eitaa logo
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
316 دنبال‌کننده
775 عکس
296 ویدیو
59 فایل
#تبادل_نداریم↔🚫 #شرح_نامه_های_حضرت_علی_علیه_السلام سلامتی و فرج آقا صاحب الزمان صلوات🔶️ کانالهای دیگر #سلامتکده_بانو_عضو_شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/3348693003Cc0c8f29263 @namebepedar @bazybay
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۱(بخش۴) 💠تو بى نظير و بى همتايى! در اين فراز، بار ديگر امام(عليه السلام) به بيان صفات پروردگار باز مى گردد و نسبت به قرارگرفتن در پرتگاه تشبيه هشدار مى دهد; شايد به اين دليل که ممکن است گرفتن دلايل وجود خداوند از جهان خلقت و جستجوى آثار عظمت او درجاى جاى جهان آفرينش، انسان را وسوسه کند که براى او صفاتى همچون صفات مخلوقات قائل شود و تا سر حدّ قبول جسميّت براى خداوند، سقوط کند. ✅لذا امام(عليه السلام) روى به درگاه خدا آورده، چنين عرض مى کند: «(خداوندا) گواهى مى دهم آن کس که تو را به مخلوقاتت تشبيه کرده، و براى تو همانند آنها اعضاى مختلف، و مفاصل به هم پيوسته - که به حکمتت در لابلاى عضلات پنهان گشته است - قائل شود، هرگز در اعماق ضمير خود تو را نشناخته، و يقين به اين حقيقت که براى تو شبيه و نظيرى نيست در درون جانش قرار نگرفته است; و گويا سخن تابعان را که از رهبران گمراه خود (در قيامت) بيزارى مى جويند، نشنيده است! آن روز که مى گويند: به خدا سوگند! ما در گمراهى آشکار بوديم که شما را با پروردگار جهانيان برابر مى شمرديم». (فَأَشْهَدُ أَنّ مَنْ شَبَّهَکَ بِتَبَايُنِ أَعْضَاءِ خَلْقِکَ، وَ تَلاَحُمِ حِقَاقِ مَفَاصِلِهِمُ الْمُحْتَجِبَةِ لِتَدْبِيرِ حِکْمَتِکَ، لَمْ يَعْقِدْ غَيْبَ ضَمِيرِهِ عَلَى مَعْرِفَتِکَ، وَ لَمْ يُبَاشِرْ قَلْبَهُ الْيَقِينُ بِأَنَّهُ لاَ نِدَّ لَکَ، وَ کَأَنَّهُ لَمْ يَسْمَعْ تَبَرُّؤَ التَّابِعِينَ مِنَ الْمَتْبُوعِينَ إِذْ يَقوُلوُنَ: «تَاللهِ إِنْ کُنَّا لَفِى ضَلاَل مُبِين إِذْ نُسَوِّيکُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ»). 👈اين جمله ها اشاره روشنى به گمراهى گروه «مجسّمه» يا «مشبّهه» و شرک و کفر آنهاست، که براى خدا جسم و اعضاى پيکر و دست و پا و چشم و گوش قايل بودند و به خاطر گرفتار شدن در وادى تشبيه، ذات پاک پروردگار را تا سر حدّ يک مخلوق ضعيف و ناتوان و فانى و ناپايدار تنزّل داده بودند😳، که قرآن از آن - در همان آيه بالا که در لابه لاى کلام امام آمده است - به «ضَلاَل مُبِين» (گمراهى آشکار) تعبير کرده است. 👈امام(عليه السلام) مى فرمايد: اين گونه افراد نادان، در واقع گرفتار سه انحرافند: 1⃣نخست اينکه، خدا را به درستى نشناختند 2⃣ و ديگر اينکه: به توحيد او قائل نيستند 3⃣و سوم اينکه به آيات صريح قرآن گوش فرا نداده و از تعليمات اين کتاب آسمانى بيگانه اند و به همين دليل در «ضَلاَلِ مُبين» گرفتارند. ♻️قابل توجّه اينکه، امام(عليه السلام) در فرازهاى گذشته روى سخن را به مردم کرده بود، ولى در اينجا روى سخن به درگاه پروردگار نموده; و اين به خاطر آن است که اهميّت مطلب را گوشزد کند! زيرا مخاطب هر قدر بزرگتر باشد، سخن را سنجيده تر بايد گفت. آن هم سخنى که از سوز دل برخاسته است. سپس در ادامه اين سخن به گروه ديگرى از منحرفين - يعنى مشرکان و بت پرستان، که آنها نيز گروهى از «مشبّهه» محسوب مى شوند - اشاره کرده، ✅مى فرمايد: «دروغ گفتند! آنان که براى تو همتايى قائل شدند و تو را به بت هاى خود تشبيه نمودند، و لباس و زينت مخلوقين را با اوهام و خيالات خود بر تو پوشانيدند، و تو را همچون اجسام با پندارهاى خود تجزيه کردند، (و اجزايى همچون دست و پا و چشم و گوش براى تو قائل شدند;) و با سليقه هاى منحط خود، تو را به مخلوقى که قواى گوناگون دارد، مقايسه کردند». (کَذَبَ الْعَادِلوُنَ بِکَ، إِذْ شَبَّهُوکَ بِأَصْنامِهِمْ، وَنَحَلوُکَ حِلْيَةَ الْمَخْلُوقِينَ بِأَوْهَامِهِمْ، وَ جَزَّأُوکَ تَجْزِئَةَ الْمُجَسَّمَاتِ، بَخَواطِرِهْم، وَ قَدَّروکَ عَلَى الْخِلقَةِ الْمُختَلِفَةِ الْقُوَى بِقَرائِحِ عُقُولِهِمْ). 👈امام(عليه السلام) با اين تعبيرات محکم و قاطع - که در چهار صورت بيان شده - انواع و اقسام شرک و تشبيه خداوند متعال به مخلوقات را نفى مى کند وهمگان را از گرفتارشدن در وادى شرک، بر حذر مى دارد! و مرز توحيد موحّدان را با شرک مشرکان مشخّص مى سازد: در جمله اوّل، تشبيه به بت ها را نفى مى کند. در جمله دوّم، زينت و آرايشى همچون زينت مخلوقات را براى خدا باطل مى شمرد (مثل تعبيرى که بعضى از افراد بسيار نادان و ساده لوح درباره خدا داشتند، که او را به صورت نوجوانى زيبا روى، با موهاى مجعّد مى پنداشتند).😮 و در جمله سوم، وجود اجزا و اعضايى همچون دست و پا را براى او منتفى مى داند. و درجمله چهارم، اعتقاد به نيروهاى مختلف، مانند بينايى و شنوايى و بويايى (همچون مخلوقات) را بى اساس معرّفى مى کند و به اين ترتيب، از زواياى مختلف، پندارهاى شرک آلود را در هم مى کوبد.
۹۱(بخش۵) 🌠همه چيز از اراده او سرچشمه مى گيرد! در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) بار ديگر به جهان آفرينش و تدبير الهى در خلقت و نظم و ادامه آن باز مى گردد و از اين نظم و تدبير به عنوان آينه اى براى نشان دادن جلال و جمال پروردگار بهره مى گيرد. ✅مى فرمايد: «آنچه آفريده به درستى اندازه گيرى نموده است و به خوبى تدبير کرده و در مسير خودش قرار داده است». (قَدَّرَ مَاخَلَقَ فَأَحْکَمَ تَقْدِيرَهُ، وَ دَبَّرَهُ فَأَلْطَفَ تَدْبِيرَهُ، وَوَجَّهَهُ لِوِجْهَتِهِ). 👈به اين ترتيب، مراحل سه گانه «تقدير» و «تدبير» و «توجيه» را بيان فرموده است. ✨«تقدير» مقام اندازه گيرى خلقت موجودات است ✨ و «تدبير» به راه انداختن آنها در مسير تعيين شده است ✨و «توجيه» فراهم ساختن اسباب حرکت در اين مسير براى رسيدن به مقصد نهايى است ✅سپس بلافاصله مى افزايد: «هيچ موجودى از حدّ و منزلت خود تجاوز نکرده و قبل از رسيدن به هدف کوتاهى ننموده است، و به هنگامى که به آن فرمان داده شد که مطابق اراده پروردگار حرکت کند، سرپيچى ننمود; چگونه ممکن است سرپيچى کند، حال آن که همه چيز از اراده او سرچشمه گرفته است؟!». (فَلَمْ يَتَعَدَّ حُدُودَ مَنْزِلَتِهِ، وَ لَمْ يَقْصُرْ دُونَ الإِنْتِهاءِ إِلى غَايَتِهِ، وَ لَمْ يَسْتَصْعِبْ إِذْ أُمِرَ بِالمُضِيِّ عَلَى إِرَادَتِهِ، فَکَيْفَ وَ إِنَّمَا صَدَرَتِ الاُْمُورُ عَنْ مَشِيئَتِهِ؟). 👈در حقيقت اين سخن، اشاره به آن است که تصوّر نشود حرکات موجودات زمينى و آسمانى و پيمودن مراحل وجود در جهان گياهان و حيوانات و انسان و کواکب آسمان بى حساب است. 👈در اينجا به دو نکته بايد توجّه داشت: 1⃣نخست اين که، آنچه در جمله هاى بالا درباره امر و فرمان و پيروى موجودات از فرمان الهى آمده، همه اشاره به اوامر تکوينيّه الهى، يا به تعبيرى ديگر: اشاره به قوانينى است که خداوند براى جهان هستى تعيين کرده و همه موجودات را در چنبر اين قوانين قرار داده است به گونه اى که تخلّف از اين قوانين براى آنها غير ممکن است. 2⃣ديگر اين که، اين سخن هرگز به معناى مجبور بودن انسان در افعال خويش نيست! چرا که خداوند صفت اختيار و آزادى اراده را به عنوان يک قانون از قوانين عالم هستى براى انسان قرار داده است و هرگز انسان نمى تواند اين صفت را از خود سلب کند و به تعبير ديگر: آزادى او هم به فرمان خدا است.
(بخش۶) 🌐آفرينش آسمانها: امام(عليه السلام) در فراز گذشته از اين خطبه، به کليّاتى از تدبير جهان آفرينش و قوانين حاکم بر آن و تنوّع و کثرت موجودات اشاره فرمود و در اين بخش و بخش هاى آينده، به جزئيات آن اشاره مى فرمايد و بحثهاى بسيار عميق و پر معنايى را درباره آفرينش آسمانها، فرشتگان، زمين و جهان پايين، آدم چگونگى آفرينش او و انواع روزى هايى که در اختيار انسانها قرار داده، مطرح مى سازد. ✅نخست به سراغ آفرينش آسمان ها مى رود و مى فرمايد: «خداوند فاصله هاى وسيع و گشوده (کرات آسمانى) را بى آنکه بر چيزى تکيه داشته باشد نظام بخشيد و شکاف هاى ميان (هر کدام از کرات) را به هم پيوند داد». (وَ نَظَمَ بِلاَ تَعْلِيق رَهَوَاتِ فُرَجِهَا، وَ لاَحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا). 👈در واقع امام(عليه السلام) در جمله اوّل به همان چيزى اشاره فرموده که در قرآن مجيد دوبار به آن اشاره شده است. مى فرمايد: (اللهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمواتِ بِغَيرِ عَمَد تَرَوْنَهَا); خداوند همان کس است که آسمان را با ستونى نامرئى بر پا داشت». 🔰امروز هم همه دانشمندان فلکى تصريح مى کنند که کرات آسمانها🌖 از هم جدا است و تعادل و نيروى جاذبه و دافعه هر کدام را در جايگاه خود قرار داده است. و جمله دوم، اشاره به پيوند اجزاء هر کره نسبت به خود مى باشد. بنابراين، در ميان دو جمله بالا هيچ گونه تضادّى نيست. آنجا که مى فرمايد: فاصله ها را بى آنکه بر چيزى تکيه داشته باشند نظام بخشيد و در جمله بعد مى گويد: شکافها را به هم پيوند داده است. چرا که يکى ناظر به کلّ و ديگرى ناظر به اجزاء است (وحدت ضميرها مشکلى در اينجا ايجاد نمى کند، چرا که هر دو به آسمانها بر مى گردد، يکى به مجموعه و ديگرى به اجزاء).  ✅در جمله سوم، به رابطه در ميان کرات آسمانى که با هم قرين هستند اشاره مى فرمايد: و مى گويد «خداوند آنها و نظاير آنها را به يکديگر مربوط ساخت.» (وَ وَشَّجَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ أَزْوَاجِهِا). 👈اين تعبير ممکن است اشاره به منظومه هاى عالم بالا بوده باشد که مجموعه هايى را تشکيل مى دهند که از کرات شبيه به يکديگر تشکيل شده اند و به اين ترتيب، در اين کلام کوتاه و پر معنا، هم اشاره به نظمى شده است که بر هر يک از کرات حاکم است و هم اشاره به منظومه ها و مجموعه عالم بالا. ✅در چهارمين جمله اشاره به طرق صعود و نزول فرشتگان به آسمانها کرده، مى فرمايد: «مشکل فرود آمدن فرشتگان را براى ابلاغ فرمان او، و بالا بردن اعمال مخلوقات را به آسمان آسان نمود». (وَ ذَلَّلَ لِلْهَابِطِينَ بِأَمْرِهِ، والصَّاعِديِنَ بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ، حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا). ❓سؤالى که در اينجا مطرح مى شود اين است که مگر خداوند مکانى در آسمانها دارد که فرشتگان پيام او را از آسمان بالا به زمين مى آورند و اعمال بندگان را از زمين نزد او به سوى آسمانها مى برند؟🤔 به يقين، چنين چيزى درباره خداوند که مافوق عالم مادّه است و زمان و مکان و اجزايى براى او تصوّر نمى شود، امکان پذير نيست! پس چگونه فرشتگان از نزد او پيام مى آورند و اعمال بندگان نزد او مى برند؟ 👈با توجّه به يک نکته دقيق، پاسخ اين سؤال روشن مى شود و آن اينکه درست است زمين و آسمان همه از مخلوقات خداست، ولى مراکزى در اين جهان مادّه وجود دارد که محل تابش انوار الهى يا به تعبير ديگر، داراى قداست خاصّى است. همان گونه که در روى زمين هم، همه جا شبيه هم نيست; مثلا موسى بن عمران(عليه السلام)براى گرفتن پيام خدا به کوه طور مى رود و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در آغاز به غار حرا مى رفت; در حالى که هيچ يک از آنها نزديک تر به خدا از ديگرى نبود، ولى قداست محل سبب مى شود که در مکانهايى همچون طور و حرا و مسجد الحرام و مانند آن انوار الهيّه، بيشتر باشد.👌 ✨در مورد فرشتگان نيز چنين است که در جهان بالا، مراکز قُدسى وجود دارد که فرشتگان در آن مراکز مقدّس، پيام الهى را درک مى کنند و پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نيز در معراج به همان مراکز، بلکه بالاتر از آن رسيد و مشمول عنايات بيشترى گرديد و اعمال نيک بندگان نيز در آن مراکز قدس، به وديعت سپرده مى شود و تا روز بازپسين نگهدارى خواهد شد. سپس امام(عليه السلام) آنچه را در جمله هاى قبل به اجمال بازگو فرمود به تفصيل بيان مى کند و درضمن پنج جمله، مراحل آفرينش آسمانها را شرح مى دهد. ✅نخست مى فرمايد: «به آسمانها در حالى که به صورت دود بود، فرمان داد (فرمانى تکوينى، براى پيمودن مراحل خلقت و تکامل)». (وَ نَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِيَ دُخَانٌ). 👈اين همان چيزى است که دانش امروز نيز آن را تأييد مى کند و مى گويد: تمام جهان در آغاز به صورت توده بسيار عظيمى از گاز 🌪بود. ✅در جمله دوّم مى افزايد: «سپس (خلقت وارد مرحله تازه اى شد) و در اين هنگام، بخش هاى مختلف آن پيوند برقرار گشت». (فَالْتَحَمَتْ عُرَى أَشْرَاجِهَا). 👈خداوند آن توده عظيم
۹۱(بخش۷) 🔸آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان و شهاب ها امام(عليه السلام) در اين فراز، به آفرينش خورشيد🌞 و ماه 🌙و ستارگان⭐️ و فلسفه وجودى آنها اشاره کرده و با بيانى زيبا، فوايد و برکات اين کواکب آسمانى را شرح مى دهد. ✅مى فرمايد: «خداوند، خورشيد را نشانه روشنى بخش روز قرار داد (و تمام برکاتى که از روشنايى روز عايد مى شود به واسطه آن است)». (وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آيَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا). ✅«و ماه را نورى محو و کم رنگ براى (زدودن شدت تيرگى) شبها قرار داد» ( وَ قَمَرَها آيَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لِيليِها). 👈 منظور از «مَمْحُوَّه» (محو شده) همان کم رنگ بودن نور ماه، نسبت به نور خورشيد است که خداوند اين نور کم رنگ را براى کاستن مختصرى از ظلمت شب (به گونه اى که شب، فلسفه خودش را از دست ندهد و زمان آسايش و آرامش باشد) قرار داده است. 🔅به هر حال، اين تعبير هماهنگ با آيات قرآن است که هم شب و روز از آيات خدا مى شمرد و هم خورشيد و ماه را: (وَ مِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ...). ✅سپس امام(عليه السلام) به حالات ماه و خورشيد و فلسفه وجودى آنها مى پردازد و مى فرمايد: «خداوند آنها را در مسيرهايشان به حرکت در آورد. و مقدار سير آنها را در مراحلى که بايد بپيمايند معيّن فرمود، تا شب و روز را به اين وسيله، از هم جدا سازد و عدد سالها و حساب زمان (براى نظم زندگى انسانها) معلوم گردد». (وَ أَجْرَاهُمَا فِي مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا، وَ قَدَّرَ سَيْرَهُمَا فِي مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لِيُمَيِّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِبِهِمَا، وَ لِيُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِينَ والْحِسَابُ بِمَقَادِيرِهِمَا). 🔅اين همان چيزى است که در قرآن مجيد نيز با اشاره روشنى بيان شده; مى فرمايد: «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالحْسِابَ; او کسى است که خورشيد را روشنايى و ماه را نور قرار داد و براى آن منزلگاههايى مقدّر کرد تا عدد سالها و حساب (کارها) را بدانيد». 👈جدا شدن شب از روز به وسيله آفتاب و ماه، معلوم است و «مدارج» خورشيد و ماه با توجّه به آنچه تجربه ها نشان مى دهد و دانشمندان فلکى با دقّت حساب کرده اند، نيز معلوم مى شود; دايره اى را که زمين به گرد خورشيد مى گردد و در 365 روز کامل مى شود، در نظر ما زمينيان، چنان به نظر مى رسد که اين دايره مربوط به حرکت خورشيد به دور زمين است; در حالى که در واقع، خورشيد در مرکز قرار گرفته و زمين به دور آن مى چرخد، همان گونه که حرکت زمين به دور خود، که سبب پيدايش شب و روز است و در 24 ساعت کامل مى شود، در نظر ما به صورت حرکت خورشيد به دور زمين احساس مى شود. علّت اين گونه احساس ها اين است که ما زمين را ثابت مى پنداريم و تمام کواکب آسمان را به دورخود در حرکت مى بينيم. ماه نيز يک حرکت انتقالى به دور زمين دارد که در 29 روز و چند ساعت کامل مى شود و تغيير شکل ظاهر ماه در نظر ما به جهت همين حرکت دَوَرانى به دور زمين است. ميليونها سال خورشيد و ماه و کره زمين در مدار و مسير خود بدون کمترين تغيير، حرکت دارند و ما انسانها مى توانيم حساب سال و ماه را دقيقاً تعيين کنيم. به خصوص اينکه در حرکت دَوَرانى زمين به دور خورشيد، در هر ماه آن را در کنار يکى از صورتهاى فلکى مى بينيم و برجهاى دوازده گانه ماه هاى خورشيدى در همين جا شکل مى گيرد. ✅سپس به سراغ ساير ستارگان آسمان مى رود و مى فرمايد: «خداوند در فضاى آسمانها، فلک ها (مدارات کواکب) 🌒را آفريد و آنچه زينت بخش آن بود، از ستارگان مخفى و کم نور، و ستارگان پرفروغ، در آن جايگزين ساخت». (ثُمَّ عَلَّقَ فِي جَوِّهَا فَلَکَهَا، وَ نَاطَ  بِهَا زِينَتَهَا، مِنْ خَفِيَّاتِ دَرَارِيَهَا،وَ مَصَابِيحِ کَوَاکِبِهَا). 👈در اينجا امام(عليه السلام) به دو قسم از کواکب آسمان اشاره فرموده: نخست، ستارگان کوچکند 💫که امام از آنها تعبير به مرواريدهاى پنهان کرده و ديگر، ستارگان فروزان و پر نور⭐️ که از آنها تعبير به چراغها (مصابيح) فرموده است. مى دانيم تقسيم بندى ستارگان به کوچک و بزرگ، يا ريز و درشت، از ديدگاه ماست وگرنه بسيارى از اين ستارگان کوچک، از نظر حجم، فوق العاده بزرگ و حتّى از خورشيد ما، که يکى از کواکب متوسّط آسمان محسوب مى شود، بزرگترند! امّا به جهت بُعد مسافت به چشم ما کوچک مى آيند و به عکس، ستارگان درشتى هستند (مانند ستاره زهره) که جزو سيّارات منظومه شمسى است و به جهت نزديک بودنش درخشندگى فوق العاده اى دارد در حالى که سيّاره کوچکى است. به هر حال، اين ستارگان آسمان، شب را چنان زيبا و دل انگيز مى کنند که گذشته از عظمت آفرينش آنها، زيبايى شان نيز خيره کننده است. البتّه ستارگان در عالم خود، جهان مستقلّى را تشکيل مى دهند و به گفته دانشمندان، بسيارى از آنها ممکن است مسکونى بوده باشند😐
۹۱(بخش۸) 🔸آفرينش فرشتگان: در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) به آفرينش فرشتگان و مسئوليت هاى مختلفى که بر عهده دارند مى پردازد و با عباراتى بسيار زيبا و دلنشين - که به گفته «ابن ابى الحديد» آنچنان فصيح و بليغ است که فصاحت عرب را به فراموشى مى سپارد و نه تنها از نظر الفاظ، که از نظر معانى هم چنان پر محتوا و آسمانى است که عقل در آن حيران مى ماند - اين موضوع را شرح مى دهد. ✅مى فرمايد: «سپس خداوندِ سبحان، براى سکونت در آسمانها و آباد ساختن آن (با عبادت و نيايش) در بالاترين صفحه ملکوت خود، مخلوقاتى بديع از فرشتگان آفريد; تمام فواصل آسمان را با آنها پر کرد و فضاى ميان آن را از وجود فرشتگان، مالامال ساخت». (ثُمَّ خَلَقَ سُبْحانَهُ لإِسْکَانِ سَموَاتِهِ، وَ عِمَارَةِ الصَّفِيحِ الأَعْلَى مِنْ مَلَکُوتِهِ، خَلْقاً بَدِيعاً مِنْ مَلاَئِکَتِهِ، وَ مَلأَ بهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا، وَ حَشَا بِهمْ فُتُوقَ أَجْوَائِها). 👈تعبير به «ثُمَّ» مى تواند اشاره به اين باشد که آفرينش فرشتگان بعد از آفرينش زمين و موجودات زمينى باشد و ممکن است به عنوان تأخير در بيان و نه تأخير در زمان ذکر باشد احتمال دوم - با توجّه به رواياتى که آفرينش فرشتگان را قبل از آفرينش موجودات زمينى ذکر کرده است و با توجه به خطبه اوّل نهج البلاغه که شرح آن گذشت - مناسب تر به نظر مى رسد. ✅سپس مى افزايد: «(هم اکنون) صداى تسبيح تسبيح گويانِ آنها، فاصله هاى آسمان را پر کرده و در بارگاه قدس و درون حجابها و سراپرده هاى مجد و عظمت، طنين انداز است». (وَ بَيْنَ فَجَوَاتِ تِلْکَ الْفُرُوجِ زَجَلُ الْمُسَبِّحِينَ مِنْهُمْ فِي حَظَائِرِ الْقُدُسِ، وَ سُتُرَاتِ الْحُجُبِ، وَسُرَادِقَاتِ الْمَجْدِ). 👈ولى اين بدان معنا نيست که اين فرشتگان مقرّب توانسته اند به اوج معرفت پروردگار برسند; بلکه همانگونه که امام(عليه السلام) به دنبال اين سخن مى افزايد: ✅ «در ماوراى زلزله و غوغاى تسبيح آنان - که گوشها از آن کر مى شود - شعاع هاى خيره کننده نور، چشمها را از ديدن باز مى دارد و در محدوده خود متوقف مى سازد». (وَ وَرَاءَ ذلِکَ الرَّجِيجِ، الَّذِي تَسْتَکُّ، مِنْهُ الأَسْمَاعُ سُبُحَاتُ، نُور تَرْدَعُ الأَبْصارَ عَنْ بُلُوغِهَا، فَتَقِفُ خَاسِئَةً عَلَى حُدُودِهَا). 👈بديهى است مفهوم اين سخن آن نيست که خداوند متعال، محلّى در آسمانها دارد که با انوار فوق العاده شديد⚡️، از هر سو احاطه شده است; بلکه منظور اين است که مراکز مقدّسى در اين جهان هستى وجود دارد که حتّى فرشتگان از مشاهده آن عاجزند❗️; يا اينکه تعبيرات فوق کنايه از آن است که فرشتگان الهى با آن همه قُرب و عظمت و غرق عبادت و تسبيح بودن نيز، قادر به درک کنه ذات و صفات خدا نيستند و عظمت پروردگار را جز به مقدار توان خود درک نمى کنند.⛔️ 🔄به تعبير ديگر اگر اين جمله ها را بر ظاهرشان حمل و تفسير کنيم نشان مى دهد که در آسمانها مراکزى است که از قداست و نورانيّت بيشترى برخوردار است (در رواياتى نيز به اين معنا اشاره شده است). همانگونه که در روى زمين نيز مراکزى همچون کعبه🕋 و بيت المقدّس 🕌وجود دارد که همواره مورد احترام بوده، بى آنکه محلّى براى ذات پاک خدا باشد. 👈و اگر بر معناى کنايى حمل و تفسير شود، دليل بر اين است که فرشتگان با تمام عظمتى که دارند در مقام قرب پروردگار، به جايى مى رسند که از آن فراتر نمى روند; بلکه عظمت و نور پروردگار، آنها را از گذشتن از آن مرز مانع مى گردد.
۹۱(بخش۹) 🔰اوصاف فرشتگان امام(عليه السلام) در اين فراز، در ادامه بيان اوصاف فرشتگان - مخصوصاً وصف عصمت و مصونيّت از خطا و گناه - بياناتى در تکميل اين اوصاف، ذکر فرموده و ضمن هفت جمله کوتاه و پر معنا، تمام زواياى آن را روشن ساخته است. ✅نخست مى فرمايد: «سنگينى گناهان هرگز آنان را ناتوان و درمانده نساخته است (چرا که فرشتگان اصلا گناه نمى کنند)». (لَمْ تُثْقِلْهُمْ مَوصِرَاتُ الآثَامِ). 👈اشاره به اينکه معمولا گناه، انسان را در مسير اطاعت خدا سنگين بار و ناتوان مى سازد 😢و از آنجا که آنها هرگز مرتکب گناهى نمى شوند، سبکبارند و هميشه براى اطاعت آماده اند و اينکه بعضى از شارحان احتمال داده اند که منظور اين است گناهان مردم آنها را در کارشان دلسرد نمى سازد، بسيار بعيد به نظر مى رسد، چون با ساير جمله هاى اين بخش از خطبه هماهنگى ندارد.❌ ✅و در دومين جمله مى فرمايد: «رفت و آمد شب و روز، آنها را به سوى مرگ کوچ نداده است (تا ضعف بر آنها چيره شود، بنابراين، همواره آماده اطاعت فرمان الهى هستند)». (وَ لَمْ تَرْتَحِلْهُمْ عُقَبُ اللَّيَالي وَ الأَيَّام). 👈اين احتمال نيز وجود دارد که منظور، انتقال از حيات به مرگ نباشد; بلکه انتقال از اطاعت به معصيت باشد. يعنى طول زمان هرگز آنها را خسته نمى کند و از اطاعت پروردگار دور نمى سازد. ✅در سومين جمله مى افزايد: «تيرهاى شک و ترديد ايمان پر عزم آنان را هدف قرار نداده است». (وَ لَمْ تَرْمِ الشُّکُوکُ بِنَوَازِعِهَا عَزِيمَةَ إِيمَانِهمْ). ✅در جمله چهارم مى افزايد: «و گمانها بر پايگاه يقين آنان راه نيافته (و آنها را متزلزل نساخته است)». (وَ لَمْ تَعْتَرِکِ الظُّنُونُ عَلَى مَعَاقِدِ يَقِينهِمْ). ✅در پنجمين جمله مى فرمايد: «هيچ عاملى آتش کينه و حسد را در ميان آنها بر نيفروخته (تا ضعف و فتورى در کار آنها راه يابد، بنابراين، همه فرشتگان به صورت هماهنگ و بى هيچ گونه اختلافى در انجام فرمانهاى الهى عمل مى کنند)». (وَ لاَ قَدَحَتْ قَادِحَةُ الإِحَنِ فِيمَا بَيْنَهُمُْ). ✅در ششمين جمله در توصيف اين فرشتگان اضافه مى فرمايد: «هرگز حيرت و سرگردانى آنان را از معرفتى که در باطن دارند و آنچه از عظمت و هيبت و جلال الهى در درون سينه هايشان نهفته اند جدا نساخته است». (وَ لاَ سَلَبَتْهُمُ الْحَيْرَةُ مَا لاَقَ مِنْ مَعْرِفَتِهِ بِضَمائِرِهمْ، وَ مَا سَکَنَ عَنْ عَظَمَتِهِ وَ هَيْبَةِ جَلاَلَتِهِ فِي أَثْنَاءِ صُدُورِهْم). 👈اين عبارت ممکن است اشاره به اين باشد که ايمان و معرفت آنها نسبت به خداوند و صفات جمال و جلال او به قدرى قوى است که هرگز اوهام، و حيرت ناشى از آن اوهام در آن نفوذ نخواهد کرد، و چيزى از آن نخواهد کاست; در حالى که در انسانها چنين نيست، گاه افراد مؤمن در برابر صحنه هايى قرار مى گيرند که سبب حيرت و سرگردانى و تزلزل پايه هاى ايمان آنها مى شود.☹️ 👈اين احتمال نيز وجود دارد که منظور از حيرت، همان عدم دسترسى به کنه ذات و صفات او باشد که هرگز آنها را از درک اجمالى ذات و صفات باز نمى دارد و همچون پاره اى از انسانها که بر اثر عدم درک کنه ذات راه تعطيل صفات را پيش گرفته اند، نيستند. ✅سرانجام در هفتمين توصيف مى فرمايد: «وسوسه ها در وجود آنها راه پيدا نکرده، تا شک و ترديد ناشى از آن، بر فکرشان چيره شود». (وَ لَمْ تَطْمَعْ فِيهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَيْنِهَا، عَلى فِکْرِهمْ). ⬅️آنچه از مجموعه صفات بالا استفاده مى شود اين است که فرشتگان وحى، کمترين اشتباه و خطا و شک و ترديد و سستى و تقصير در وجودشان راه ندارد; بلکه امانت در وحى الهى را کاملا رعايت مى کنند و از طرق روشنى که براى آنها قرار داده شده است در نخستين فرصت به انبيا ابلاغ مى نمايند. ✴️در ضمن اين کلام شريف پيامى براى همه انسانها - مخصوصاً مبلّغان دينى👳‍♂ و نويسندگان اسلامى - دارد که براى ابلاغ صحيح دعوت انبيا به مردم، نهايت دقّت، امانت، ايمان، استقامت و دورى از هرگونه وسوسه و شک و ترديد و حقد و حسد لازم است.
