16.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کشور یمن این جوری تولد پیامبر را جشن میگیرند 😍🎊🎈🎉🎀
میلاد محمد(ص) شد و عالم شاد است
با قدومش دل ویران جهان آباد است
آمده صادق(ع) دین تا که شود ره روشن
خرم امشب که دل از کینه و غم آزاد است
شب شادی است بزن برلب خود نقل و نبات
قبل از آن بر رخ زیبای محمد(ص) صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
💖🌹💖🌹💖🌹💖🌹💖
#خطبه۱۶(بخش۲)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
آگاه باشيد! گناهان اسبهاى سرکشى هستند که اهلش را بر آنها سوار مى کنند و لجامهاى آنها برگرفته مى شود و سرانجام آنان را در دوزخ سرنگون مى کند!
آگاه باشيد! تقوا و پرهيزگارى همانند مرکبهاى راهوار و رام و سريع السير مى باشند که اهلش را بر آن سوار مى کنند و زمام آنها را به دستشان مى سپارند و آنها را به بهشت جاويدان مى رسانند.
حق و باطلى وجود دارد (هميشه) براى هر کدام اهل و طرفدارانى است، اگر باطل حکومت کند جاى تعجّب نيست از دير زمانى چنين بوده است و اگر حق و پيروانش کم باشند (نگران نباشيد) چه بسا افزوده گردند و بر لشگر باطل پيروز شوند (بکوشيد و از فرصتها استفاده کنيد چه اين که) کمتر مى شود چيزى پشت کند و بار ديگر باز گردد!
مرحوم سيّدرضى به دنبال اين سخن مى گويد: در اين کلام که از فصيحترين سخنان است لطايفى نهفته که جز سخن سنجان به آن نمى رسند و بيش از آنچه ما از آن در شگفتى فرو مى رويم شگفتيها از آن شگفت زده مى شوند. اضافه بر اين، ريزه کارى هايى از فصاحت در آن وجود دارد که نه زبان، قادر به شرح آن است و نه هيچ انسانى به عمق آن مى رسد و نه آنچه را که من به آن اشاره مى کنم کسى جز آنان که در فصاحت پيشگامند، مى توانند درک کنند «و ما يعقلها الاّ العالمون».
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
ذکر روز پنج شنبه جهت رزق وروزی
۱۰۰ مرتبه لااله الا الله الملک الحق المبین (هیچ خدایی نیست مگر خدای سلطان حق وآشکار است)
----------------------------------------
💠امیرالمومنین علی ع فرمودند:
مَن أكثَرَ مُدارَسَةَ العِلمِ لَم يَنسَ ما عَلِمَ و استَفادَ ما لَم يَعلَم
هر كه بحث علمىِ بسيار كند ، آموخته هايش را از ياد نمى برد و آنچه را كه نمى داند ، فرا مى گيرد.
#شرح_خطبه۱۶(بخش۲)
🔸گناهان همچون اسبهاى سرکشند!
در ادامه بحث گذشته که پيرامون وضع بحرانى بعد از بيعت امام که به منزله انقلاب جديدى در عالم اسلام بود سخن مى گفت و هشدار مى داد، در اين فراز به نکته بسيار مهمّى ضمن بيان يک تشبيه زيبا اشاره مى کند
✅مى فرمايد: «آگاه باشيد! گناهان و خطاها اسبهاى سرکشى 🐴هستند که اهلش را بر آنها سوار مى کنند و لجامهاى آنها برگرفته مى شود و سرانجام آنان را در دوزخ سرنگون مى کنند!» (اَلا وَ اِنَّ الْخَطايا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ خُلِعَتْ لُجُمُها، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النّارِ).
👈چه تشبيه زيبايى، سوار شدن بر اسبهاى چموش ذاتاً خطرناک است و اگر فاقد لجام و افسار باشد بسيار خطرناکتر و هرگاه اين کار در سرزمينى داراى پرتگاه هاى هولناکى باشد، باز هم خطر بيشتر است.
👈گناه در واقع چنين است، ارتکاب يک گناه انسان را بى اختيار به گناه ديگر و آن نيز به گناه ديگر مى کشاند، فى المثل کسى مرتکب خيانتى مى شود و آن را کتمان مى کند; مورد بازخواست قرار مى گيرد; دروغهاى متعدّدى براىآن میگوید یا قسم دروغ می خورد و همچنين گناهان ديگر يکى پس از ديگرى به سراغ او مى آيد چرا که همچون مرکب چموش لجام گسيخته است.
