eitaa logo
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
333 دنبال‌کننده
770 عکس
292 ویدیو
59 فایل
#تبادل_نداریم↔🚫 #شرح_نامه_های_حضرت_علی_علیه_السلام 🔵 #چله و #ختم گروهی به نیت ظهور امام زمان عجل الله کانالهای دیگر ما👈 #خانواده_بانشاط @khaleeleila🌷 @namebepedar @bazybay
مشاهده در ایتا
دانلود
۸۷(بخش۴) 🔰با وجود عترت، گمراهى چرا؟ امام(عليه السلام) در بخش هاى پيشينِ اين خطبه، عالم مخلصِ آگاه و عالم نماى منحرف گمراه را، با اوصافى معرّفى فرمود. در اين بخش براى شناخت گروه اوّل، از گروه دوم و نيز براى الگو گرفتن نسبت به گروه اوّل، به سراغ اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و موقعيت آنها در جامعه اسلامى مى رود; ولى قبلاً مسئله را به صورت کلّى بيان فرموده، مى گويد: ✅«کجا مى رويد؟ و رو به کدام طرف مى کنيد! در حالى که پرچم هاى حق 🚩برپاست، نشانه هاى آن آشکار است، و چراغ هاى هدايت نصب شده.» (فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ؟ وَ أَنَّى تُؤْفَکُونَ! وَ الاَْعْلاَمُ قَائِمَةٌ، وَ الاْيَاتُ وَاضِحَةٌ، وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ). ❌نگوئيد: در زمانى زندگى مى کنيم که هر گروهى ما را به سويى دعوت مى کند و در ميان جامعه اى هستيم که داعيان حق و باطل، در آن به هم آميخته و شناخت اين دو، از يکديگر بسيار مشکل است. نه! چنين نيست، همه چيز روشن است و همه معيارها واضح است و هيچ عذرى از کسى مسموع نيست❗️ 🚧براى راهنمايى رهروانِ جادّه هاى پرپيچ و خم، گاه از پرچمهايى که در نقاط مختلف جادّه نصب مى شود، استفاده مى کنند و گاه نشانه هايى در پيچ و خم ها مى نهند 🚥🚦و گاه در بلندى ها در مسير صحيح، چراغ روشن مى کنند (مخصوصاً براى شبها). يکى از اين دلايل سه گانه براى پيدا کردن راه کافى است; حال اگر هر سه باهم باشد، نهايت کمال مطلوب و اوج هدايت است. امام(عليه السلام) مى فرمايد: خدا با شما چنين معامله کرده است.👌 سپس اين کلّى را بر مصداق روشنش تطبيق کرده و از عام به خاص پرداخته، تا نگويند: ذکر اين کلّيات مشکلى را براى ما حلّ نمى کند. ✅ديگر بار مى فرمايد: «شما را به کدام وادى گمراهى مى برند، و چگونه سرگردان مى شويد در حالى که عترت پيامبرتان در ميان شماست؟!» (فَأَيْنَ يُتَاهُ بِکُمْ! وَ کَيْفَ تَعْمَهُونَ). ✅سپس براى معرّفى بيشتر مى افزايد: «آنان زمامداران حقّ اند، و پرچم هاى دين، و زبان هاى گوياى صدق و راستى.» (وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ، وَ أَعْلاَمُ الدِّينِ، وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ). 👈کسانى که خود را به آنها تسليم کنند، آنان را به سوى حق مى برند و آنها که در کنارشان باشند، از زبان صدق آنان بهره مى گيرند و آنان که از دور به آنها بنگرند، همانند کسى که از دور به پرچم هاى هدايت مى نگرد، هدايت مى يابند. هر کدام به مقدار شناخت و تسليمشان بهره مى گيرند.👌 ✅در آخرين جمله ازاين فراز مى فرمايد: «حال که چنين است، آنها را در بهترين جايى که قرآن را در آن حفظ مى کنيد (در درون جان و روحتان) قرار دهيد و همچون تشنگان، براى سيراب شدن، به سرچشمه هاى (زلالِ علومِ) آنان روى آوريد.» (فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ). 👈قرآن، گاه برزبان انسان جارى مى شود و گاه در عمل او ظاهر مى گردد و گاه در عمق روح و جان او، جاى مى گيرد و تمام وجودش را روشن مى کند; بهترين جايگاه قرآن از اين سه محل، همان جايگاه اخير است; جمله بالا مى گويد: «محبّت اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در عمق روح و جان خود پذيرا شويد! همان گونه که بهترين جايگاهِ قرآن روح و جان شماست.» 👈اين جمله، در حقيقت تأکيدى است بر «حديث ثَقَلين» که عترت را در کنار قرآن قرار مى دهد و عموم مسلمانان را به پيروى از هر دو دعوت مى نمايد و بر عدم جدايى آن دو از يکديگر، تا دامنه قيامت، تأکيد مى کند. 🔄تفسير ديگرى براى اين جمله نيز ذکر شده است و آن اينکه: «آنها را در بهترين جايگاهى که قرآن توصيه مى کند جاى دهيد» و آن، جايگاه امامت و پيشوايى خلق است، که در آياتى همچون آيه «إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللّهُ...»و آيه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْکَ...»و آيه «قُلْ لاَأَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»و مانند آن آمده است.
۸۷(بخش۵) سپس در ادامه اين سخن، پرده از روى حقيقتى برمى دارد که ناگوار و دلخراش و در عين حال آموزنده و بسيار پرمعنا است; ✅مى فرمايد: «کسى را که دليلى بر ضدّ او نداريد، معذور داريد و آن کس منم!» (وَاعْذِرُوا مَنْ لاَحُجَّةَ لَکُمْ عَلَيْهِ -وَ هُوَ أَنَا-). 👈اشاره به اينکه من تمام وظايفى را که بر عهده داشتم، درباره شما انجام دادم، کمترين کوتاهى نکردم و به تمام مسئوليّت هايم در برابر خداوند و بندگانش قيام نمودم; بنابراين، جاى هيچ ايرادى بر من نيست و هر کس سخنى بگويد يا در اشتباه است، يا از روى غرض سخن مى گويد. ⚠️مفهوم اين سخن اين نيست که در برابر من اظهار نظر و خيرخواهى نکنيد و اگر در مشورتها نکته اى به خاطرتان رسيد، نگوييد; بلکه مفهومش اين است که جايى براى اعتراض نداريد; همان گونه که در يکى از سخنانش به «ابن عبّاس» فرمود: «لَکَ أَنْ تُشِيرَ عَلَىَّ، وَ أَرَى، فَإِنْ عَصَيْتُکَ فَأَطِعْنِي; تو مى توانى نظر خود را براى من بازگويى و من پيرامون آن مى انديشم، امّا اگر بر خلاف نظر تو اقدام کردم، بايد اطاعت من کنى». سپس به شرح خدمات خود درباره امّت پرداخته و در ضمن هفت جمله اين حقيقت را کاملاً روشن مى سازد که در هيچ موردى درباره آنها کوتاهى نکرده است. ✅نخست مى گويد: «آيا من به ثقل اکبر [=قرآن مجيد] در ميان شما عمل نکردم؟! (و دستورات آن را، مو به مو اجرا ننمودم؟)» (أَلَمْ أَعْمَلْ فِيکُمْ بِالثَّقَلِ الاَْکْبَرِ!). 👈سراسر زندگى اميرمؤمنان(عليه السلام) مخصوصاً در دوران حکومتش نشان مى دهد که همه جا، قرآن نصب العين او بود و در همه کار، آن را مدّ نظر داشت و همان طور که پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره اش فرمود: «او با قرآن بود و قرآن با او.» (عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ). ✅در دومين جمله مى فرمايد: «آيا من در ميان شما ثقل اصغر [=عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله)] را باقى نگذاردم (و پاسدارى ننمودم؟)» (وَ أَتْرُکْ فِيکُمُ الثَّقَلَ الاَْصْغَرَ). 