۹۱(بخش۱۰) در این بخش امام علیه السلام، ضمن چهار جمله، توصيف کاملى از وضع اين فرشتگان بزرگ و والاقدر مى کند. ✅مى فرمايد: «اشتغال به عبادت پروردگار، تمام وجود آنها را پر کرده و حقيقت ايمان، ميان آنان و معرفت او پيوند داده و يقين به پروردگار آنها را تا سر حدّ عشق به او پيش برده و (به همين دليل) به خاطر علاقه اى که به آنچه نزد خداست دارند به چيزى که نزد غير اوست نمى انديشند». (قَدْ اسْتَفْرَغَتْهُمْ أَشْغَالُ عِبَادَتِهِ، وَ وَصَلَتْ حَقَائِقُ الإِيِمَانِ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ، وَ قَطَعَهُمُ الإِيقَانُ بِهِ إِلى الْوَلَهِ إِليْهِ، وَ لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلى مَا عِنْدَ غَيْرِهِ). 👈اين تعبيرات چهارگانه به يقين با يکديگر در ارتباطند; اشتغال به عبادتِ پروردگار، سبب تقويت ايمان هر چه بيشتر مى شود و قوّت ايمان، سرانجام به عشق منتهى مى گردد و هنگامى که عشق او وجود انسان، يا فرشته را پر کند، به غير او نمى انديشد و جز آنچه نزد اوست نمى طلبد. 🔅در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) چنين نقل مى کند: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشَقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا، وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ، وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ، وَ تَفَرَّغَ لَهَا; فَهُوَ لايُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنيَا عَلَى عُسْر، أَمْ عَلَى يُسْر; برترين مردم کسى است که عاشق عبادت و بندگى باشد و آن را در آغوش گيرد و با قلبش آن را دوست داشته باشد و با تمام جسد آن را لمس کند و يکباره به آن پردازد; چنين کسى اعتنايى به وضع دنياى خود ندارد که آيا در زحمت است يا راحت»❤️ 🔰صفات والاى فرشتگان در اين بخش از خطبه امام(عليه السلام) به شرح بيشترى از صفات فرشتگان و مقام معرفت و عشق آنان به پروردگار و مراتب عبادت و خشوع و خضوع آنها مى پردازد و در واقع به طور عمده به سه وصف از اوصاف آنها که به شکل هاى مختلف و تعبيرات بسيار زيبا بيان شده، اشاره مى کند: گويى امام(عليه السلام) با اين سخنان مردم را به پيوستن به آنان و سرمشق گرفتن از آنها دعوت مى کند که چگونه راه و رسم معرفت و حضور و خلوص و بندگى مستمر را در پيش گيرند. ✅مى فرمايد: «آنها شيرينى معرفتش را چشيده و از جام محبّتش سيراب شده اند، و (در عين حال) خوف او در اعماق جانشان جايگزين شده است». (قَدْ ذَاقُوا حَلاَوَةَ مَعْرِفَتِهِ، وَ شَرِبُوا بِالْکَأْسِ الرَّوِيَّةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ، وَ تَمَکَّنَتْ مِنْ سُوَيْدَاءِ قُلُوبِهِمْ وَ شِيجَةُ خِيفَتِهِ). 👈تعبير به: «چشيدن شيرينى معرفت و سيراب شدن از جام سرشار محبت» نشان مى دهد که معرفت وعشق پروردگار را با تمام وجود خود درک کرده اند و در اعماق هستى آنها نفوذ کرده; و تعبير به «تَمَکَّنَتْ...» نشان مى دهد که خوف پروردگار نيز در اعماق دلهاى آنها ريشه دوانده و اين خوف و رجا تمام نيروهايشان را در مسير اطاعت پروردگار به کار انداخته است; چرا که محبّت و اميدوارىِ بى خوف، انسان را به غفلت و غرور وا مى دارد و خوفِ بدونِ اميدوارى و محبّت، او را به نااميدى و يأس و سکون مى کشاند. ✅به همين دليل، به دنبال اين اوصاف مى فرمايد: «لذا قامتشان از کثرت اطاعت و عبادت خم شده است». (فَحَنَوْا بِطُولِ الطَّاعَةِ اعْتِدَالَ ظُهُورِهمْ). 👈اشاره به اينکه آنها دائماً در برابر پروردگار کمال خضوع و تسليم را دارند. ✅«ولى با اين حال، رغبت فراوان آنها به عبادت او، حال تضرّع و نشاط آنها را از بين نبرده است (و هرگز ملال و کلالى به آنها دست نمى دهد)». (وَ لَمْ يُنْفِدْ طُولُ الرَّغْبَةِ إِلَيْهِ مَادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ). 👈نه همچون افراد بى معرفت و تهى از عشق و محبّت و خوف و رجاء، که با اندک عبادتى خسته و دلسرد و بى ميل و رغبت مى شوند!😢 ✅سپس در ادامه اين سخن به نکته مهم ديگرى پرداخته، مى فرمايد: «مقام برجسته آنان (نزد پروردگار) طوق خشوع را از گردنشان باز نکرده و خودبينى و عُجب، آنها را فرا نگرفته است، تا اعمال گذشته خود را بسيار بشمرند! (و در خود فرو روند) و خضوع و کوچکى در برابر ذات با عظمتش، جائى براى بزرگ شمردن حسنات خود باقى نگذارده است». (وَ لاَ أَطْلَقَ عَنْهُمْ عَظِيمُ الزُّلْفَةِ رِبَقَ خُشُوعِهمْ، وَ لَمْ يَتَوَلَّهُمْ الإِعْجَابُ فَيَسْتَکْثِرُوا مَا سَلَفَ مِنْهُمْ وَ لاَ تَرَکَتْ لَهُمُ اسْتِکَانَةُ الإِجْلاَلِ نَصِيباً فِي تَعْظِيمِ حَسَنَاتِهمْ). 👈نکته لطيفى که در اين سخن نهفته شده است و بعضى از شارحان نهج البلاغه به آن اشاره کرده اند اين است که آنهايى که به سلاطين و شاهان و شخصيتهاى انسانى - که ظاهراً بزرگ و با عظمتند - نزديک مى شوند به زودى در مى يابند که آنها هر قدر ظاهراً بزرگ و قدرتمند باشند، قدرتشان محدود و پايان پذير است و نزديکان آنها مى توانند روزى به همان قدرت يا بيش از آن برسند. همين معنا سبب مى شود
۹۱(بخش۱۱) 💠باز صفات والاى ديگرى از فرشتگان: در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) به سراغ اوصاف ديگرى از فرشتگان مى رود (و گويى به آدميان توصيه مى کند که اگر مى خواهيد به شکل فرشتگان در آييد و راه قُرب الى الله را ادامه دهيد بايد اين اوصاف را براى خود فراهم سازيد.) نخست به مقام توحيد افعالى آنها و توجّه خاصّ آنان به خداوند يکتا و صرف نظر کردن از غير او اشاره کرده، مى فرمايد: ✅«آنها (عشق به) خداوندى را که صاحب عرش است، ذخيره روز بى نوايى خود قرار داده، و در آن هنگام که خلق به مخلوقات مى انديشند آنها تمام توجّه خود را متوجّه خالق ساخته اند». (قَدِ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخِيرَةً لِيَوْمِ فَاقَتِهمْ، وَ يَمَّمُوهُ عِنْدَ انْقِطَاعِ الْخَلْقِ إِلى المَخْلُوقِينَ بِرَغْبَتِهمْ). 👈تعبير به «ذَخِيرَةً لِيَوْمِ فَاقَتِهِمْ» نشان مى دهد که فرشتگان نيز در روز قيامت حساب و کتاب و پاداش و جزايى دارند! ✅سپس مى افزايد: «آنها هيچگاه عبادت او را پايان نمى دهند (چرا که) علاقه آنها به لزوم عبادت پروردگار، از رجاء و خوف روز افزون او - که هرگز از دل آنها برکنده نمى شود - سرچشمه مى گيرد». (لاَ يَقْطَعُونَ أَمَدَ غَايَةِ عِبَادَتِهِ وَ لاَ يَرْجِعُ بِهِمُ الإسْتِهْتارُ بِلُزُومِ طَاعَتِهِ، إِلاَّ إِلَى مَوَادَّ مِنْ قُلُوبِهمْ غَيْرِ مُنْقَطِعَة مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِهِ). ✅در جمله بعد تأکيد مى کند که: «هرگز اسباب خوف پروردگار، از آنها قطع نشده تا در تلاش و کوشش خود سستى کنند» (لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ، فَيَنُوا في جِدِّهِمْ). ✅سپس اين سخن را با جمله ديگرى تکميل مى فرمايد و آن اينکه: «طمع ها آنها را اسير چنگال خود نکرده، تا سرعت سعى (در امور دنيا) را بر کوشش خود (در کار آخرت و طاعت پروردگار) مقدّم دارند».(و لَمْ تَاْسيرْهُمُ الاَْطْمَاعُ فَيُؤْثِروُا وَ شِيکَ السَّعْيِ عَلى اجْتِهَادِهِمْ). ⚠️آرى، آنچه انسان را در طريق بندگى حق سست مى کند اسارت در چنگال هوس ها و طمع هاست که نيروهاى خلاّق را به خود جذب کرده و از اطاعت خدا دور مى سازد. ✅در توصيفى ديگر درباره فرشتگان مى فرمايد: «آنها اعمال گذشته خود را بزرگ نشمرده اند که اگر بزرگ مى شمردند اميدوارى (بيش از حدّ) آنها خوفشان را از بين مى برد».(لَمْ يَسْتَعْظِمُوا مَا مَضَى مِنْ أَعْمَالِهِمْ، وَ لَوِاسْتَعْظَمُوا ذلِکَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَ جَلِهِمْ). 👈اين، درس ديگرى است براى همه انسانها تا هميشه اعمال خويش را در پيشگاه خدا کوچک بشمرند، که اگر بزرگ بشمرند سبب دلبستگى و اميدوارى به آن مى شود و آنان را در اعمال آينده، سست مى سازد و خوف از خدا را - که يکى از عوامل مهمّ حرکت به سوى کمال است - از ميان مى برد.📛 گذشته از اين، ما چه هستيم که اعمال ما چيزى باشد که لايق درگاه او باشد⁉️ ✨در بعضى از صفات گذشته سخن از عدم اعجاب ملائکه نسبت به خود و اعمال خويش بود و در اينجا سخن از تأثير اعجاب در غلبه يافتن رجا بر خوف است که رهروان راه حق را از راه باز مى دارد! چرا که طبيعى است هرگاه کسى اعمال خود را در پيشگاه خدا بزرگ بشمرد، حالت طلبکارى در خود احساس مى کند🧐 و شخصى که خود را طلبکار مى داند اعمالى را که انجام داده کافى مى شمرد و از پيمودن راه تکامل باز مى ماند.❌
۹۱(بخش۱۲) 💠ظاهر شدن خشکى ها و آرام شدن درياها در خطبه اوّل «نهج البلاغه» خوانديم که امام(عليه السلام) هنگام شرح آفرينش زمين فرمود: «خداوند نخست آبى جارى💧 ساخت که امواجى متلاطم و متراکم داشت و آن را بر پشت تندبادى شديد🌪، سوار کرد; سپس به وسيله باد و طوفان شديد💨، امواج آب را به هم زد تا کف هايى بر روى آب نمايان شد و از آن کف هاى عظيم، آسمانها (و زمين) را آفريد». در اين بخش از خطبه مورد بحث نيز، اشاره به مطلبى همانند آن مى کند: با تعبيرات تازه و جالب! ✅ نخست مى فرمايد: «زمين را بر روى امواج پر هيجان 🌊و درياهاى مملو از آب قرار داد» (کَبَسَ الأَرْضَ عَلى مَوْرِ أَمْوَاج مُسْتَفْحِلَة، وَلُجَجِ بِحَار زَاخِرَة). ✅«امواجى که قسمتهاى بالاى آن متلاطم بود و پيوسته به هم مى خورد و لايه اى از کف - همانند کفهاى دهان شتر - به هنگام مستى، بر روى آنها پديد آمد!»(تَلْتَطِمُ أَوَاذِيُّ أَمْوَاجِهَا، وَ تَصْطَفِقُ مُتَقَاذِفَاتُ أَثْبَاجِها، وَ تَرْغُو زَبَداً کَالْفُحُولِ عِنْدَ هِيَاجِهَا). 👈البته تعبيراتى مانند موج، دريا و کف و امثال آن براى امورى که قبل از آفرينش اين جهان وجود داشت يعنى در آن زمانى که نه آبى بود نه دريا نه کف ها و نه حتّى شب و روز، تشبيهاتى است که مى تواند شَبَحى از آن جريان ها را در برابر ما مجسّم سازد. 👈اين تعبيرات ممکن است اشاره به موادّ مذابى باشد که در آغاز آفرينش وجود داشت و پيوسته بر اثر انفجارات عظيم متلاطم بود و به هم مى خورد و بخشهايى از موادّ آن، شبيه کف هاى عظيم، بر روى اين موادِ مذابِ بسيار گسترده، نمايان گشت که با حرکات دَوَرانى و يا بر اثر انفجارهاى درونى که هيچ کس جز خدا نمى داند، به فضا پرتاب شد و زمين و کواکب و سيّارات را به وجود آورد. ✅سپس امام(عليه السلام) به مرحله ديگرى از مراحل پيدايش جهان اشاره کرده، مى فرمايد: «قسمتهاى سرکش آب پرتلاطم، بر اثر سنگينى، خضوع نموده و هيجان آن بر اثر تماس با سينه زمين فرو نشست و کاملا تسليم و رام شد; چرا که زمين با پشت، بر آن مى غلتيد». (فَخَضَعَ جِمَاحُ الْمَاءِ الْمُتلاَطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا، وَ سَکَنَ هَيْجُ ارْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ بِکَلْکَلِهَا، وَ ذَلَّ مُسْتَخْذِياً إِذْ تَمَعَّکَتْ عَلَيْهِ بَکَوَاهِلِهَا). ✅«و به اين ترتيب آبها بعد از آن همه سر و صدا که بر اثر امواج خروشان پيدا شده بود، ساکن و آرام شد و همچون اسب افسار شده اى اسير و رام گشت!». (فَأَصْبَحَ بَعْدَ اصْطِخَابِ أَمْوَاجِهِ، سَاجِياً مَقْهُوراً، وَ فِي حَکَمَةِ الذُّلٌ مُنْقَاداً أَسِيراً). 👈از اين تعبيرات چنين استفاده مى شود که پيدايش زمين (و کرات ديگر آسمانى) بر روى مادّه مذاب نخستين، تدريجاً سبب آرامش آن گرديد و شور و هيجانش فرو نشست. 👈اين احتمال نيز وجود دارد که اين تعبيرات اشاره به باران هاى سيلابى 💦آغاز پيدايش کره زمين باشد که اقيانوس هاى بسيار متلاطمى را تشکيل داد، ولى امواج خروشان آن تدريجاً تحت تأثير جاذبه زمين فرو نشست و آرامشى نسبى در سطح اقيانوس ها پيدا شد و خشکى ها تدريجاً از زير آب، سر برآورد، چه آنکه در جمله هاى بعد مى افزايد: ✅«زمين آرام شد و خشکى هاى آن، از دل امواج تدريجاً ظاهر و گسترده گشت و آب را از کبر و غرور و نشاط بى حد، باز داشت و از شدّت حرکاتش کاست، و بعد از آن همه جوش و خروش ساکن شد و پس از آن همه جستوخيز متکبّرانه، به جاى خود ايستاد». (وَ سَکَنَتِ الأَرْضُ مَدْحُوَّةً فِي لُجَّةِ تَيَّارِهِ، وَرَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ بَأْوِهِ وَ اعْتِلاَئِهِ، وَ شُمُوخِ أَنْفِهِ وَ سُمُوِّ غُلَوَائِهِ وَ کَعَمَتْهُ عَلَى کِظَّةِ جَرْيَتِهِ، فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقَاتِهِ، وَ لَبَدَ بَعْدَ زَيَفَانِ وَ ثَبَاتِهِ). 👈به اين ترتيب، طوفانهاى نخستين فرو نشست و باران هاى سيلابى قطع شد و امواج خروشان درياها بعد از آن همه جست و خيز آرام گرفت و کره زمين آماده براى پذيرش حيات و پيمودن مراحل آمادگى براى اين موضوع شد، همانگونه که امام(عليه السلام) در فراز بعد به آن اشاره خواهد فرمود. 🔰بعضى از شارحان «نهج البلاغه» از تعبيرات بالا چنين استفاده کرده اند که آفرينش آب در فضا پيش از پيدايش کره زمين بوده❗️; ولى همانگونه که در بالا اشاره شد تعبير به آب ممکن است اشاره به موادّ مذاب سيّالى بوده باشد که قبل از پيدايش آسمان و زمين وجود داشت و از درون آن، سيّارات و کرات و از جمله کره زمين به وجود آمد.
۹۱ (بخش۱۳) 💠ابرهاى باران زا و حيات زمين هاى مرده امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه به يکى ديگر از مهم ترين نعمت هاى الهى که بدون آن حيات و زندگى بر صفحه زمين غير ممکن است اشاره مى فرمايد و با تعبيراتى بسيار زيبا و جالب و روح پرور آن را شرح مى دهد; مى گويد: ✅«سپس خداوند هيچ يک از بلندى هاى زمين را که آب چشمه ها به نقاط مرتفع آن نمى رسد، و جدولهاى نهرها به آن راه ندارد، به حال خود وانگذاشت; بلکه (براى آبيارى آنها) ابرهايى☁️ آفريد تا قسمت هاى مرده آن را زنده کند و گياهان🌱 آن را بروياند». (ثُمَّ لَمْ يَدَعْ جُرُزَ الأَرْضِ الَّتِي تَقْصُرُ مِيَاهُ الْعُيُونِ عَنْ رَوَابِيهَا، وَ لاَ تَجِدُ جَدَاوِلُ الأَنْهَارِ ذَرِيعَةً إِلى بُلُوغِهَا، حَتَّى أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَةَ سَحَاب تُحْيِي مَوَاتَهَا، وَ تَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا). 👈جالب اينکه امام(عليه السلام) به اقسام سه گانه آبيارى ها در اين بحث کوتاه اشاره کرده: 💧 آبيارى هايى که به طور طبيعى به وسيله چشمه هاى پر آب صورت مى گيرد و آبيارى هايى که از طريق کشيدن جدولهاى مختلف و هدايت آبِ نهرهاى طبيعى، از طريق اين جدولها، به مناطقى که آب از دسترس آن بيرون است، صورت مى گيرد و آبيارى از طريق باران که از همه مهم تر است; چرا که در زمين مناطقى وجود دارد که جز به وسيله آب باران آبيارى نمى شود و اين مناطق بسيار زياد است; اگر ابرها مأموريّت آبيارى اين مناطق را نداشتند. قسمت عمده روى زمين خشک و مرده بود🌅 به هر حال، خداوند اين مأموريت مهم را بر دوش ابرها نهاده است. امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن شرح اين مطلب را به زيباترين وجهى بيان فرموده است. ✅ مى گويد: «خداوند قطعات درخشنده و پراکنده و جداى ابرها را به هم پيوست، تا درياهايى از آب که در ابرها نهفته بود، سخت به حرکت درآمد (و آماده نزول شد) و برق در اطرافش درخشيدن گرفت و از درخشندگى آن در ابرهاى سفيد کوه پيکر و متراکم، چيزى کاسته نشد (و همچنان ادامه يافت) در حالى که (از شدّت سنگينى) به زمين نزديک شده بود. در اين هنگام، باد جنوب باران را همچون شيرى از پستان حيوان بدوشيد و به شدّت بر زمين فرو ريخت». (أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْد افْتِرَاق لُمَعِهِ،وَ تَبَايُنِ قَزَعِهِ، حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فِيْهِ وَ الْتَمَعَ بَرْقُهُ فِي کُفَفِهِ، وَ لَمْ يَنَمْ وَمِيضُهُ فِي کَنَهْوَرِ رَبَابِهِ، وَ مُتَرَاکِمِ سَحَابِهِ، أَرْسَلَهُ سَحّاًبا مُتَدَارِکاً، قَدْ أَسَفَّ هَيْدَبُهُ،  تَمْرِيهِ الْجَنُوبُ دِرَرَ أَهَاضِيبِهِ، وَ دُفَعَ شَآبِيبِهِ)). 👈در اين تعبيرات زيبا، نکات علمى مهمّى نهفته است; نخست اشاره به مأموريّت بادها 💨مى کند که قطعات پراکنده ابر را که از درياها بر خاسته اند به هم مى پيوندد تا بارانى گسترده و سيراب کننده به وجود آيد. 👈سپس به تراکم و فشار ابرها بر يکديگر که آنها را آماده نزول باران مى کند و آن گاه به نقش جرقّه هاى برق، در يارى ابرها و کمک کردن براى ريزش باران دارد، اشاره مى کند; زيرا مى دانيم برق ها که بر اثر الکتريسته مثبت و منفى ابرها به وجود مى آيد مقدار زيادى از هواى اطراف را جذب مى کند و از فشار هوا مى کاهد و در شرايط جوّى کم فشار، ابر آماده باران مى شود. 👈در ادامه اشاره به نقش بادها مى کند که همچون انگشتانى که شير را از پستان مى دوشد باران را از ابر جدا مى سازد و در همه جا پخش مى کند. ➖تعبير به: «دوشيدن ابرها بوسيله بادها»، نشان مى دهد که بادها نقش مهمى در ريزش باران دارند و در واقع چنين است; زيرا از يک سو، فضا را خنک تر مى کنند و از سوى ديگر از فشار جوّ مى کاهند که هر دو عاملى است براى فرو ريختن باران از ابرها. تکيه بر باد جنوب (بادهايى که از جنوب به سمت شمال مى وزد) به خاطر آن است که بيشترين رطوبت و ابر به وسيله آن منتقل مى شود. سپس در ادامه اين سخن، از آثار حيات بخش باران در سرتاسر زمين و برکات و فوايد آن سخن مى گويد و ✅ مى فرمايد: «هنگامى که ابرها سينه بر زمين نهادند، و آبهاى فراوان (سنگينى) را که بر دوش داشتند فرو گذاردند خداوند به وسيله آن از زمين هاى خشک و بى گياه، نباتات فراوانى رويانيد و از دامنه کوههاى کم گياه، سبزه بسيار خارج ساخت». (فَلَمَّا أَلْقَتِ السَّحابُ بَرْکَ بِوَانَيْهَا وَ بَعَاعَ مَا أسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْءِ المَحْمُولِ عَلَيْهَا، أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ الأَرْضِ النَّبَاتَ، وَ مِنْ زُعْرِ الْجِبَالِ الأَعْشَابَ). 👈تعبيرات زيباى بالا چنين نشان مى دهد که گويى ابرها باردار هستند و به هنگام نزول بارانهاى سنگين، بار خود را بر زمين مى نهند. در ادامه اين سخن امام(عليه السلام) زيبايى هاى جهان طبيعت را که زاييده نزول بارانهاست به تصوير کشيده، ✅چنين مى فرمايد: «پس زمين به زيور باغهايش غرق نشاط و شادى شد، و با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشيده
۹۱(بخش۱۴) 🌠آفرينش آدم و بعثت پيامبران: در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) به مسأله آفرينش آدم بعد از مهيّا شدن زمين در تمام جهات مى پردازد ✅و مى فرمايد: «هنگامى که خداوند زمين خود را آماده ساخت و فرمان خويش را (در تمام جهات) نافذ کرد، آدم را از ميان تمام آفريده ها برگزيد و او را نخستين و برترين خلق خويش قرار داد!» (فَلَمَّا مَهَدَ أَرْضَهُ، وَ أَنْفَذَ أَمْرَهُ، اخْتَارَ آدَمَ، عَلَيْهِ السَّلامُ، خِيرَةً مِنْ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُ أَوَّلَ جِبِلَّتِهِ). 👈تعبير به «أَوَّلِ جِبِلَّتِهِ» (نخستين مخلوق خود) ممکن است اشاره به نخستين انسان از نظر ترتيب زمانى باشد، و يا نخستين مخلوق از نظر موقعيّت و مقام، و يا هر دو. ✅سپس مى افزايد: «خداوند او را در بهشت خود جاى داد و غذاهاى فراوان و گوارا در اختيارش نهاد و (در عين حال) پيشاپيش از آنچه ممنوعش کرده بود وى را بر حذر داشت، و آگاهش ساخت که اقدام بر آن (تناول از درخت ممنوع) سبب نافرمانى او خواهد بود و مقام و منزلتش را به خطر مى افکند!». (وَ أَسْکَنَهُ جَنَّتَهُ، وَ أَرْغَدَ فِيهَا أُکُلَهُ، وَ أَوْعَزَ إِلَيْهِ فِيمَا نَهَاهُ عَنْهُ، وَ أَعْلَمَهُ أَنَّ فِي الإِقْدَامِ عَلَيْهِ التَّعَرُّضَ لِمَعْصِيَتِهِ، وَ الْمُخَاطَرَةَ بِمَنْزَلَتِهِ)⚠️ 👈آرى، خداوند آدم(عليه السلام) را در بهشت زمين (باغى بسيار خرّم و سرسبز و پر از ميوه ها از باغ هاى روى زمين) جاى داد و جمله «فَلَمَّا مَهَدَ أَرْضَهُ» گواه روشن اين معناست. سپس گفتنى ها را به آدم گفت و امر و نهى خويش را به عنوان نخستين تکليف براى آدم بيان کرد و از عاقبت شوم نافرمانى او را باخبر ساخت. ✅سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى افزايد: «امّا آدم اقدام بر آن چيزى که از آن نهى شده بود کرد، و علم خداوند درباره او به وقوع پيوست». (فَأَقْدَمَ عَلَى مَا نَهَاهُ عَنْهُ- مُوَافَاةً لِسَابِقِ عِلْمِهِ-)☹️ 👈ممکن است در ابتدا چنين به نظر رسد، که تعبير «مُوَافَاةً لِسَابِقِ عِلْمِهِ» نشان مى دهد که آدم مجبور بود راه نافرمانى را بپيمايد، چرا که در علم خداوند اين معنا گذشته بود (و اين همان شُبهه معروف طرفداران جبر در مسأله علم ازلى خداوند است). 👈ولى همانگونه که در بحث جبر و تفويض به طور مشروح گفته ايم; هرگز علم ازلى سبب اجبار بر عمل نمى شود! چرا که خداوند مى دانسته، آدم از روى اختيار اقدام به چنين کارى مى کند; درست مثل اينکه استادى بداند فلان شاگرد او، به خاطر کوتاهى در درس و بحث، آخر سال رفوزه مى شود. به يقين اين علم و آگاهى، شاگرد او را مجبور بر اين کار نمى کند. چرا که او مى داند، شاگردش با علم و اختيار خود راه خطا مى رود; به خاطر تنبلى و تن پرورى و يا به هر دليل ديگر. و به همين دليل، بعد از اين کار مورد مؤاخذه قرار گرفت و به او گفته شد: «أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُما الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّيْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ; آيا شما را (تو و همسرت را) از آن درخت نهى نکردم و نگفتم شيطان😈 دشمن آشکار شماست»📛 👈اگر آدم واقعاً مجبور بود، چگونه خداوند حکيم او را بر چيزى که اختيار نداشته مؤاخذه مى کند و نيز چرا آدم از کرده خود پشيمان مى شود و توبه مى نمايد و چرا خداوند حکيم او را به خاطر اين کار از بهشت خارج مى کند؟ تمام اينها دليل بر آن است که علم ازلى خداوند، هيچ گونه تضادّى با اختيار آدم و ديگران نداشته و ندارد.👌 ✅سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «خداوند او را بعد از توبه از بهشت فرو فرستاد تا با کمک نسل خود، زمين را آباد سازد، و حجّت را بر بندگانش، اقامه کند». (فَأَهْبَطَهُ بَعْدَ التَّوْبَةِ لِيَعْمُرَ أَرْضَهُ بِنَسْلِهِ، وَ لِيُقِيمَ الْحُجَّةَ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ). 👈با توجه به عبارت گذشته، که مى فرمود: خداوند آدم را در زمين جاى داد، استفاده مى شود که منظور از هبوط و نزول آدم، هبوط ونزول مکانى نيست; بلکه مقامى است✔️; يعنى خداوند آدم را از آن مقام والايى که داشت به خاطر اين ترک اُولى تنزّل داد. 👈تعبير به عمران و آبادسازى به وسيله آدم و نسل او نشان مى دهد که بايد هدف همه انسانها عمران و آبادى زمين باشد، نه تخريب آن به وسيله جنگها و اختلافات ويرانگر و يا تنبلى و سستى و بيکارى و يا حتّى تخريب محيط زيست! 🤔 و جالب اينکه اين عمران و آبادى بعد از توبه صورت گرفته و تا انسان از خطاهاى خود توبه نکند توفيق اين عمران و آبادى دست نمى دهد. 🔅در قرآن مجيد نيز مى خوانيم: «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِيِهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ; اوست که شما را از زمين آفريد و آبادى آن را به شما واگذاشت; پس از او آمرزش بطلبيد سپس به سوى او باز گرديد (و به عمران و آبادى زمين بپردازيد)» در ضمن از جمله «فَأَهْبَطَهُ بَعْدَ التَّوْبَةِ» به خوبى استفاده مى شود که هبوط آدم بعد از توبه
۹۱ (بخش۱۵) 🌠روزى، وسيله بزرگ آزمايش انسان در ادامه بحث هاى گذشته پيرامون اتمام حجت از سوى پروردگار به وسيله فرستادن پيامبران و نزول کتب آسمانى و دلايل قوى و روشن، امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه به دو وسيله آزمون الهى نسبت به بندگان در مراحل مختلف تکليف اشاره مى کند. ✅نخست مى فرمايد: «خداوند روزى ها را مقدّر کرد و اندازه گيرى فرمود; گاه آن را زياد و گاه کم نمود; گاه با تنگى و گاه با وسعت، روزىِ (بندگان) را تقيسم کرد». (وَ قَدَّرَ الأرْزَاقَ فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَها، وَ قَسَّمَهَا عَلَى الضِّيقِ والسَّعَة). 👈و از آنجا که ممکن است اين چنين توّهم شود که تفاوت گذاشتن ميان بندگان، با عدالت سازگار نيست ✅در جمله بعد مى افزايد: «خداوند ارزاق را به طور عادلانه تقسيم کرد». (فَعَدَلَ فِيهَا). 👈اشاره به اين که عدالت به معناى مساوات و برابرى نيست; بلکه عدالت آن است که به هر کس آنچه مصلحت او است بدهند چنان که در حديثى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)آمده است که فرمود: 🔅خداوند مى فرمايد: «إِنَّ مِنْ عِبَادِىَ الْمُؤْمِنينَ مَنْ لاَيُصْلِحُهُ إِلاَّ الْفَاقَةَ وَ لَوْ أَغْنَيْتُهُ لأَفْسَدَهُ ذلِکَ، وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِي مَنْ لاَيُصْلِحُهُ إِلاَّ الصِّحَّةَ وَ لَوْ أَمْرضْتُهُ لأَفْسَدَهُ ذلِکَ...; بعضى از بندگان با ايمان من هستند که جز تنگدستى آنها را اصلاح نمى کند و اگر آنها را غنى سازم موجب فسادشان مى شود و بعضى از بندگان من هستند که جز سلامت (و غنا) آنها را اصلاح نمى کند و اگر آنها را بيمار (و فقير) کنم موجب فسادشان مى شود; (بنابراين به هر يک آنچه سبب صلاح حالشان مى شود مى دهم)». ✅سپس در اين زمينه شرح بيشترى مى دهد; مى فرمايد: «هدف از آن تقسيم اين بوده است که هر که را بخواهد به وسعت روزى، يا تنگى آن بيازمايد (و به تعبير ديگر:) به وسيله آن، شکر و صبر غنى و فقير را امتحان کند». (لِيَبْتَلِيَ مَنْ أَرَادَ بِمَيْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا، وَ لِيَخْتَبِرَ بِذلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِيِّهَا وَ فَقِيرِهَا). 👈ممکن است اين تفاوت در اشخاص مختلف باشد; گروهى از نعمت فراوان بهره گيرند تا در ميدان آزمايش نشان دهند که آيا شکر اين همه نعمت را به جا مى آورند و بخشى از ثروت خداداد را در اختيار محرومان قرار مى دهند و آنچه را دارند در جاى خود مصرف مى کنند، يا به عکس، فزونى ثروت آنها را از خدا و خلق بيگانه مى کند و در غرور و غفلت فرو مى برد; 🙄 يا اين که تنگى روزى، صبر و استقامت آنها را درهم مى شکند و آنان را به حرام و ناشکرى و اعتراض بر پروردگار وادار مى سازد.⚠️ ✔️حتّى در يک انسان ممکن است هر دو حالت واقع شود: گاه غنى و بى نياز، و گاه فقير و تنگدست; و هر کدام از اين دو، ميدان آزمون الهى است، ميدان آزمون شکر و صبر و عدم استقامت و بى تابى. در ادامه اين سخن، به اين نکته اشاره مى کند که فقر و غنا و سلامتى و بيمارى🤒، چنان از هم جدا نيستند که انسان بتواند بر يکى تکيه کند; بلکه چنان به هم نزديک يا آميخته اند که بر هيچ يک نمى توان اعتماد کرد; ✅ مى فرمايد: «سپس روزىِ وسيع را با باقى مانده فقر و بيچارگى درآميخت، و تندرستى را با حوادث دردناک توأم ساخت، و شادى و سرور را با غصّه و اندوه قرين کرد». (ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِيلَ فَاقَتِهَا، وَ بِسَلاَمَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا، وَ بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا).😢 👈با توجّه به اينکه «عقابيل» جمع «عقبوله» (بر وزن جرثومه) به معناى بقاياى بيمارى و مشکلات و آثارى که از «تب»🤒 به صورت «تبخال» بر لبها باقى مى ماند، مى باشد; تعبير بالا نشان مى دهد که مشکلات و گرفتارى ها و آثار و بقاياى آن، همواره در کنار خوشى ها و راحتى ها قرار دارد و هرگز از آن جدا نمى شود 👌 👈و جمله «بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا» تأکيد ديگرى بر اين معنا است; چرا که «أَتْرَاح» جمع «ترح» (بر وزن فرح) به معناى غم و اندوه است; در نتيجه امام(عليه السلام) مى فرمايد: «شادى ها با اندوه ها آميخته و غصّه ها در کنار شادمانى نشسته است».✔️
۹۱(بخش۱۶) 🔰او از همه چيز آگاه است: با دقّت در بخش هاى مختلف اين خطبه عجيب، روشن مى شود که امام(عليه السلام) يک مسير بسيار حساب شده را در «معرفة الله» و سپس شناخت اين جهان و بعد از آن، معرفت انسان و تربيت او پيموده است; با بيانى که دقيقاً خواننده را در مراحل مختلف اين مسير طولانى رهبرى مى کند و به سر منزل مقصود، يعنى پرروش يک انسان کامل مى رساند. در فصل گذشته، بعد از بيان آفرينش زمين و منابع حياتى آن و سپس آفرينش آدم و سرگذشت عبرت انگيز او در بهشت و سپس انتقال به زمين، پيرامون تقسيم ارزاق و تعيين آجال و سرآمد عمرها سخنان دقيق و بيدادگرى فرمود. براى تکميل اين مباحث، در اين بخش از خطبه، سخن ازعلم خداوند درباره همه چيز و همه کس، در همه جا و در همه زمان و اسرار درون و برون مى گويد و با تعبيرات بسيار دقيق و ظريف و لطيف، انگشت روى جزئيّات آن مى گذارد; به گونه اى که انسان با تمام وجود خود احساس مى کند که همه عالم محضر خداست و تمام حرکات و سَکَناتش، در حضور او انجام مى شود; همان احساسى که مهمترين پايه تربيت و سوق به خوبى ها و جدايى از بدى هاست.👌 ✅مى فرمايد: «خداوند از اسراسر پنهانى رازداران، آگاه است و از نجواى آنان که آهسته سخن مى گويند باخبر است و به آنچه به اذهان به واسطه گمان خطور مى کند و از تصميماتى که به يقين مى پيوندد، آگاهى دارد». (عَالِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمَائِرِ الْمُضْمِرِينَ، وَ نَجْوَى الْمُتَخَافِتِينَ، وَ خَواطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ، وَ عُقَدِ عَزِيمَاتِ الْيَقِينِ). 👈در واقع، آنچه به ذهن مى آيد، گاهى واقعيّت هاست و گاه اوهام و پندارها; گاهى تصميم و اراده قطعى است و گاه شک و ترديد; گاه از درون وجود انسان مى جوشد و گاه از طريق سخنان محرمانه اين و آن به او منتقل شده; خدا از تمام اينها آگاه و باخبر است. ✅سپس مى افزايد: «خداوند برق نگاه هاى خيانت آميز چشم ها را که از لابه لاى پلک ها خارج مى شود مى بيند و از آنچه در نهان گاه دلها قرار دارد و آنچه در پشت پرده هاى ظلمانى غيب پوشيده و پنهان است و از آنچه پرده گوش ها مخفيانه مى شنود، آگاه است». (وَ مَسَارِقِ إِيمَاضِ الْجُفُونِ، وَ مَا ضَمِنَتْهُ أَکْنَانُ الْقُلُوبِ، وَغَيَابَاتُ الْغُيُوبِ، وَ مَا أَصْغَتْ لاِسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ الأَسْمَاعِ).  👈با توجه به اينکه مهمترين منابع علم انسان قلب (عقل) و چشم و گوش است; همانگونه که در قرآن مجيد آمده است: «وَاللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَتَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الأَبْصَارَ وَ الاَْفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ; خداوند شما را از شکم مادران بيرون فرستاد در حالى که چيزى نمى دانستيد و براى شما گوش و چشم و دل قرار داد تا (آگاه شويد و) شکر نعمت هاى او را بجا آوريد». و خداوند به تمام اين منابع احاطه دارد; بنابراين، از تمام اسرار درون انسان ها باخبر است.👌 سپس از اسرار درون انسان گذشته، به سراغ کوچکترين موجودات جهان مى رود; ✅مى فرمايد: «خداوند از درون لانه هاى تابستانى مورچگان، و خانه هاى زمستانى حشرات، و آهنگ اندوهبار زنان غمديده، و صداى آهسته گامها آگاهى دارد». (وَ مَصَائِفُ الذَّرِّ، وَ مَشَاتِي الْهَوامِّ، وَ رَجْعِ الْحَنِينِ مِنَ الْمُولَهَاتِ، وَ هَمْسِ الأَقْدَامِ). 👈تکيه بر خانه هاى تابستانى مورچگان، از اين نظر است که در تابستان کانون پرجوش و خروشى است که انسان را به ياد يک جامعه فعّال و پر تلاش - که با نظم و تدبير خاصّى اداره مى شود - مى اندازد و تکيه بر خانه هاى زمستانى حشرات، شايد از اين نظر است که آنها در زمستان در خواب عميقى فرو مى روند و گاه چندين ماه طول مى کشد، که به «خواب زمستانى» معروف است; خانه هاى آنها در اين فصل، شبيه گورستانى است خاموش، در حالى که در واقع مرکز تجمع زندگان است.🤔 در ادامه اين سخن، باز انگشت روى امور ديگرى از امور لطيف و ظريف و مخفى و پنهان گذارده و شمول علم بى پايان پروردگار را نسبت به آن، با تعبيراتى بسيار جالب و زيبا روشن مى سازد. ✅مى فرمايد: «خداوند از جايگاه پرورش ميوه ها🍑🍒 در درون غلاف شکوفه ها، و از مخفى گاههاى وحوش🐆 در درون غارهاى کوه ها و اعماق درّه ها و از نهانگاه پشه ها 🦗در ميان ساقه ها و پوستهاى درختان، و از محلّ پيوستگى برگها🍃 به شاخه ها و از جاى حرکت نطفه ها از صلب (پدران) وآميزش با نطفه (مادران) در درون رحم ها مطّلع است». (وَ مُنْفَسَحِ الثَّمَرَةِ مِنْ وَلاَئِجِ غُلُفِ الأَکْمَامِ، وَ مُنْقَمَعِ الْوُحُوشِ مِنْ غِيرَانِ الْجِبَالِ وَ أَوْدِيَتِهَا، وَ مُخْتَبَاءِ الْبَعُوضِ بَيْنَ سُوقِ الأَشْجَارِ وَ أَلْحِيَتِهَا، وَ مَغْرِزِ الأَوْرَاقِ مِنَ الأَفْنَانِ، وَ مَحَطِّ الأَمْشَاجِ مِنْ  مَسَارِبِ الأَصْلاَبِ). 👈اگر انسان به تعداد ميوه هاى درختان و عدد وحوش بيابان و پشه ها و برگ هاى درختان و نطفه هاى مردان
۹۱(بخش۱۷) 🌠تو اميد منى، تو پناه منى!😭 فراموش نکرده ايم که امام(عليه السلام) اين خطبه بسيار جامع و مفصّل را در پاسخ کسى بيان فرمود که تقاضاى بحثى درباره صفات خدا نموده بود و امام(عليه السلام) نخست با دقيق ترين و ظريف ترين عبارات، صفات خداوند را اعم از صفات جمال و کمال، شرح مى دهد، سپس به سراغ صفات فعل او مى رود، از آفرينش فرشتگان و زمين و آسمان و آنگاه خلقت انسان و انواع نعمت هايى که به او بخشيده و سرانجام از علم خداوند به همه جزئيّات و کليّات جهان هستى، سخن مى گويد. سپس در اين بخش از خطبه که بخش پايانى آن است، رو به درگاه خدا مى آورد و با دعاى پر معنايى که بحث هاى اين خطبه را تکميل مى کند آن را پايان مى دهد. در اين بخش، نخست خداوند را به بهترين صفات توصيف مى کند; توصيفى که براى غير او جايز نيست و نشانه اى از توحيد در مقام دعا است ✅مى فرمايد: «خداوندا! تو داراى اوصاف جمال و صفات کمالِ فراوان هستى». (الَّلهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِيلِ، والتَّعْدَادِ الْکَثِيرِ). ✅ و به همين دليل: «اگر به تو آرزومنديم به خاطر آن است که تو بهترين آرزوى مايى و اگر به تو اميدواريم تو بهترين مايه اميد و رجايى» (إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَيْرُ مَأْمُول، وَ إِنْ تُرْجَ فَخَيْرُ مَرْجُوٍّ). ✅سپس مى افزايد: «بار الها! تو به من، توان دادى که به مدحى بپردازم که غير تو را با آن، مدح نمى گويم و به ثنايى روى آورم که بر غير تو نمى خوانم و روى سخنم را به کسانى که کانون نوميدى و محلّ ترديد هستند، متوجه نمى سازم; (آرى) تو زبانم را از مدح و ستايش انسان ها و ثناخوانى مخلوقات (در پرتو معرفت و ايمان به ذات پاکت) باز داشته اى». (الَّلهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لي فِيمَا لاَ أَمْدَحُ بِهِ غَيْرَکَ، وَ لاَ أُثْنِي بِهِ عَلَى أَحد سِوَاکَ وَلاَ أُوَجَّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ الْخَيْبَةِ وَ مَوَاضِعِ الرِّيبَةِ، وَ عَدَلْتَ بِلِسَاني عَنْ مَدَائِحِ الآدمِيِّينَ; وَ الثَّنَاءِ عَلَى الْمَرْبُوبِينَ الْمَخْلُوقِينَ). 