✅سپس مى افزايد: «آگاه باشيد! تقوا و پرهيزکارى و اعمال صالح مانند مرکب راهوار🐴 و رام و سريع السّير مى باشد که اهلش را بر آن سوار مى کنند و زمام آن را به دستشان مى سپارند (و در جاده اصلى با اطمينان خاطر و آرامش و سلامت به پيش مى روند) و آنها را به سر منزل مقصود و سعادت بهشت جاويدان، مى رساند» (اَلا وَ اِنَّ التَّقْوى مَطايا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَيْها اَهْلُها، وَ اُعْطُوا اَزِمَّتَها، فَاَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ).
🌠آرى اعمال صالح زنجيروار يکديگر را تعقيب مى کنند. يک کار نيک، سبب کار نيک ديگر و آن هم به نوبه خود سبب اعمال صالح ديگر مى شود، مثلا، هنگامى که کسى فرزند خود را خوب تربيت کند او هم منشأ خيرات و برکات مى شود و در دوستان و اطرافيان خود اثر مى گذارد آنها هم وسيله انجام کارهاى خير ديگرى مى شوند و به همين ترتيب جامعه رو به صلاح و سعادت پيش مى رود.
💫قابل توجّه اين که امام(عليه السلام) در مورد گناهان «خَيْل شُمس; اسب هاى سرکش» را به کار برده است و در مورد تقوا «مَطايا ذُلُل; مرکب هاى رام» را ذکر فرموده و اين نکته دقيقى دارد; چرا که «خيل» در اصل از ماده «خيال» است و به افراد مغرور و متکبّر که گرفتار خيالاتند «مُخْتال» گفته مى شود و اسب را از آن جهت «خيل» گفته اند که غالباً سبب غرور و مباهات سوارکارش مى شود.
سپس امام(عليه السلام) هشدار ديگرى در مورد آزمايشهاى الهى که در حکومت او و در تمام طول زندگى در پيش دارند مى دهد; و بحث گذشته را پيرامون امتحان و مرکبهاى تقوا و گناه، به وسيله آن تکميل مى کند،
✅ مى فرمايد: «هميشه حق و باطلى وجود دارد و براى هر کدام اهل و طرفدارانى است» (حَقّ وَ باطِل، وِ لِکُلٍّ اَهْل).
✅ولى امام(عليه السلام) از ميان همه آنها انگشت روى يک نکته گذارده، مى افزايد: «اگر باطل حکومت کند جاى تعجّب نيست، از دير زمانى چنين بوده است!» (فَلَئِنْ اَمِرَ الْباطِلُ لَقَديماً فَعَل).
✅«و اگر حق و پيروانش کم باشند (نگران نباشيد) چه بسا افزوده گردند و بر لشکر باطل پيروز شوند!» (وَلَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّما وَ لَعَلَّ).
داستان «حق و باطل» و مبارزه اين دو با يکديگر در طول تاريخ انسانى و ابزار اين مبارزه و نتايج آن، داستان بسيار دامنه دارى است که در شرح خطبه هاى ديگر که تناسب بيشترى با اين موضوع دارد به خواست خدا خواهد آمد. آنچه در اين جا لازم است بر آن تکيه شود و نظر مولا اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين عبارت نيز متوجّه آن است، اين است که نه کثرت طرفداران باطل بايد انسان را به وحشت بيندازد و نه کمى طرفداران حق او را مأيوس کند; چرا که غالباً در طول تاريخ حاميان باطل فزونى داشته اند و بسيار شده که گروه اندک طرفداران حق بر انبوه حاميان باطل پيروز شده اند;
🔅همان گونه که قرآن از زبان پيروان «طالوت»، فرمانده لشکر بنى اسرائيل، مى گويد: «کَمْ مِنْ فِئَة قَليلَة غَلَبَتْ فِئَةً کَثيرَةً بِاِذْنِ اللهِ; چه بسيار گروه هاى کوچکى که به فرمان خدا بر گروه هاى عظيمى پيروز شدند»!
🔅همين معنا در قالب ديگرى در آيه ديگر به روشنى بيان شده است، مى فرمايد: «قُلْ لا يَسْتَوِى الْخَبيثُ وَ الطَّيِبُ وَ لَوْ اَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبيثِ; بگو (هيچ گاه) ناپاک و پاک مساوى نيستند، هر چند فزونى ناپاکها تو را به شگفتى اندازد»!