👈شاهد اين سخن، حوادثى است که در زندگى «على(عليه السلام)» پيش آمد که فرزندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و باقيمانده «ثقل اصغر» «امام حسن(عليه السلام)» و «امام حسين(عليه السلام)» گاه در خطر قرار مى گرفتند و امام(عليه السلام) نهايت کوشش را براى حفظ آنان مى نمود. از جمله در جنگ «صفّين»، هنگامى که مشاهده کرد، فرزندش امام حسن(عليه السلام) به سرعت به سوى ميدان نبرد مى رود، فرمود: «أَمْلِکُوا عَنِّي هذَا الْغُلاَمَ لاَيَهُدَّنِي، فَإِنَّنِي أَنْفَسُ بِهذَيْنِ - يَعْنِي الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ عَلَيْهُمَا السَّلاَمُ - عَلَى الْمَوْتِ لَئَلاَّ يَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ; اين جوان را بگيريد و نگاهش داريد! مبادا مرگ او، مرا در هم بکوبد; من نسبت به حيات آنهاسخت پافشارى مى کنم و از هر چه حيات آنها را به مخاطره افکند، سخت پرهيز دارم، مبادا نسل رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) با مرگ آنها قطع گردد» ✅در سومين جمله مى فرمايد: «من پرچم ايمان را در ميان شما نصب کردم و پايه هاى آن را محکم نمودم» (قَدْ رَکَزْتُ فِيکُمْ رَايَةَ الاِْيمَانِ). ✅در چهارمين جمله مى فرمايد: «من شما را به حدود حلال و حرام آگاه ساختم (و مرزهاى آن را مشخص نمودم)» (وَ وَقَفْتُکُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلاَلِ وَ الْحَرَامِ). 👈امام(عليه السلام) آنقدر بر اين کار اصرار داشت که نه تنها در خطبه هايش در مسجد و مجامع ديگر به بيان حلال و حرام مى پرداخت، بلکه همه روزه سرى به بازار مسلمين مى زد و حلال و حرام اسلام را براى تجّار و کسبه بازار بيان مى فرمود و تاريخ سراغ ندارد کسى از زمامداران را که در تبيين حلال و حرام، اين چنين پافشارى کند. 🔅در حديثى مى خوانيم: «على(عليه السلام) به بازار مى آمد و ندا در مى داد: اى اهل بازار! تقواى الهى را پيشه کنيد و براى معامله، سوگند ياد مکنيد! که برکت را از کار شما مى برد; تاجر، فاجر است مگر کسى که حق بگيرد و حق بدهد! سلام بر شما. بعد از چند روز، باز به بازار مى آمد و همان سخن را تکرار مى کرد». 🔅در حديث ديگرى مى خوانيم: «هنگامى که به بازار قصّابها مى آمد، مى فرمود: اى قصّابان! هر کسى در گوشت بدمد، از ما نيست (بعضى از قصّابها در زير پوست که روى گوشت قرار دارد، مى دميدند تا گوشت چاق به نظر برسد)». از اين تعبير روشن مى شود که آن حضرت ريزه کاريهاى احکام الهى را بيان مى کرد.
۸۷(بخش۶) 🔰کوتاهى عمر بنى اميّه: اين آخرين بخش از خطبه بالا است. بعضى معتقدند مشتمل بر مطلب مستقلّى است و ربطى به مطالب گذشته ندارد و در واقع در ميان اين بخش و بخش هاى گذشته، مطالب زيادى بوده که «سيّد رضى(رحمه الله)» آن را نقل نکرده است و لذا پيوند روشنى بين اين بخش و قبل آن ديده نمى شود; ولى در عين حال، بعيد نيست که رابطه معقولى بين اين دو بخش خطبه باشد; يعنى آنچه حذف شده کم و کوتاه بوده است. گويى امام(عليه السلام) اشاره به آخرين جمله از بحث گذشته مى کند که فرمود: آنچه را نمى دانيد و نمى بينيد در آن گمانه زنى نکنيد و با حدس و تخمين، درباره آن سخن نگوييد. از جمله اين که: گمان نبريد حکومت بنى اميّه، براى هميشه به کام آنها است; چنين نيست! چند صباحى مى گذرد و حکومت آنها براى هميشه سقوط مى کند. مرحوم «سيّد رضى» اين بخش را چنين شروع مى کند، مى گويد قسمت ديگرى از اين خطبه چنين است: ✅«(دائره حدس و گمان تا آنجا گسترش يافت که) بعضى گمان کردند دنيا به کام بنى اميّه مى گردد و همه خوبى هايش را به آنان مى بخشد و آنها را از سرچشمه زلال خود، سيراب مى سازد، و (نيز گمان کردند که) تازيانه و شمشير آنها از سر اين امّت برداشته نخواهد شد!» (حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُّ أَنَّ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ، عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ; تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا، وَلاَ يُرْفَعُ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ سَوْطُهَا وَلاَ سَيْفُهَا). 👈تعبير (مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ) که ترجمه تحت اللّفظى آن، اين است که: «شتر دنيا🐪 را عِقال و پاى بند زده اند و به دست بنى اميّه سپرده اند»، کنايه لطيفى است از تسليم چيزى، در برابر کسى. 👈 و جمله (تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا) که معناى تحت اللّفظى آن، چنين است: «شتر دنيا، شير خود را تمام به بنى اميّه مى بخشد» مکمّل جمله سابق است. معمول عرب اين بوده است که بسيارى از مسايل زندگى خود را به شتر تشبيه مى کرده اند که نقش بسيار مهمّى در زندگى آنها داشته و اين گونه تشبيهات براى آنها گويا و دلنشين بوده است. ♻️به هر حال، معمولِ افراد ظاهر بين و کم ظرفيّت اين است که وقتى کسى را بر تخت قدرت سوار مى بينند که در برهه اى از زمان مخالفان خود را کنار زده و دنيا به کامشان مى گردد، اين قدرت را طولانى يا جاودانى مى پندارند; در حالى که هيچ کس جز خدا از آينده با خبر نيست و گمانه زنى ها درباره آينده، مخصوصاً در مسايل سياسى کاملاً بى اعتبار است; امّا «اولياء اللّه» که علمشان از درياى علم پروردگار سرچشمه مى گيرد، مى توانند خبرهايى از آينده در اختيار مردم بگذارند و خبرى که امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه بيان فرموده، از آنها است، ✅چنان که در ادامه سخن مى فرمايد: «کسانى که چنين گمان مى کنند دروغ مى گويند (و در اشتباهند).» (وَ کَذَبَ الظَّانُّ لِذلِکَ). ✅«چه اين که سهم آنان از زندگى لذّت بخش، جرعه اى بيش نيست که زمان کوتاهى آن را مى چشند، سپس (قبل از آن که آن را فرو برند) به کلّى بيرون مى افکنند» (بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً، ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً!). 👈اشاره به اين که حکومت را تدريجاً در اختيار مى گيرند و يکباره از دست مى دهند. ✴️مى دانيم حکومت «بنى اميّه» بيش از «هشتاد سال» طول نکشيد -و به اصطلاح- لذّت بخش ترين آن، همان دوران چند ساله حکومت «معاويه» بعد از شهادت مولا «على(عليه السلام)» و صلح با «امام حسن مجتبى(عليه السلام)» بود که چند سالى دنيا به کام او بود. بعد از او، حکومت کوتاه و پر دردسر «يزيد» بود، که قيام امام حسين(عليه السلام) و رسوايى عجيبى که از شهيد کردن آن حضرت برايش به وجود آمد و سپس قيام مسلمانان در مدينه، فضاى حکومت کوتاهِ کمتر از چهار سالش را تيره و تار کرد و بعد از او، حکومت در ميان آنها به سرعت عوض مى شد و حتّى دوران حکومت بعضى از آنها تنها شش ماه! بلکه حکومت «معاوية بن يزيد» چهل روز! بود. طولانى ترين حکومت، حکومت «عبدالملک» بود که حدود بيست سال به طول انجاميد و شايد علّتش اين بود که به توصيه «حجّاج» گوش نداد و دست از خونريزى «بنى هاشم» کشيد.😳 به هر حال، همان طور که امام(عليه السلام) پيش بينى فرموده بود، حکومت آنها کوتاه و قسمت عمده آن، ناگوار و آميخته با انواع ناآرامى ها و بدبختى ها بود. 👈تعبير به «هِيَ مَجَّةٌ» اشاره به اين است که آنها (بنى اميّه) مدّت زمان کوتاهى از زندگانى لذّت بخش مادّى بهره مند مى شوند، ولى مانند کسى که غذاى لذيذى را در دهان مى گذارد و طعم آن را مى چشد، امّا موفق به فرو بردن آن نمى شود، اين حکومت لذّت بخش را به سرعت از دست خواهند داد و تاريخ هم گواه آن است که حکومت کوتاه هشتاد ساله آنها، -جز در سالهاى محدودى- مملوّ از مخاطرات، نابسامانى ها، درگيرى ها، مشکلات عظيم و جابجايى هاى سريع بود.
۸۸(بخش۱) 🔰خطبه در يك نگاه: اين خطبه در واقع از دو بخش تشكيل شده: 1⃣در بخش اوّل امام عليه السلام به سراغ اين حقيقت مى رود كه عذابهاى الهى ناگهانى نيست، بلكه خداوند به جبّاران و ستمكاران و امّت هاى فاسد و مفسد، مدّتها مهلت مى دهد و در مجازات آنها عجله نمى كند، شايد به خود آيند و توبه كنند و به سوى حق بازگردند. 2⃣در بخش دوم: اشاره به اقوام منحرفى مى فرمايد كه براى حلّ اختلافات دينى خود، به جاى اينكه از منبع وحى و كتب آسمانى و سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله الهام بگيرند، به افكار ناقص خود و آراى باطله و بى پايه و گمان ها و پندارها؛ بسنده كرده و در وادى ظلماتِ اوهام، پيش مى روند و هلاكت خود را تسريع مى كنند. 🌐کجاست چشم بینا و گوش شنوا؟! امام(علیه السلام) در این بخش، به «دو نکته» مهم اشاره فرموده; 👈 نخست اینکه: خداوند به جبّاران و ستمگران مهلت تنبّه و بیدارى مى بخشد. 👈دیگر اینکه: پیروزى ها جز در سایه تحمّل مشکلات، امکان پذیر نیست; ✅مى فرماید: «بعد از حمد و ثناى الهى: خداوند هرگز ستمگران دنیا را درهم نشکسته، مگر بعد از آنکه به آنان مهلت داده و نعمت فراوان بخشیده (تا فرصت فکر و اندیشه را داشته باشند و شکر نعمت هاى الهى را بجا آورند، ولى غالباً به جاى شکرِ نعمت، مغرور شدند و بر ظلم خود افزودند!)» (أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللّهَ لَمْ یَقْصِمْ جَبَّارِی دَهْر قَطُّ إِلاَّ بَعْدَ تَمْهِیل وَ رَخَاء). 👈همان گونه که در تاریخ «نوح» پیغمبر و «موسى» و «فرعون» و «قوم بنى اسرائیل» و «قوم سبا» خوانده ایم. ✅سپس مى افزاید: «و (همچنین) هرگز استخوان شکسته هیچ امّتى را ترمیم نکرده، مگر بعد از تحمّل مشکلات و آزمون ها.» (وَ لَمْ یَجْبُرْ عَظْمَ أَحَد مِنَ الاُْمَمِ إِلاَّ بَعْدَ أَزْل وَ بَلاَء). 👈تا قدر و ارزش آن نعمت ها را بشناسند و آنها را گرامى دارند و ازآن به خوبى پاسدارى نمایند. به علاوه همان گونه که امام(علیه السلام) در ادامه سخن مى فرماید: ✅«در سختى هایى که شما با آن روبرو شدید و مشکلاتى که پشت سرگذاردید، درس هاى عبرت فراوانى است (ضعف ها و قوّت هاى شما را نمایان مى سازد و راه حلّ مشکلات را، به شما مى آموزد و تجربه اى براى تمام زندگانى شما خواهد بود).» (وَ فِی دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْب وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْب مُعْتَبَرٌ). 👈گویا امام(علیه السلام) با این سخنان مى خواهد به یاران خود دلدارى دهد و به سؤالات ناخواسته اى که در ذهن آنان از پیروزى هاى بنى امیّه و ناراحتى هاى یارانش پیدا مى شود، جواب گوید که عجله نکنید! ظلم این ظالمان باقى نمى ماند، مهلت الهى پایان مى گیرد و تازیانه هاى عذاب بر پیکر آنان نواخته مى شود.☠ از مشکلات خود نیز ناراحت نباشید! چرا که این یک سنّت الهى است که جبران خسارات امّت ها، بعد از تحمّل شداید و بلاها بوده; حتّى در عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در جنگ هایى همچون جنگ «احزاب»، زمانى نصرت الهى فرا رسید که لشکر اسلام در شدیدترین فشارها قرار داشت و تا به آن مرحله رسیده بود که 🔅 قرآن مى فرماید: «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ... هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً...; از شدّت ترس و ناراحتى جانها به لب رسیده بود... و مؤمنان در آزمون سختى قرار گرفته بودند و شدیداً به لرزه در آمده بودند»😰 👈درباره قوم «بنى اسرائیل» نیز در قرآن مى خوانیم که آنها هنگامى که در فشارهاى شدید از سوى دشمن قرار گرفتند، به موسى(علیه السلام) گفتند: «أُوذِینَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنَا وَ مِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا; پیش از آن که به سوى ما بیایى آزار دیدیم و پس از آمدنت نیز آزار مى بینیم (کى اذیّت و آزار دشمن، تمام خواهد شد؟)☹️» موسى در پاسخ گفت: «عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الاَْرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ; (عجله نکنید) امید است پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را در زمین جانشین آنها سازد، سپس بنگرد چگونه عمل مى کنید» 👈بنابراین، هم در امّت اسلامى و هم در امّت هاى پیشین، این سنّت الهى جارى بوده و یاران امام(علیه السلام) نیز از این سنّت مستثنى نیستند. آرى! همه اینها درس عبرت است، ولى براى آنها که چشم باز و گوش شنوا و قلب دانا دارند! ✅ لذا امام(علیه السلام) در ادامه سخن مى فرماید: «ولى نه هر کس که مغز🧠 دارد اندیشمند است، و نه هر صاحب گوشى👂 شنوا، و نه هر صاحب چشمى👁 بینا.» (وَ مَا کُلُّ ذِی قَلْب بِلَبِیب، وَ لاَ کُلُّ ذِی سَمْع بِسَمِیع، وَ لاَ کُلُّ نَاظِر بِبَصیر).