👈جالب اينکه امام(عليه السلام) مدح و ستايش پروردگار را با شکر مى آميزد و از اينکه خداوند، توفيق عنايت کرده که زبانش به مدح و ثناى انسانها و مخلوقات - در برابر خالق - به گردش در نيايد، اظهار مسرّت مى کند و چه کارى از اين بهتر که انسان چشم بر عالم اسباب ببندد و در ماوراى آن تنها ذات «مسبّب الأسباب» را ببيند و تمام حمد و ثناى خود را به پيشگاه او نثار کند. ✅سپس در يک نتيجه گيرى زيبا و دلنشين به پيشگاه خدا چنين عرضه مى دارد: «خداوندا! هر ثناخوانى از سوى کسى که ثنايش را مى گويد پاداش و عطايى دارد و من اميدوارم که مرا به سوى ذخاير رحمت و گنج هاى مغفرت، رهنمون کردى».🙏 (الَّلهُمَّ وَ لِکُلِّ مُثْن عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَيْهِ مُثُوبَةٌ مِنْ جَزَاء أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاء; وَ قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِيلا عَلَى ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَ کُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ). 👈اين تعبير ممکن است به معناى تقاضاى رحمت عظيم و مغفرت گسترده خدا باشد، يا به معناى تقاضاى استعداد و توفيق کسب شايستگى ها براى وصول به آنها بوده باشد. 🔰فرق ميان «جزاء» و «عارفه» ممکن است اين باشد که «جزاء» به عنوان پاداش عمل است و «عارفه» به معناى فضل و رحمت الهى - اضافه بر پاداش - است و از آنجا که خداوند به فضل و عطا معروف است، تعبير به «عارفه» شده است. (در واقع «عارفه» در اينجا به معناى معروف است). ✅سپس مى افزايد: «خداوندا! اين وضع کسى است که تو را در توحيد خاصِّ خودت، يکتا شمرده و غير تو را مستحقّ اين ستايش ها و مدح ها نمى داند. (خداوندا!) من به تو نياز دارم، نيازى که جز فضل تو نمى تواند آن را برطرف سازد و پريشانم، پريشانى و فقرى که جز بخشش و جود تو نمى تواند آن را برطرف سازد». (الَّلهُمَّ وَ هذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بِالتَّوْحِيدِ الَّذِي هُوَ لَکَ، وَ لَمْ يَرَمُستَحِقّاً لِهذِهِ المَحَامِدِ وَ الْمَمادِحِ غَيْرَکَ; وَ بِي فَاقَةٌ إِلَيکَ لاَ يَجْبُرُ مَسْکَنَتَهَا إلاَّ فَضْلُکَ، وَ لاَ يَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلاَّ مَنُّکَ وَ جُودُکَ). 👈در واقع امام(عليه السلام) مى خواهد اين حقيقت را بازگو کند که من تنها ثناى تو مى گويم و تنها به تو اميد بسته ام و حلاّل مشکلات من تنها تويى! که اين همان حقيقت توحيد صفات و توحيد افعالى است. سرانجام با دو دعاى بسيار جامع و پر معنا، اين خطبه عظيم و بى نظير را پايان مى بخشد; ✅ عرضه مى دارد: «حال که چنين است رضاى خود را در اين موقعيت به ما عطا کن و دست نياز ما را از دامان غير خود کوتاه گردان! «که تو بر هر چيز توانايى». (فَهَبْ لَنَا فِي هذَا الْمَقَامِ رِضَاکَ، وَ أَغْنِنَا عَنْ مَدِّ الأَيْدِي إِلَى سِوَاکَ; «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَيء قَدِيرٌ).
۹۲ 👈اين سخن را امام وقتى ايراد كرد كه مردم بعد از قتل عثمان، مى خواستند با او بيعت كنند (و او مى خواست با اين سخن هم به مردم اتمام حجّت كند و هم بى اعتنايى خود را به مقام، ثابت نمايد). 💠خطبه در يك نگاه: يكى از شارحان معروف نهج البلاغه (مرحوم علّامه خويى) مى نويسد: از روايات استفاده مى شود كه سبب ايراد اين خطبه آن بود كه خلفاى پيشين سنّت رسولخدا صلى الله عليه و آله را در تقسيم عادلانه بيت المال و رعايت مواسات بين مردم، تغيير دادند؛ عرب را بر عجم و موالى را بر بردگان و بزرگان قبيله را بر افراد عادى مقدّم داشتند. هنگامى كه عثمان به حكومت رسيد، اين معنا تشديد شد؛ او خويشاوندان خود را از بنى اميّه بر ساير مردم برترى بخشيد (مقامات و پست هاى حكومت را بين آنها تقسيم كرد و اموال عظيمى از بيت المال را در اختيار آنها گذاشت؛) سال ها اين رسم در ميان آنان رواج داشت و بسيارى از مردم به آن خو گرفته بودند و سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله به فراموشى سپرده شده بود. هنگامى كه بعد از كشته شدن عثمان، همگان دست بيعت را به سوى على عليه السلام دراز كردند، بزرگان قبايل و افراد سرشناس از آن حضرت انتظار داشتند كه به همان شيوه خلفا عمل كند در حالى كه امام عليه السلام تنها سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را ملاك مى دانست؛ ناچار با اين سخنان با آنها اتمام حجّت كرد و با صراحت اعلام داشت كه اگر رشته خلافت را به دست گيرد مطابق خواسته آنها عمل نخواهد كرد. در ضمن، بى اعتنايى خود را به خلافت و مقامات ظاهرى كاملًا نشان داد و در آغاز، دست رد به سينه طالبان بيعت زد تا هيچ كس تصوّر نكند، پذيرش بيعت مردم از سوى امام عليه السلام به خاطر علاقه او به خلافت بوده است.
۹۳(بخش۱) 💠خطبه در يك نگاه: امام عليه السلام در اين خطبه بيش از هر چيز به فتنه هايى توجّه مى كند كه مسلمانان در پيش داشتند و راه خلاصى از آن را شرح مى دهد و به عنوان يك رهبر آگاه و صادق، هشدارهاى لازم را به مردم درباره بدترين فتنه ها كه فتنه بنى اميّه است مى دهد. در بخش كوتاه ديگرى از اين خطبه، از آگاهيهاى خويش و ارتباط و پيوند با عالم غيب و سيراب شدن از سرچشمه وحى، سخن مى گويد و جمله معروف و مشهور فَاسْأَلوُنِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي؛ پيش از آنكه مرا از دست دهيد، هر چه مى خواهيد از من بپرسيد را بيان مى كند كه به گفته ابن عبدالبرّ در كتاب استيعاب گروهى از راويان و محدّثان تصريح كرده اند كه احدى از صحابه اين جمله را نگفت (چرا كه از اين بيم داشتند مردم سؤالاتى مطرح كنند كه آنها پاسخ آن را نداشته باشند).
۹۳(بخش۲) ⚠️فتنه خطرناک بنى اميّه! امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين خطبه، گوشه اى از حوادث تلخ آينده و فتنه هايى که به مسلمانان روى مى دهد خبر داد و در ادامه آن، در اين بخش: اوّلا، به يک قانون کلّى درباره فتنه ها اشاره مى کند; قانونى که آگاهى بر آن مى تواند خطر فتنه ها را تا حدّ زيادى تقليل دهد و ثانياً، انگشت روى يک فتنه خاص - که در واقع مهمترين فتنه ها بوده است - مى گذارد و مردم را نسبت به آن هشدار مى دهد و آن، فتنه بنى اميّه است که امام در اين کلام کوتاه، بسيارى از ويژگى هاى آن را بر شمرده است. ✅نخست مى فرمايد: «هنگامى که فتنه ها روى آورند خود را به لباس👕 حق در مى آورند و هنگامى که پشت مى کنند (مردم را از ماهيّت خود) آگاه مى سازند». (إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ). 👈در واقع، به هنگام روى کرد، اغفال کننده است و به هنگام پشت کردن، بيدار کننده. ✅سپس به نکته اى که در حقيقت علّت اين موضوع است اشاره کرده، مى فرمايد: «آنها در حال روى آوردن ناشناخته اند و به هنگام پشت کردن شناخته مى شوند». (يُنْکَرْنَ مُقْبِلاَت، وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَات). 👈اين، يک نکته بسيار مهمّ اجتماعى و سياسى است، که فتنه گران و سود جويانِ تبهکار، ماهيّت خود را در چهره ساختگى حق به جانب، پنهان مى دارند تا مردم را به دنبال خود بکشند; ولى هنگامى بر مرکب مراد سوار شدند، چهره واقعى خود را نشان مى دهند و همين امر، تدريجاً سبب نابودى آنها مى شود. هرگونه سطحى نگرى و حسن ظنّ بى دليل در اين گونه موارد، جز زيان و خسران به بار نمى آورد. در ادامه اين سخن به اين نکته اشاره مى فرمايد که فتنه ها هميشه فراگير نيستند; بلکه «مانند گردبادها🌪 به بعضى از شهرها اصابت مى کنند و از کنار بعضى مى گذرند!» (يَحُمْنَ حَوْمَ الرِّيَاحِ، يُصِبْنَ بَلَداً و يُخْطِئْنَ بَلَداً)❗️ 👈زيرا زمينه هاى ظهور و بروز فتنه ها در همه شهرها يکسان نيست; بلکه عوامل متعدّد و پيچيده اى دارد که در جايى هست و در جايى ديگر نيست. بنابراين، اگر آثارى از فتنه در شهرهايى ديده نشد، نبايد فريب خورد; اى بسا شهر خاصّى را به خاطر آمادگى هايش هدف قرار دهد. ✅در ادامه اين سخن، به سراغ فتنه بنى اميّه مى رود و مى فرمايد: «آگاه باشيد! وحشتناکترين فتنه ها از نظر من براى شما، فتنه بنى اميّه است; چرا که فتنه اى است کور و تاريک». (أَلاَ وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْکُمْ فِتْنَةُ بَنِي اُمَيَّةَ، فإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ). 👈فتنه هاى کور و تاريک فتنه هايى است که هيچ کس و هيچ چيز را به رسميّت نمى شناسد و همه ارزشها را پايمال مى کند و نيکان را بدون توجّه به سوابق و شخصيّت آنها درهم مى کوبد و فتنه بنى اميّه براستى چنين بود!! در عصر حکومت آنها، ارزش هاى عصر جاهليّت، ناگهان زنده شد و بازماندگان کثيف و آلوده آن زمان، پست هاى حسّاس حکومت اسلامى را اشغال کردند و نيکان و پاکان از صحنه اجتماع عقب رانده شدند و آنها که مقاومت کردند، نابود گشتند.📛 ✅سپس به يکى از ويژگى هاى اين فتنه اشاره کرده، مى فرمايد: «حکومت آن فراگير است (و همه تحت فشار آن حکومت ظالم هستند) و بلاى آن ويژه گروهى است; هر کس در آن فتنه بصير و بينا باشد (و با آن ستيزه جويى کند) بلا دامان او را مى گيرد و هر کس در برابر آن نابينا باشد، بلايى به او نمى رسد». (عَمَّتْ خُطَّتُهَا، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلاءُ مَنْ عَمِىَ عَنْهَا)❗️ 👈بديهى است آثار شوم فتنه سرانجام دامان همه اجتماع را خواهد گرفت و تعبير به «عَمَّتْ خُطَّتُهَا» ممکن است اشاره به همين معنا باشد; ولى لبه تيز آن، متوجّه آگاهان مجاهد و مبارز است. ولى ناآگاهان و آگاهان بى مسئوليّت و بى درد، از بلاهاى خاص در امان مى مانند. ✅سپس امام(عليه السلام) در بيان دومين ويژگى حکومت بنى اميّه مى افزايد: «به خدا سوگند! بعد از من بنى اميّه را براى خود زمامداران بدى خواهيد يافت; آنها همچون شتر🐪 شرور و بدخويى هستند که صاحب خود را گاز مى گيرد; با دست خود، بر سر او مى کوبد; و با پا او را دور مى سازد; و از دوشيدن شيرش او را منع مى کند». (وَايْمُ اللهَ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَکُمْ أَرْبَابَ سُوْء بَعْدِي کَالنَّابِ، الضَّرُوسِ: تَعْذِمُ بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا، وَ تَمنَعُ دَرَّهَا). 👈چه تشبيه جالبى! انسان انتظار دارد از شير شترش 🐪استفاده کند و بر او سوار شود و به مقصد برسد; همان گونه انسان انتظار دارد حکومت به او کمک کند و مشکلاتش را حل نمايد و در مسير پيشرفت کمکش کند ولى حکّام ظالم، نه تنها مشکلى را از جامعه حل نمى کنند، بلکه مردم را گرفتار سخت ترين مشکلات ساخته، از هر سو ضربه تازه اى بر آنان وارد مى سازند.😰