🔅همين معنا در خطبه هاى ديگر نهج البلاغه با صراحت تمام نيز آمده است; چنان که در خطبه 201 مى خوانيم: «اَيُّهَا النّاسُ لا تَسْتَوْحِشُوا في طَريقِ الْهُدى لِقِلَّةِ اَهْلِهِ; اى مردم در طريق هدايت (و حق و حقيقت) از کمى نفرات هرگز وحشت نکنيد»!
👈ولى بايد توجّه داشت که اين فزونى نفرات نه دليل حقّانيّت است و نه پيروزى و نجات; بلکه در منطق قرآن و احاديث اسلامى و منطق صاحبنظران، مدار بر کيفيّت است نه کميّت و به همين دليل حکومتهاى باطل که از ميان مى روند همه آثارشان محو مى شود و جز نام ننگينى از آنها باقى نمى ماند; ولى برکات و آثارى که از حکومتهاى حق و انبيا و اولياء الله باقى مانده تا پايان جهان برقرار است.
👈در هر حال صحنه مبارزه حق و باطل و فزونى لشکر باطل در واقع يک آزمون الهى است که افراد حق طلب و حق جو در اين ميان شناخته شوند. آنها که همرنگ جماعتهاى باطل نمى شوند و نان را به نرخ روز نمى خورند و روح تقوا و پرهيزگارى آنها را به سوى حق مى برد ـ هرچند حق در اقليّت باشد ـ
✅دوّمين نکته اى که امام(عليه السلام) در اين جا بر آن تأکيد مى فرمايد آن است که در جمله کوتاه آخر اين فراز آمده، مى گويد: «(فرصتها را از دست ندهيد چه اين که) کمتر مى شود چيزى پشت کند و بار ديگر باز گردد!» (وَلَقَلَّما اَدْبَرَ شَىْء فَاَقْبَل).
👈البتّه اعتقاد همه مسلمانان اعمّ از شيعيان و غير آنها بر اين است که سرانجام با ظهور مهدى(عج) لشکر حق پيروز مى گردد و باطل براى هميشه منزوى مى شود و حکومت عدل الهى سراسر جهان را فرا خواهد گرفت.
🔅مطابق بعضى از روايات در ذيل همين خطبه جمله اى از امام صادق(عليه السلام) از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده است که فرمود: «وَ بِنا فُتِحَ لا بِکُمْ وَ مِنّا نُحْتَمُ لا بِکُمْ; برنامه حکومت حق با ما آغاز شد (اشاره به عصر پيامبر است) و با ما پايان مى گيرد نه با شما (اشاره به ظهور حضرت مهدى(عج) است)!».
👳«ابن ابى الحديد» پس از ذکر اين جمله با صراحت مى گويد: غالب محدّثان معتقدند که حضرت مهدى(عج) که در اين حديث به او اشاره شده در آخر الزّمان ظهور مى کند و از فرزندان فاطمه مى باشد و ياران ما (معتزله) آن را انکار نمى کنند.👌
👈به هر حال جمله بالا اشاره به اين است که فرصتها را از دست ندهيد و اکنون که همه چيز براى اجراى عدالت و حکومت حق در جامعه اسلامى فراهم شده در دام وسوسه هاى «شياطين جن و انس» گرفتار نشويد! و از توطئه هاى خودکامگانى که منافع نامشروعشان به خطر افتاده بر حذر باشيد! چرا که اگر اين فرصتها از دست برود بازگشتش به آسانى ممکن نيست!
🔰 و تاريخ زندگى امام(عليه السلام) هم نشان مى دهد که چنين شد که مردم عصر او از اين هشدار پند کافى نگرفتند; فرصتها را از دست دادند; آن روز که لشکر شام در آستانه شکست کامل قرار داشت فريب نيرنگ «عمر و عاص» را خوردند که سرانجام به حکومت «بنى اميّه» و «بنى مروان»، حکومت سياه و تاريکى که در تاريخ کم نظير بود، منتهى شد و «حجّاج ها» دمار از روزگار آنها برآوردند.😭
🔰در اين جا به توضيحى از «سيّدرضى» برخورد مى کنيم که اعجاب و شگفتى فوق العاده خود را از تعبيرات بسيار زيبا و پرمحتواى اين خطبه آشکار مى کند و مى گويد: «در اين سخن که نزديکترين سخن به حقيقت فصاحت است، لطايفى نهفته که هيچ کس از سخن سنجان به پايه آن نمى رسد و بيش از آنچه که ما از آن به شگفتى فرو مى رويم، شگفتى از آن به تعجّب مى آيد; بعلاوه در آن ريزه کارى هايى از فصاحت است که نه زبان قادر به شرح آن است و نه هيچ انسانى مى تواند به عمق آن برسد و نه آنچه من مى گويم را جز آنان که در فصاحت پيشگام و ريشه دارند، مى توانند درک کنند! (آرى) «وَ ما يَعْقِلُها اِلاَّ الْعالِمُونَ; جز دانشمندان آن را درک نمى کنند»!
#خطبه۱۶(بخش۳)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
کسى که بهشت و دوزخ در پيش روى او قرار گرفته (و به آن ايمان دارد، از کارهايى که در آن جا سودى نمى بخشد برکنار است و مردم در اين مسير سه گروهند:) کسانى که سخت مى کوشند و به سرعت پيش مى روند، آنها اهل نجاتند و گروهى که به کندى گام بر مى دارند، باز اميد نجاتى دارند و گروهى مقصّرند، که در آتش دوزخ سقوط مى کنند.
انحراف به راست و چپ سبب گمراهى و ضلالت است و راه ميانه و مستقيم جادّه وسيع الهى است که قرآن مجيد ـ کتاب جاويدان الهى ـ و آثار نبوّت بر آن قرار دارد و راه ورود به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از همين جاست و پايان کار به آن منتهى مى شود.
آن کس که به ناحق ادّعاى (امامت و ولايت) کند هلاک مى شود (چه اين که هم خودش گمراه است و هم ديگران را به گمراهى مى کشاند) و آن کس که با دروغ و افترا (بر خدا و پيامبر چنين مقامى را طلب کند) محروم مى گردد و به جايى نمى رسد و آن کس (که با ادّعاهاى باطل) به مبارزه با حق برخيزد و در برابر آن قد علم کند هلاک خواهد شد!
و در نادانى انسان همين بس که قدر خويش را نشناسد، ريشه درختى که در سرزمين تقوا نشانده شود هرگز نابودى نمى پذيرد و بذر و زراعتى که در اين سرزمين پاشيده شود، هرگز تشنه نمى گردد! در خانه هاى خود پنهان شويد (و در دسته بندى هاى منافقان و نفاق افکنان شرکت نجوييد)! در اصلاح ميان خود بکوشيد (و مردم را با هم آشتى دهيد و صفوف خود را در مقابل آنها متّحد سازيد)!
توبه پيش روى شما و در دسترستان است (به آن چنگ زنيد و گذشته خود را جبران کنيد)، (و در هر حال) هيچ ستايشگرى جز خدا را نبايد ستايش کرد و (در گناه و خطا) جز خويش را نبايد سرزنش نمود!
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۱۶(بخش۳)
#بخش_آخر
🔸راه نجات اين است:
در ادامه بحثهاى گذشته اين خطبه که پيرامون داغ شدن بازار امتحان بعد از بيعت او سخن مى گفت و به مردم درباره حق و باطل و تقوا و گناه هشدار مى داد، امام در اين بخش از سخنانش به طرق نجات از چنگال هوا و هوسها و رسيدن به سر منزل سعادت اشاره کرده و طىّ بيانات جامعى مطالب مهمّى را در اين رابطه ايراد مى کند.
✅نخست مردم را در مسير سعادت و نجات به سه گروه تقسيم مى فرمايد، مى گويد: «کسى که بهشت و دوزخ در پيش روى او قرار گرفته (و به آن کاملا ايمان دارد از کارهايى که در آن جا سودى نمى بخشد، برکنار است) و سخت به آينده اى که در پيش دارد مشغول است (و مردم در اين مسير سه گروهند:) کسانى که سخت مى کوشند و به سرعت پيش مى روند، آنها اهل نجاتند و گروهى که به کندى گام بر مى دارند، باز اميد نجات دارند; امّا آنان که کوتاهى مى کنند و در اين راه مقصّرند، (در کام بدبختى و آتش دوزخ) سقوط مى کنند» (شُغِلَ مَنِ الجَنَّةُ وَ النّارُ أمامَهُ! ساع سَريع نَجا، و طالِب بَطيء رَجا، وَ مُقَصِّر فِى النّارِ هَوى).
👈اين تعبير به خوبى نشان مى دهد که تنها ايمان به معاد است که مى تواند انسان را در برابر گناه و فساد حفظ کند; هر قدر اين ايمان قويتر باشد، تأثير بازدارنده آن بيشتر است.
🔰بعضى گفته اند جمله «شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النّارُ اَمامَهُ» جمله خبريه اى است که معناى انشا را دارد يعنى آنها که بهشت و دوزخ را در برابر خود مجسّم مى بينند; بايد از زرق و برق دنيا و هوا و هوسها چشم بپوشند! ولى تفسير جمله بالا به صورت جمله خبريه نيز هيچ مشکلى ندارد يعنى اين گونه مؤمنان چشم پوشى از هوا و هوس خواهند کرد.
سپس با توضيحى که درباره گروه هاى سه گانه بالا بيان فرمود، مردم را به پيمودن راه راست و دورى گزيدن از طرق انحرافى، ضمن بيان نشانه هاى آنها دعوت مى کند
✅و مى فرمايد: «انحراف به راست و چپ سبب گمراهى و ضلالت است و راه ميانه و مستقيم، جاده وسيع (الهى) است» (اَلَيمينُ وَ الشَّمالُ مَضَلَّة، وَ الطَّريقُ الْوُسْطى هِىَ الْجادَّةُ).
👈اين سخن اشاره به همان مسأله معروفى است که مى گوييم راه مستقيم به سوى هدف، يک راه بيش نيست و در دو طرف آن هزاران راه انحرافى و جود دارد که انسان را به گمراهى مى کشاند.
👈تعبير به يمين و شمال ممکن است اشاره به افراط و تفريط باشد که گروهى راه افراط را مى پويند و آن طرف هدف قرار مى گيرند و گروهى راه تفريط را; و هرگز به هدف نمى رسند; اين همان است که در قرآن مجيد به عنوان صراط مستقيم از آن ياد شده و در جاى ديگر مى فرمايد: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً; ما شما را امّتى ميانه قرار داديم (در حدّ اعتدال ميان افراط و تفريط)».
🔗همچنان که علماى بزرگ اخلاق گفته اند که تمام صفات فضيله، حد اعتدالى است در ميان صفات رذيله که در طرف افراط و يا تفريط قرار دارند و به اين ترتيب تمام صفات اخلاقى را در اين تقسيم جمع کرده اند و يا به تعبير ديگر اين همان مسأله عدالت اخلاقى است که انسان را در حدّ اعتدال و طريق مستقيم ميانه و دور از هرگونه گرايش انحرافى قرار مى دهد.
👈بعضى از مفسّران نهج البلاغه، طريق وُسطى را به مسأله امامت و ولايت امام معصوم تفسير کرده اند که هرگونه غلوّ و افراط يا کوتاهى و تقصير در مورد آن بزرگواران سبب گمراهى است، ولى هيچ مانعى ندارد که مفهوم جمله را وسيع بدانيم که هم مسأله ولايت و هم ساير مسايل اعتقادى و عملى و اخلاقى را فرا گيرد.
جالب اين که کسانى که به مخالفت با آن حضرت برخاستند نيز از اين دو گروه خارج نبودند😢 گروهى خوارج افراطى و گروهى شاميانى که در تفريط قرار گرفته و هرگز آن امام بزرگ را نشناختند.
✅سپس به ويژگيهاى اين جاده ميانه معتدل و مستقيم پرداخته، مى فرمايد: «قرآن مجيد کتاب جاويدان الهى و آثار نبوّت در همين مسير و بر همين طريق است و نيز راه ورود به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از همين جاست و پايان کار نيز به آن منتهى مى شود».
(عَلَيْها باقِي الْکِتابِ وَ آثارُ النُّبُوَّةِ، وَ مِنْها مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَ اِلَيْها مَصيرُ الْعاقِبَةِ).
💠در مورد جمله (عَلَيْها باقى الْکِتابِ) دو تفسير بيان شده:
1⃣ نخست اين که منظور قرآن مجيد است که يک کتاب باقى و جاودانى است و معارف و قوانين و احکام تنها در آن است و جز در آن در جاى ديگر پيدا نمى شود.
2⃣ديگر اين که منظور از کتاب جاويدان وجود امام معصوم است که حافظ «کتاب الله» و مطابق حديث معروف «ثقلين» هميشه در کنار قرآن بوده و همواره خواهد بود. ولى معناى اوّل مناسبتر به نظر مى رسد. به خصوص اين که آثار نبوّت که بعد از آن ذکر شده قابل تفسير به آثار باقيمانده نزد امامان نيز مى باشد.
در اين جا احتمالات ديگرى نيز داده شده که بعيد به نظر مى رسد.
منظور از جمله «مِنْها مَنْفَذُ السُّنَّةِ» (با توجه به اين که منفذ به معناى دريچه و
راه عبور نور و يا مطلق راه عبور است) اين است که تنها از طريق جاده معتدل و ميان مى توان به سنّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) پى برد و به محتواى دعوت او آشنا گشت، بنابراين تفاوت اين چهار جمله روشن مى شود.
سپس امام(عليه السلام) به سرنوشت مدّعيان باطل امامت و پيشوايى مردم پرداخته، ضمن چهار جمله وضع آنها را روشن مى سازد.
✅مى فرمايد: «آن کس که به ناحق ادّعاى (امامت و ولايت) کند، هلاک مى شود (زيرا هم خودش گمراه است و هم ديگران را به گمراهى مى کشاند)» (هَلَکَ مَنِ ادَّعى).
✅«و آن کس که با دروغ و افترا بر خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، چنين مقامى را طلب کند، محروم مى گردد و به جايى نمى رسد!» (وَ خابَ مَنِ افْتَرى).
✅«و آن کس که با ادّعاهاى باطل به مبارزه با حق برخيزد و در برابر آن قد علم کند، هلاک خواهد شد!» (مَنْ اَبْدى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ).
✅«و در نادانى انسان همين بس که قدر خويش را نشناسد! (و از گليم خود پا فراتر نهد و ادّعاى مقامى کند که شايسته آن نيست.)» (وَکَفى بَالْمَرْءِ جَهْلا اَلاّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ).
👈اين احتمال نيز وجود دارد که جمله هاى چهارگانه فوق تنها ناظر به مسأله امامت که اين خطبه ناظر به آن است نباشد; بلکه معناى وسيعترى را دنبال کند که هرگونه ادّعاى باطل چه در زمينه امامت يا در زمينه هاى ديگر را شامل شود و در واقع هشدارى است به مدّعيان باطل که اين راه خطرناک و موجب هلاکت و شقاوت و بدبختى را که ناشى از جهل و نشناختن قدر و منزلت خويش است نپويند.
سرانجام امام(عليه السلام) در پايان اين سخن و در ارتباط با مسائل مربوط به امامت و حکومت که در بخشهاى گذشته آمد، چند پند و اندرز به عموم مردم مى دهد که اگر به آن عمل کنند مى توانند از چنگال نفاق افکنان و مدّعيان باطل و غوغاسالاران رهايى يابند.
✅نخست دعوت به تقوا و پرهيزکارى مى کند که شالوده و اساس هر حرکت سالم و عمل پاک است; مى فرمايد: «درختى که در سرزمين تقوا نشانده شود هرگز نابودى نمى پذيرد، و بذر و زراعتى که در سرزمين تقوا پاشيده شود هرگز تشنه نمى گردد!» (لايَهْلِکُ عَلَى التَّقْوى سِنْخُ اَصْل، وَ لا يَظْمَاُ عَلَيْها زَرْعُ قَوْم).
✅در دوّمين اندرز خود مى فرمايد: «در خانه هاى خود پنهان شويد (و در دسته بندى هاى منافقان و تفرقه اندازان شرکت نجوييد)» (فَاسْتَتِرُوا فى بُيُوتِکُمْ).
👈زيرا امام(عليه السلام) با چشم حقيقت بين خود مى ديد که حکومت او عرصه را بر کسانى که بيت المال را در عصر عثمان غارت کردند و ظلم و بى عدالتى را در جهان اسلام گسترش دادند تنگ خواهد کرد و آنها ساکت نخواهند ماند و گروهى همانند خود يا از مردم نادان را گِرد خويش جمع مى کنند; به يقين سياهى چنين لشکرى شدن گناه است و درست در اين موقع است که بايد در خانه نشست به هنگام کار و جهاد! و به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه، هنگامى که داد و فرياد به زيان جامعه است; سکون و سکوت بهترين حرکت است.
✅در سوّمين اندرز، براى ايجاد وحدت در ميان صفوف طرفداران حق و جلوگيرى از هرگونه تفرقه و نفاق و در هم شکستن صفوف اهل باطل با نيروى اتّحاد، مى افزايد: «در اصلاح ميان خود بکوشيد (و مردم را با هم آشتى دهيد و صفوف خود را در برابر آنان متّحد سازيد!)» (وَاَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِکُمْ).
سرانجام در چهارمين و آخرين نصيحت،به کسانى که قبلا لغزشهايى داشته اند و در حکومت پيشين گرفتار خطاهايى شده اند و وجدانشان از اين جهت ناراحت است دستور مى دهد که با آب توبه، لکّه هاى گناه را از دامان خويش بشويند!
✅مى فرمايد: «توبه پيش روى شما و در دسترستان است! (به آن چنگ زنيد و در سايه آن قرار گيريد)» (وَالتَّوْبَةُ مِنْ وَرائِکُمْ).
✅براى تکميل اين سخن مى فرمايد: «هيچ ستايشگرى جز خدا را نبايد ستايش کرد و در گناه و خطا جز خويشتن را نبايد سرزنش کرد!» (وَ لا يَحْمَدْ حامِد اِلاّ رَبَّهُ، وَ لا يَلُمْ لائِم اِلاّ نَفْسَهُ).
👈اشاره به اين که تمام نعمتها از سوى خداست و هر توفيق و سعادتى نصيب انسان مى شود از برکات الطاف خفيّه و جليّه اوست. بنابراين نبايد به هنگام اطاعت مغرور شويد! و هر خطا و گناهى سر مى زند به خاطر کوتاهى هاى شماست!
#خطبه۱۷(بخش۱)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
⚜از سخنان آن حضرت است در باره كسى كه در ميان مردم عهده دار منصب قضاوت شود ولى شايسته آن نباشد:
مبغوض ترين مردم نزد خداوند دو كس اند: انسانى كه خداوند او را به حال خود واگذاشته، تا جايى كه از راه راست منحرف شده، به سخن آميخته با بدعت و دعوت به گمراهى دل خوش نموده است. او فتنه اى است براى فتنه جويان، ره گم كرده اى است از راه روشن گذشتگان، گمراه كننده كسانى است كه به وقت زنده بودن او يا پس از مرگش از او پيروى كنند، هم بار گناهان ديگران را به دوش كشد، و هم گروگان خطاهاى خود باشد
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۱۷(بخش۱)
✨خطبه در يك نگاه:
اين خطبه همان گونه كه در عنوان آن آمده است بيانگر صفات كسانى كه بدون لياقت و استحقاق، بر مسند قضا مى نشينند و مردم را به گمراهى مى كشانند.⚠️
🔸منفورترين خلايق چه کسانى هستند؟
امام(عليه السلام) در اين بخش از کلامش، نخست به تقسيم کردن مبغوض ترين خلايق خداوند به دو گروه پرداخته،
✅ مى فرمايد: «دو نفر در پيشگاه خداوند از همه مخلوقات الهى مبغوض تر و منفورترند» (اِنَّ اَبْغَضَ الْخَلائِقِ اِلَى اللهِ رَجُلانِ).
👈بديهى است حبّ و بغض به آن گونه که در انسانهاست در مورد خداوند مفهوم ندارد; زيرا اين حب و بغض از قبيل حالات و دگرگونيهايى است که در روح و جان انسان بر اثر تمايل و نفرت نسبت به امورى پيدا مى شود; امّا در مورد خداوند حبّ به معناى مشمول رحمت ساختن و بغض به معناى دور نمودن از رحمت است.
سپس به توصيف گويايى از گروه اوّل، يعنى حاکمان يا عالمان هواپرست مى پردازد; و قبل از هر چيز به ريشه اصلى بدبختى آنها اشاره کرده،
✅ مى فرمايد: «او کسى است که خداوند وى را به حال خود واگذارده است!» (رَجُل وَکَلَهُ اللهُ اِلى نَفْسِهِ).
👈تمام ممکنات و از جمله انسانها آن چنان به ذات پاک خدا وابسته اند که اگر لحظه اى رابطه آنان از او قطع مى شود همگى فانى و نابود مى شوند. توجّه به اين وابستگى و پيوستگى، روح توکّل را در انسان زنده مى کند که همه چيز خود را به او واگذار کند، يعنى آنچه در توان دارد براى پيشرفت کارها تلاش نمايد ولى با اين حال بداند سرچشمه هر خير و برکت و هر موهبت و نعمت ذات پاک اوست.
🔗ولى هنگامى که انسان بر اثر غرور و خودخواهى و هواپرستى، از اين حقيقت غافل شود و خويش را مستقل بپندارد از خدا بريده مى شود و همه چيز در نظر او وارونه مى گردد. اين بريدگى از خدا همان معناى واگذار شدنش به خويشتن است و اين ريشه تمام بدبختيها و انحرافات است.
👈به همين دليل پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) که گل سر سبد عالم آفرينش بود بارها مى فرمود: «اَللّهُمَّ... لاتَکِلْني اِلى نَفْسي طَرْفَة عَيْن اَبَداً; خداوندا! لحظه اى مرا به خويشتن وامگذار (و از ذات پاکت دور مفرما)!».
همان گونه که در دعاهاى معصوم آمده است، مى فرمايد: «اِنَّکَ اِنْ وَکَلْتَني اِلى نَفْسي تُقَرِّبُني مِنَ الشَّرِّ وَ تُباعِدُني مِنَ الْخَيْرِ; اگر مرا به خويشتن واگذارى، هواى نفس من را به شرّ نزديک و از خير دور مى سازد»❌
سپس امام به دنبال بيان ريشه اصلى بدبختى اين گونه افراد، به ثمرات شوم آن پرداخته و به هشت ثمره شوم که در واقع از قبيل علّت و معلول يکديگرند اشاره مى فرمايد:
✅نخست مى گويد: «چنين کسى از راه راست منحرف مى گردد» (فَهُوَ جائِر عَنْ قَصْدِ السَّبيلِ).
👈«قَصْدُ السَّبيلِ» همان راه ميانه و معتدل و خالى از هرگونه افراط و تفريط است. قصدالسبيل راهى است که انسان را به سوى خدا مى برد همان گونه که در قرآن مجيد آمده: «وَ عَلَى الله قَصْدُ السَّبيل; برخداست که راه راست را به بندگان نشان دهد (يا اين که راه راست به خدا منتهى مى شود)».
✅در دوّمين ثمره شوم اين واگذارى به خويشتن، که نتيجه طبيعى انحراف از جاده مستقيم است، مى فرمايد: «چنين کسى به سخنان بدعت آميز خويش سخت دل مى بندد» (مَشْغُوف بِکَلامِ بِدْعَة).
✅از آن جا به مرحله سوّم گام مى نهد که «در راه دعوت به ضلالت گام برمى دارد و از آن خوشحال است» (وَ دُعاءِ ضَلالَة).
👈«شغف» از ماده «شغاف» (بر وزن کلاف) به معناى گره بالاى قلب يا پوسته نازک آن است که همچون غلافى تمام آن را در برگرفته، در قرآن مجيد درباره عشق بى قرار «زليخا» نسبت به «يوسف» از زبان زنان «مصر» به عنوان «قَدْ شَغَفَها حُبّاً» تعبير شده است; و در جمله مورد بحث اشاره به اين است که اين گونه افراد خودخواه و خود محور، به سخنان بدعت آميز خويشتن سخت دلبستگى دارند; همان دلبستگى که نتيجه اش دعوت ديگران به راه هاى ضلالت است، قرآن نيز مى گويد: «وَ ما دُعاءُ الْکافِرينَ اِلاّ فِي ضَلال; و دعوت کافران جز در ضلالت و گمراهى نخواهد بود».
✅در چهارمين وصف که در حقيقت نتيجه اوصاف پيشين است، مى فرمايد: «چنين کسى مايه انحراف کسانى است که فريبش را خورده اند» (فَهُوَ فِتْنَة لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ).
✅در پنجمين و ششمين توصيف چنين کسانى مى افزايد: «او هم خودش از طريق هدايت پيشينيان گمراه شده و هم گمراه کننده کسانى است که در زندگى او يا پس از مرگش به او اقتدا مى کنند» (ضالّ عَنْ هَدْىِ مَنْ کانَ قَبْلَهُ، مُضِلّ لِمَنِ اقْتَدى بِهِ في حَياتِهِ وَ بَعْدَ وَفاتِهِ).
👈منظور از «مَنْ کانَ قَبْلَهُ» پيامبران و اوصياى بر حقّ آنان است; اشاره به اين که راه هدايت از پيش روشن شده و عذرى براى پوييدن راه ضلالت وجود ندارد; با اين حال راه پر نور هدايت را رها ساخته و در کوره راه تاريک ضلالت فرو افتاده است.
👈از همه اسفبارتر اين که اين گونه اشخاص، تنها در ح