۸۸(بخش۲) 🔸خودرأیى سرچشمه اصلى اختلاف: از آنجا که در آخرین جمله هاى بخش گذشته این خطبه، سخن از درس هاى عبرت، در زندگى انسانها بود، امام(علیه السلام) در این بخش به یکى از موارد مهم این عبرت ها اشاره مى کند و آن اختلاف شدید افراد و اقوامى است که پیروى انبیا و اوصیا را رها مى کنند و در ظلمات و گمراهى سرگردان مى شوند، ✅مى فرماید: «راستى عجیب است! و چرا تعجّب نکنم از خطا و اشتباه این گروهها(ى پراکنده) با دلائل مختلفى که بر مذهب خود دارند! نه گام در جاى گام پیامبرى مى نهند و نه از عمل وصىّ (پیامبر) پیروى مى کنند، نه به غیب ایمان مى آورند، و نه خود را از عیب بر کنار مى دارند» (فَیَا عَجَباً! وَ مَالِیَ لاَ أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلاَفِ حُجَجِهَا فِی دِینِهَا! لاَ یَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِیِّ، وَ لاَیَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِیٍّ، وَ لاَیُؤْمِنُونَ بِغَیْب، وَ لاَیَعِفُّونَ عَنْ عَیْب). 👈در عصر امیرمؤمنان على(علیه السلام)، هم شکاف هایى در امّت اسلامى پدیدار شده بود و مذاهب مختلفى، چه در اصول دین و چه در فروع، ظاهر گشته بود، و هم بر اثر گسترش کشورهاى اسلامى، مذاهب گوناگون دیگرى نیز در محیط، خودنمایى مى کردند. امام(علیه السلام) این اختلافات را به نقد مى کشد و سرچشمه آن را خطاها و اشتباهات دیگر مى شمرد که در این خطبه به «ده نمونه» از این خطاها اشاره شده; چهار نمونه اش همان است که در عبارات بالا 👆آمده است. 1⃣نخست اینکه: آنها تابع وحى آسمانى و پیامهاى الهى که توسط انبیا ابلاغ شده است نیستند. 2⃣ بعد از پیامبر به عمل اوصیاى او نیز اقتدا نمى کنند. 3⃣ ایمان به غیب ندارند 4⃣آنها خود را از عیوب بر کنار نمى دارند و به تعبیر دیگر: چون ملکه عفاف (همان حالتى که بازدارنده از گناهان است) در آنان وجود ندارد، به آسانى آلوده هر گناهى مى شوند و به این ترتیب، هم بناى ایمان آنها ویران است و هم اعمالشان خراب. 😰بدیهى است تزلزل ایمان باعث آلودگى در عمل مى شود، همان گونه که آلودگى در عمل، مبانى ایمان را متزلزل مى کند. 5⃣و6⃣سپس در پنجمین و ششمین اوصاف آنها مى افزاید: «آنها پیوسته در درون شبهات عمل مى کنند و در مسیر شهوات گام برمى دارند!» (یَعْمَلُونَ فِی الشُّبُهَاتِ، وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ). 👈تعبیر به «فِی الشُّبُهَاتِ» اشاره به نکته لطیفى است و آن اینکه: آنها اعمال خلاف خود را در درون مجموعه اى از شبهات پنهان مى کنند، تا مردم ازخلافکارى آنان باخبر نشوند. آنها کمتر سراغ محکمات قرآن و احادیث مى روند، بلکه به عکس سراغ متشابهات را مى گیرند; در موضوعات خارجیّه نیز از موضوعات روشن، دورى مى کنند و به سراغ موضوع مشتبه مى روند; چرا که تنها در این دایره است که مى توانند به اعمال نادرست خود لباس مشروعیّت بپوشانند❌‼️ 👈جمله «یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ» اشاره به این نکته است که اصلاً خطّ زندگى آنها از درون شهوات مى گذرد; نه اینکه آلودگى به شهوات براى آنها مقطعى بوده باشد. و از آنجا که فعل مضارع («یَعْمَلوُنَ» و «یَسِیرُونَ») معناى استمرار دارد، مفهوم کلام امام(علیه السلام) این است که: «کار آنها به طور مستمرّ، حرکت در درون شهوات و عمل در درون شبهات است»❌ 👈ذکر این نکته نیز لازم است که اعمال آنها مى تواند بازتابى از عقاید فاسدشان باشد و نیز ممکن است به خاطر آلودگى به شهوات، به سراغ عقایدى بروند که اعمال آنها را توجیه مى کند‼️ سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به بخش دیگرى از ویژگى هاى این هوسبازان گمراه -و گاه عالم نما- پرداخته 7⃣ و 8⃣و در بیان هفتمین و هشتمین اوصاف آنها مى فرماید: ✅«نیکى از نظرشان همان است که خود نیک مى پندارند و منکر و زشتى همان است که خود منکر و زشت بدانند!» (الْمَعْرُوفُ فِیهِمْ مَا عَرَفُوا، وَ الْمُنْکَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْکَرُوا). از آنجا که آنها رابطه خود را با خدا و پیامبر قطع کرده اند، معیار سنجش خوبى و بدى نزد آنها نه وحى آسمانى است و نه سنّت پیامبر و معصومین😳 معیار، هواى نفس و خواست دل آنها و یا اهداف گروهى و تعصّبات قومى و مسایلى است که حافظ منافع مادّى آنهاست و اگر واقعاً اهل فکر و اندیشه باشند - از آنجا که بدون راهنمایى وحى و معصومین، اندیشه انسان خطاپذیر است- باز به گمراهى گرفتار مى شوند.
۸۹(بخش۱) خطبه در يك نگاه: اين خطبه در حقيقت پيرامون سه مطلب سخن مى گويد كه با يكديگر مربوط است: 1⃣ترسيمى بسيار جامع و جالبى از وضع عرب جاهلى مقارن ظهور پيغمبراكرم صلى الله عليه و آله فرموده و نشان مى دهد كه آنها از نظر زندگى مادّى و معنوى در بدترين شرايط بوده اند؛ چيزى كه نام زندگى بر آن نمى توان گذاشت. 2⃣در بخش ديگرى از اين خطبه، به اصحاب و ياران و معاصرين خود هشدار مى دهد كه گمان نكنند دوران جاهليّت سپرى گرديده و در لابه لاى صفحات تاريخ، به فراموشى سپرده شده است و به آنها گوشزد مى كند كه از زندگى آنان عبرت بگيرند و از بازگشت به عصر جاهليّت بر حذر باشند. 3⃣به اين حقيقت اشاره مى كند كه من در عصر خود مبارزه تازه اى بر ضدّ افكار جاهلى شروع كرده ام و آنچه را پيامبر در زمان خود بيان فرمود، براى شما بيان مى كنم و حجّت را در همه چيز و همه جا بر شما تمام مى نمايم. 🌐ترسيمى از جهان در آستانه ظهور پيامبر(صلى الله عليه وآله): هدف نهايى امام(عليه السلام) از بيان اين خطبه، بيدار کردن مردم از خواب غفلت و غرور است. دست آنها را گرفته، به زمان «جاهليّت» مى برد و تاريخ گذشته را در نظر آنها مجسّم مى کند که چگونه بودند و چگونه با قيام پيامبر(صلى الله عليه وآله) همه چيز دگرگون شد. سپس به آنها هشدار مى دهد ⚠️که همان شرايط عصر «جاهليّت» در حال بازگشت است و تأکيد مى کند که من نيز همچون پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى از ميان بردن افکار و رفتار جاهلى، قيام کرده ام; تا پيش از آن که فرصت ها از دست برود، بيدار شويد و به صراط مستقيم پروردگار و طريقه نورانى پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بازگرديد. در ترسيم اوضاع عصر «جاهليّت» تعبيراتى کوتاه و بسيار پرمعنا و روشنگر در پانزده جمله (و از يک نظر هجده جمله) بيان فرموده; به گونه اى که هيچ کس نمى تواند ويژگى هاى آن دوران را چنين ترسيم کند. در نخستين وصف مى فرمايد: ✅«خداوند پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را هنگامى فرستاد که مدّت ها از بعثت پيامبران پيشين گذشته بود.» (أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ). 👈اين مدّت طبق بعضى از نقل ها، «پانصد سال» و طبق بعضى «ششصد سال»، به طول انجاميد که پيامبرى از سوى خدا براى مردم جهان مبعوث نشد، (هر چند اوصياى آنها در ميان مردم بودند). به همين دليل، خواب مرگبارى مردم جهان را فرا گرفته بود، همان گونه که ✅در دومين ويژگى مى فرمايد: «و امّت ها در خواب عميقى فرو رفته بودند!» (وَ طُولِ هَجْعَة مِنَ الاُْمَمِ).  👈اين فاصله ها ممکن است به خاطر اين باشد که خداوند بندگان را بيازمايد و يا بدين جهت که قدر نعمت وجود پيامبران را بدانند. ولى در هر حال، اثر مستقيم «فَترت رسالت» فعّال شدن احزاب شياطين جنّ و انس است; زيرا هنگامى که ميدان را خالى ديدند و مانعى در برابر خود نيافتند، به هجمات سنگين خود بر امّت ها و ملّت ها مى افزايند. ✅در سومين ويژگى مى فرمايد: «زمانى بود که فتنه ها مردم را هدف گرفته بود» (وَاعْتِزَام مِنَ الْفِتَنِ). 👈امام(عليه السلام) در اينجا فتنه ها را به انسان شرور يا حيوان خطرناکى تشبيه کرده که از روى قصد و عزم به انسان هاى بى دفاع حمله مى کند، که در زمان «فترت رسل» واقعاً چنين است. ✅در چهارمين ويژگى مى فرمايد: «در زمانى که اعمال خلاف در ميان مردم منتشر بود.» (وَ انْتِشَار مِنَ الاُْمُورِ). 👈اين احتمال در تفسير جمله بالا نيز وجود دارد که منظور از «انتشار امور» از هم گسستن کارها و برنامه هاى جامعه بشرى باشد و به تعبير ديگر: ظهور هرج و مرج و بى نظمى و تشتّت و پراکندگى در جوامع انسانى است که از آثار مستقيم فتنه ها و آشوب ها محسوب مى شود. ✅در ويژگى پنجم مى افزايد: «در زمانى که آتش جنگ ها زبانه مى کشيد!» (وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ). 👈چه تشبيه جالبى! جنگ را به آتش سوزان تشبيه کرده، آتشى که همه چيز را در کام خود فرو مى برد و خاکستر مى کند. و گسترش دامنه جنگ ها را به زبانه کشيدن آتش، تشبيه فرموده است. اگر به تاريخ مراجعه کنيم مى بينيم که در آن زمان صحنه جهان - مخصوصاً جزيرة العرب- مبدّل به صحنه جنگ گسترده اى شده بود. جنگ هاى ايران و روم و جنگ هاى ديگر و مخصوصاً جنگ هاى کور و بى هدفى که در ميان قبايل عرب، هر روز ظاهر مى گشت. به بهانه هاى واهى، قبايل متعصّب و جاهل و نيمه وحشى به جان هم مى افتادند و آنقدر مى کشتند، تا خسته شوند. ✅در ششمين و هفتمين ويژگى مى فرمايد: «اين در زمانى بود که دنيا بى نور و پر از مکر و فريب و غرور شده بود.» (وَ الدُّنْيَا کَاسِفَةُ النُّورِ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ).