۹۳(بخش۳) 🔰انتقام شديد الهى از بنى اميّه: امام(عليه السلام) در قسمت پايانى اين خطبه، خبرهاى تازه اى از حوادث تلخ و شيرين آينده مى دهد و ✅نخست مى فرمايد: «هنگامى که آن فتنه هاى کور و تاريک و ظلمانى روى آورد، ما اهل بيت از آن برکناريم و در آن زمان دعوت (به حکومت) نمى کنيم». (نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاة، وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاة). 👈در تفسير اين جمله، در ميان «مفسّران نهج البلاغه» گفتگوهايى شده است; زيرا به يقين، فتنه ها از نظر عينيّت خارجى، دامان اهل بيت(عليهم السلام) را گرفت که شهادت امام حسين(عليه السلام) و يارانش يکى از نمونه هاى روشن آن بود; بنابراين، برکنارى اهل بيت از فتنه هاى آن دوران، به معناى اين است که مسئوليّت آن فتنه ها متوجّه آنان نبود👌; بلکه متوجّه مردمى بود که رهبرى اهل بيت را رها کردند و به بازماندگان دوران کفر و شرک و جاهليت پيوستند. 👈جمله «وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاة; ما در آن فتنه دعوت کننده نيستيم» نيز قرينه اى بر اين معنا است; چرا که وقتى اهل بيت، به حکم اجبار خاموش باشند و هيچ گروهى را تشويق به کارى نکنند، مسئوليّت آن را بر عهده نخواهند داشت. ✅سپس امام(عليه السلام) به آنها بشارت مى دهد که اين فتنه ها براى هميشه ادامه نمى يابد بلکه: «بعد از مدّتى خداوند آن را از شما جدا مى سازد، همچون جدا کردن پوست از گوشت!» (ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللهُ عَنْکُمْ کَتَفْرِيجِ الأَدِيمِ). 👈اين تشبيه اشاره به اين است که فتنه بنى اميّه در آن زمان به طور کامل خاموش مى شود و پايان مى گيرد; زيرا هنگامى که پوست را از گوشت جدا مى کنند ذرّه اى از پوست را بر گوشت رها نمى سازند و شکل و قيافه حيوان ذبح شده به طور کامل دگرگون مى شود.❗️ امّا اين کار به دست چه کسانى انجام مى شود و چگونه صورت مى گيرد؟ ✅ امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن اشاره سربسته اى به آن کرده چنين مى فرمايد: «اين کار به وسيله کسانى انجام مى شود که خوارى را بر آنها تحميل مى کنند و آنها را (به سوى مرگ و نيستى مى رانند) و جام تلخ بلا را در کامشان فرو مى ريزند; جز ضربه شمشير چيزى به آنها نمى دهند و جز لباس ترس و وحشت بر آنها نمى پوشانند!» (بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً، وَ يَسُوقُهُمْ عَنْفاً، وَ يَسْقِيهِمْ بِکَأْس مُصَبَّرَة لاَ يُعْطِيهِمْ إِلاَّ السَّيْفَ، وَ لاَ يُحْلِسُهُمْ إِلاَّ الْخَوْفَ). 👈تعبير به «مصبّرة» که از ريشه «صبر» گرفته شده و مى دانيم «صَبِر» (بر وزن خشن) گياهى است بسيار تلخ، اشاره به اين است که «بنى اميّه» در حکومت «بنى عبّاس» تلخ ترين و ناگوارترين زندگى ها را خواهند داشت و جمله «لاَيُعْطِيهِمْ...» تأکيدى است بر اين معنا که هر کدام از «بنى اميّه» در چنگال «بنى عبّاس» گرفتار شوند، از دم شمشير گذرانده خواهند شد و آنها که موفّق به فرار شوند، در ترس و وحشت عميقى خواهند بود!!😬 ✅در پايان اين فراز مى فرمايد: «در آن زمان قريش (اشاره به گروه بنى اميّه است) دوست دارد، دنيا و آنچه را در دنيا است از دست بدهد، تا يک بار ديگر مرا ببيند (و رهبرى مرا بپذيرد) هر چند زمان آن کوتاه باشد😭، به اندازه کشتن شترى، تا چيزى را از آن ها بپذيرم که امروز کمى از آن را مى خواهم ولى نمى دهند». 😔(فَعِنْدَ ذلِکَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا - لَوْ يَرَوْنَني مَقَاماً وَاحِداً، وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُور، لاَِ قَبْلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَومَ بَعْضَهُ فَلاَ يُعْطُونِيهِ!). 👈گر چه ظاهر عبارات بالا به خوبى نشان مى دهد که پيش بينى امام(عليه السلام) مربوط به نابود شدن بنى اميّه به وسيله بنى عبّاس است، ولى بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» اين احتمال را تقويت کرده اند که اين جمله ها ناظر به حکومت حضرت مهدى(عليه السلام) مى باشد، که با ظهورش بساط ظلم و ستم برچيده مى شود;🙏 ولى اين احتمال بسيار بعيد به نظر مى رسد; زيرا: اوّلا، بنى اميّه در آن زمان به صورت يک گروه مشخّص نخواهند بود و ثانياً، با ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) که برنامه هاى علوى را به طور کامل اجرا مى کند، ديگر جايى براى اين باقى نمى ماند که آنها آرزوى حکومت على(عليه السلام) را کنند و به تعبيرى ديگر: اين آرزو از قبيل تحصيل حاصل است.👌
۹۴(بخش۱) 🔰خطبه در يك نگاه: اين خطبه عمدتاً بر چهار محور دور مى زند: 1⃣بيان بخشى از صفات خداوند متعال 2⃣ اشاره اى به آفرينش انبيا از صُلب آدم عليه السلام 3⃣ اشاره اى به پيدايش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از نسل پاكان و نيكان 4⃣بخشى از فضايل و اوصاف برجسته آن حضرت را شرح مى دهد و عترت گرامى او را مى ستايد. واندرزهاى مؤثّر و بيدارگر در عبارت هاى كوتاهى به مخاطبان مى دهد.
۹۴(بخش۲) 🔰موقعيّت ممتاز پيامبران امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، اشاره به پيامبرانى مى کند که در طول تاريخ بشريّت يکى بعد از ديگرى ظاهر شدند، تا بحث توحيد را با بحث نبوّت تکميل کند. قرائن به خوبى نشان مى دهد که در ميان اين بخش و بخش اوّل خطبه، قسمت هايى حذف شده است و اينها، همه گزيده هايى است از خطبه طولانى ترى که امام بيان فرموده است. ✅مى فرمايد: «خداوند آنها را در برترين جايگاه، قرار داد و در بهترين مکان مستقر ساخت». (فَاسْتَوْدَعَهُمْ فِي أَفْضَلِ مُسْتَوْدَع، وَ أَقَرَّهُمْ فِي خَيْرِ مُسْتَقَرٍّ). سپس به شرح اين مجمل پرداخته، مى فرمايد: ✅«پيوسته اصلاب با ارزش (پدران) آنها را به ارحام پاک (مادران) منتقل نمود» (تَنَاسَخَتْهُمْ کَرَائِمُ الأَصْلاَبِ إِلَى مُطَهَّرَاتِ الأَرْحَامِ). 👈در واقع «أَفْضَلِ مُسْتَوْدَع» همان صلب پدران با فضيلت است و «خَيْرِ مُسْتَقَرّ» همان ارحام مادران پاک دامن مى باشد. ✅سپس به استمرار رسالت انبيا و تداوم آن اشاره کرده، مى فرمايد: «هر زمان يکى از آنها بدرود حيات گفت، ديگرى براى پيشبرد آيين خدا به جاى او برخاست». (کُلَّمَا مَضَى مِنْهُمْ سَلَفٌ، قَامَ مِنْهُمْ بِدِينِ اللهِ خَلَفٌ). 👈مسأله پاکى پدران و مادران انبيا، مسأله مهمّى است که در روايات اسلامى و زيارات بازتاب گسترده اى دارد. چرا که هم از نظر قانون وراثت داراى آثار عميقى است و هم از نظر اجتماعى و اعتماد مردم و پيوند در ميان امّت ها و انبيا، آثار انکارناپذيرى دارد. 🔗به همين دليل، در روايات اسلامى که مربوط به انتخاب و گزينش همسر است تأکيد شده است که مردم به سراغ خانواده هاى پاکدامن و مشهور به تقوا بروند و زنان زيباى فريبنده اى که در خانواده هاى آلوده پرورش مى يابند، به گياهان و گلهايى که بر مزبله ها مى رويند، تشبيه شده اند. 👈اين نکته نيز قابل توجّه است که تعبير «جانشينى انبيا نسبت به يکديگر و نشستن خَلَف به جاى سَلَف» اشاره به اين حقيقت است که آنها به مصداق «لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَد مِنْ رُسُلِهِ» همه، برنامه هاى واحد داشتند که در اصول يکسان بود; هر چند گاهى در بعضى از فروع به خاطر تفاوت زمانها و مکانها، متفاوت بود; همه دعوت به توحيد و عدل و معاد داشتند و حتّى در اصول مسائل فرعيّه نيز يکسان بودند; همگى مردم را به نيايش و عبادت دعوت مى کردند و به فضايل و اخلاق سوق مى دادند و از صفات رذيله برحذر مى داشتند; قانون را محترم مى شمردند و رعايت نظم را لازم مى دانستند.
۹۴(بخش۳) 💠تا مى توانيد عمل کنيد! امام(عليه السلام) در آخرين بخش اين خطبه، به نتيجه گيرى عملى و اخلاقى مى پردازد و طىّ بيانى کوتاه و بسيار پرمحتوا، تذکّراتى بسيار آموزنده بيان مى فرمايد. ✅نخست مى گويد: «به عمل بپردازيد خدا شما را رحمت کند!» (إِعْمَلَوُا، رَحِمَکُمُ اللهُ). ✅سپس به مسير اشاره کرده، مى فرمايد: «و بايد اعمال شما بر طبق نشانه هاى روشن (کتاب خدا و سنّت معصومين(عليهم السلام)) بوده باشد». (عَلَى أَعْلاَم بَيِّنَة). (فَالطَّرِيقُ نَهْجٌ يَدْعُو اِلَى دَارِ السَّلاَمِ). 👈آنگاه به فرصت هاى بسيار گرانبهايى که مردم در اختيار دارند و غالباً به آن توجّه ندارند، اشاره کرده و طىّ هشت جمله، جوانب مختلف اين فرصت هاى گرانبها را روشن مى سازد. ✅نخست مى فرمايد: «شما در سرايى هستيد که مى توانيد از خطاهاى خود، (از پيشگاه خداوند) عذرخواهى کنيد و رضايت او را جلب نماييد». (وَ أَنْتُمْ فِي دَارِ مُسْتَعْتَب). ✅«مهلت کافى و فراغت خاطر (براى انجام حسنات و کسب فضايل) داريد». (عَلَى مَهَل وَ فَرَاغ). ✅«پرورنده هاى اعمال گشوده، و قلم ها آماده نوشتن است (و اين، فرصت گرانبهايى است که نبايد آن را از دست دهيد)». (وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ الأَقْلاَمُ جَارِيَةٌ). ✅«بدن هاى شما سالم و زبان ها آزاد است (و آماده انجام هر کار خير، و بيان هر سخن نيکى هستيد)». (وَ الأَبْدَانُ صَحِيحَةٌ وَ الأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌ). ✅«توبه پذيرفته مى شود، و اعمال مقبول مى گردد». (وَ التَّوْبَةُ مَسْمُوَعَةٌ، وَ الأَعْمَالُ مَقْبُولَةٌ). 👈از يک سو، وسايل سعادت فراهم; و از سوى ديگر، موانع راه قابل برطرف کردن است; اگر از اين فرصت ها استفاده نشود، به راستى جاى تأسّف است! به خصوص اينکه، هيچ تضمينى سپرده نشده که اين فرصت گرانبها تا کى پايدار مى ماند; ممکن است در يک لحظه کوتاه، همه چيز پايان گيرد; درهاى توبه بسته شود، پرونده هاى اعمال مختومه گردد، قلم ها از نوشتن حَسَنات باز ايستد، بدنها عليل و ناتوان به بستر بيمارى افتد، زبان ها از کار بيفتد و هيچ گونه راه بازگشتى وجود نداشته باشد!😢 👈قرآن مجيد بارها هشدار داده و همگان را به اين حقيقت توجّه مى دهد که بعد از مرگ، پشيمانى و ندامت سودى ندارد و تقاضاى بازگشت به دنيا و جبران تقصيرات به جايى نمى رسد. 🔅 مى فرمايد: «وَ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِىَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَني إِلَى أَجَل قَريب فَأصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحينَ; از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق کنيد پيش از آن که مرگ يکى از شما فرا رسد و بگويد: پروردگار را چرا مرگ مرا مدّت کمى به تأخير نينداختى تا در راه خدا صدقه دهم و از صالحان باشم!» و بلافاصله مى افزايد: «وَ لَنْ يُؤَخِّرَاللهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَاللهُ خَبيرٌ بِمَآ تَعْمَلُونَ; خداوند هرگز مرگ کسى را هنگامى که اجلش فرا رسد، به تأخير نمى اندازد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.»
