بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
#راهیان_نور_
گاهی برخی کلمات آن قدر خوب باهم جفت می شوند که نمی توان جایگزین بهتری برایشان پیدا کرد،مثل #راهیان_نور_
گاهی برخی کلمات یک دنیا حرف و معنا در دلشان نهفته است، مثل #راهیان_نور_
گاهی برخی کلمات به بهترین وجه ممکن توصیف می کنند اثر گذاری موصوفشان را ، مثل #راهیان_نور_
گاهی آدم دلش پر می کشد با گفتن و شنیدن و دیدن برخی کلمات ، مثل شنیدن #راهیان_نور
اصلا گاهی آدم می خواهد دلش را بدهد به برخی مسافرها ، با خودشان ببَرند و و پاک و پر نور برایش برگردانند، مثل مسافران#راهیان_نور_
این درست نیست که می گویند :" فاصله ، عشق به معشوق را تهدید می کند"،
گاهی هر چقدر از معشوق دورتر می شویم دلتنگ تر هم می شویم، مثل دور شدنمان از #راهیان_نور_
چه خوب گفته سهراب سپهری:
" نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جُراءتم می بخشد
روشنم می دارد..."
السلام علیکم یا اولیاء الله
السلام علیکم ایها الشهداء
هوای دلمان ،باران نگاهتان را تمنّا می کند
کاش بشود بر جاماندگان #راهیان_نور_ هم ببارید...
#راضیه_ابراهیمی_
بسم الله الرحمن الرحیم
#شاه_کلید_
باز هم موقع رفتن مهمان های محبوبش شده بود و چانه زنی ها و غر زدن هایش برای بیشتر ماندن مهمان هایمان هم به دنبالش.
به قصد توجیه و راضی کردن پسر کوچکم وارد اتاقی دیگر شدیم.اما اینبار برخلاف اکثر اوقات دیگر از موفقیت آمیز بودن مذاکراتمان مطمئن نبودم. چرا که حتی خودم هم توجیه نبودم نسبت به رفتن نا بهنگام مهمان های عزیزی که فکر می کردیم حداقال دوسه روزی میزبانشان باشیم اما این باهم بودنمان حتی به یک روز کامل هم نرسید!😔
هرچه دلیل تراشی کردم برای آرام کردن و راضی کردنش، هیچ کدام را قبول نکرد. تا اینکه با چشمانی اشک بار ،خودش پیشنهادی داد برای راضی شدن و تغییر احوالش. 😭
گفت: " پس باید قول بدید اولین تعطیلات زیادی که داشتیم حتما خودمون بریم خونشون".☺️
حالا راضی شد که حداقل برای خداحافظی از اتاق بیرون بیاید و با رفتنشان بدون ادامه ی گریه و زاری ،کنار بیاید. واین گونه شد که اینبار "شاه کلید امید" باعث نتیجه بخش شدن مذاکراتمان شد. امید به باهم بودنِ دوباره با همین مهمان ها در اولین فرصت.
عصر روز عید فطر بود و دلتنگی حاصل از رفتنِ نابهنگام مهمان هایمان، همراه شده بود با دلتنگی مضاعف حاصل از #رفتنِ_به_هنگام_ خودمان از یک مهمانی یک ماهه ی دوست داشتنی.
کلافگی ام باعث شده بود که بی خیال کارهای مختلف بر زمین مانده ام، پَرسه ای بزنم در مطالب کانال های مورد علاقه ام، تا اینکه این مطلب را دریافت کردم:
"وَ اَفجَعَ فِراقُهُ مَفقود...(صحیفه سجادیه)
سهم من از تو
تنها دلتنگی ست...
(وداع امام سجاد علیه السلام با ماه مبارک رمضان). "🌷
حسابی به دلم نشست، با خودم گفتم حتما به دنبال طرح این دلتنگی، راهکاری هم برای فائق آمدن بر آن گفته شده.
چشمانم به سرعت سطر به سطر دعای وداع را در صحیفه سجادیه دنبال می کرد تا اینکه رسید به همان فراز
و در چند سطر بعدش هم این گونه آمده بود:
" خدایا! در آنچه درباره ی تو کوتاهی کردیم، پوزش مارا بپذیر و عمر مارا به ماه رمضان آینده برسان، و چون رسانیدی، به دست یافتن به عبادتی که سزاوار آنی، یاریمان کن و به پرداختن به طاعتی که در خور این ماه است مدد فرما..."🙏
به به!😍
گویی جمله به جمله اش پُمپاژ امید و انگیزه بود، امید به اینکه اگر بخواهیم و خدا هم بخواهد شاید برسیم به ماه رمضان آینده هم، و اگر بخواهیم و خدا هم بخواهد شاید بالاخره بشود که خودمان را بین بندگان محبوب خدا جا بزنیم.
و دلخوشم به اینکه نگاه خداوند به ما در این یازده ماه دیگر سال هم یک نگاه تشکیکی و مسیر نگر است تا رسیدن دوباره مان به ماه عزیز خدا.
آن روز دومین باری بود که" شاه کلید امید" کارمان را راه انداخت و حتی برای غلبه کردن بر دلتنگی کلافه کننده ی حاصل از تمام شدن مهمانی خدا و قدر ندانستن به حقّش هم، کار ساز شد...
وارد آشپز خانه شدم، با فشردن دکمه ی ماشین لباسشویی، انجام کارهای بر زمین مانده ام را از سر گرفتم،
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو...🙏
به قلم:
#راضیه_ابراهیمی_
@alafvalafv🌷