۸۹(بخش۲) 🌠همه مسئول هستيد! در بخش دوم اين خطبه، امام(عليه السلام) مردم عصر خود را مخاطب قرار داده و به آنها هشدار مى دهد که اوضاع زمان جاهليّت، ممکن است در زمان شما تکرار گردد و آلودگى ها و بدبختى هاى آن زمان، دامان شما را بگيرد. به هوش باشيد! که در لب پرتگاه قرار گرفته ايد📛 ✅ مى فرمايد «پس اى بندگان خدا! عبرت بگيريد و آن وضعى که پدران و برادرانتان (که از جهان رخت بربسته اند) در گرو آن هستند و در برابر آن محاسبه مى شوند، به ياد آوريد.» (فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللّهِ! وَ اذْکُرُوا تِيکَ الَّتِي آبَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ بِهَا مُرْتَهِنُونَ، وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ). 👈«تيک» که با «تِلْکَ» يک مفهوم دارد، اشاره سربسته اى است به تمام گناهان و آلودگى هايى که مردم عصر جاهليّت گرفتار آن بودند و خداوند به حساب همه آنها رسيدگى خواهد کرد و چون «مشارٌ اليه» در فراز گذشته، به روشنى بيان شد، نياز به تکرار آن نبوده است. ✅سپس مى افزايد: «به جانم سوگند! پيمان خاصى با شما و آنها بسته نشده است (و هيچ کس در برابر مجازات الهى مصونيت ندارد) و هنوز روزگار زيادى ميان شما و آنها فاصله نيفتاده است، و امروزِ شما با آن روز که در صلب آنها بوديد، زياد دور نيست (و چيزى نمى گذرد که راهى ديار عدم مى شويد).» (وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِکُمْ وَ لاَ بِهِمُ الْعُهُودُ، وَ لاَ خَلَتْ فِيمَا بَيْنَکُمْ وَ بَيْنَهُمُ الاَْحْقَابُ و الْقُرُونُ، وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ کُنْتُمْ فِي أَصْلاَبِهِمْ بِبَعِيد). 👈بنابر تفسير بالا، «عهود» به معناى پيمانهاست و اشاره به همان چيزى است که در قرآن مجيد آمده است که: «هيچ کس نزد خدا پيمان و عهدى ندارد که در برابر اعمال سوءش از مجازات در امان بماند». ولى جمعى از «شارحان نهج البلاغه» «عهود» را در اينجا به معناى دورانها گرفته اند که در اين صورت مفهوم آن با جمله بعد (وَ لاَخَلَتْ فِيمَا بَيْنَکُمْ وَ بَيْنَهُمُ الاَْحْقَابُ وَ الْقُرُونُ) يکى خواهد شد. سپس امام(عليه السلام) به موقعيّت خودش در آن زمان اشاره مى کند که همچون موقعيّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در برابر فجايع زمان جاهليّت بود و ✅ مى فرمايد: «به خدا سوگند! رسول خدا چيزى به آنها گوشزد نکرد مگر آن که من همان را به شما گوشزد مى کنم، و شنوايىِ امروزِ شما، از شنوايى ديروز آنها کمتر نيست. چشم ها و قلبهايى در آن زمان به آنها داده نشد، مگر اين که مثل آن هم، امروز به شما بخشيده شده است (پس چرا نمى بينيد و نمى شنويد؟!).» (وَ اللّهِ مَا أَسْمَعَکُمُ الرَّسُولُ شَيْئاً إِلاَّ وَهَا أَنَا ذَا مُسْمِعُکُمُوهُ، وَ مَا أَسْمَاعُکُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِکُمْ بِالاَْمْسِ، وَ لاَشُقَّتْ لَهُمُ الاَْبْصَارُ، وَ لاَ جُعِلَتْ لَهُمُ الاَْفْئِدَةُ فِي ذلِکَ الزَّمَانِ، إِلاَّ وَ قَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هذَا الزَّمَانِ). ✅سپس اضافه مى فرمايد: «به خدا سوگند! بعد از آنها چيزى به شما نشان داده نشده، که بر آنان مجهول باشد و شما به چيزى اختصاص نيافتيد که آنان از آن محروم شده باشند (و خداوند به شما وعده خاصى براى رهايى از عذابش نداده است).» (وَ وَاللّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ، وَلاَ أُصْفِيتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ)❌ 👈بنابراين، شما در همه چيز مثل آنها هستيد، در حالى که آنها پيروان حق شدند و شما روى گردان هستيد. 👈در واقع امام(عليه السلام) به طور ضمنى اين حقيقت تلخ را اعلام مى کند که در عصر او - به خاطر سوء تدبير خلفاى پيشين و به خاطر غرق شدن در ثروت هاى باد آورده که از طريق غنايم جنگى در فتوحات اسلامى، جزيره عربستان را پر کرده بود - جاهليّت ديگرى آغاز شده و مردم در آن گرفتار شده اند. بت ها به اَشکال ديگرى ظاهر گشته اند; هر درهم و دينارى بتى شده و هر پست و مقامى، صنمى! 👈امام مى فرمايد: رسالت من در اين عصر و زمان، همان رسالت رسول اللّه است. آنچه را پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در زمان خود براى مردم عصر جاهليّت بيان فرمود، من همه را براى شما بازگو کردم و چيزى را فروگذار ننمودم. سپس مى فرمايد: چشم 👁و گوش👂 و دل شما ❤️ناتوان تر از چشم و گوش و قلب مردم عصر جاهلى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در آن قيام نمود، نيست; شما نيز همان درک و فهم و شعور و چشم و گوش را داريد (بلکه از جهتى از آنها فراتريد! چرا که به خاطر ظهور اسلام زمينه هاى مثبت در شما آماده تر است، امّا با اين حال چرا دست از اعمال نادرست خود بر نمى داريد و چرا از طريق گمراهى به شاهراه هدايت باز نمى گرديد و چرا از خواب غفلت بيدار نمى شويد). ✅در پايان خطبه به آنها هشدار مى دهد که: «به يقين بلا بر شما نازل شد، بلايى که مهارش رها گرديده و تنگ آن سست است (و قابل کنترل نيست).» (وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِکُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلاً خِطَامُهَا رِخْواً بِطَانُها
۹۰(بخش۱) 🔸خطبه در يك نگاه: اين خطبه داراى چهار بخش است با مفاهيمى كه در ارتباط با يكديگر است. بخش اوّل: ازلى بودن خداوند بخش دوم: احاطه علمى خداوند نسبت به بندگان و آگاهى او بر زوايا و خفاياى وجود انسان است. بخش سوم: دشمنان خدا را به مجازات هاى سخت تهديد، و دوستان و مطيعان و شاكران را به پاداش هاى عالى تشويق مى كند. بخش نهايى: يعنى بخش چهارم، در چند جمله كوتاه و پر معنا همه بندگان خدا را موعظه مى كند و اندرز مى دهد و گويا بخش هاى سه گانه پيشين، همه مقدّمه اى است براى اين بخشِ انسان ساز و بيدار كننده. 🔸او بود و هيچ کس نبود! امام(عليه السلام) در اين بخش، به سه وصف از اوصاف الهى اشاره مى کند. ✅ نخست مى فرمايد: «حمد و سپاس ويژه خداوندى است که بى آنکه ديده شود شناخته شده است.» (الْحَمْدُ لِلّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَة). ✅در دومين توصيف مى فرمايد: «همان کسى که در آفرينش موجودات، به انديشه و فکر نياز ندارد.» (وَ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّة). 👈کسى نياز به انديشه دارد که چيزى بر او مجهول است و با سر پنجه فکر مى خواهد از آن پرده بردارد; امّا براى کسى که هيچ مجهولى براى او وجود ندارد، انديشيدن محال است، محال. 👈اين احتمال نيز وجود دارد که منظور از تعبير «غَيْرِ رَوِيَّة» اين باشد که خلقت پروردگار مسبوق به هيچ سابقه اى نيست; بر خلاف خلاقيّت انسانها در امور مربوط به زندگيشان که معمولاً مسبوق به سابقه است و يا ترکيبى است از مجموعه آنچه را که ديده اند و شنيده اند و آزموده اند. ✅در سومين توصيف مى فرمايد: «همان خداوندى که هميشه بوده و تا ابد خواهد بود.» (الَّذِي لَمْ يَزَلْ قَائِماً دَائِماً). ✅سپس در توضيح ازلى بودن خداوند تعبيرات جالبى بيان مى فرمايد; مى گويد: «ذات مقدّسش آن روز بود که نه آسمانى صاحب برجها (و صُوَر فلکى موجود) بود، و نه حجابهاى فروبسته، نه شبى تاريک، نه دريايى آرام، نه کوهى در کنار دّره هاى وسيع، نه راهى پر پيچ و خم، نه زمينى آرام، و نه مخلوقى صاحب قدرت» (اِذْ لاَ سَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاج، وَلاَ حُجُبٌ ذَاتُ إِرْتَاج(2)، وَلاَ لَيْلٌ دَاج(3)، وَلاَ بَحْرٌ سَاج(4)، وَلاَ جَبَلٌ ذُو فِجَاج(5)، وَلاَ فَجٌّ ذُو اعْوِجَاج، وَلاَ أَرْضٌ ذَاتُ مِهَاد، وَلاَ خَلْقٌ ذُو اعْتِمَاد). 👈تعبير به «حُجُب» (حجابها) و «ذَاتُ إِرْتَاج» که به معناى فروبسته است، ممکن است اشاره به چيزى باشد که در روايات متعدّد وارد شده که بر فراز آسمانها و در زير عرش خداوند، حجابهايى از نور وجود دارد که هيچ مخلوقى (جز کسى که خدا اراده کند) نمى تواند به آن نزديک شود; اين حجابها که از شدّت نورانيّت، مانع نگاه کردن يا عبور کردن است، بخشى از مخلوقات خداوند است که احتمالاً بعد از آفرينش عرش، به وجود آمده و ميان عرش و آسمانها جدايى افکنده است. 🔅در روايتى از امام کاظم(عليه السلام) مى خوانيم که در فلسفه تکبيرات هفتگانه، در آغاز نماز فرمود: «اى هشام! خداوند هفت آسمان آفريد و هفت زمين و هفت حجاب...» سپس از ذيل حديث استفاده مى شود که «پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به هنگام معراج، حجابها يکى پس از ديگرى از مقابل او برداشته شد و هر حجابى که برداشته مى شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) تکبير مى گفت و اين است فلسفه تکبيرات هفتگانه. (شخص نمازگزار نيز وقتى به نماز، که معراج مؤمن است، روى مى آورد براى اينکه حجابها از برابر او برداشته شود، تکبيرات هفتگانه مى گويد)»👌 👈از مناجات معروف «شعبانيّه» نيز استفاده مى شود که اين حجابهاى نورانى که مانع از ديد کامل عظمت خدا است، از برابر ديدگان جمعى از «اولياء اللّه» برداشته مى شود. 🔰البته ما اطلاع زيادى درباره ماهيّت اين حجابها نداريم و از «مناجات شعبانيّه» که اين حجابهاى نور را در برابر چشم دلها ذکر کرده است، استفاده مى شود که اشاره به يک سلسله مفاهيم ماوراى طبيعى است. 👈جمله هاى «وَ لاَ لَيْلٌ دَاج، وَ لاَ بَحْرٌ سَاج...» در عين اينکه ناظر به ازليّت خداوند و وجود مقدّس او قبل از آفرينش عالم است، اشارات پرمعنايى به نعمت هاى بزرگ او در پهنه آفرينش دارد; چرا که تاريکى شب و آرامش دريا، هر دو از نعمت هاى او است; شبِ تاريک، آرام بخش است و خواب در ظلمت، اثر عميقى در بازسازى روح و جسم دارد; همان گونه که درياى آرام، آماده بهره گيرى براى کشتى رانى، ماهى گيرى و استخراج لؤلؤ و مرجان است. 👈«جَبَلٌ ذُوع فِجَاج» (کوه، با راههاى وسيع) اشاره به اين است که اگر کوهها مانند ديوارهاى بلندِ به هم پيوسته اى بودند، مناطق روى زمين را از يکديگر جدا کرده و رفت و آمد در سطح زمين مشکل مى شد; امّا خداوند به حکمتش آنها را از هم بريده و جادّه هاى وسيعى براى عبور و مرور در ميان آنها قرار داده است. «فَجٌّ ذُو اعْوِجَاج» (درّه هاى پر پيچ و خم) ممکن است اشاره به اين نکته لطيف باشد که اگر پيچ و خم درّه ها نبود و سيلابها به صو
(بخش۲) 🔸از همه اسرار وجودتان آگاه است: 👈در اين بخش از خطبه، باز هم امام(عليه السلام) ناظر به بيان پاره اى از صفات خداوندى است; صفاتى که در رابطه با وضع انسانها و سرنوشت آنها است، تا مقدّمه اى باشد براى اندرزهاى حساب شده اى که در بخش هاى آينده خطبه، مى آيد. ✅مى فرمايد: «خداوند روزى آنها (مخلوقات) را در ميان آنها تقسيم کرد.» (قَسَمَ أَرْزَاقَهُمْ). 👈ناگفته پيداست منظور از تقسيم ارزاق، تقسيم بر حسب تلاش ها و کوشش ها و لياقت هاست، نه اينکه خداوند تضمين کرده باشد رزق و روزى هرکس را به درِ خانه او آورده و تحويل دهد; گر چه گاهى انسان «مِنْ حَيْثُ لاَيَحْتَسِبُ» و از جايى که انتظار ندارد، بهره ها مى برد; ولى اين يک اصل و قانون نيست، بلکه اصل و قانون، تلاش و کوشش و مديريّت و ابتکار است.👌 👈به تعبيرى ديگر: «رزق و روزى» بر دو گونه است: گونه اى از آن مشروط به تلاش و کوشش است که اگر انسان به دنبال آن نرود و تلاش معاش نکند، از آن محروم خواهد شد، و قسم دوم حتمى است و غيرقابل تغيير که اگر انسان به دنبال آن برود يا نرود، به او مى رسد. اساس ،قسم اوّل است، هرچند در روايات به هر دو قسم، اشاره شده است; آن گونه که در کلام ديگرى از همان امام هُمام مى خوانيم: «إِنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ يَطْلُبُکَ; روزى دو گونه است: قسمى از آن، تو بايد به دنبال آن بروى و قسمى از آن، به دنبال تو مى آيد.» 👈اين نکته نيز شايان دقّت است که «اَرزاق» را نبايد تنها به آب و غذا تفسير کرد; بلکه تمام مواهب زندگى مادّى و معنوى را شامل مى شود. آرى، خداوند موهبت علم و دانش و ايمان و مقام و موقعيت اجتماعى و امثال آن را در پرتو تلاش ها و کوشش ها تقسيم فرموده، ولى گاه براى اين که نشان بدهد در پشت عالَمِ اسباب، دستِ قدرتِ «مسبّب الاَْسباب» کار مى کند، تلاش ها را بى نتيجه و آنهايى را که تلاش نکرده اند، به نتيجه مى رساند و همان گونه که گفتيم اينها استثنائاتى است براى توجّه به ذات پاکِ «مسبّب الاسباب»❗️ ✅سپس در ادامه اين سخن مى فرمايد: «خداوند آثار و اعمال انسان ها، تعداد نفوس، خيانت چشم ها و آنچه را در سينه ها پنهان مى دارند همه را احصا کرده، و حساب آنها را دارد» (وَ أَحْصَى آثَارَهُمْ، وَ أَعْمَالَهُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفُسِهِمْ، وَ خَائِنَةَ أَعْيُنِهِمْ، وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ مِنَ الضَّمِيرِ). 👈اضافه بر اين: «محلّ استقرار آنها را در رحم مادران و جايگاهشان را در صُلب پدران و ادامه زندگى آنان را تا هنگام مرگ، همه را مى داند.» (وَ مُسْتَقرَّهُمْ وَ مُسْتَوْدَعَهُمْ مِنَ الاَْرْحَامِ وَ الظُّهُورِ، إِلَى أَنْ تَتَنَاهَى بِهِمُ الْغَايَاتُ). 🔄«مفسّران نهج البلاغه»، گاه «آثار» را به معناى جاى پا و گاه به معناى آثارى که از انسان در جهان باقى مى ماند، تفسير کرده اند و «عدد اَنفُس» به معناى «تعداد انسان ها» در هر عصر و زمان و مکان است و گاه به معناى «عدد نَفَس ها» تفسير شده است. (اين تفسير در صورتى است که نسخه، «اَنفاس» بوده باشد; چنان که بعضى از مفسّران نهج البلاغه نقل کرده اند، که البتّه مناسب جمله هاى قبل و بعد، همين است). 👈منظور از خيانت چشم ها، نگاه هاى هوس آلود به آنچه نگاه بر آن حرام است، يا اشارات توهين آميز به وسيله چشم، به افراد پاک و بى گناه است❌ 👈جمله (وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ) اشاره به نيّت هاى خوب و بد و پاک و آلوده است و همچنين عقايد مختلف. 🔗«مُسْتَقَرّ» اشاره به رحم مادران است که نطفه براى مدّت نسبتاً طولانى در آن استقرار مى يابد 🔗 و «مُسْتَودَع» اشاره به صُلب پدران است که نطفه، قبل از انتقال به رحم، براى مدّت کوتاهى در آنجاست و تفاوت مفهوم «مُستقرّ» و «مُستودع» اشاره به همين نکته دقيق و ظريف است. 👈جمله (إِلَى أَنْ تَتَنَاهَى بِهِمُ الْغَايَاتُ) اشاره به دوران عمر، از لحظه تولّد گرفته تا دوران کهولت و پيرى است. بنابراين، «غايات» به معناى مرگ و پايان زندگى ها است. این بیان امام علیه السلام از آسات قرآن نشات گرفته که در جايى مى فرمايد: «وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِي کِتَاب مُبِين; او قرارگاه و محل نقل و انتقال هر جنبنده اى را مى داند. همه اينها در کتاب آشکارى ثبت است».
۹۰(بخش۳) 🔰هيچ کس همتاى او نيست! در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) به قدرت عظيم پروردگار و شدّت مجازات هاى او، در عين رحمتش اشاره کرده و ضمن شش جمله کوتاه و پرمعنا اين حقيقت را شرح مى دهد. ✅نخست مى فرمايد: «او کسى است که کيفرش بر دشمنانش شديد است، در عين اين که رحمت او نيز گسترده است (در جاى خود مجازات سنگين و در جاى خود رحمت واسعه دارد).» (هُوَ الَّذِي اشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُ عَلَى أَعْدَائِهِ فِي سَعَةِ رَحْمَتِهِ). ✅در دومين جمله مى فرمايد: «و گستره رحمتش دوستانش را فراگرفته، در عين اينکه کيفرش (نسبت به دشمنان) شديد است». (وَ اتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لاَِوْلِيَائِهِ فِي شِدَّةِ نِقْمَتِهِ). 👈اين دو جمله به يک حقيقت از دو زاويه نگاه مى کند و آن اينکه: رحمت واسعه الهى، مانع شدّت کيفر او نيست، همان گونه که کيفر شديد او مانع رحمت واسعه اش نمى باشد. و در واقع مسأله «خوف» و «رجاء» که عامل اصلى حرکت به سوى کمالات است، به عالى ترين صورتى در اين دو عبارت ترسيم شده است; تا بندگان، يک چشم به رحمتش بدوزند و با چشم ديگر، مراقب مجازاتش باشند; نه غافل شوند و نه مأيوس، بلکه با بال و پر «خوف» و «رجاء» به سوى او به پرواز درآيند👌 ✅در توصيف هاى بعد مى فرمايد: «هر کس قصد همتايى او کند، مغلوبش مى سازد.» (قَاهِرُ مَنْ عَازَّهُ). ✅«و هر کس که به منازعه با او برخيزد، هلاکش مى کند.» (وَ مُدَمِّرُ مَنْ شَاقَّهُ). ✅«و آن کس که از درِ مخالفت درآيد، خوارش مى کند.» (وَ مُذِلُّ مَنْ نَاوَاهُ) ✅«و هر کس به دشمنى او قيام کند، مغلوبش مى سازد.» (وَ غَالِبُ مَنْ عَادَاهُ). 👈در اين اوصاف چهارگانه، به حاکميّت مطلقه خداوند بر جهان هستى اشاره شده; خداوندى که رحمت واسعه اش در جمله هاى قبل دوبار تکرار شد. ولى رحمت واسعه او، دليل بر اين نيست که زورگويان و قدرتمندان و ظالمان بتوانند در برابر اراده او کمترين مقاومتى داشته باشند و اگر گاه به آنها مهلت مى دهد، علّت هايى دارد; از قبيل: «آزمايش آنها و بندگان، و يا مجازات بعضى از ظالمان به وسيله بعض ديگر». اين تعبيرات نيز برگرفته از آيات قرآن مجيد است و نشان مى دهد که همه جا امام(عليه السلام) در سايه آيات قرآن سير مى کند. 🔰در داستان فرعون مى خوانيم: «فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الاَْعْلَى* فَأَخَذَهُ اللّهُ نَکَالَ الاْخِرَةِ وَ الاُْولَى; فرعون گفت: من پروردگار برتر شما هستم! از اين رو خداوند او را به عذاب آخرت و دنيا گرفتار ساخت».📛 👈آنگاه بعد از ذکر اين اوصاف شش گانه، چنين نتيجه گيرى مى فرمايد: ✅ «آن کس که بر او توکّل کند، خداوند مشکلاتش را کفايت مى کند و هر کس از او چيزى بخواهد به او عطا مى نمايد. آن کس که به او قرض دهد، (در راهش انفاق کند) به او بازمى گرداند، و آن کس که شکر نعمتش را بجا آورد، پاداشش مى دهد.» (مَنْ تَوَکَّلَ عَلَيْهِ کَفَاهُ، وَ مَنْ سَأَلَهُ أَعْطَاهُ، وَ مَنْ أَقْرَضَهُ قَضَاهُ، وَ مَنْ شَکَرَهُ جَزَاهُ). 👈اين نتايج چهارگانه از اوصاف پيشين، در واقع به خاطر آن است که کسى که داراى برترين قدرت ها است و صاحب رحمت واسعه و گسترده است، بايد پناهگاه متوکّلان و عطاکننده سائلان و پاداش دهنده انفاق کنندگان و شکرگزاران باشد. 👈بنابراين، آن کس که محروم از رحمت و عطا و جزاى او شود، در حقيقت خودش کوتاهى کرده: به درِ خانه او نرفته، به او قرض نداده، يا شکر نعمت هايش را به جا نياورده است. 🔄تعبير به «قَرْض» در مورد انفاق بر مستمندان، يا به خاطر آن است که خداوند کفيل آنها است و هر کس چيزى به آنها بدهد گويى به خدا داده و يا به خاطر اين است که نهايت لطف خود را در تعبير نشان دهد، تا مايه تشويق همگان گردد; زيرا تعبيرى از اين بالاتر نمى شود که خداوندِ بخشنده تمام نعمت ها، خدايى که خزائن آسمانها و زمين در دست قدرت او است، به انسانِ سرتا پا نياز بگويد: «از آنچه دارى به من قرض ده! و در راه من انفاق کن! و من دهها و گاه صدها و گاه هزاران برابر، به تو مى دهم و اين ربا و فزونى در ميان من و تو، مشکلى ايجاد نمى کند!» اين بيانات زيباى امام(عليه السلام) همچنان مملوّ از محتواى آيات قرآن است. 🔅قرآن مى فرمايد: «وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ; آن کس که بر خدا توکّل کند، خدا کفايت امرش را مى کند». 🔅و نيز مى فرمايد: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضَاً حَسَنَاً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً کَثِيرَةً; کيست که به خدا «قرض الحسنه اى» دهد (و از اموالى که خدا به او بخشيده انفاق کند) تا آن را براى او چندين برابر کند؟» 🔅و همچنين مى فرمايد: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزِيدَنَّکُمْ; اگر شکر نعمتم را بجا آوريد، بر شما افزون مى کنم».
۹۰(بخش۴) 🔸خودتان حسابگر خود باشيد! امام(عليه السلام) در آخرين فراز اين خطبه - که در واقع به منزله نتيجه گيرى از تمام بخش هاى پيشين است - اشاره به چند نکته مهم مى فرمايد که به گفته «ابن ابى الحديد» از تعبيرات بسيار فصيح و لطيف و کمياب است. ✅نخست مى فرمايد: «اى بندگان خدا! خويشتن را وزن کنيد (و ارزش خود را بسنجيد) پيش از آن که شما را وزن کنند، و به حساب خود برسيد پيش از آن که شما را به پاى حساب آورند.» (عِبَادَاللهِ! زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حَاسِبُوها مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا). 👈مى دانيم همان گونه که انسان در اين دنيا، به هنگام انجام معاملات، نخست متاع مورد نظر را وزن مى کند⚖، سپس به حساب قيمت آن مى رسد و اگر در وزن، يا در حساب قيمت، گرفتار اشتباه شود، سرمايه خودش را از دست خواهد داد و گرفتار زيان و خسران خواهد شد; در امور معنوى نيز بايد چنين کند. ارزش و وزن اعمال خويش، بلکه وزن خودش را از نظر ايمان و اخلاق، بايد معيّن کند و بعد به حساب آن برسد، تا اگر ضرر و زيان و کاستى دامان او را گرفته، هرچه زودتر در مقام جبران برآيد و نوبت به وزن و حساب آخرت نرسد که در آنجا راهى براى جبران نيست و جز ندامت و شرمسارى نتيجه اى عايدش نمى شود.❌ مى دانيم در صحنه قيامت، مسأله توزين اعمال بلکه توزين اشخاص، حق است. 🔅قرآن مجيد مى گويد: «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذ الْحَقُّ; وزن کردن در آن روز، حق است» و همچنين حسابرسى اعمال در آن روز از مسلّمات است. به همين دليل يکى از نام هاى قيامت «يوم الحساب» است. قرآن مجيد مى گويد: «وَ قَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّر لاَ يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ; موسى گفت: «من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متکبّرى که به روز حساب ايمان نمى آورد».»❗️ ✅سپس مى افزايد: «تا راه نفس گرفته نشده، تنفّس کنيد (و تا فرصت ها باقى است به اعمال صالح بپردازيد).» (وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ). 👈در اينجا امام(عليه السلام) تنفّس را به عنوان کنايه از مبادرت به اعمال صالح، علم و عمل و خودسازى و تقوا ذکر فرموده. و «ضيق خناق» (تنگى راه تنفّس) اشاره به مرگ است. 🔅قرآن مجيد مى فرمايد: «وَ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِىَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِي إِلى أَجَل قَرِيب فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ; از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق کنيد! پيش از آن که مرگ يکى از شما فرارسد و بگويد پروردگارا! چرا (مرگ) مرا کمى به تأخير نينداختى تا (در راه تو) صدقه دهم و از صالحان باشم»(5). ✅در چهارمين جمله، همان مطلب را با تعبير زنده ديگرى تأکيد فرموده و مى گويد: «پيش از آنکه شما را وادار به تسليم کنند، (در برابر حق) تسليم شويد». (وَانْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّيَاقِ). 👈اشاره به اينکه به هنگام مرگ، سرکش ترين افراد، همچون فرعون ها و نمرودها، چنان در فشار واقع مى شوند که بى اختيار تسليم شده و نداى «آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ» را از درون جان سر مى دهند; ايمانى که براى آنها هرگز سودى ندارد. چرا انسان در حالت سلامت و آزادى به سراغ ايمان و تقوا نرود که در دنيا و آخرت، براى او کارساز باشد؟! 🔰قرآن مجيد مى گويد: هنگامى که گنهکاران آلوده، در برابر فرشته مرگ قرار مى گيرند، فريادشان بلند مى شود: «رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا، پروردگار من! مرا بازگردانيد; شايد در آنچه کوتاهى نموده ام عمل صالحى انجام دهم (ولى به او گفته مى شود) چنين نيست! اين سخنى است که او به زبان مى گويد (و اگر بازگردد اعمالش همچون گذشته است).» ✅و در پنجمين و آخرين اندرز مى افزايد: «بدانيد کسى که بر ضد هواى نفسش کمک نشود تا واعظ و رادعى از درون جانش براى او فراهم گردد، مانع و واعظى از غيرخودش نخواهد يافت». (وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتّى يَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرُ، لَمْ يَکُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لاَزَاجِرٌ وَ لاَ وَاعِظٌ)⚠️ 👈اشاره به اين که هدايت ها بايد از درون جان انسان سرچشمه بگيرد. تا زمينه هاى درون ذات، آماده نباشد، سخنان واعظ برون، تأثير نخواهد کرد. بنابراين، نخست بايد انسان تصميم بر احياى وجدانش بگيرد و امدادهاى الهى به سراغش بيايد، تا واعظ درون بر کرسى وعظ بنشيند و غوغاهاى هوس ها خاموش گردد و صداى او به گوش جان برسد و در اينجا است که انسان آماده پذيرش سخنان انبيا و اوليا و پيام حق از هر واعظى مى شود و اين نکته اى است بسيار مهم در مسايل تربيتى و خودسازى.