۹۵ 🔸خطبه در يك نگاه: هدف از بيان اين خطبه، ذكر عظمت اسلام از يك سو، و عظمت آورنده آن از سوى ديگر است؛ چرا كه در خطبه، وضع مردم قبل و بعد از ظهور اسلام با هم مقايسه شده است و از اين مقايسه به خوبى مى توان فهميد كه تا چه حد، كار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عظمت دارد كه آن جامعه فوق العاده منحطّ جاهلى را به جامعه مترقّى و نوين اسلامى تبديل كرد. ✨نورى که در تاريکى درخشيد: 👈بارها در نهج البلاغه امام(عليه السلام) به تشريح وضع زمان جاهليّت عرب پرداخته و با تعبيراتى روشن، ترسيم زنده اى از آن زمان کرده است; تا نسلِ جديد عصر آن حضرت - که زمان جاهليّت را درک نکرده بودند - به عظمت انقلاب اسلامى پى برند و بدانند چه کار بزرگى انجام شده است و نيز از اين طريق، به مقام والاى پيامبر (صلى الله عليه وآله) آشناتر شوند; چرا که ايجاد چنين تحوّل عظيمى اراده اى آهنين، استقامتى بى نظير و تدبيرى بسيار عالى و برنامه اى روشن لازم دارد، که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) واجد همه آنها بود. امام(عليه السلام) در اين خطبه، ضمن هفت جمله وضع عصر جاهليّت را کاملا تبيين مى کند. ✅در نخستين و دومين جمله چنين مى فرمايد: «خداوند او را زمانى مبعوث کرد که مردم در حيرت و گمراهى سرگردان بودند و در فتنه ها غوطه ور». (بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلاَّلٌ فِي حَيْرَة، وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَة). 👈بى شک، ضلالت و گمراهى اگر توأم با سرگردانى نباشد، ممکن است انسان خود را از آن نجات دهد; مانند کسى که راه را گم کرده و از قرائن، طريق نجات را به دست مى آورد; بدبختى آنجا است که گمراهى با حيرت و سرگردانى همراه باشد و مردم در دوران جاهليّت چنين بودند. 👈«حَاطِب» به کسى گفته مى شود که هيزم جمع آورى کند. مردم عصر جاهليّت، در عين گرفتارى در ميان شعله هاى فتنه🔥، همواره هيزم بر آتش آن مى افزودند و مشکل عظيم آنها همين بود که هيزم آور فتنه ها بودند. ✅در سومين و چهارمين جمله مى افزايد: «هوا و هوس هاى سرکش آنها را به خود جلب کرده، و تکبّر و خودبرتربينى آنها را به پرتگاه افکنده بود». (قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الأَهْوَآءُ، وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِيَاءُ). 👈بديهى است حاکميّت هوا و هوس، جامعه را به پرتگاه مى کشاند و هنگامى که خود بزرگ بينى به آن افزوده شود، مردم را در پرتگاه ساقط مى کند. ✅در سه جمله آخر مى فرمايد: «جاهليّت شديد، آنها را سبک مغز ساخته و در ناپايدارى امور و بلاى جهل حيران و سرگردان بودند». (وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِليَّةُ الْجَهْلاَءُ; حَيَارَى فِي زَلْزَال مِنَ الأَمْرِ، وَ بَلاَء مِنَ الْجَهْلِ). 👈به اين ترتيب، ريشه اصلى بدبختى آنها جهل و گمراهى وهواپرستى و فتنه گرى و تکّبر بود; صفات زشت و ناپسندى که هر يک از آنها در جامعه اى پيدا شود، براى سقوط آن کافى است; تا چه رسد که همه آنها يکجا جمع باشد!😰 👈از اينجا روشن مى شود که مشکلات عصر جاهليّت تا چه اندازه زياد، و پيچيده و نگران کننده بود و نيز روشن مى شود کسى که بر آنها غلبه يافت، به يقين مؤيَّد به تأييدات الهى و امدادهاى غيبى بوده است. ✅در پايان اين خطبه، به برنامه هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اشاره کرده و در جمله هاى کوتاهى حقّ سخن را ادا مى کند; مى فرمايد: «در اين هنگام، پيامبر(صلى الله عليه وآله) در نصيحت آنها نهايت کوشش را به خرج داد، (و با سخنان دلنشين و منطقى و حساب شده خود و استمداد از وحى آسمانى، به تدريج در آنها نفوذ کرد!)». (فَبَالَغَ (صلى الله عليه وآله) فِي النَّصِيحَةِ). ✅«و در راه راست حرکت مى نمود (و مردم را به دنبال خود به حرکت وا مى داشت) و به سوى حکمت و دانش و موعظه نيکو دعوت مى کرد». (وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ دَعَا إِلَى الْحِکْمَةِ، وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ). 👈در واقع، ابزار پيشرفت پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) در چهار چيز خلاصه شده: ✨نخست، نصيحت و خيرخواهى، به طورى که مردم باور کرده بودند او براى نجات آنها تلاش مى کند. ✨ سپس، اهل عمل بودن که خود بر طريقه اى گام بر مى داشت که به آن دعوت کرده بود ✨و سوم، مردمى را که گرفتار جاهليّت سخت و بلاى نادانى و حيرت و سرگردانى بودند به علم و دانش فرا خواند ✨ و سرانجام، به مواعظ حسنه و خطابه هاى عاطفى که در اعماق قلب نفوذ مى کرد، دعوت نمود. 🔰جمعى از «شارحان نهج البلاغه» براى دو جمله اخير، تفسير ديگرى ذکر کرده اند و گفته اند: پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مردم را به وسيله حکمت و موعظه حسنه به سوى خدا دعوت کرد. همان گونه که در آيه شريفه: «أُدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» آمده است. 👈امّا با توجه به جمله هاى قبل، که امام(عليه السلام) عامل بدبختى آنها را «جاهليّت جَهْلاَء» و «بَلاَء مِنَ الْجَهْلِ» شمرده است، تفسير اوّل مناسب تر به نظر مى رسد.✔️
۹۶(بخش۱) 💠خطبه در يك نگاه: امام عليه السلام در اين خطبه به طور عمده از دو چيز بحث مى فرمايد: 1⃣ نخست، اشاره به قسمتى از اسماى حسناى خداوند مى نمايد و او را به اين اوصاف مدح و ستايش مى كند. 2⃣ سپس، به بيان بخشى از فضائل پيامبر گرامى اسلام پرداخته و از اصل و نسب شريف آن حضرت و سپس قيام شجاعانه او- كه سبب خاموش شدن آتش فتنه و محو كينه ها از سينه ها گرديد- سخن مى گويد. 💠آغاز و انجام او است! در بخش اوّل اين خطبه، اشاره به بعضى از صفات پرودگار شده و عمدتاً روى «اوّل» و «آخر» بودن خداوند و «ظاهر» و «باطن» بودن ذات پاکش، تکيه گرديده است: ✅ مى فرمايد: «ستايش مخصوص خداوندى است که نخستين هستى است و چيزى قبل از او نبوده و آخرين هستى است و چيزى بعد از او نيست». (أَلْحَمْدُلِلّهِ الأَوَّلِ فَلاَ شَىْءَ قَبْلَهُ، وَ الآخِرِ فَلاَ شَىْءَ بَعْدَهُ). ✅«او آشکار است، آن گونه که آشکارتر از او چيزى نيست، و باطن و مخفى است، که چيزى از او مخفى تر نتوان يافت». (وَ الظَّاهِرِ فَلاَ شَىْءَ فَوْقَهُ، وَ الْبَاطِنِ فَلاَ شَىْءَ دُونَهُ). 👈اوّل و آخر بودن خداوند به معناى ازليّت و ابديّت ذات پاک اوست; زيرا اوّليت او، نه به معناى آغازگر زمانى است; چرا که در اين صورت محصور در دايره زمان مى شود و نه آغازگر از نظر مکان; چرا که محصور در دايره مکان مى گردد; بلکه آغازگر بودن او به اين معناست که ذات پاک ازلى او، سرچشمه تمام هستى هاست و همه موجودات از او نشأت گرفته اند. 👈همچنين پايان بودن او، به معناى پايان زمانى و مکانى نيست; بلکه مفهومش آن است که ذاتش ابدى مى باشد، و بقاى موجودات بسته به بقاى اوست و آنگاه که همه چيز فانى شود، او باقى است: (کُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان * وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلاَلِ وَ الإِکْرامِ) کوتاه سخن اينکه: او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است و اوست که بعد از فناى جهان نيز خواهد بود. 👈توصيف او به «ظاهر» و «باطن»، تعبير ديگرى از احاطه وجود بى پايان او نسبت به همه چيز است. از همه چيز ظاهرتر است، چرا که آثارش تمام جهان را پر کرده; و از همه چيز مخفى تر است، چرا که کنه ذاتش ناشناخته است! 👥بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» احتمالات ديگرى درباره ظاهر و باطن بودن خداوند داده اند; از جمله اينکه: 👈منظور از ظاهر اين است که او بر همه چيز غالب است و چيزى بر او غلبه پيدا نمى کند و ديگر اينکه منظور از ظاهر اين است که او برتر از همه اشيا مى باشد: ولى مطابق اين دو تفسير، مفهوم باطن به قرينه مقابله چندان روشن نيست و مناسب تر همان تفسير اوّل است; که او از نظر آثار وجوديش بقدرى ظاهر و آشکار است که هيچ چيز مانند او نيست; زمين🌎، آسمان🌫، گياهان🌱، حيوانات 🐐🐑و انسان ها، دريا و صحرا، همه مملوّ از آثار وجود اوست; ولى با اين حال، کنه ذاتش چنان مخفى است که احدى به آن راه ندارد; زيرا انسان محدود، کنه آن وجود نامحدود را نمى تواند درک کند. 🔅در دعاى پربار و معروف امام حسين(عليه السلام) (مشهور به دعاى عرفه) مى خوانيم: «مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْکَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَکُؤنَ الآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْکَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَتَرَاکَ عَلَيْهَا رَقِيباً.» 🔸شاعر فارسى زبان همين مضمون را در اشعار لطيف خود بازگو کرده: کى رفته اى ز دل که تمنّا کنم تو را        کى گشته اى نهفته که پيدا کنم تو را! با صد هزار جلوه برون آمدى که من         با صد هزار ديده تماشا کنم تو را!
۹۶(بخش۲) 🔰سخنانش بيان بود و سکوتش پرمعنا: در اين خطبه کوتاه، امام(عليه السلام) اوصافى براى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بيان مى کند که هر يک از ديگرى پرمعناتر است. نخست از اساس و ريشه خانوادگى و جايگاه تولّد او شروع مى کند; ✅مى فرمايد: «جايگاه او بهترين جايگاه و محلّ رويش او شريف ترين محلها بود; در کان بزرگوارى و شرف، و گاهواره سلامت، پرورش يافت». (مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ، وَ مَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِت، فِي مَعَادِنِ الْکَرَامَةِ، وَ مَمَاهِدِ السَّلاَمَةِ). 👈منظور از «مُستقرّ» و «مَنبت» رحم مادران پاک و صلب پدران موحّد و با ايمان بود. همانگونه که در زيارات معصومين نيز به آن اشاره شده است همان گونه که در زيارت امام حسين(عليه السلام)، مشهور به «زيارت وارث» آمده: «أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِي الأَصْلاَبِ الشَّامِخَةِ، وَ الأَرْحَامِ الْمُطَّهَرَةِ». 👈اين سخن در مورد شخص پيامبر از زبان خودش نيز نقل شده است. همان گونه که «فخر رازى» در تفسير آيه «وَ تَقَلُّبَکَ فِي السَّاجِدِيَنَ» نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «لَمْ أَزَلْ أُنْقَلُ مِنْ أَصْلاَبِ الطَّاهِرِينَ إِلَى أَرْحَامِ الطَّاهِرَاتِ; پيوسته من از صلب پدران پاک، به رحم مادران پاکدامن انتقال مى يافتم». 👈«معادن کرامت» و «مماهد سلامت» نيز تأکيدى بر آن است و يا اشاره به اين است که پدران و اجداد و مادران پيامبر اسلام، علاوه بر پاکدامنى و ايمان، داراى فضايل انسانى، و از عيوب اخلاقى پاک بودند.💯 👈اين احتمال نيز در تفسير جمله هاى بالا داده شده که منظور از «مُستقرّ» مدينه است که قرارگاه پيامبر بود و منظور از «مَنبت» مکّه است که محلّ تولّد آن حضرت به شمار مى رود. ولى تفسير اوّل مناسب تر به نظر مى رسد; مخصوصاً با توجّه به جمله «فِي مَعَادِنِ الْکَراَمَةِ، وَ مَمَاهِدِ السَّلاَمَةِ».✔️ ✅سپس به جاذبه هاى اخلاقى پيامبر پرداخته، مى فرمايد: «دلهاى نيکوکاران، شيفته او گشت و چشمها (ى حق جويان) به سوى او متوجّه شد». (قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الأَبْرَارِ، وَ ثُنِيَتْ إِلَيْهِ أَزِمَّةُ الأَبْصَارِ). 👈به راستى پيامبر اسلام چنين بود! جاذبه هاى اخلاقى او: دلها را به سوى خود جذب مى کرد. ✅سپس در سومين مرحله به بخشى از برنامه هاى اجتماعى آن حضرت اشاره کرده، مى فرمايد: «خداوند به برکت وجود او، کينه ها را مدفون ساخت و آتش فتنه ها🔥 و دشمنى ها را خاموش نمود». «دَفَنَ اللهُ بِهِ الضَّغَائِنَ، وَ أَطْفَأَ بِهِ الثَّوَائِرَ). ✅«افراد دور افتاده را به وسيله او به هم نزديک و برادر ساخت و (گاه) نزديکانى را (که در ايمان و هدف هماهنگ نبودند) از هم دور نمود». (أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً، وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً). 👈همان گونه که قرآن مجيد در آيه 62 و 63 سوره «انفال» مى فرمايد: «هُوَ الَّذِي أَيَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ * وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ; او همان کسى است که تو را با يارى خود و مؤمنان تقويت کرد و دل هاى آنان را با هم الفت داد». در آيه 103 «سوره آل عمران» مى فرمايد: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً; و همگى به ريسمان خدا (= قرآن و اسلام) چنگ زنيد و پراکنده نشويد و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به ياد آريد که چگونه دشمن يکديگر بوديد و او ميان دل هاى شما الفت ايجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شديد». ✅سپس به يکى ديگر از الطاف الهى به برکت وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) اشاره کرده، مى فرمايد: «خداوند ذليلان پاکدل و (محروم) را به وسيله او عزّت بخشيد و عزيزان (خودخواه) را ذليل ساخت». (أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ، وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ). 👈افراد با ايمان و با شخصيّت که به خاطر تهيدستى در چنگال زورمندان بى ايمان گرفتار بودند، خداوند آنها را به برکت وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) عزيز ساخت و مديريت هاى مهمّ جامعه اسلامى را به آنها سپرد. ✅در پايان خطبه، به يکى از برجسته ترين صفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) اشاره کرده مى فرمايد: «سخنش بيان بود و سکوتش زبان». (کَلاَمُهُ بَياَنٌ، وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ). 👈هر زمان، زبان به سخن مى گشود اسرار حکمت از زبانش فرو مى ريخت و حقايق وحى را تبيين مى کرد; راه نجات را نشان مى داد و پرتگاهها را مشخّص مى نمود و اگر گاهى سکوت مى کرد، سکوتش پرمعنا و پرمفهوم بود. ناراحتى ها و نگرانى ها و عدم رضايت خود را از پاره اى کارها با سکوت نشان مى داد و نادرست بودن سؤالات بيجا را، از همين طريق پاسخ مى گفت و در برابر جاهلانِ بدزبان، از همين سلاح يارى مى جست و گاه با سکوت (با قرائن حاليّه)کارهایی را تقریر و امضا میکرد.
۹۷(بخش۱) 💠خطبه در يك نگاه: با توجه به اينكه شأن ورود اين خطبه -به گونه اى كه شارحان نهج البلاغه نوشته اند- جريان سرپيچى مردم كوفه از فرمان على عليه السلام جهت مقابله با لشكريان غارتگر معاويه بعد از واقعه جنگ نهروان بوده است، امام در بخش اوّل اين خطبه، مردم متمرّد كوفه را با شديدترين عتاب و سرزنش -كه در نوع خود كم نظير يا بى نظير است- رو به رو مى سازد و به اين اميد كه غيرت آنها به جوش آيد و آماده نبرد با ظالمان شوند، آنها را با شلّاق هاى توبيخ مى نوازد و از تعبيرات مختلف، براى بيدار كردن آنها از خواب خرگوشى بهره مى گيرد و مقصود از همه اين توبيخ ها و سرزنش ها آن است كه پيش از سيطره ظالمان بى رحم، بر جان و مال و ناموس آنها و بر حكومت اسلامى، به خود آيند و به پا خيزند و آتش فتنه را خاموش و دست ظالمان را از قلمرو حكومت اسلامى قطع كنند! سپس در بخش ديگرى از اين خطبه، آنها را به پيروى اهل بيت -كه سبب هدايت و نجات آنهاست- دعوت مى كند و در واقع، همان مضمون و محتواى حديث «ثَقَلَين» را به آنها يادآور مى شود.  و در آخرين بخش خطبه، مردم كوفه را با ياران پيامبر اسلام مقايسه مى كند و با اين مقايسه، روشن مى سازد كه چقدر ميان آنها و ياران پيامبر از نظر ايمان و تقوا و عبادت و جهاد و استقامت و شجاعت، تفاوت وجود داشت.