eitaa logo
آلاچیق 🏡
997 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🏴 🤚💔 🙏السلام علیک یا جواد الائمه🤚 مثل جدم حسین شهید کرببلا تشنه لب گوشه‌ی حجره زدم دست و پا 🎙محمدحسین_پویانفر 👌بسیار دلنشین.التماس دعا🙏🖤 🏴شهادت جانسوز ابن الرضا,امام جواد علیه السلام تسلیت باد @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید جواد محمدی🌹 همان شهیدی که قول داده در آخرت یقه خیلی از بی حجاب ها را بگیرد! 🔸اگر کتاب سه دقیقه در قیامت (تجربه نزدیک به مرگ یک پاسدار) را خوانده باشیم، متوجه می‌شویم که نامی از نویسنده کتاب به میان نیامده و نویسنده گمنامِ کتاب در پایان آن اعلام نموده که در واقع این کتاب اثر شهید مدافع حرم جواد محمدی است! 🔸ماجرا از این قرار است که جواد محمدی چند شب قبل از شهادت خود ماجرای تجربیات مربوط به عالم پس از مرگ نویسنده کتاب را از زبان وی در سوریه می‌شنود و او را سوار موتور می‌کند و می‌گوید باید با یکدیگر به عملیات و خط مقدم برویم! 🔸جواد اما صاحب آن تجربه و نویسنده حال حاضر کتاب سه دقیقه در قیامت را به جای اینکه به خط مقدم ببرد به پشت جبهه و خط پشتیبانی می‌برد و به او می‌گوید تو نباید به خط مقدم بیایی! تو باید برگردی و ماجرای تجربه زیبای پس از مرگ خود را برای مردم ایران بیان کنی تا آنها نیز هدایت شوند! 🔸و اینگونه بود که شهید مدافع حرم جواد محمدی صاحب آن تجربه نزدیک به مرگ را تشویق به نوشتن تجربیات خود نمود تا امروز کتاب زیبای سه دقیقه در قیامت چراغ راهی باشد برای تربیت همه مردم ایران ۱۶ خرداد سالروز شهادت شهید مدافع حرم جواد محمدی ⭐️شادی روح شهید مدافع حرم جواد محمدی صلوات @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴یا جواد الائمه ادرکنی🤚💔 👌 قبل از دیدن این ویدیو، ✍ کاغذ و خودکار بردارید و حرز امام جواد(ع) رو برای رفع شر و بلا، به تعداد اعضاء خانواده‌ و عزیزانتون بنویسید و هدیه بدید. حجت الاسلام فرحزاد 💌برای اونی که سلامتی و حال خوبش براتون مهمه ارسال کنید. @Alachiigh
⭕️⭕️ احراز صلاحیت ناصالحان حق الناس است 🔰مقام معظم رهبری: 🔹«یک مطلب، مطلب حق داوطلب است؛ یکی از حقوق مردم، رعایت حق این داوطلبی است که می‌آید و وارد این میدان می‌شود و نامزد انتخابات می‌شود که اگر آدم صالحی است، ما او را رد نکنیم، میدان بدهیم به اینکه او بیایید. 🔹نقطه‌ی مقابلش هم همین جور است؛ اگر چنانچه آدم ناصالحی است، راهش ندهیم؛ اگر چنانچه در این مجلس (حالا چه مجلس خبرگان، چه مجلس شورای اسلامی، چه در هر جایی که انتخابات هست) آدمی باشد که صلاحیت قانونی ورود در اینجا را نداشته باشد و ما از این اغماض کنیم، صرف نظر کنیم، رعایت نکنیم، دقت نکنیم و او وارد بشود، این هم باطل کردن حق مردم است، خراب کردن حق مردم است؛ این هم ضد حق الناس است.» ۱۳۹۴/۱۰/۱۴ بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور کتاب «منشور حوزه و روحانیت» ج ۱۲ ص ۴۲۱ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اسلام همیشه گرفتار کسانی بوده است که می‌خواستند با اسم اسلام، اسلام را بکوبند @Alachiigh
متعجب خیره سرهنگ مهدوی شدم!! نیرو های امنیتی همراهیمون میکنن؟؟!! بردیا_قربان... دلیل همراهی افسرای اطلاعتی چیه؟! سرهنگ مهدوی_ این پرونده فقط یه پرونده قتل نیست! اصل ماجرا پرونده رو یه پرونده امنیتی میکنه! باید تمام تلاشتونو روی این پرونده بزارین حتی اگر نیاز بشه باید از جونتون هم مایه بزارین! تمام امیدم به شماست! سروان فرهمند و ماهانی، شده از جونتون هم مایه بزارین تا موفق شین! هردو همزمان گفتیم _ _ اطاعت قربان! سرهنگ نفس عمیقی کشید و ادامه داد _کسی که طهورا ولد بیگی رو موقعی که بازداشت شده بود فراریش داد و باعث شهادت ستوان طیبه محمدی و محمد یوسفی شد ، هنوز شیرازه... سروان فرحی (سوگند) و سروان پویا(حسین) و سرگرد مهدوی (محمد شوهر خواهر سوگند والبته پسر سرهنگ مهدوی ) میخوام اونو زیر نظر بگیرین‌... اشاره ای به ستوان رجایی کردو با اشاره خواست عکسیو روی ویدیو پرژکتور بزاره... عکس یه پسر حدودا سی ساله بود که مچشو زیر فکش گذاشته بودو با اخم به دوربین خیره شده بود اولین چیزی که توجه هرکسیو جلب میکرد این بود که خالکوبی مثل خالکوبی فاطمه داشت با این تفاوت ک روی دستش بود... سرهنگ ادامه داد _اسمش سمیر اوانسیانه...پسر ۳۱ ساله دورگه ایرانی ارمنی که از سن ۲۸ سالگی وارد گروهک های سیاسی ضد انقلاب شده و با سن کمش تونسته خودشو تو دل منافقین جا بده ولی خب تو ایران فعالیت میکنه و تا به حال مدرک جرمی از خودش به جا نذاشته و خیلی حرفه ای فعالیت میکنه! وقتی برای فراری دادن یه قاتل دو نفرو به شهادت می رسونه و خطر شناسایی شدنو به جون می خره ... نشون میده که با طهورا ولد بیگی یه سر و سری داره... سوگند متفکرانه گفت -قربان! توی اظهارات پدر سحر(مقتول) هم پدر مقتول از طهورا خواسته بود که پای خونوادشو به کاراش باز نکنه!! به نظرم این حرف اقای سرمد هم یه تایید برای حرفای شما باشه که میگید طهورا ولد بیگی با سازمان های جاسوسی و ضد ایرانی و البته منافقین در ارتباطه! سرهنگ مهدوی_ درسته! ... خب بهتره که برین دنبال ماموریت هاتون ... (رو به منو بردیا کردو ادامه داد) سرهنگ مهدوی_ شما هم اماده باشین سه روز دیگه بلیط دارین! ... پایان جلسه! 👇👇👇
به همراه سوگند وارد دفتر مشترکمون شدیم. سوگند_ دریا! _جانم؟! سوگند_ میگم حالا که شما دارین میرین مشهد... _خب؟!! سوگند_ خب به جمالت... بیاین تو این دو سه روزه یه عروسی بگیرینو ماموریتتون بشه ماه عسلتون! خندیدمو گفتم _چی میگی دیوونه؟ً! انشالله بعد از ماموریت عروسی میگیریم! سوگند نگران نگام کردو گفت سوگند_ یه حس خاصی نسبت به ماموریتتون دارم...حس می کنم اگه عروسی کنین بهتره! متفکر نگاش کردم که گفت سوگند_ قبول کن دریا!! تو و بردیا دوتا افسر حرفه ای و مهم پلیس اگاهی هستین! از اونطرف هم پدر تو و بردیا اشخاص برجسته و مهمی بودن ! هر جور حساب کنیم تو و بردیا شرایطتون با بقیه نظامی ها متفاوته!به نظرم بهتره عروسیتونو بگیرین و به عنوان یه زوج برین این ماموریتو! شاید دلیلم واسه عروسی گرفتنتون مسخره باشه ولی حس میکنم عروسی کنین خیلی بهتره!! _نمی دونم چی بگم! خودمم دوست دارم به این نامزدی طولانی خاتمه بدم و بریم سر خونه زندگیمون! حالا با بردیا صحبت می کنم ببینم چی میشه! سوگند لبخندی زدو گفت سوگند_ انشاالله خوشبخت شین! یهو فکری به ذهنم رسید! _یه پیشنهاد!! سوگند خندید و گفت سوگند_نگا چشاشو !! چه برقی میزنه!! بگو ببینم پیشنهادتو! لبخندمو غلیظ تر کردمو گفتم _ تو حسین که دو ماهی میشه که عقد کردین ... خب شما هم بیاین با ما عروسی بگیرین!! نظرت؟؟؟ قهقه زدو گفت سوگند_ عالیهه!! البته به نظرم به مهمونی شبیه تره تا عروسی... _ اره بابا! هم به احترام خاله و دایی و هم بخاطر فرصت کمی که داریم به نظرم مهمونی بهتر از عروسیه!! خندیدمو ادامه دادم _ حالا خوبه اقایون داماد مخالف باشن! سوگند_همینو بگو...منو تو این همه برنامه چیدیم اونا با یه نه بزنن تو برجکمون!! و زدیم زیر خنده! 👇👇
**** بردیا و حسین تا پیشنهادمو شنیدن زدن زیر خنده بردیا به حسین نگاه کردو گفت _داداش اتحاد و تفاهم خانودگی رو ببین!! حسین هم سرشو تکون دادو با خنده رو به منو سوگند گفت _ منو بردیا هم بعد از جلسه در مورد همین بحث کردیمو در نتیجه تصمبم شوما رو گرفتیم! خاله با سینی شربت ابلیمو به سمتمون اومدو گفت _ به چی میخندین که صداتون تا ده فرصخ اون طرف تر میاد؟! بردیا_ درمورد عروسی حرف میزدیم خاله با خوشحالی گفت _به چه نتیجه ای رسیدین حالا؟ بردیا به ذوق خاله خندیدو بعد از بوسیدن گونه خاله پیشنهاد مونو در مورد عروسی گفت پریا با یه ظرف پر از انار دونه شده اومدو کنارم نشستو ضحی رو صدا زدو گفت کاسه هارو بیاره بعد رو به بردیا گفت _ پس بلاخره تصمیم گرفتو دریا رو ببری سر خونه زندگیش! بردیا سرشو به علامت مثبت تکون داد. ****** اشکامو پاک کردمو فاتحه ای برای خاله و دایی خوندمو از کسایی که اومده بودن تشکر کردمو به سمت ابدار خونه حسینه عاشقان ثارالله رفتم و به پریا و سوگند تو بسته بندی پک پذیرایی کمک کردم... امروز چهلم خاله و دایی و زندایی بود... هنوزم باور نبودشون واسه منو حسین و علی سخته! گفتم علی یادش افتادم... دیروز یهویی تصمیم گرفت بره اردو های جهادی و به مردم سراوان کمک کنه و معالجشون کنه! دارد... @Alachiigh
👌لیموترش با تخم شربتی، یک نوشیدنی عالی برای: 👈تناسب‌ اندام 👈رفع تشنگی 👈پیشگیری از پیری زودرس 👈باعث ایجاد احساس سیری شده بنابر این باعث کاهش وزن میشود. ‌ ‌ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹👆 منطق عشق میگه : خیلی ها کربلا رفتن ... و کربلایی نشدن... و خیلی ها کربلا نرفتند ... و کربلایی شدند... ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅⭕️ توصیف امام کاظم علیه‌‌السلام از مردم ایران و مژده‌ی آخرالزمانی ایشان به این ملّت. @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 🎥توییت رضا نامداری فعال حقوق بشر ایرانی در کانادا: ⏪در دوران دانشجویی ما در دانشگاه علم و صنعت، دو بار ساختمان ریاست توسط دانشجویان اشغال شد. به یاد ندارم پلیس کسی رو بازداشت کرده باشه وسط دانشگاه برای خالی کردن ساختمون ریاست. درگیری با حراست و انتظامات بودو آخرش خود بچه ها خسته میشدن یا مذاکرات به نتیجه میرسید… ⏪فیلمی از دستگیری دانشجویان در دانشگاه مک‌گیل @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺⭕️یکی از سرهای از زبان نماینده سابق مجلس را بشناسید که اتفاقا کاندیدا هم شده! ❌با انتخاب درست به امثال این ها و هم پیاله هایش میدان ندهیم! @Alachiigh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 💐شب شب شور و شادی 💐ان‌شاء‌الله مبارکش باد 🎙 👌فوق زیبا..🙏 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴شبکه پویا با پخش «پرواز پیپ و فردی» زمینه‌سازِ پذیرش «LGBT»ها خواهد بود؟! ❓❌چرا باید بچه‌ها توسط «لک‌لک‌ها» یا «پیپ و فردی» به دست والدین برسند؟ چگونه ممکن است پرنده‌ای با والدین روباه زندگی کند؟ 🔴 «پرواز پیپ و فردی»، محصول ۲۰۱۹ کشور آمریکا، مدتی‌ست از شبکه پویا درحال پخش است. با گذشت هشت قسمت از آن، اشکالات مهمی به آن وارد است که احتمالا از نگاه مسئولین پخش مغفول مانده است. 🔴 «هر افراطی، تفریط بدنبال دارد» نکته‌ی مهمی است که در سیاست، فرهنگ و اجتماع، نمونه‌های فراوانی دارد. یکی از نمونه‌های آن در حوزه فرهنگ‌سازی کودکان، پویانمایی بحث‌برانگیز «storks» است که با محوریتِ تحویل نوزادان به والدین توسط لک‌لک‌‌ها در سال ۲۰۱۶ اکران شد. در «پرواز پیپ و فردی» مخاطب با همان محور پویانمایی «storks» مواجه است با این تفاوت که «پیپ»، پنگوئن و «فردی»، فلامینگو، اولین مامورین تحویل می‌باشند که لک‌لک نیستند! کار آنها تحویل بچه‌های تازه متولد شده به والدین‌شان است. ❌این افراط که سبب فرهنگ‌سازی غلط در امور جنسی کودکان شده است و حتی ردپای آن را در ادبیات کودکان نیز می‌توان یافت، سبب شده است که نوع نگرش کودکان به امور جنسی، بسیط و سطحی گردد. از طرفی برای رفع این نوع نگاه، نظریه تفریطی مفتضحی در بندهایی از «سند ۲۰۳۰» دیده می‌شود که در آن، آگاه‌سازی عریان امورجنسی به کودکان در دستور کار است. کتاب‌هایی هم بدین‌منظور منتشر و حتی ترجمه فارسی شده و... 📝 زهرا خندان @Alachiigh
با صدای سوگند به خودم اومدم که گفت سوگند_ مراسم داره تموم میشه بیا بیرون! _باشه! تو برو منم میام! لبخندی زدو گفت سوگند_ باشه...فقط اشکاتو پاک کن بعد بیا...بردیا اشکاتو ببینه منو پخ پخ! متعجب پرسیدم _اشکام؟؟ و دستمو به صورتم کشیدم. من کی گریه کردم؟؟!!! سوگند خندید و گفت سوگند_ انقد غرق افکارت بودی که نه فهمیدی مجلس تموم شده و نفهمیدی گریه کردی! پاشو...پاشو بریم که میخوایم خرید هم بریم طول می کشه! _باش...به حسین اس بده داریم میام! پوکر نگام کرد و گفت _هی خدا!! دوست قحطی بود این هپروتیو دچارم کردی؟؟ دستمو گرفتو ادامه داد _بیا بریم بابا! حسینو شوهر گرامیت بیرون زیرپاشون علف سبز شده الانم به مرحله برداشت رسیده! مشتمو به بازوش زدمو گفتم _گمشو تواما!! منو دست می ندازی گوسفند؟! خندید و گفت _خدایا شکرت! هنوز سالمه!! از حسینه بیرون زدیم و به پسرا ملحق شدیمو به سمت مرکز خرید راه افتادیم بعد به سمت خونه بردیا اینا رفتیم! از تو ایینه به خودمونو نگاه کردیم و خندیدیم. سوگند_ دری من لباسمو خیلی دوست دارم!! خندیدمو گفتم _ منم!! همش حس می کنم الان چندتا زن و مرد سینی روسرشون گذاشتن با هلهله میان داخل ! قهقه ای زدو گفت _ وای اره!! میگما حالا منو تو لباس محلی پوشیدیم به نظرت به تیپ کت شلواری مردا می خوریم؟! خندیدمو گفتم _ مگ خبر نداری؟؟ چشاشو ریز کردو گفت _ چیو؟ _ اینکه پسرا باهامون ست کردن؟ جیغی کشیدو گفت _ نکنه قراره با شلوار کردی بیان دنبالمون؟؟!!! پوکر نگاش کردمو گفتم _چرتو پرت نگو سوگی جوون!! قراره پیرهنشون رنگ لباس منو تو باشه که یه کوچولو تیپمون به هم بخوره! نیششو باز کردو گفت _عه؟؟؟ حالا پیرهن سفید می پوشن یا قرمز؟؟ شونه ای بالا انداختمو خودمو تو ایینه دید زدم. دیروز که با بچه ها رفتیم خرید لباسی مناسب برای مهمونی پیدا نکردیم. چون مهمونا کم بودن زنونه مردونه جدا نبود به خاطر همین منو سوگند دنبال یه لباسی می گشتیم که پوشش کامل باشه و متاسفانه هرچقدر گشتم پیدا نکردیم... خلاصه که مثل لشکر شکسته خورده برگشتیم خونه . خاله پریچهر و خاله پروانه (مادر سوگند)بعد از اینکه حسابی به قیافمون خندیدنو با پسرا منو سوگندو دست انداختن ... پیشنهاد دادن که لباس عروسیشون که لباس عروس سفید و قرمز محلی گیلکی بود رو بپوشیم و منو سوگندم با کله قبول کردیم و الان هم توی اتاق پریا حاضر و اماده منتظر حسین و بردیا بودیم. پریا داخل شدو نگاهشو روی قیافه منو سوگند چرخوندو گفت _قیافشونو نگا!!!! این چه ریختیه!! یکم به اون صورتتون برسین شوهرای دیوونتون وحشت نکن! سوگند خندیدو گفت _همین کافیه! یه گریم ساده بسه!! من که حوصله اون همه کرمو ارایش رو ندارم! منم سرمو بالا و پایین کردمو گفتم _با سوگند موافقم. خب دیگه پاشین بریم بیرون که کم کم پسرا می رسن! همون لحظه صدای ایفون خبر از رسیدن پسرا میداد. از در حیاط بیرون زدیم که یهو حسین پرید جلومو رو به بردیا داد زد _داداش ما رفتیم و دستم کشید سمت ماشین خودش که یه پژو 405 بود. 👇👇👇
دستمو از دستش کشیدم شپلق کوبوندم تو ملاج حسینو گفتم _نکبت من سوگندم؟! خودشو ترسیده نشون دادو گفت _یا امام زاده معروف!!! تو چرا شکل سوگندی؟؟ یه نگاه به سوگند انداختو مثل دخترا جیغ کشید _سوگی تو چرا شبیه جغله ای؟؟ همگی زدیم زیر خنده که بردیا دستمو گرفتو همونطور که به سمت ماشینش می رفت گفت _حسین داداش ! اگر ازدست سوگند به خاطر گند کاریت جون سالم به در بردی ما تو اتلیه منتظرتیم....فعلا یا علی! حسین نمایشی اب دهنشو قورت دادو گفت _یا جن و پری منو نجات بدین از دست این سوگی!! که همون لحظه یه پس کله ی جانانه از سوگند نوش جون کرد! سوار ماشین شدیمو به سمت اتلیه راه افتادیم! بردیا دستشو به سمت سیستم پخش ماشین بردو همونطور که دنبال اهنگ مورد نظرش می گشت گفت _یه اهنگ تووپ واسه حاج خانوم پلی کنیم! و اهنگ دریا از رضا ملک زاده رو پخش کرد باز پا برهنه روی ساحل زیر باران ماه کامل از غم زمانه غافل موج میزند آرام به پایت لحن آرام صدایت مستم از حال و هوایت... دریا دریا دریا عاشق شده این دل دریا دریا دریا بوی نم ساحل زیباترینی تو باران که میبارد جانا بگو قلبت حال مرا دارد دریا دریا دریا عاشق شده این دل دریا دریا دریا بوی نم ساحل زیباترینی تو باران که میبارد جانا بگو قلبت حال مرا دارد زلف خود را شانه کردی این دلم را دیوانه کردی روی شن ها رده پایت عاشقم باش تا بی نهایت دریا دریا دریا عاشق شده این دل دریا دریا دریا بوی نم ساحل زیباترینی تو باران که میبارد جانا بگو قلبت حال مرا دارد دریا دریا دریا عاشق شده این دل دریا دریا دریا بوی نم ساحل و همونطور که با اهنگ می خوند دستمو روی دنده زیر دست خودش گرفت... خندیدمو گفتم _می بینم که حالتون زیادی خوبه حاج اقا! نگاهم کردو گفت _مگه میشه تو باشی و حالم بد باشه! دلیل خوشحالی بهتر از این که تو پیشمی! یهو حسین ازمون سبقت گرفتو بوق زد بردیا هم صدای اهنگو زیاد کردو ازش سبقت گرفت و این شد شروع مسابقه این دوتا !! بعد از اتلیه و گرفتن عکس تکی و دو نفره و دست جمعی حسین با 4 تا تفنگ پلاستیکی برگشت حسین_خب دوستان پلیس گرامی بیاین چن تا عکس نظامی هم بگیریم!! خندیدمو گفتم _ایول دایی! من که پایم! سوگندم لبخندی زدو گفت _ منم پایم اقای شوهر! بردیا هم دستشو انداخت دور شونمو گفت _پایتم رفیق! و بعد از پوشیدن لباسای چریکی که پیرهنش واسه منو سوگند نقش مانتو و شلوارش نقش دامن داشتو سوژه خندمونو فراهم کرد... سوگند دوتا مقنعه مشکی اوردو بعد از پوشیدنش پایینشو توی پیراهنمون کردیمو کلاه ست لباسو پوشیدیم بعد از انداختن عکسای دو نفره و دست جمعی که کلی خندوندمون لباسای محلیمون با اون دامن پر چینش رو پوشیدیمو راهی باغ پدر زن پارسا شدیم... اخه عروسی رو اونجا برگذار کردیم و چقدر خوش گذشت... یه مجلس که همه رو خندوند و به همه خوش گذشت و در عین حال بدون گناه گذشت! دارد... @Alachiigh
✳️خوابیدن با چراغ روشن در شب هنگام، باعث ایجاد اختلال در سیستم عصبی شده و احتمال ابتلا به افسردگی را افزایش می دهد. 🔸خوابیدن به این👆 شکل باعث سریعتر پیر شدن سلولهای مغز می گردد. @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهیدحجت‌الله محسن‌ پور🌹 ♥️شهیدی که قرارش را دشت کربلا گذاشت ... ▪️تیر خورده بـود و با پیکری زخمـی به‌همراه رفیقش سوار قایقی بودند، که دشمن قایقشان را هدف قرار داد و مجبور شدند به داخل آب بروند ، و آب خروشانِ ارونـد حجت الله را با خودش بُرد .... ▪️دوستش که شهید نشد، نقل می‌کند: که در آخریـن لحظات کـه آب داشت او را می بُرد ، دستش را بلند کـرد و فریاد زد: « دیدار ما دشت کـربلا » ▪️پیڪر مطهرش بعد از چند روز در حاشیه اروند پیدا و شناسایی شد و در گلزار ملامجدالدین شهر ساری به خاک سپرده شد... ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh