریستهای سه لایه❌
🔻وقتی ماموریت تروریستها در انفجار و شهادت رساندن زائران #حاج_قاسم تمام شد؛ بلافاصله ماموریت تروریست های قلم بدست برای ایجاد ترس و تردید و وارونه نمایی آغاز شده است.
🔺البته اختلال گران بازارهای ارز و سکه هم ماموران صهیونیستها برای فاز سوم عملیات هستند.
✅ #انتقام_کامل تنها راه است
✍حمیدرضا ابراهیمی
#گفتمان
#شهیدالقدس
#کرمان_تسلیت
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌👆🎥اندر حکایت تعطیل بودن صادق زیباکلام:
❌⭕️صادق زیباکلام با صدای امریکا مصاحبه کرده گفته ؛:
بعیده کار اسراییل باشه، چون اسراییل نمیاد اینطوری ادمای بیگناه رو بکشه
⭕️اره مردک حروم لقمه، کوری ندیدی...
٢٢ هزار نفر تو غزه رو هم ما کشتیم....
#ایران_تسلیت #فلسطین #کرمان_تسلیت
#زیباکلام_سگیونیست
@Alachiigh
🔴❌#علی_سامره فوتبالیست (سرپرست تیم استقلال) سکوت را شکست و جواب امثال #علی_کریمی بی شرف را داد.
#تحلیل_سیاسی
#هموطن_بی_شرف
#ایرانم_تسلیت
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
#ناحله #قسمت_پنجاه_و_چهارم سرمو انداختم پایین و: _خدا نکنه سایه شما کم شه از سرمون. چشم حواسم بهش
#ناحله
#قسمت_پنجاه_و_پنج
با صدای آهنگ ملایم گوشیم از خواب بیدار شدم
بعد از چند دقیقه از رخت خواب بلندشدم و به صورتم آب زدم .
لباسام و عوض کردم و بابا رو بیدار کردم و تا وقتی آماده شه دوتا استکان چای ریختم...
بعد خوردن چای،نشستیم تو ماشین.
۱۵ دقیقه بعد کنار مغازه نزدیک آرامگاه نگه داشتم و گلاب خریدم.
بعد اینکه واسه شهدای گمنامی که تو آرامگاه دفن شده بودن فاتحه خوندیم
رفتیم طرف قبر مامان، کنارش نشستیم و فاتحه خوندیم
چند دیقه بعد ریحانه و روح الله هم اومدن.
ریحانه یه نایلون پر از گلبرگای سرخ دستش بود
قران و گرفتم دستم و شروع کردم به خوندن
بابا هم سرش پایین بود و ذکر میگفت
ریحانه گلاب و ورداشت و ریخت رو قبر و با دستش سنگ قبر و پاک کرد
روح الله هم بعد چند دقیقه خداحافظی کرد و رفت
همه سکوت کردیم و فقط صدای گریه های ریحانه بود که این سکوت و میشکست!
چند صفحه که خوندم قران و بستم.
رفتیم تو ماشین و برگشتیم خونه.
مثله همیشه،وقتایی که از پیش مامان برمی گشتیم دلم میگرفت...!
هر کی به کاره خودش مشغول شد
ریحانه میخواست ناهار درست کنه که بهش گفتم از بیرون سفارش میدم
بره درسش و بخونه و وسایلش و جمع کنه
رفتم سراغ لبتابم و مشغول شدم!
زنگ زدم و قورمه سبزی سفارش دادم
بعد یک ربع که سفارشمونو آوردن سفره رو گذاشتم و بقیه رو صدا زدم
حوصله ام سر رفته بود
ناهار و که خوردیم
دیگه نتونستم تو خونه بمونم.
ماشین وگرفتم و رفتم کنار دریا...
نشستم روی سنگچینای کنار ساحل.
انقدر همونجا موندم تا آشوبی که تو دلم راه افتاده بود آروم شه!
به ساعتم نگاه کردم.دیگه باید حرکت میکردیم
برگشتم خونه.ریحانه و بابا آماده بودن
نماز مغرب و که خوندیم
وسایل و تو ماشین گذاشتیم و حرکت کردیم .
سکوت بینمون آزار دهنده بود ولی به نظر میرسید کسی حال شکستنش و نداره.
داداش علی و خانومش شاید یه هفته دیگه میومدن تهران.
چون فرشته تازه به دنیا اومده بود، زن داداش میترسید ببرتش مسافرت!
ریحانه رو صدا زدم
جواب که نداد از تو آینه بهش نگاه کردم .بیهوش شده بود.برام سوال بود چطور میتونست تو ماشین انقدر راحت بخوابه؟
باباهم به جاده خیره بود
تصمیم گرفتم با صدای قرآن سکوت ماشین و بشکنم
___
بعد ۴ ساعتِ خسته کننده بلاخره رسیدیم ریحانه که تمام مسیر وخواب بود،بیدار کردم و به کمکش وسایل و از ماشین خالی کردیم
وقتی وسایل و تو خونه مرتب کردیم رفتم و دوش گرفتم .
۲۰ دقیقه بعد سرحال اومدم بیرون!
حالم بهتر شده بود و خستگیم از تنم در رفت
ریحانه با وسایلی که آورده بودیم
شام درست کرد
بعد اینکه شام خوردیم خودم ظرفا و جمع کردم و با وجود مخالفت ریحانه شستمشون
بابا رو فرستادم بخوابه.
واسه فردا صبح براش نوبت گرفته بودم.
وقتی کارام تموم شد قرآنم و برداشتم .وقتایی که تنها و بیکاربودم چندتا آیه حفظ میکردم. این چندتا آیه روهم۱۴جزء شده بود.ولی میخواستم بقیشم حفظ شم.
رفتم کنار بابا که آروم خوابیده بود.
پیشونیش و بوسیدم.
نگاه کردن به چهره ی بابا بهم آرامش میداد.
حس میکردم از نبودش خیلی میترسم.
دستش و گرفتم و انقدر قرآن خوندم که وقتی به خودم اومدم ساعت از۲ شبم گذشته بود.
قران وبوسیدم و بستم.
بدون اینکه رخت خوابی پهن کنم دراز کشیدم و خوابیدم .
#نویسنده : فاطمه زهرادرزی،غزاله میرزاپور
#رمان_مذهبی
@Alachiigh
11.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🙏صَلَی اللهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ🤚💔
این صوت قلب شمارو بدرد می آره😭😭
آخرین روضه ی #شهید_عادل_رضایی در گلزار شهدای کرمان
او مداح #گلزار_شهدای_کرمان بود که ساعاتی بعد از این مداحی به شهادت رسید.
🙏التماس دعا
#هیئت_مجازی
#شب_زیارتی_امام_حسین_علیه_السلام
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
@Alachiigh
🌹امیر حاج امینی🌹
💢قسمتی از وصیتنامه تکان دهنده شهید :
اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم، به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh