#ختمچهاردههزارصلوات
و
#ختمچهلمرتبهزیارتآلیاسین
🔹به نیابت از:
▫️امام عصر(عج)
▫️علما
▫️شهدا
▫️اموات
🔹هدیهبه:
✨امامحسنعسکری(ع)وحضرتنرجسخاتون(س)✨
🔸بهنیت:
🔻تعجیل در فرجحضرتصاحبالزمان(عج)
🔻دفعبلا و ریشهکن شدن کرونا
🔻شفای تمام بیماران بهویژه کروناییها
🔻سبزشدن دامن بی اولادا
🔻ازدواج،اعتیاد،اقتصاد،اعتقاد
وعاقبتبهخیری جوونها
🔻رفع گرفتاری و مشکلات
🔻صاحبخونه شدن مستاجرا
🔻برآوردهشدن حوائج قلبی خودتون و حاجتمندا
🔻و ملتمسین دعاااا
▪️ویژهشهادت▪️
#خطبه۱۶(بخش۱)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
⚜از خطبه هاى آن حضرت است هنگامى كه در مدينه با او بيعت شد:
عهده ام در گرو درستى سخنم قرار دارد، و نسبت به آن ضامن و پاى بندم. كسى كه عبرتهاى روزگار كيفرهاى پيش رويش را بر او آشكار كند تقوا او را از در افتادن در اشتباهات مانع گردد.
هشيار باشيد كه روزگار آزمايش به همان شكل خود در روز بعثت پيامبر (ص) به شما باز گشته. به خدايى كه او را به حق فرستاد هر آينه همه درهم ريخته مى شويد، و هر آينه غربال مى گرديد، و همچون محتواى ديگ جوشان درهم و برهم گشته تا آنجا كه ذليل شما گرامى و بالا نشينتان پست شود. واپس مانده ها كه كوتاهى كردند پيش افتند، و پيش افتاده هاى گذشته پس مانند. به خدا قسم سخنى را مخفى ننموده، و دروغى بر زبان نياورده ام، و به اين اوضاع و چنين زمانى آگاهيم داده اند.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۱۶(بخش۱)
🔸خطبه در يك نگاه:
اين خطبه، نخستين خطبه يا از نخستين خطبه هايى است كه بعد از قتل عثمان و به حكومت رسيدن امام (ع) در مدينه ايراد شد و با توجّه به جايگاه آن و زمان صدور خطبه، تفسير محتواى آن آسانتر است.
🔰بيدار باشيد که آزمون بزرگ در پيش است!
بعضى از مفسّران نهج البلاغه همچون «ابن ابى الحديد» تصريح کرده اند که اين خطبه يکى از مهمترين خطبه هاى امام است که پس از بيعت به خلافت ايراد فرمود و هشدارهاى مهمّى نسبت به مسائل آينده به مردم داد و راه نجات از خطرها و انحرافاتى که ممکن است در پيش باشد را به آنها دقيقاً نشان داد.
✅نخست براى بيان اهميّت مطلب مى فرمايد: «ذمّه ام در گرو اين سخنانى است که مى گويم و من صدق آن را تضمين مى کنم» (ذِمَّتي بِما اَقُولُ رَهينَة وَ اَنَاَ بِهِ زَعيم). اشاره به اين که صدق اين گفتار و حقّانيّت آن را صد در صد تضمين مى کنم و خود را در گرو آن مى دانم و شما با اطمينان خاطر آن را بپذيريد و به آن پايبند باشيد.
✅سپس مى افزايد: «کسى که عبرتهاى حاصل از سرگذشت پيشينيان، پرده را از مقابل چشم او نسبت به عقوبتهايى که در انتظارش مى باشد بردارد (روح تقوا در او زنده مى شود و) تقواى الهى او را از فرو رفتن در آن گونه بدبختيها و شبهات حفظ مى کند» (اِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلاتِ، حَجَزَتْهُ التَّقْوى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهاتِ).
👈اشاره به اين که بياييد به گذشته تاريخ باز گرديد، سرنوشت اقوامى را که بر اثر انحراف از حق و آلوده شدن به انواع هوسها و شهوات و گناهان، گرفتار مجازاتهاى دردناک الهى شدند، بنگريد! بياييد و تاريخ بعثت و قيام پيغمبر اسلام و توطئه هاى اقوام جاهلى را در برابر آن حضرت بررسى کنيد و در عواقب شوم آنها سخت بينديشيد تا راه آينده براى شما روشن گردد و با چراغ تقوا و پرهيزگارى، تاريکيهاى شبهات را بر طرف سازيد و در پناه اين سنگر مطمئن از ضربات هولناک شياطين و نفس امّاره در امان بمانيد!
✅سپس امام، اين رهبر هوشيار، پرده ها را کنار مى زند و با صراحت مى گويد: «آگاه باشيد آزمونهاى شما درست همانند روزى که خداوند پيامبرش را مبعوث ساخت بازگشته است» (اَلا وَ اِنَّ بَلِيَّتَکُمْ قَدْ عادَتْ کَهَيْئَتِها يَوْمَ بَعَثَ اللهُ نَبِيَّهُ(صلى الله عليه وآله وسلم)).
به هوش باشيد کوره امتحان سخت داغ است و تنها پرهيزگاران مخلص و عبرت آموزان آگاه از اين کوره سالم بيرون مى آيند!
👈امام به روشنى اين حقيقت را بازگو مى کند که مردم در عصر خليفه سوّم، مخصوصاً واپسين روزهاى عمر او، با آن حيف و ميلهاى عظيمى که در بيت المال واقع شد و مناصبى که به افراد ناصالح تفويض گشت و مفاسدى که به خاطر اين امور در کلّ جامعه اسلامى پديد آمد و اختلافات عميقى که وحدت اسلامى را در هم کوبيد، گويى به عصر جاهليّت عرب بازگشته است و روز بيعت آن حضرت همچون روز بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است که بايد انقلابى نوين همچون انقلاب پيامبر برپا کند. انقلابى که مردم را به اسلام «ناب محمّدى»(صلى الله عليه وآله وسلم) باز گرداند. بديهى است در برابر اين انقلاب گروه هايى که منافع نامشروعشان به خطر بيفتد مقاومت خواهند کرد و کوره امتحان داغ مى شود و در چنين شرايطى رهبر آگاه و آينده نگرى همچون على(عليه السلام) بايد مردم را تکان دهد و بيدار کند و از خطراتى که در پيش دارند آگاه سازد.
سپس به تشريح اين امتحان بزرگ الهى پرداخته و با ذکر دو مثال آن را روشن مى سازد.
✅نخست اين که مى فرمايد: «به خدايى که پيامبر را به حق فرستاده سوگند که شما همگى به هم مخلوط و غربال خواهيد شد! (تا خالص از ناخالص درآيد و حق از باطل و طرفداران حق از پيروان باطل جدا شوند)» (وَالَّذي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً).
👈اين طبيعت هر انقلاب الهى است که به هنگام پيروزى، جامعه را «غربال» و پاکسازى مى کند. قدرتمندان خيانتکار عقب رانده مى شوند و صالحان مستضعف بر سر کار مى آيند; همان گونه که پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بعد از پيروزى انقلابش انجام داد.👌
ابوسفيان و قدرتمندان فاسدى همانند او بکلّى منزوى شدند و صهيب و خبّاب و بلال بر سر کار آمدند. همچنين بعد از بيعت مردم با اميرمؤمنان على(عليه السلام) خودکامگانى که در عصر عثمان تکيه بر قدرت زده بودند و بيت المال را تاراج مى کردند به عقب رانده شدند و پاکدامنان مخلص بر سر کار آمدند.
✅در دوّمين تشبيه مى فرمايد: «شما همچون محتواى ديگ به هنگام جوشش، زير و رو خواهيد شد آن گونه که افراد پايين نشين، بالا و بالانشينان، پايين قرار خواهند گرفت!» (وَ لَتُساطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ، حَتّى يَعُودَ اَسْفَلُکُمْ اَعْلاکُمْ، وَ اَعْلاکُمْ اَسْفَلَکُمْ).
👈در واقع طبيعت هر انقلابى چنين است که بالانشينان به زير کشيده مى شوند و زيردستان در مقامات بالاى جا
معه قرار مى گيرند; ولى در انقلابهاى الهى که در جوامع فاسد ظاهر مى شود مفسدان از تخت قدرت به زير مى آيند و صالحان مستضعف به اوج قدرت مى رسند.
✅در ادامه اين سخن مى افزايد: «آنان که در اسلام پيشگام بودند و برکنار شده بودند بار ديگر سر کار خواهند آمد و کسانى که با حيله و تزوير پيشى گرفتند کنار مى روند!» (وَلَيَسْبِقَنَّ سابِقُونَ کانُوا قَصَّرُوا، وَلَيُقَصِّرَنَّ سَبّاقُونَ کانُوا سَبَقُوا).
👈جمله دوّم اشاره به افرادى همچون طلحه و زبير است که روزى در اسلام در صف اوّل قرار داشتند ولى بر اثر کوتاهيها عقب رانده شدند و جمله اوّل اشاره به افرادى همچون ياران امام(عليه السلام) است که در عصر عثمان خانه نشين بودند، ولى در عصر امام(عليه السلام) به تدبير امور مسلمين پرداختند.
💫بعضى احتمال داده اند که اين جمله ها همگى اشاره به زمانهاى آينده باشد که بار ديگر اوضاع بر مى گردد و بنى اميه بر سر کار مى آيند و سابقين در اسلام را عقب مى زنند و بازماندگان جاهليّت را بر سر کار مى آورند.
ولى با توجّه به اين که اين خطبه تقريباً بدون فاصله با بيعت امام(عليه السلام) ايراد شده، معناى اوّل مناسبتر است.
✅سپس با سوگند ديگرى اين مطلب را تأکيد کرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند هرگز حقيقتى را کتمان نکرده ام و هيچ گاه دروغى نگفته ام و موقعيّت امروز را از قبل به من خبر داده اند! (يعنى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) تمام اين امور را پيش بينى فرموده و به من خبر داد و من با آگاهى تمام براى شما بازگو کردم!)» (وَاللهِ ما کَتَمْتُ وَ شْمَةً، وَ لا کَذَبْتُ کِذْبَةً، وَلَقَدْ نُبِّئْتُ بِهذا الْمَقامِ وَ هذَا الْيَوْمِ).
👈اينها همه براى آن است که مردم بيدار باشند و تسليم توطئه هايى همچون توطئه جنگ «جمل» و «صفّين» و «نهروان» نشوند و بدانند روزهاى سخت امتحانى در پيش دارند و کاملا مراقب وضع خويش باند، هرچند متأسفانه اين هشدارهاى مؤکّد از فرد آگاه و بيدارى همچون على(عليه السلام) در دلهاى گروهى مؤثر نيفتاد و باز هم از بوته امتحان سيه روى بيرون آمدند.
ظاهراً منظور امام(عليه السلام) از بيان اين جمله همان خبرهاى غيبى است که رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به او درباره حوادث آينده داد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ شاد و زیبا |"مُحَمَّد"
🎉به مناسبت ولادت با سعادت حضرت رسول(ص)
⭕جدیدترین و متفاوت ترین اثر:
💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠
🎵همخوانی موزیکال و شاد در مدح پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم
🌐مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت اثر:
📺 aparat.com/v/lkK0m/
🖥شناسه عضویت در کانال ایتا و تلگرام:
📲 @tasnim_esf
#پیامبر
#ولادت_پیامبر
#هفته_وحدت
#هفته_وحدت
#محمد_رسول_الله
🔶 #ختمچهاردههزارصلوات📿
🔹به نیابت از:
▫️امام عصر(عج)
▫️علما
▫️شهدا
▫️اموات
🔹هدیهبه:
✨آقارسولالله(ص)وامامجعفرصادق(ع)✨
🔸بهنیت:
🔻تعجیل در فرجحضرتصاحبالزمان(عج)
🔻دفعبلا و ریشهکن شدن کرونا
🔻شفای تمام بیماران بهویژه کروناییها
🔻سبزشدن دامن بی اولادا
🔻ازدواج،اعتیاد،اقتصاد،اعتقاد
وعاقبتبهخیری جوونها(۲تاجوون سفارش شده رو هم دعا کنید لطفا)
🔻رفع گرفتاری و مشکلات
🔻صاحبخونه شدن مستاجرا
🔻برآورده شدن حوائج قلبی خودتون و حاجتمندا
🔻و ملتمسین دعاااا
🔻چندتا ازهمگروهیهامون التماس دعا گفتن لطفا بهیادشون باشید.
📆مهلت ختم:امروز غروب تا فردا شب
*کشور یمن این جوری تولد پیامبر را جشن میگیرند 🎊🎈🎉🎀 یمنیها نوادگان اصیل پیامبر هستند*شب میلاد محمد(ص) شد و عالم شاد است
با قدومش دل ویران جهان آباد است
آمده صادق(ع) دین تا که شود ره روشن
خرم امشب که دل از کینه و غم آزاد است
شب شادی است بزن برلب خود نقل و نبات
قبل از آن بر رخ زیبای محمد(ص) صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
💖🌹💖🌹💖🌹💖🌹💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کشور یمن این جوری تولد پیامبر را جشن میگیرند 😍🎊🎈🎉🎀
میلاد محمد(ص) شد و عالم شاد است
با قدومش دل ویران جهان آباد است
آمده صادق(ع) دین تا که شود ره روشن
خرم امشب که دل از کینه و غم آزاد است
شب شادی است بزن برلب خود نقل و نبات
قبل از آن بر رخ زیبای محمد(ص) صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
💖🌹💖🌹💖🌹💖🌹💖
#خطبه۱۶(بخش۲)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
آگاه باشيد! گناهان اسبهاى سرکشى هستند که اهلش را بر آنها سوار مى کنند و لجامهاى آنها برگرفته مى شود و سرانجام آنان را در دوزخ سرنگون مى کند!
آگاه باشيد! تقوا و پرهيزگارى همانند مرکبهاى راهوار و رام و سريع السير مى باشند که اهلش را بر آن سوار مى کنند و زمام آنها را به دستشان مى سپارند و آنها را به بهشت جاويدان مى رسانند.
حق و باطلى وجود دارد (هميشه) براى هر کدام اهل و طرفدارانى است، اگر باطل حکومت کند جاى تعجّب نيست از دير زمانى چنين بوده است و اگر حق و پيروانش کم باشند (نگران نباشيد) چه بسا افزوده گردند و بر لشگر باطل پيروز شوند (بکوشيد و از فرصتها استفاده کنيد چه اين که) کمتر مى شود چيزى پشت کند و بار ديگر باز گردد!
مرحوم سيّدرضى به دنبال اين سخن مى گويد: در اين کلام که از فصيحترين سخنان است لطايفى نهفته که جز سخن سنجان به آن نمى رسند و بيش از آنچه ما از آن در شگفتى فرو مى رويم شگفتيها از آن شگفت زده مى شوند. اضافه بر اين، ريزه کارى هايى از فصاحت در آن وجود دارد که نه زبان، قادر به شرح آن است و نه هيچ انسانى به عمق آن مى رسد و نه آنچه را که من به آن اشاره مى کنم کسى جز آنان که در فصاحت پيشگامند، مى توانند درک کنند «و ما يعقلها الاّ العالمون».
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
ذکر روز پنج شنبه جهت رزق وروزی
۱۰۰ مرتبه لااله الا الله الملک الحق المبین (هیچ خدایی نیست مگر خدای سلطان حق وآشکار است)
----------------------------------------
💠امیرالمومنین علی ع فرمودند:
مَن أكثَرَ مُدارَسَةَ العِلمِ لَم يَنسَ ما عَلِمَ و استَفادَ ما لَم يَعلَم
هر كه بحث علمىِ بسيار كند ، آموخته هايش را از ياد نمى برد و آنچه را كه نمى داند ، فرا مى گيرد.
#شرح_خطبه۱۶(بخش۲)
🔸گناهان همچون اسبهاى سرکشند!
در ادامه بحث گذشته که پيرامون وضع بحرانى بعد از بيعت امام که به منزله انقلاب جديدى در عالم اسلام بود سخن مى گفت و هشدار مى داد، در اين فراز به نکته بسيار مهمّى ضمن بيان يک تشبيه زيبا اشاره مى کند
✅مى فرمايد: «آگاه باشيد! گناهان و خطاها اسبهاى سرکشى 🐴هستند که اهلش را بر آنها سوار مى کنند و لجامهاى آنها برگرفته مى شود و سرانجام آنان را در دوزخ سرنگون مى کنند!» (اَلا وَ اِنَّ الْخَطايا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ خُلِعَتْ لُجُمُها، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النّارِ).
👈چه تشبيه زيبايى، سوار شدن بر اسبهاى چموش ذاتاً خطرناک است و اگر فاقد لجام و افسار باشد بسيار خطرناکتر و هرگاه اين کار در سرزمينى داراى پرتگاه هاى هولناکى باشد، باز هم خطر بيشتر است.
👈گناه در واقع چنين است، ارتکاب يک گناه انسان را بى اختيار به گناه ديگر و آن نيز به گناه ديگر مى کشاند، فى المثل کسى مرتکب خيانتى مى شود و آن را کتمان مى کند; مورد بازخواست قرار مى گيرد; دروغهاى متعدّدى براىآن میگوید یا قسم دروغ می خورد و همچنين گناهان ديگر يکى پس از ديگرى به سراغ او مى آيد چرا که همچون مرکب چموش لجام گسيخته است.
✅سپس مى افزايد: «آگاه باشيد! تقوا و پرهيزکارى و اعمال صالح مانند مرکب راهوار🐴 و رام و سريع السّير مى باشد که اهلش را بر آن سوار مى کنند و زمام آن را به دستشان مى سپارند (و در جاده اصلى با اطمينان خاطر و آرامش و سلامت به پيش مى روند) و آنها را به سر منزل مقصود و سعادت بهشت جاويدان، مى رساند» (اَلا وَ اِنَّ التَّقْوى مَطايا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ اُعْطُوا اَزِمَّتَها، فَاَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ).
🌠آرى اعمال صالح زنجيروار يکديگر را تعقيب مى کنند. يک کار نيک، سبب کار نيک ديگر و آن هم به نوبه خود سبب اعمال صالح ديگر مى شود، مثلا، هنگامى که کسى فرزند خود را خوب تربيت کند او هم منشأ خيرات و برکات مى شود و در دوستان و اطرافيان خود اثر مى گذارد آنها هم وسيله انجام کارهاى خير ديگرى مى شوند و به همين ترتيب جامعه رو به صلاح و سعادت پيش مى رود.
💫قابل توجّه اين که امام(عليه السلام) در مورد گناهان «خَيْل شُمس; اسب هاى سرکش» را به کار برده است و در مورد تقوا «مَطايا ذُلُل; مرکب هاى رام» را ذکر فرموده و اين نکته دقيقى دارد; چرا که «خيل» در اصل از ماده «خيال» است و به افراد مغرور و متکبّر که گرفتار خيالاتند «مُخْتال» گفته مى شود و اسب را از آن جهت «خيل» گفته اند که غالباً سبب غرور و مباهات سوارکارش مى شود.
سپس امام(عليه السلام) هشدار ديگرى در مورد آزمايشهاى الهى که در حکومت او و در تمام طول زندگى در پيش دارند مى دهد; و بحث گذشته را پيرامون امتحان و مرکبهاى تقوا و گناه، به وسيله آن تکميل مى کند،
✅ مى فرمايد: «هميشه حق و باطلى وجود دارد و براى هر کدام اهل و طرفدارانى است» (حَقّ وَ باطِل، وِ لِکُلٍّ اَهْل).
✅ولى امام(عليه السلام) از ميان همه آنها انگشت روى يک نکته گذارده، مى افزايد: «اگر باطل حکومت کند جاى تعجّب نيست، از دير زمانى چنين بوده است!» (فَلَئِنْ اَمِرَ الْباطِلُ لَقَديماً فَعَل).
✅«و اگر حق و پيروانش کم باشند (نگران نباشيد) چه بسا افزوده گردند و بر لشکر باطل پيروز شوند!» (وَلَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّما وَ لَعَلَّ).
داستان «حق و باطل» و مبارزه اين دو با يکديگر در طول تاريخ انسانى و ابزار اين مبارزه و نتايج آن، داستان بسيار دامنه دارى است که در شرح خطبه هاى ديگر که تناسب بيشترى با اين موضوع دارد به خواست خدا خواهد آمد. آنچه در اين جا لازم است بر آن تکيه شود و نظر مولا اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين عبارت نيز متوجّه آن است، اين است که نه کثرت طرفداران باطل بايد انسان را به وحشت بيندازد و نه کمى طرفداران حق او را مأيوس کند; چرا که غالباً در طول تاريخ حاميان باطل فزونى داشته اند و بسيار شده که گروه اندک طرفداران حق بر انبوه حاميان باطل پيروز شده اند;
🔅همان گونه که قرآن از زبان پيروان «طالوت»، فرمانده لشکر بنى اسرائيل، مى گويد: «کَمْ مِنْ فِئَة قَليلَة غَلَبَتْ فِئَةً کَثيرَةً بِاِذْنِ اللهِ; چه بسيار گروه هاى کوچکى که به فرمان خدا بر گروه هاى عظيمى پيروز شدند»!
🔅همين معنا در قالب ديگرى در آيه ديگر به روشنى بيان شده است، مى فرمايد: «قُلْ لا يَسْتَوِى الْخَبيثُ وَ الطَّيِبُ وَ لَوْ اَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبيثِ; بگو (هيچ گاه) ناپاک و پاک مساوى نيستند، هر چند فزونى ناپاکها تو را به شگفتى اندازد»!
🔅همين معنا در خطبه هاى ديگر نهج البلاغه با صراحت تمام نيز آمده است; چنان که در خطبه 201 مى خوانيم: «اَيُّهَا النّاسُ لا تَسْتَوْحِشُوا في طَريقِ الْهُدى لِقِلَّةِ اَهْلِهِ; اى مردم در طريق هدايت (و حق و حقيقت) از کمى نفرات هرگز وحشت نکنيد»!
👈ولى بايد توجّه داشت که اين فزونى نفرات نه دليل حقّانيّت است و نه پيروزى و نجات; بلکه در منطق قرآن و احاديث اسلامى و منطق صاحبنظران، مدار بر کيفيّت است نه کميّت و به همين دليل حکومتهاى باطل که از ميان مى روند همه آثارشان محو مى شود و جز نام ننگينى از آنها باقى نمى ماند; ولى برکات و آثارى که از حکومتهاى حق و انبيا و اولياء الله باقى مانده تا پايان جهان برقرار است.
👈در هر حال صحنه مبارزه حق و باطل و فزونى لشکر باطل در واقع يک آزمون الهى است که افراد حق طلب و حق جو در اين ميان شناخته شوند. آنها که همرنگ جماعتهاى باطل نمى شوند و نان را به نرخ روز نمى خورند و روح تقوا و پرهيزگارى آنها را به سوى حق مى برد ـ هرچند حق در اقليّت باشد ـ
✅دوّمين نکته اى که امام(عليه السلام) در اين جا بر آن تأکيد مى فرمايد آن است که در جمله کوتاه آخر اين فراز آمده، مى گويد: «(فرصتها را از دست ندهيد چه اين که) کمتر مى شود چيزى پشت کند و بار ديگر باز گردد!» (وَلَقَلَّما اَدْبَرَ شَىْء فَاَقْبَل).
👈البتّه اعتقاد همه مسلمانان اعمّ از شيعيان و غير آنها بر اين است که سرانجام با ظهور مهدى(عج) لشکر حق پيروز مى گردد و باطل براى هميشه منزوى مى شود و حکومت عدل الهى سراسر جهان را فرا خواهد گرفت.
🔅مطابق بعضى از روايات در ذيل همين خطبه جمله اى از امام صادق(عليه السلام) از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده است که فرمود: «وَ بِنا فُتِحَ لا بِکُمْ وَ مِنّا نُحْتَمُ لا بِکُمْ; برنامه حکومت حق با ما آغاز شد (اشاره به عصر پيامبر است) و با ما پايان مى گيرد نه با شما (اشاره به ظهور حضرت مهدى(عج) است)!».
👳«ابن ابى الحديد» پس از ذکر اين جمله با صراحت مى گويد: غالب محدّثان معتقدند که حضرت مهدى(عج) که در اين حديث به او اشاره شده در آخر الزّمان ظهور مى کند و از فرزندان فاطمه مى باشد و ياران ما (معتزله) آن را انکار نمى کنند.👌
👈به هر حال جمله بالا اشاره به اين است که فرصتها را از دست ندهيد و اکنون که همه چيز براى اجراى عدالت و حکومت حق در جامعه اسلامى فراهم شده در دام وسوسه هاى «شياطين جن و انس» گرفتار نشويد! و از توطئه هاى خودکامگانى که منافع نامشروعشان به خطر افتاده بر حذر باشيد! چرا که اگر اين فرصتها از دست برود بازگشتش به آسانى ممکن نيست!
🔰 و تاريخ زندگى امام(عليه السلام) هم نشان مى دهد که چنين شد که مردم عصر او از اين هشدار پند کافى نگرفتند; فرصتها را از دست دادند; آن روز که لشکر شام در آستانه شکست کامل قرار داشت فريب نيرنگ «عمر و عاص» را خوردند که سرانجام به حکومت «بنى اميّه» و «بنى مروان»، حکومت سياه و تاريکى که در تاريخ کم نظير بود، منتهى شد و «حجّاج ها» دمار از روزگار آنها برآوردند.😭
🔰در اين جا به توضيحى از «سيّدرضى» برخورد مى کنيم که اعجاب و شگفتى فوق العاده خود را از تعبيرات بسيار زيبا و پرمحتواى اين خطبه آشکار مى کند و مى گويد: «در اين سخن که نزديکترين سخن به حقيقت فصاحت است، لطايفى نهفته که هيچ کس از سخن سنجان به پايه آن نمى رسد و بيش از آنچه که ما از آن به شگفتى فرو مى رويم، شگفتى از آن به تعجّب مى آيد; بعلاوه در آن ريزه کارى هايى از فصاحت است که نه زبان قادر به شرح آن است و نه هيچ انسانى مى تواند به عمق آن برسد و نه آنچه من مى گويم را جز آنان که در فصاحت پيشگام و ريشه دارند، مى توانند درک کنند! (آرى) «وَ ما يَعْقِلُها اِلاَّ الْعالِمُونَ; جز دانشمندان آن را درک نمى کنند»!
#خطبه۱۶(بخش۳)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
کسى که بهشت و دوزخ در پيش روى او قرار گرفته (و به آن ايمان دارد، از کارهايى که در آن جا سودى نمى بخشد برکنار است و مردم در اين مسير سه گروهند:) کسانى که سخت مى کوشند و به سرعت پيش مى روند، آنها اهل نجاتند و گروهى که به کندى گام بر مى دارند، باز اميد نجاتى دارند و گروهى مقصّرند، که در آتش دوزخ سقوط مى کنند.
انحراف به راست و چپ سبب گمراهى و ضلالت است و راه ميانه و مستقيم جادّه وسيع الهى است که قرآن مجيد ـ کتاب جاويدان الهى ـ و آثار نبوّت بر آن قرار دارد و راه ورود به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از همين جاست و پايان کار به آن منتهى مى شود.
آن کس که به ناحق ادّعاى (امامت و ولايت) کند هلاک مى شود (چه اين که هم خودش گمراه است و هم ديگران را به گمراهى مى کشاند) و آن کس که با دروغ و افترا (بر خدا و پيامبر چنين مقامى را طلب کند) محروم مى گردد و به جايى نمى رسد و آن کس (که با ادّعاهاى باطل) به مبارزه با حق برخيزد و در برابر آن قد علم کند هلاک خواهد شد!
و در نادانى انسان همين بس که قدر خويش را نشناسد، ريشه درختى که در سرزمين تقوا نشانده شود هرگز نابودى نمى پذيرد و بذر و زراعتى که در اين سرزمين پاشيده شود، هرگز تشنه نمى گردد! در خانه هاى خود پنهان شويد (و در دسته بندى هاى منافقان و نفاق افکنان شرکت نجوييد)! در اصلاح ميان خود بکوشيد (و مردم را با هم آشتى دهيد و صفوف خود را در مقابل آنها متّحد سازيد)!
توبه پيش روى شما و در دسترستان است (به آن چنگ زنيد و گذشته خود را جبران کنيد)، (و در هر حال) هيچ ستايشگرى جز خدا را نبايد ستايش کرد و (در گناه و خطا) جز خويش را نبايد سرزنش نمود!
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۱۶(بخش۳)
#بخش_آخر
🔸راه نجات اين است:
در ادامه بحثهاى گذشته اين خطبه که پيرامون داغ شدن بازار امتحان بعد از بيعت او سخن مى گفت و به مردم درباره حق و باطل و تقوا و گناه هشدار مى داد، امام در اين بخش از سخنانش به طرق نجات از چنگال هوا و هوسها و رسيدن به سر منزل سعادت اشاره کرده و طىّ بيانات جامعى مطالب مهمّى را در اين رابطه ايراد مى کند.
✅نخست مردم را در مسير سعادت و نجات به سه گروه تقسيم مى فرمايد، مى گويد: «کسى که بهشت و دوزخ در پيش روى او قرار گرفته (و به آن کاملا ايمان دارد از کارهايى که در آن جا سودى نمى بخشد، برکنار است) و سخت به آينده اى که در پيش دارد مشغول است (و مردم در اين مسير سه گروهند:) کسانى که سخت مى کوشند و به سرعت پيش مى روند، آنها اهل نجاتند و گروهى که به کندى گام بر مى دارند، باز اميد نجات دارند; امّا آنان که کوتاهى مى کنند و در اين راه مقصّرند، (در کام بدبختى و آتش دوزخ) سقوط مى کنند» (شُغِلَ مَنِ الجَنَّةُ وَ النّارُ أمامَهُ! ساع سَريع نَجا، و طالِب بَطيء رَجا، وَ مُقَصِّر فِى النّارِ هَوى).
👈اين تعبير به خوبى نشان مى دهد که تنها ايمان به معاد است که مى تواند انسان را در برابر گناه و فساد حفظ کند; هر قدر اين ايمان قويتر باشد، تأثير بازدارنده آن بيشتر است.
🔰بعضى گفته اند جمله «شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النّارُ اَمامَهُ» جمله خبريه اى است که معناى انشا را دارد يعنى آنها که بهشت و دوزخ را در برابر خود مجسّم مى بينند; بايد از زرق و برق دنيا و هوا و هوسها چشم بپوشند! ولى تفسير جمله بالا به صورت جمله خبريه نيز هيچ مشکلى ندارد يعنى اين گونه مؤمنان چشم پوشى از هوا و هوس خواهند کرد.
سپس با توضيحى که درباره گروه هاى سه گانه بالا بيان فرمود، مردم را به پيمودن راه راست و دورى گزيدن از طرق انحرافى، ضمن بيان نشانه هاى آنها دعوت مى کند
✅و مى فرمايد: «انحراف به راست و چپ سبب گمراهى و ضلالت است و راه ميانه و مستقيم، جاده وسيع (الهى) است» (اَلَيمينُ وَ الشَّمالُ مَضَلَّة، وَ الطَّريقُ الْوُسْطى هِىَ الْجادَّةُ).
👈اين سخن اشاره به همان مسأله معروفى است که مى گوييم راه مستقيم به سوى هدف، يک راه بيش نيست و در دو طرف آن هزاران راه انحرافى و جود دارد که انسان را به گمراهى مى کشاند.
👈تعبير به يمين و شمال ممکن است اشاره به افراط و تفريط باشد که گروهى راه افراط را مى پويند و آن طرف هدف قرار مى گيرند و گروهى راه تفريط را; و هرگز به هدف نمى رسند; اين همان است که در قرآن مجيد به عنوان صراط مستقيم از آن ياد شده و در جاى ديگر مى فرمايد: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً; ما شما را امّتى ميانه قرار داديم (در حدّ اعتدال ميان افراط و تفريط)».
🔗همچنان که علماى بزرگ اخلاق گفته اند که تمام صفات فضيله، حد اعتدالى است در ميان صفات رذيله که در طرف افراط و يا تفريط قرار دارند و به اين ترتيب تمام صفات اخلاقى را در اين تقسيم جمع کرده اند و يا به تعبير ديگر اين همان مسأله عدالت اخلاقى است که انسان را در حدّ اعتدال و طريق مستقيم ميانه و دور از هرگونه گرايش انحرافى قرار مى دهد.
👈بعضى از مفسّران نهج البلاغه، طريق وُسطى را به مسأله امامت و ولايت امام معصوم تفسير کرده اند که هرگونه غلوّ و افراط يا کوتاهى و تقصير در مورد آن بزرگواران سبب گمراهى است، ولى هيچ مانعى ندارد که مفهوم جمله را وسيع بدانيم که هم مسأله ولايت و هم ساير مسايل اعتقادى و عملى و اخلاقى را فرا گيرد.
جالب اين که کسانى که به مخالفت با آن حضرت برخاستند نيز از اين دو گروه خارج نبودند😢 گروهى خوارج افراطى و گروهى شاميانى که در تفريط قرار گرفته و هرگز آن امام بزرگ را نشناختند.
✅سپس به ويژگيهاى اين جاده ميانه معتدل و مستقيم پرداخته، مى فرمايد: «قرآن مجيد کتاب جاويدان الهى و آثار نبوّت در همين مسير و بر همين طريق است و نيز راه ورود به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از همين جاست و پايان کار نيز به آن منتهى مى شود».
(عَلَيْها باقِي الْکِتابِ وَ آثارُ النُّبُوَّةِ، وَ مِنْها مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَ اِلَيْها مَصيرُ الْعاقِبَةِ).
💠در مورد جمله (عَلَيْها باقى الْکِتابِ) دو تفسير بيان شده:
1⃣ نخست اين که منظور قرآن مجيد است که يک کتاب باقى و جاودانى است و معارف و قوانين و احکام تنها در آن است و جز در آن در جاى ديگر پيدا نمى شود.
2⃣ديگر اين که منظور از کتاب جاويدان وجود امام معصوم است که حافظ «کتاب الله» و مطابق حديث معروف «ثقلين» هميشه در کنار قرآن بوده و همواره خواهد بود. ولى معناى اوّل مناسبتر به نظر مى رسد. به خصوص اين که آثار نبوّت که بعد از آن ذکر شده قابل تفسير به آثار باقيمانده نزد امامان نيز مى باشد.
در اين جا احتمالات ديگرى نيز داده شده که بعيد به نظر مى رسد.
منظور از جمله «مِنْها مَنْفَذُ السُّنَّةِ» (با توجه به اين که منفذ به معناى دريچه و
راه عبور نور و يا مطلق راه عبور است) اين است که تنها از طريق جاده معتدل و ميان مى توان به سنّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) پى برد و به محتواى دعوت او آشنا گشت، بنابراين تفاوت اين چهار جمله روشن مى شود.
سپس امام(عليه السلام) به سرنوشت مدّعيان باطل امامت و پيشوايى مردم پرداخته، ضمن چهار جمله وضع آنها را روشن مى سازد.
✅مى فرمايد: «آن کس که به ناحق ادّعاى (امامت و ولايت) کند، هلاک مى شود (زيرا هم خودش گمراه است و هم ديگران را به گمراهى مى کشاند)» (هَلَکَ مَنِ ادَّعى).
✅«و آن کس که با دروغ و افترا بر خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، چنين مقامى را طلب کند، محروم مى گردد و به جايى نمى رسد!» (وَ خابَ مَنِ افْتَرى).
✅«و آن کس که با ادّعاهاى باطل به مبارزه با حق برخيزد و در برابر آن قد علم کند، هلاک خواهد شد!» (مَنْ اَبْدى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ).
✅«و در نادانى انسان همين بس که قدر خويش را نشناسد! (و از گليم خود پا فراتر نهد و ادّعاى مقامى کند که شايسته آن نيست.)» (وَکَفى بَالْمَرْءِ جَهْلا اَلاّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ).
👈اين احتمال نيز وجود دارد که جمله هاى چهارگانه فوق تنها ناظر به مسأله امامت که اين خطبه ناظر به آن است نباشد; بلکه معناى وسيعترى را دنبال کند که هرگونه ادّعاى باطل چه در زمينه امامت يا در زمينه هاى ديگر را شامل شود و در واقع هشدارى است به مدّعيان باطل که اين راه خطرناک و موجب هلاکت و شقاوت و بدبختى را که ناشى از جهل و نشناختن قدر و منزلت خويش است نپويند.
سرانجام امام(عليه السلام) در پايان اين سخن و در ارتباط با مسائل مربوط به امامت و حکومت که در بخشهاى گذشته آمد، چند پند و اندرز به عموم مردم مى دهد که اگر به آن عمل کنند مى توانند از چنگال نفاق افکنان و مدّعيان باطل و غوغاسالاران رهايى يابند.
✅نخست دعوت به تقوا و پرهيزکارى مى کند که شالوده و اساس هر حرکت سالم و عمل پاک است; مى فرمايد: «درختى که در سرزمين تقوا نشانده شود هرگز نابودى نمى پذيرد، و بذر و زراعتى که در سرزمين تقوا پاشيده شود هرگز تشنه نمى گردد!» (لايَهْلِکُ عَلَى التَّقْوى سِنْخُ اَصْل، وَ لا يَظْمَاُ عَلَيْها زَرْعُ قَوْم).
✅در دوّمين اندرز خود مى فرمايد: «در خانه هاى خود پنهان شويد (و در دسته بندى هاى منافقان و تفرقه اندازان شرکت نجوييد)» (فَاسْتَتِرُوا فى بُيُوتِکُمْ).
👈زيرا امام(عليه السلام) با چشم حقيقت بين خود مى ديد که حکومت او عرصه را بر کسانى که بيت المال را در عصر عثمان غارت کردند و ظلم و بى عدالتى را در جهان اسلام گسترش دادند تنگ خواهد کرد و آنها ساکت نخواهند ماند و گروهى همانند خود يا از مردم نادان را گِرد خويش جمع مى کنند; به يقين سياهى چنين لشکرى شدن گناه است و درست در اين موقع است که بايد در خانه نشست به هنگام کار و جهاد! و به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه، هنگامى که داد و فرياد به زيان جامعه است; سکون و سکوت بهترين حرکت است.
✅در سوّمين اندرز، براى ايجاد وحدت در ميان صفوف طرفداران حق و جلوگيرى از هرگونه تفرقه و نفاق و در هم شکستن صفوف اهل باطل با نيروى اتّحاد، مى افزايد: «در اصلاح ميان خود بکوشيد (و مردم را با هم آشتى دهيد و صفوف خود را در برابر آنان متّحد سازيد!)» (وَاَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِکُمْ).
سرانجام در چهارمين و آخرين نصيحت،به کسانى که قبلا لغزشهايى داشته اند و در حکومت پيشين گرفتار خطاهايى شده اند و وجدانشان از اين جهت ناراحت است دستور مى دهد که با آب توبه، لکّه هاى گناه را از دامان خويش بشويند!
✅مى فرمايد: «توبه پيش روى شما و در دسترستان است! (به آن چنگ زنيد و در سايه آن قرار گيريد)» (وَالتَّوْبَةُ مِنْ وَرائِکُمْ).
✅براى تکميل اين سخن مى فرمايد: «هيچ ستايشگرى جز خدا را نبايد ستايش کرد و در گناه و خطا جز خويشتن را نبايد سرزنش کرد!» (وَ لا يَحْمَدْ حامِد اِلاّ رَبَّهُ، وَ لا يَلُمْ لائِم اِلاّ نَفْسَهُ).
👈اشاره به اين که تمام نعمتها از سوى خداست و هر توفيق و سعادتى نصيب انسان مى شود از برکات الطاف خفيّه و جليّه اوست. بنابراين نبايد به هنگام اطاعت مغرور شويد! و هر خطا و گناهى سر مى زند به خاطر کوتاهى هاى شماست!
#خطبه۱۷(بخش۱)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
⚜از سخنان آن حضرت است در باره كسى كه در ميان مردم عهده دار منصب قضاوت شود ولى شايسته آن نباشد:
مبغوض ترين مردم نزد خداوند دو كس اند: انسانى كه خداوند او را به حال خود واگذاشته، تا جايى كه از راه راست منحرف شده، به سخن آميخته با بدعت و دعوت به گمراهى دل خوش نموده است. او فتنه اى است براى فتنه جويان، ره گم كرده اى است از راه روشن گذشتگان، گمراه كننده كسانى است كه به وقت زنده بودن او يا پس از مرگش از او پيروى كنند، هم بار گناهان ديگران را به دوش كشد، و هم گروگان خطاهاى خود باشد
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۱۷(بخش۱)
✨خطبه در يك نگاه:
اين خطبه همان گونه كه در عنوان آن آمده است بيانگر صفات كسانى كه بدون لياقت و استحقاق، بر مسند قضا مى نشينند و مردم را به گمراهى مى كشانند.⚠️
🔸منفورترين خلايق چه کسانى هستند؟
امام(عليه السلام) در اين بخش از کلامش، نخست به تقسيم کردن مبغوض ترين خلايق خداوند به دو گروه پرداخته،
✅ مى فرمايد: «دو نفر در پيشگاه خداوند از همه مخلوقات الهى مبغوض تر و منفورترند» (اِنَّ اَبْغَضَ الْخَلائِقِ اِلَى اللهِ رَجُلانِ).
👈بديهى است حبّ و بغض به آن گونه که در انسانهاست در مورد خداوند مفهوم ندارد; زيرا اين حب و بغض از قبيل حالات و دگرگونيهايى است که در روح و جان انسان بر اثر تمايل و نفرت نسبت به امورى پيدا مى شود; امّا در مورد خداوند حبّ به معناى مشمول رحمت ساختن و بغض به معناى دور نمودن از رحمت است.
سپس به توصيف گويايى از گروه اوّل، يعنى حاکمان يا عالمان هواپرست مى پردازد; و قبل از هر چيز به ريشه اصلى بدبختى آنها اشاره کرده،
✅ مى فرمايد: «او کسى است که خداوند وى را به حال خود واگذارده است!» (رَجُل وَکَلَهُ اللهُ اِلى نَفْسِهِ).
👈تمام ممکنات و از جمله انسانها آن چنان به ذات پاک خدا وابسته اند که اگر لحظه اى رابطه آنان از او قطع مى شود همگى فانى و نابود مى شوند. توجّه به اين وابستگى و پيوستگى، روح توکّل را در انسان زنده مى کند که همه چيز خود را به او واگذار کند، يعنى آنچه در توان دارد براى پيشرفت کارها تلاش نمايد ولى با اين حال بداند سرچشمه هر خير و برکت و هر موهبت و نعمت ذات پاک اوست.
🔗ولى هنگامى که انسان بر اثر غرور و خودخواهى و هواپرستى، از اين حقيقت غافل شود و خويش را مستقل بپندارد از خدا بريده مى شود و همه چيز در نظر او وارونه مى گردد. اين بريدگى از خدا همان معناى واگذار شدنش به خويشتن است و اين ريشه تمام بدبختيها و انحرافات است.
👈به همين دليل پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) که گل سر سبد عالم آفرينش بود بارها مى فرمود: «اَللّهُمَّ... لاتَکِلْني اِلى نَفْسي طَرْفَة عَيْن اَبَداً; خداوندا! لحظه اى مرا به خويشتن وامگذار (و از ذات پاکت دور مفرما)!».
همان گونه که در دعاهاى معصوم آمده است، مى فرمايد: «اِنَّکَ اِنْ وَکَلْتَني اِلى نَفْسي تُقَرِّبُني مِنَ الشَّرِّ وَ تُباعِدُني مِنَ الْخَيْرِ; اگر مرا به خويشتن واگذارى، هواى نفس من را به شرّ نزديک و از خير دور مى سازد»❌
سپس امام به دنبال بيان ريشه اصلى بدبختى اين گونه افراد، به ثمرات شوم آن پرداخته و به هشت ثمره شوم که در واقع از قبيل علّت و معلول يکديگرند اشاره مى فرمايد:
✅نخست مى گويد: «چنين کسى از راه راست منحرف مى گردد» (فَهُوَ جائِر عَنْ قَصْدِ السَّبيلِ).
👈«قَصْدُ السَّبيلِ» همان راه ميانه و معتدل و خالى از هرگونه افراط و تفريط است. قصدالسبيل راهى است که انسان را به سوى خدا مى برد همان گونه که در قرآن مجيد آمده: «وَ عَلَى الله قَصْدُ السَّبيل; برخداست که راه راست را به بندگان نشان دهد (يا اين که راه راست به خدا منتهى مى شود)».
✅در دوّمين ثمره شوم اين واگذارى به خويشتن، که نتيجه طبيعى انحراف از جاده مستقيم است، مى فرمايد: «چنين کسى به سخنان بدعت آميز خويش سخت دل مى بندد» (مَشْغُوف بِکَلامِ بِدْعَة).
✅از آن جا به مرحله سوّم گام مى نهد که «در راه دعوت به ضلالت گام برمى دارد و از آن خوشحال است» (وَ دُعاءِ ضَلالَة).
👈«شغف» از ماده «شغاف» (بر وزن کلاف) به معناى گره بالاى قلب يا پوسته نازک آن است که همچون غلافى تمام آن را در برگرفته، در قرآن مجيد درباره عشق بى قرار «زليخا» نسبت به «يوسف» از زبان زنان «مصر» به عنوان «قَدْ شَغَفَها حُبّاً» تعبير شده است; و در جمله مورد بحث اشاره به اين است که اين گونه افراد خودخواه و خود محور، به سخنان بدعت آميز خويشتن سخت دلبستگى دارند; همان دلبستگى که نتيجه اش دعوت ديگران به راه هاى ضلالت است، قرآن نيز مى گويد: «وَ ما دُعاءُ الْکافِرينَ اِلاّ فِي ضَلال; و دعوت کافران جز در ضلالت و گمراهى نخواهد بود».
✅در چهارمين وصف که در حقيقت نتيجه اوصاف پيشين است، مى فرمايد: «چنين کسى مايه انحراف کسانى است که فريبش را خورده اند» (فَهُوَ فِتْنَة لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ).
✅در پنجمين و ششمين توصيف چنين کسانى مى افزايد: «او هم خودش از طريق هدايت پيشينيان گمراه شده و هم گمراه کننده کسانى است که در زندگى او يا پس از مرگش به او اقتدا مى کنند» (ضالّ عَنْ هَدْىِ مَنْ کانَ قَبْلَهُ، مُضِلّ لِمَنِ اقْتَدى بِهِ في حَياتِهِ وَ بَعْدَ وَفاتِهِ).
👈منظور از «مَنْ کانَ قَبْلَهُ» پيامبران و اوصياى بر حقّ آنان است; اشاره به اين که راه هدايت از پيش روشن شده و عذرى براى پوييدن راه ضلالت وجود ندارد; با اين حال راه پر نور هدايت را رها ساخته و در کوره راه تاريک ضلالت فرو افتاده است.
👈از همه اسفبارتر اين که اين گونه اشخاص، تنها در ح
ياتشان مايه گمراهى نيستند، بلکه بعد از وفات نيز تا قرنها و تا هزاران سال در گمراهى گمراهان سهيم و شريکند; زيرا طبق حديث معروف نبوى «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً عُمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ کانَ لَهُ اَجْرُهُ وَ مِثْلُ اُجُورِهِمْ مِنْ غَيْرِ اَنْ يَنْقُصَ مِنْ اُجُورِهِمْ شَيْئاً، وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةٌ سَيِّئَةً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ کانَ عَلَيْهِ وِزْرُهُ وَ مِثْلُ اَوْزارِهِمْ مِنْ غَيْرِ اَنْ يَنْقُصَ مِنْ اَوزارِهِمْ شَيْئاً; کسى که سنّت حسنه اى بگذارد که بعد از او به آن عمل شود، هم اجر خودش را مى برد و هم مانند اجر کسانى که به آن عمل کرده اند، بى آن که از اجر آنها چيزى کم کند; و کسى که سنّت بدى بگذارد و بعد از او به آن عمل شود، بار سنگين گناه آن را بر دوش مى کشد و هم بار گناه کسانى که به آن عمل کرده اند، بى آن که چيزى از گناهان آنها کم کند».😱
⚠️اين تعبير هشدار مهمّى است به افرادى که در راه بدعتها گام بر مى دارند و پايه گذار ضلالتها هستند که بدبختى آنها منحصر به دوران حياتشان نيست; گاه تا هزاران سال بعد از آن بايد کفّاره اعمال خويش را بدهند.
👈على(عليه السلام) در خطبه 164 نيز تعبير تکان دهنده ديگرى دارد، مى فرمايد: «وَ اِنَّ شَرَّ النّاسِ عِنْدَ اللهِ اِمام جائِر ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ فَاَماتَ سُنَّةً مَاْخُوذَةً وَ اَحْيى بِدْعَةً مَتْرُوکَةً; بدترين مردم نزد پروردگار پيشواى ستمگرى است که هم خودش گمراه شده و هم مردم به وسيله او به گمراهى کشيده شده اند; سنّتهاى نيکوى پيشين را از بين برده و بدعتهاى متروک و فراموش شده را زنده کرده است»❗️
✅در هفتمين و هشتمين توصيف که نتيجه مستقيم توصيفهاى سابق است، مى فرمايد: «او بار گناهان کسانى را که گمراه ساخته به دوش مى کشد و همواره در گرو گناهان خويش است» (حَمّال خَطايا غَيْرِهِ، رَهْن بِخَطيئَتِهِ).
👈اين سخن يک بيان تعبّدى نيست; بلکه کاملا منطقى است. چرا که هرگونه معاونت و کمک به گناه سبب شرکت در آن گناه است; و از آن جا که پيروان اين پيشوايان گمراه با اراده خويش اين راه را پيمودند چيزى از گناهان آنها نيز کاسته نمى شود.
🔅قرآن مجيد همين معنا را با صراحت در سوره نحل بيان کرده است، مى فرمايد: «لِيَحْمِلُوا اَوْزارَهُمْ کامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ اَوْزارِ الَّذينَ يُضِلٌّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْم اَلاَساءَ مَا يَزِرُونَ; روز قيامت آنها بايد بار گناهان خود را به طور کامل بر دوش کشند و هم بخشى از گناهان کسانى را که به خاطر جهل، گمراهشان مى سازند، آگاه باشيد آنها بار سنگين بدى بر دوش مى کشند»!
👈تعبير به رهن در مورد گناهان خويش تعبير جالبى است که از قرآن مجيد گرفته شده: «کُلُّ نَفْس بِمَا کَسَبَتْ رَهينَةٌ; هرکس در گرو اعمال خويش است»، همان گونه که مال گروگان، تا بدهى آن را نپردازند، آزاد نمى شود، انسان نيز تا کفّاره گناهان خويش را ندهد آزاد نخواهد شد; و تعبير به حمّال در مورد گناهان ديگران نيز تعبير جالب ديگرى است، گويى گناهان (همان گونه که از کلمه وِزْر نيز استفاده مى شود) بار عظيمى است که بر دوش صاحبان آنها و کسانى که باعث و بانى آن شده اند، سنگينى مى کند و آنها را از پا درمى آورد و از رسيدن به مقصد و صعود به آسمان قرب الهى باز مى دارد و در قعر آتش دوزخ فرو مى افکند.🚫
از اين جا روشن مى شود کسى که خدا او را به خويش واگذارد، در چه مسير حرکت مى کند و به چه عاقبت شوم و دردناکى گرفتار مى شود.
#خطبه۱۷
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
و ديگر انسانى است كه انبوهى از نادانى را در خود جمع كرده، و در ميان جاهلان امت جهت فريبشان مى شتابد در تاريكى هاى فتنه ها مى تازد، و نسبت به مصالحى كه در پيمان صلح است نابيناست. انسان نماها دانشمندش دانند در حالى كه بى دانش است.
از آغاز وقتش را صرف انباشتن چيزهايى كرده كه اندكش از بسيارش بهتر است، همين كه از آب گنديده سراب شد، و امور بيهوده را روى هم انباشت، به ناحق بر كرسى قضاوت ميان مردم مى نشيند، تا بيان مسايلى را كه بر ديگران مشتبه شده به عهده گيرد چون با مسأله مبهمى روبرو شود آراء بى فايده و بى پايه اش را به ميدان آورده، قاطعانه حكم مى كند.
از اين رو در برابر شبهات به مانند مگسى در تارهاى سست عنكبوت گرفتار است، اين بى مايه نمى داند رأيش بر صواب است يا بر خطا اگر حكمى به صواب راند مى ترسد بر خطا باشد، و چون به خطا حكم كند اميدوار است كه راه صواب رفته باشد.
در امواج جهالتهايشان گم شده، با ديده كور در تاريكى هاى نادانى راه پويد، هيچ امر مشتبهى را قاطعانه بر اساس دانش حل نمى كند. روايات را همچون كاهى كه بر باد مى رود مى پراكند.
به خدا قسم اين بى خرد را نه در حل مسايلى كه بر او وارد مى شود مايه اى از دانش و علم است، و نه شايسته مسندى است كه به او واگذار شده، در آنچه انكار كرده علمى را كه بر خلاف انكار او باشد گمان نمى برد، و رأيى بالاتر از رأى خود براى ديگرى نمى بيند. چون امرى بر او تاريك گردد بر آن سر پوش نهد زيرا به نادانى خود واقف است. از داوريهاى ظالمانه اش خونهايى كه به قضاوت او ريخته شده، و ميراثهاى به غارت رفته فريادها دارند.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۱۷(بخش۲)
🔸جاهلان عالم نما!
امام(عليه السلام) بعد از توصيف جامعى که درباره گروه اوّل بيان فرمودند به اوصاف گروه دوّم مى پردازد و از کسى سخن مى گويد که در جهل و نادانى غوطه ور است، ولى خود را دانا مى پندارد و بى آن که اسباب بزرگى آماده کند تکيه بر جاى بزرگان مى زند. در مرحله اوّل پنج صفت براى چنين کسى بيان مى کند.
✅نخست اين که «او مردى است که انبوهى از جهل و نادانى را در خود جمع کرده است» (وَ رَجُل قَمَشَ جَهْلا).
👈با توجّه به تعبيراتى که ارباب لغت در معناى قَمْش ذکر کرده اند که آن را به معناى جمع و جور کردن اشياى پراکنده و بدون تناسب و نيز اشياى بى ارزش يا کم ارزش دانسته اند، نکته اين تعبير در کلام امام(عليه السلام) به خوبى روشن مى شود که اين نادانهاى عالم نما به دنبال شبه معلوماتى مى روند که نه ارزشى دارد و نه تناسب منطقى در جمع آن ديده مى شود.
✅در دوّمين توصيف مى فرمايد: «او با سرعت در ميان مردم نادان به هر سو مى شتابد (تا مريدان و يارانى از جنس خود برگرد خويش جمع کند.)» (مُوضِع في جُهّالِ الاُمَّةِ).
👈بديهى است که چنين افرادى خريدارانى جز آن گروه ندارند و براى آنان در ميان خردمندان جايى نيست. هدفشان جلب نظر جهّال و نفوذ در ميان آنهاست چرا که از ورود به جرگه خردمندان مأيوس و نااميدند.
✅در سوّمين توصيف مى افزايد: «او در تاريکيهاى فتنه ها به پيش مى دود» (عاد في اَغْباشِ الْفِتْنَةِ).
👈اين گونه افراد، هميشه به دنبال آن هستند که از آب گل آلود فتنه ها، ماهى بگيرند. هميشه از روشنايى مى گريزند و به ظلمات و تاريکيها که بهترين جا براى فريب مردم نادان است، پناه مى برند; چرا که اگر ظلمت فتنه فرو نشيند و آفتاب علم و دانش سرزند چهره واقعى آنان نمايان مى گردد و نزد خاص و عام رسوا مى شوند.
✅در چهارمين توصيف به يکى ديگر از بدبختيهاى بزرگ چنين کسى اشاره کرده، مى فرمايد: «او از ديدن منافع پيمان صلح در ميان مردم نابيناست» (عَم بِما في عَقْد الْهُدْنَةِ).
👈روشن است که منظور از «هدنة» (آرامش) در اين جا، صلح ميان مسلمانان و غير مسلمين نيست; چرا که اين سخن درباره کسى است که به گواهى جمله هاى بعد، به عنوان قاضى در ميان مردم مطرح شده است. بنابراين منظور ايجاد صلح و مصالحه در ميان توده هاى مردم و حلّ منازعات از طريق مصالحه است; و به تعبيرى ديگر «هدنه» در اين جا نقطه مقابل «فتنه» است که در جمله قبل آمده بود.
👈اصولا اين قبيل افراد، هميشه خواهان اين هستند که آتش اختلاف شعله ور باشد تا به نيّات پليد و مقصد شوم خود برسند
✅در پنجمين توصيف مى فرمايد: «انسان نماها او را عالم و دانشمند مى نامند در حالى که چنين نيست!» (قَدْ سَمّاهُ اَشْباهُ النّاسِ عالِماً وَ لَيْسَ بِهِ).
👈اصولا همان جاذبه اى که ذرّات اين جهان را در زمين و آسمان به هم پيوند مى دهد و هر موجودى گرايش به همانند خود دارد، در ميان اين گروه و پيروانشان نيز ديده مى شود.
🔗چه تعبير زيبايى! که از پيروان اين عالم نماها به عنوان «اَشْباهُ النّاس» ياد مى کند، اشاره به اين که انسان نماهايى در خدمت اين عالم نماها هستند و دو چهره ساختگى و کاذبى از واقعيّتها دارند.
بعد از اين توصيف هاى پنجگانه، امام به بخشى از کارهاى زشت و نادرست اين گروه مى پردازد که نتيجه مستقيم همان صفات و نقاط ضعف بارز آنهاست;
✅مى فرمايد: «صبح که از خواب برمى خيزد کارى جز انباشتن چيزهايى که اندکش بهتر از بسيار است، ندارد» (بَکَّرَ فَاستَْکْثَرَ مِنْ جَمْع; ما قَلَّ مِنْهُ خَيْر مِمّا کَثُرَ).
👈اين تعبير ممکن است اشاره به امکانات مادّى و دنيوى باشد که فزونى آن باعث غفلت و تکبّر و اشتغال دائم به مادّيات و دور ماندن از معنويات است; و همواره مقدار کم آن از مقدار زيادش بهتر است; و مصداق کفاف و عفاف، از تکاثر و تفاخر، به سلامت و سعادت نزديکتر مى باشد.
يا اشاره به فضول کلام و مسائل کم ارزش علوم و پرداختن به شاخ و برگهاى کم فايده، به قيمت فراموش کردن اصول و ريشه هاست.
✅سپس مى افزايد: «اين وضع همچنان ادامه مى يابد تا از اين آبهاى گنديده (زشتيها و پليدى ها) سيراب مى شود و انبوهى از مسائل بيهوده را (در مغز و فکر خود) جمع مى کند، آن گاه بر مسند قضا و داورى در ميان مردم مى نشيند (و عجب اين که اين بينواى نالايق) تضمين مى کند حقايقى را که بر ديگران مشتبه شده است روشن و خالص سازد» (حَتّى اِذا ارْتَوى مِنْ ماء آجِن، وَ اکْتَثَرَ مِنْ غَيْرِ طائِل، جَلَسَ بَيْنَ النّاسِ قاضِياً ضامِناً لِتَخْليصِ مَا الْتَبسَ عَلى غَيْرِه).
👈آرى اين مرد نادان و گمراه و عالم نما که سرمايه علمى او يک مشت اشتباهات و يا مسائل بيهوده است و مغز و روح او انباشته از آبهاى گنديده حبّ دنيا و علاقه به زرق و برق عالم مادّه است، تکيه بر جايى مى زند که جز انبيا و معصومين و جانشينان به حقّ آنها کسى نمى تواند بر آن جا بنشيند. همان طور که در حديث
معروف وارد شده است که على(عليه السلام) خطاب به «شريح قاضى» فرمود: «يا شُرَيْحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لا يَجْلِسُهُ نَبِىّ اَوْ وَصِىُّ نَبِىٍّ اَوْ شَقِىّ; اى شريح! بر جايى نشستى که در اين جا جز پيامبر يا وصى پيامبران يا شقى نمى نشيند!».
از آن بدتر اين که او ادّعايى بزرگ دارد که من مى خواهم حقايقى را که از ديگران مکتوم مانده است، واضح و آشکار سازم و هميشه جاهلان عالم نما از اين ادّعاهاى بزرگ و بلند پروازى هاى احمقانه داشته و دارند!😰
اکنون ببينم اين جاهل بى خبر که بر مسند قضاوت تکيه کرده در عمل چه مى کند،
✅امام(عليه السلام)در تبيين حال او چنين مى فرمايد: «در اين هنگام هرگاه با مسأله مبهمى روبه رو گردد، براى روشن ساختن آن، افکار بيهوده و حرفهاى پوچ و توخالى را پيش خود آماده مى سازد (و از اين مقدمات نادرست نتيجه مى گيرد) و به نتيجه نادرست آن حکم مى کند!» (فَاِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُبْهَماتِ هَيَّا لَها حَشْواً رَثّاً مِنْ رَأيِهِ، ثُمَّ قَطَعَ بِهِ).
👈تعبير به «حَشْواً رَثّاً مِنْ رَأيِهِ» ـ با توجّه به اين که «حَشْو» به معناى اشياى زايد و بى فايده و «رَثّ» به معناى کهنه و پوسيده است ـ گويى به اين نکته اشاره مى کند که او نه اهل ابتکار است، نه ذهن وقّاد و روشنى دارد و نه مى تواند; دلايل مفيدى براى رسيدن به مقصود خويش گردآورى کند. سرمايه او تنها يک مشت افکار زايد و بى ارزش و کهنه و پوسيده است که دائماً بر آن تکيه دارد و همينهاست که وسيله اظهار قطع و يقين و رأى دادن اوست
✅امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «در برابر شبهات فراوانى که وى را احاطه کرده، همانند عنکبوت است که تارهايى دور خود مى تند و بر آن تکيه مى کند (تارهايى بسيار سُست و بى اساس که نه در برابر باران، تاب مقاومت دارد و نه در برابر يک نسيم، بلکه سنگينى ناچيز گرد و غبار را تحمّل نمى کند و از هم گسيخته شده، از سقف آويزان مى گردد!)» (فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهاتِ في مِثْلِ نَسْجِ الْعَنْکَبُوتِ).🕷🕸
در تفسير اين تشبيه مولا، ميان شارحان نهج البلاغه، بحثهاى گوناگونى ديده مى شود که بعضى از آنها خالى از تکلّف و تقدير و تغيير در عبارت نيست.
👈آنچه مناسبتر به نظر مى رسد اين است که امام(عليه السلام) اين گونه افراد جاهل مغرور ضعيف الفکر را به عنکبوتى تشبيه مى کند که تارهايى براى خود مى تند که هم خانه و لانه اوست و هم دام براى شکارش، خانه اى که به هيچ وجه قابل اعتماد نيست، دامى که شکارش تنها حشرات ضعيف و ناتوان است.
آرى او هم با اين دام خود تنها افراد جاهل و بى مايه اى همچون خودش را شکار مى کند. بنابراين او همانند عنکبوت و افکارش همانند تارهاى سُست و شکارش همان فريب خوردگان بى مايه و دور از علم و دانش است.
✅«اين بينوا در حالى اين راه خطرناک را مى پويد که نمى داند درست حکم کرده يا به خطا رفته است، به همين دليل اگر (از روى تصادف) راه صحيح رفته باشد، از اين بيم دارد که خطا کرده باشد; و اگر راه خطا را پيموده است، اميد دارد (تصادفاً) صحيح از آب درآيد!» (لا يَدْرى اَصابَ اَمْ اَخْطَأَ، فَاِنْ اَصابَ خافَ اَنْ يَکُونَ قَدْ اَخْطَأَ، وَ اِنْ اَخْطَاَ رَجا اَنْ يَکُونَ قَدْ اَصابَ).
✅سپس در توصيف ديگرى، حال اين گونه اشخاص را با تعبيرات کوبنده و تشبيهات بسيار گويا و رسا، چنين بيان مى فرمايد، مى گويد: «او نادانى است که در تاريکيهاى جهالت سرگردان و حيران است!» (جاهِل خَبّاطُ جَهالات).
✅«او همچون نابينايى است که در ظلمات پر خطر، همچنان به راه خود ادامه مى دهد» (عاش رَکّابُ عَشَوات).
امام تنها به توصيف او به جاهل بودن قناعت نمى کند، بلکه بر آن تأکيد مى نهد و مى فرمايد: در ميان جهالتها همواره سرگردان است و به نابينا بودن او بسنده نمى کند، بلکه مى افزايد او همواره سوار بر مرکب ظلمت و تاريکى شده و بى آن که بداند به کدام سو مى رود و به کجا منتهى مى شود، به پيش مى تازد و اين نخستين توصيف و تشبيه درباره آنهاست.
✅باز در توصيف ديگرى درباره جهل و نادانى اين گونه اشخاص مى فرمايد: «او هرگز علوم و دانشها را به طرز صحيحى فرا نگرفته! (به همين دليل در هيچ مسأله اى با اطمينان و يقين داورى نمى کند!)» (لَمْ يَعَضَّ عَلَى الْعِلْمِ بِضِرْس قاطِع).
👈در اين توصيف، امام(عليه السلام) اين گونه افراد را به کسانى تشبيه مى کند که غذاى خوبى در اختيار دارند، امّا نجويده فرو مى برند و هرگز جذب بدن آنها نمى شود.😳
👈بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند «ضِرْس» در اين جا اشاره به دندان عقل است که معمولا هنگام کمال عقل بيرون مى آيد و اين جاهلان مغرورگويى هرگز دندان عقل در نياوردند و هيچ مسأله اى را با معيار صحيح ارزيابى نمى کنند و نقطه مقابل آنها کسانى هستند که در مسائل کاملا آگاه و اهل خبره اند و درباره آنها گفته مى شود که به ضرس قاطع سخن مى گويند يعنى سخنانشان روى مبنا و مطابق اصول
صحيح است.
✅در توصيف سوّم مى فرمايد: «او همانند تندبادى که گياهان در هم شکسته را بى هدف به هر سو پراکنده مى کند، روايات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را در هم مى ريزد! (تا به گمان خويش از آن نتيجه اى به دست آورد)» (يَذْرُو الرِّواياتِ ذَرْوُ الرّيحِ الْهَشيمَ).
👈اشاره به اين که او در ظاهر براى بسيارى از مطالب، روايت و سنّت پيامبر را مى خواند، امّا چه فايده که به هيچ وجه قدرت تحليل آن را ندارد! نه از مفاد آن آگاه است و نه از چگونگى قوّت و ضعف سند، نه راه جمع بين روايات متعارضه را مى داند و نه روايات محکم را از متشابه مى شناسد. درست همانند تندباد که گياهان خشکيده را بى هدف به هر سو مى برد که از آنها هيچ حاصلى به دست نمى آيد.
👈گياهان خشکيده (هَشيم) فايده چندانى ندارند، ولى اگر جمع شود ممکن است مختصر فايده اى از آن حاصل شود; ولى تندباد چنان آنها را پراکنده مى کند که آن مختصر فايده نيز از بين مى رود و چنين است حال آگاهان بى خردى که به سراغ روايات مى روند و صحيح را از ضعيف و درست را از نادرست نمى شناسند.
✅در چهارمين توصيف مى فرمايد: «به خدا سوگند! اين نادان مغرور نه براى حل مسائلى که بر او وارد مى شود قابل اعتماد است و نه براى مدحى که مدّاحان چاپلوس درباره او سر مى دهند شايستگى دارد!» (لامَلِيّ ـ وَاللهِ ـ بِاِصْدارِ ما وَرَدَ عَلَيْهِ، وَ لا اَهْل لِما قُرِّظَ بِهِ)
✅سپس در توصيف پنجم مى افزايد: «اين (بينوا) باور نمى کند که وراى آنچه را شناخته است علم و دانشى باشد و جز آنچه او فهميده است نظر ديگرى در کار باشد!» (لا يَحْسَبُ الْعِلْمِ في شَيء مِمّا اَنْکَرَهُ، وَ لا يَرى اَنَّ مِنْ وَراءِ ما بَلَغَ مَذْهَباً لِغَيْرِهِ).
اين در حقيقت از لوازم کوته فکرى و محدود بودن دانش و آگاهى است که انسان خود را علم کل مى داند و ماوراى آن را منکر است و کمترين احترامى براى افکار ديگران قائل نيست در حالى که دانشمندان بزرگ کسانى هستند که نهايت علم و دانش خود را اعتراف به نادانى مى شمرند و عقيده دارند در هر مغزى جرقه هايى از حقيقت است که بايد با تلاش و کوشش بر آن دست يافت، آنها با تواضع و سعه صدر سخنان ديگران را مى شنوند و به مصداق: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ» آنچه خوب و شايسته است بر مى گزينند، و در حالى که جاهلان مغرور در همه جا با قاطعيت سخن مى گويند، آنها در مسائل علمى با احتياط گام بر مى دارند; زيرا مى دانند وسعت دايره علوم، فوق آن است که ما تصوّر مى کنيم.
✅سپس به ششمين توصيف مى پردازد و مى فرمايد: «هرگاه مطلبى بر او مبهم شود، کتمان مى کند چرا که از جهالت خويش آگاه است!» (وَ اِنْ اَظْلَمَ عَلَيْهِ اَمْر اکْتَتَمَ بِهِ لِما يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ).
👈اين يک تفاوت روشن در ميان عالمان و جاهلان مغرور است; عالم هنگامى که به امر مبهمى برخورد کند آن را در متن مطالعات خود قرار مى دهد و اگر توانايى بر حلّ آن پيدا نکرد، از افکار ديگران و مشاوره با آنان بهره مى گيرد; ولى جاهل مغرور آن را مى پوشاند و بى تفاوت از کنار آن مى گذرد; چرا که مى داند هر قدر در آن درنگ کند مايه رسوايى بيشتر است.
🔗کوتاه سخن اين که او برخلاف آنچه در روايات اسلامى آمده است که فرموده اند اگر چيزى را نمى دانيد حيا نکنيد برويد و ياد بگيريد و اگر از شما درباره چيزى سؤال کنند که علم به آن نداريد حيا نکنيد و با صراحت بگوييد نمى دانم; «وَ لا يَسْتَحِيَنَّ اَحَد مِنْکُمْ اِذا سُئِلَ عَمّا لا يَعْلَمُ اَنْ يَقُولَ: لا اَعْلَمُ، وَ لا يَسْتَحِيَنَّ اَحَد اِذا لَمْ يَعْلَمِ الشَّىْءَ اَنْ يَتَعَلَّمَهُ» عمل مى کند
اميرمؤمنان(عليه السلام) در جمله بعد به آن اشاره کرده و به عنوان يک نتيجه گيرى از کار اين قاضيان جاهل و مغرور و بى تقوا، مى فرمايد:
✅«خونها از داورى ظالمانه اش فرياد مى کشند! و ميراثهاى بر باد رفته از قضاوت او صيحه مى زنند!» (تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضائِهِ الدِّماءُ، وَ تَعَجُّ مِنْهُ الْمَواريثُ).
به هر حال، قاضيانى که بايد حافظ خون و اموال مردم باشند، بر اثر جهل و نادانى و بى تقوايى، درست در جهت مخالف آن حرکت کرده، امنيّت را از بين مى برند و همه چيز را بر باد مى دهند.
اين سخن شبيه تعبير تکان دهنده اى است که امام صادق(عليه السلام) در روايت معروف «ابو ولاّد» بعد از آن که بعضى از قضاوتهاى بسيار ظالمانه را شنيد چنين بيان فرمود: «في مِثْلِ هَذَا الْقَضاءِ وَ شِبْهِهِ تَحْبِسُ السَّماءُ ماءَها وَ تَمْنَعُ الاَرْضُ بَرَکاتِها; اين گونه قضاوتها سبب مى شود که از آسمان رحمت الهى نبارد و زمين برکاتش را باز دارد»❗️
#خطبه۱۷(بخش۳)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
از اين طايفه اى كه نادان زندگى مى كنند، و گمراه مى ميرند به خداوند شكايت مى برم.
به نزد اين بى مايگان متاعى بى ارزش تر از قرآن نيست آن گاه كه به شيوه صحيح معنى شود، و هيچ كالايى پر رونق تر و گرانبهاتر از قرآن نيست زمانى كه بر اساس هوا و هوس معنى شود، و براى اينان چيزى زشت تر از معروف، و مسأله اى زيباتر از منكر نيست.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