#شرح_خطبه۱۸(بخش۱)
🔰خطبه در يك نگاه:
اين خطبه به عقيده بعضى از محققان جزيى از خطبه گذشته بوده است كه در كلام «سيّد رضى» از هم جدا شده است و محتوا و مضمون آن نيز گواهى بر همين معنى مى دهد، چرا كه در خطبه گذشته سخن از قضات ناآگاه و ناصالح بود كه با داوريهاى نادرست خود، امنيّت جان و مال مردم را به خطر مى افكنند و منشأ مفاسد بسيارى در سطح جامعه مى گردند. در اين خطبه نيز سخن از قضاتى به ميان آمده كه تكيه بر دلايل سست و بى اساسى همچون «قياس» و «رأى» و «استحسان» مى كنند و نتايج نادرستى از آن مى گيرند و از آن بدتر اين كه رئيس آنها آراى ضدّ و نقيض همه آنها را «حكم اللّه مى شمرد» و مطابق با واقع مى داند.
سپس امام (ع) به ابطال نظريه تصويب (نظريه اى كه مى گويد آرا قضات و فتواى فتوا دهندگان هر چند با يكديگر در تضاد باشد همگى مطابق واقع و بر وفق حكم الهى است) مى پردازد و با تحليل بسيار دقيق و بيان موزون و مستدلّى اين عقيده را ابطال مى فرمايد و راه را براى وصول به حق، در اين مسأله مهم اسلامى كه بسيارى در آن سرگردان شده اند، كاملا هموار مى سازد.
🔸اين همه اختلاف چرا؟
امام(عليه السلام) سخن خود را چنين شروع مى کند:
✅«گاه يک دعوا در حکمى از احکام مطرح مى شود و «قاضى» به رأى خود در آن جا حکم مى کند; سپس شبيه همان دعوا نزد «قاضى ديگرى» عنوان مى گردد; او درست برخلاف اوّلى حکم مى دهد!» (تَرِدُ عَلى اَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ في حُکْم مِنَ الاحْکامِ فَيَحْکُمْ فيها بِرَأيِهِ، ثُمَّ تَرِدُ تِلْکَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِها عَلى غَيْرِهِ فَيَحْکُمُ فيها بِخلافِ قَوْلِهِ).
✅«سپس همه اين قضّات (با آن آراى ضدّ و نقيضى که در مسأله واحدى داده اند) نزد پيشوايشان که آنان را به قضاوت منصوب کرده، گرد مى آيند; و او رأى همه آنها را تصديق و تصويب مى کند (و فتواى همگان را درست و مطابق واقع مى شمرد); در حالى که خداى آنها يکى، پيامبرشان يکى و کتابشان (نيز) يکى است!» (ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضاةُ بِذلِکَ عِنْدَ الاِمامِ الَّذي اسْتَقْضاهُمْ فيُصَوِّبُ آراءَهُمْ جَميعاً ـ وَ إِلهُهُمْ واحِد! وَ نَبِيُّهُمْ واحِد! وَ کِتابُهُمْ واحدِ)❗️
👈گرچه اين مسأله براى بسيارى عجيب به نظر مى رسد و شايد باور کردنش براى آنها مشکل باشد که کسانى همه قضاوتها يا آراى ضدّ و نقيض را صواب و درست بشمرند و همه را حکم الهى بدانند; ولى اين يک واقعيّت است که گروهى از مسلمانان اهل سنّت داراى چنين عقيده اى هستند و اگر به علّت گرايش آنها به اين عقيده که بعداً به طور مشروح خواهد آمد توجّه کنيم، باور خواهيم کرد که آنها در تنگناهايى قرار گرفته بودند که براى رهايى از آن چاره اى جز گرايش به عقيده تصويب وجود نداشته است.
🔗ولى امام(عليه السلام) در جمله آخر، نخستين ضربه را بر پايه اين تفکّر نادرست وارد مى سازد و مى فرمايد: اين همه در حالى است که خداى آنها واحد و پيامبرشان واحد و کتابشان واحد است! بى شک از خداى واحدى براى مسأله واحد حکم واحدى صادر مى شود; چرا که او عالم به همه حقايق است و همه چيز را بى کم و کاست مى داند و طبق مصالح يا مفاسدى که در آن مسأله بوده حکم واحدى در آن تعيين نموده است. نه اشتباه مى کند; نه فراموشى در ذات مقدّسش راه دارد، نه پشيمان مى گردد و نه با گذشت زمان چيز مجهولى براى او آشکار مى شود. پس اختلاف از ناحيه او نمى تواند باشد!
با توجّه به اين که پيامبرشان نيز يکى است و او در همه چيز، به ويژه القاى احکام، معصوم است; حکم الهى را بى کم و کاست و بدون هرگونه تغيير بيان مى کند. پس او نيز منشأ اختلاف نيست!
👈اين سخن در واقع مقدّمه اى است براى شرحى که در فراز دوّم مى آيد و نشان مى دهد که اختلافات از افکار نادرست خودشان برخاسته و نارساييهاى انديشه هايشان سبب بروز چنين اختلافاتى شده و به تعبير ديگر اين سخن يک جواب اجمالى و سربسته براى مسأله تصويب است که شرح تفصيلى آن را امام(عليه السلام) در بحث بعد به نيکوترين بيانى روشن مى سازد.
🔸اين اختلافات قابل توجيه نيست:
امام در اين بخش از سخنانش به يک استدلال متين و محکم براى ابطال مسأله اجتهاد به رأى و تصويب آراى مجتهدين و به تعبير ساده تر قانونگذارى فقها دست زده و با يک تقسيم دقيق که بر پنج پايه قرار گرفته، تمام راه هاى فرار را بر آنها مى بندد، و نادرستى اين طرز فکر را به روشن ترين بيان تبيين مى کند.
✅نخست مى فرمايد: «سرچشمه اين همه اختلاف آراى آنها در مسائل فقهى چيست»؟ «آيا خداوند سبحان به آنها دستور اختلاف و پراکندگى داده است و آنها اطاعت فرمان او کرده اند!» (اَفَاَمَرَهُمُ اللهُ سُبْحانَهُ بِالاِخْتِلافِ فَاَطاعُوهُ).
👈به يقين چنين چيزى امکان پذير نيست چرا که خداوند واحد و يکتا هميشه دعوت به وحدت و يگانگى مى کند و از تفرقه و پراکندگى بر حذر مى دارد، اوست که در قرآن مجيدش مى فرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا; همگى به ريسمان (محکم) الهى چنگ زنيد و متفرق نشويد».8
بنابراين اختلاف حتماً از جاى ديگرى سرچشمه مى گيرد
✅ و لذا در دوّمين مرحله مى فرمايد: «يا اين که خداوند آنها را از اختلاف بر حذر داشته و آنها عصيان نموده اند!» (اَمْ نَهاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ).
✅سپس به سراغ احتمال سوّم مى رود، مى فرمايد: «يا اين که خداوند سبحان دين ناقص نازل کرده و در تکميل آن از آنها کمک خواسته است!» (اَمْ اَنْزَلَ اللهُ سُبْحانَهُ ديناً ناقِصاً فَاسْتَعانَ بِهِمْ عَلى اِتْمامِهِ).
👈مسلّم است که هيچ مسلمانى چنين سخنى نمى گويد که دين خدا (اسلام) ناقص است و خداوند از بندگانش براى تکميل آن يارى مى طلبد! بلکه به عکس آيات قرآن با صراحت، اين آيين را از هر نظر کامل مى شمارد و مى فرمايد: «اَلْيَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيْتُ لَکُمُ الاِسْلامَ ديناً; امروز دين شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم».(9)
✅سپس به سراغ احتمال ديگرى مى رود که بطلان آن نيز مانند آفتاب روشن و آشکار است، مى فرمايد: «يا اين که آنها شريکهاى خدايند و حق دارند بگويند (و حکم صادر کنند و قانون بنويسند) و بر خداوند لازم است رضايت دهد!» (اَمْ کانُوا شُرَکاءَ لَهُ، فَلَهُمْ اَنْ يَقُولُوا، وَ عَلَيْهِ اَنْ يَرْضى)❗️
👈بديهى است اگر کسى قائل به خدايان متعدّد باشد، بايد براى هر کدام از آنها سهمى در قانونگذارى و صادر کردن احکام قائل شود; ولى مگر ممکن است مسلمانى که اساس و پايه آيين او بر توحيد است و همه اصول و فروع دين را از دريچه توحيد مى نگرد تن به شرک در دهد و فقها و قضات را شرکاى خدا بشمرد؟!
🔄به تعبير ديگر يکى از شاخه هاى توحيد (بعد از توحيد ذات و صفات) توحيد افعال است، و يکى از شاخه هاى توحيد افعالى، توحيد حاکميّت و قانونگذارى است; و مطابق آن حاکميّت و تمام شاخ و برگش، بايد به خدا منتهى شود. حکم، حکم اوست و فرمان، فرمان او! چنان نيست که خداوند بخشى از قوانين اسلام را خودش تشريع کرده باشد و تشريع بخش ديگرى را به مغزهاى ناتوان انسانها واگذار کرده باشد! مگر غير او، از مصالح و مفاسد احکام به طور کامل ممکن است آگاه باشد! مگر ممکن است خداوند زمام بندگان خودش را به دست قانونگذارانى بگذارد که هر کدام به ظن و گمان و رأى قاصر خود قانونى مى نهند و مردم را در ميان انبوهى از آراى ضدّ و نقيض، حيران و سرگردان مى سازند!
✅سپس امام(عليه السلام) به سراغ آخرين احتمال مى رود و آخرين راه فرار را نيز به روى آنها مى بندد و مى فرمايد: «يا اين که خداوند سبحان دين کاملى نازل کرده، ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در تبليغ و اداى آن کوتاهى نموده است!» (اَمْ اَنْزَلَ الله سُبْحانَهُ ديناً تامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ(صلى الله عليه وآله وسلم) عَنْ تَبْليغِهِ وَ اَدائِهِ).
👈بديهى است هيچ مسلمانى چنين احتمالى را درباره پيامبر نمى دهد; چرا که حتّى کسانى که مسأله عصمت را به طور کامل نپذيرفته اند و به پندارشان معصوم بودن پيامبر در همه جا و همه چيز دليل کافى ندارد، مسأله عصمت را در تبليغ و اداى وحى پذيرفته اند; چرا که بدون پذيرش اين معنا، مفهومى براى نبوّت و رسالت باقى نمى ماند و نقض غرض حاصل مى شود.
➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰
8. سوره آل عمران، آيه 103.
9. سوره مائده، آيه 3.
#خطبه۱۸(بخش۲)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
خداوند مى فرمايد: «در كتاب چيزى را فرونگذاشتيم.» و مى فرمايد: «بيان هر چيزى در آن است.» و تذكر داده كه بعض قرآن گواه بعض ديگر است، و اختلافى در آن نيست، و فرموده: «اگر اين كتاب از سوى غير خداوند نازل شده بود در آن اختلاف فراوان مى يافتند.» قرآن ظاهرش زيبا، و باطنش عميق و ناپيداست، شگفتى هايش تمام شدنى نيست، و غرايبش پايانى ندارد، و تاريكى ها جز با قرآن از فضاى حيات زدوده نگردد.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۱۸(بخش۲)
سپس بار ديگر امام(عليه السلام) به اصل مسأله باز مى گردد و اين حقيقت را روشن مى سازد که اسلام براى تمام نيازهاى زندگى بشر، آنچه از احکام لازم بوده است تشريع کرده و چيزى فروگذار نکرده است. و به اين ترتيب مسأله «ما لا نَصَّ فيهِ لا حُکْمَ فيهِ; آنچه نصّى در آن وارد نشده حکمى ندارد» را از آنها مى گيرد
✅ و مى گويد: «خداوند سبحان مى فرمايد: ما هيچ چيزى را در قرآن فروگذار نکرديم و در قرآن بيان همه چيز آمده است!» (وَاللهُ سُبْحانَهُ يَقُولُ: «ما فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ شَىْء وَ فيهِ تِبْيان لِکُلِّ شَىْء).(1)
👈اين دو آيه گواه روشنى است بر اين که خداوند هرگز دين ناقصى نازل نکرده و از کسى براى تکميل آن استمداد نجسته است; بلکه همه آنچه مورد نياز است در قرآن مجيد آمده، بخشى در عمومات قرآن، و بخشى در احکام خاصّه .
سپس براى اين که اين حربه را نيز از قاضيان ضدّ و نقيض گو بگيرد، که هر کدام ممکن است به آيه اى استناد جسته که مفهوم آن با يکديگر متفاوت باشد، مى افزايد:
✅«خداوند فرموده بخشهاى قرآن يکديگر را تصديق و تأييد مى کنند و هيچ گونه اختلافى در آن وجود ندارد!» (وَ ذَکَرَ اَنَّ الْکِتابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ اَنَّهُ لا اختِلافَ فيهِ).
✅بعد براى تکميل اين سخن و بيان دليل روشنى از خود قرآن بر اين که هيچ گونه اختلافى در ميان آيات آن نيست مى افزايد: «خداوند سبحان فرمود: اگر اين کتاب از سوى غير خدا بود اختلافات بسيارى در آن مى يافتند» (فَقالَ سُبْحانَهُ: «وَلَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَيْر الله لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً کَثيراً»).(2)
👈بديهى است انسانها علمشان محدود است و با گذشت زمان يا دگرگونى مکان و خلاصه کشف امور تازه، افکارشان تغيير مى يابد; و به همين دليل ممکن است يک گوينده يا يک نويسنده در طول زمان عمر خود، مطالب ضدّ و نقيض و مختلفى را بگويد که لازمه محدود بودن علم و دگرگونى و تکامل افکار با گذشت زمان است. اينها از يکسو، از سوى ديگر انسان فراموشکار است; چه بسا مطلبى را امروز بگويد و فردا يا ماه و سال ديگر آن را فراموش کند و نظرى بر خلاف آن ابراز دارد!
🔅ولى خداوندى که عالم به همه چيز است و گذشته و آينده «وَ ما کانَ وَ ما يَکُونُ» را مى داند، گذشت زمان هيچ تغيير و دگرگونى در ذات مقدّسش ايجاد نمى کند; چرا که مافوق زمان و مکان است. و از اين گذشته نسيان و فراموشى براى او مفهومى ندارد. چگونه ممکن است در کلام چنين کسى کمترين اختلاف و سخنان ضدّ و نقيض باشد⁉️
⬅️از مجموع آنچه در بالا آمد به خوبى مى توان نتيجه گرفت که امام(عليه السلام) با بيان رسا و تحليل دقيق و ظريفش مسأله تصويب و تمسّک به قياس و استحسان و اجتهاد به رأى را بکلّى باطل مى کند و راه فرارى براى طرفداران آن باقى نمى گذارد; زيرا خدا دين کاملى نازل کرده و قرآن، جامع همه نيازهاى انسانهاست و پيامبر کمترين کوتاهى در تبليغ آن نکرده و هرگز خداوند اختلاف را براى امّت اسلامى نپذيرفته و همه جا آنها را دعوت به اتّحاد و وحدت کرده است.
بنابراين اعتقاد به صحّت آراى متناقض و تصويب فتاواى مختلف و همه را حکم واقعى الهى دانستن، چه معنا و مفهومى مى تواند داشته باشد، اين يک انحراف و اشتباه و گمراهى است نه يک واقعيّت!
➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰
1. بايد توجّه داشت جمله اوّل (ما فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ شَىء) عين همان چيزى است که در آيه 38 سوره انعام آمده، ولى جمله دوّم (فيه تبيان لکل شىء) مضمون و محتواى آيه 89 سوره نحل است که مى فرمايد: «وَنَزَّلْنا عَلَيْکَ الْکِتابَ تِبْياناً لِکُلِّ شَىء» نه اين که عين همان جمله بوده باشد.
2. سوره نساء آيه 82.
💠زيبايى و عمق قرآن:
در سوّمين و آخرين فراز اين خطبه، امام(عليه السلام) به توصيف قرآن مجيد مى پردازد و در پنج جمله کوتاه و بسيار پرمعنا حقايق زنده اى را درباره اهميّت قرآن بيان مى کند تا تکميلى براى بحثهاى گذشته باشد و نشان دهد که فقها و قضات اسلامى نبايد هرگز از قرآن غافل بشوند و حقايق و احکام آن را دست کم بگيرند و نبايد با داشتن قرآن، خود را نيازمند به منبع ديگرى (جز منبع سنّت که آن هم از قرآن برخاسته و شارع و مبيّن آن است) بدانند.
✅در اوّلين توصيف مى فرمايد: «قرآن ظاهرش بسيار زيبا و شگفت آور است» (وَ اِنَّ الْقُرآنَ ظاهِرُهُ اَنيق).
👈اين جمله اشاره به فصاحت و بلاغت قرآن دارد، الفاظش بسيار موزون، تعبيرات بسيار حساب شده و آهنگ آيات، آهنگى مخصوص به خود دارد که هر قدر انسان آن را بخواند و تکرار کند هرگز خسته نمى شود، شواهد اين سخن بسيار است که ورود در اين درياى پهناور، ما را از مقصد دور مى سازد.
✅در توصيف دوّم مى فرمايد: «و باطن آن عميق است» (وَ باطِنُهُ عَميق).
غالباً پرداختن به زيباييهاى ظاهر، انسان را از عمق معنا دور مى سازد همان گونه که پرداختن به معناى عميق و به تعبير ديگر اداى حقّ معنا، انسان را در انتخاب الفاظ زيبا در تنگنا قرار مى دهد، نهايت قدرت لازم است که ميان اين دو جمع شود، حقّ معنا به طور کامل ادا شود و در عين حال در قالب زيباترين و جالبترين الفاظ قرار گيرد; و اين حقيقت است که انسان در قرآن مجيد به روشنى در مى يابد که ظاهرش فوق العاده آراسته، روح پرور، جذّاب و دلپذير است و باطنش فوق العاده عميق و پرمحتواست.👌
ژرفا و عمق قرآن آن گونه است که هرچه، قويترين انديشه ها درباره آن به کار بيفتد باز پايان نمى گيرد. چرا چنين نباشد در حالى که تراوش وحى الهى است و کلام خدا همچون ذات پاکش بى انتهاست. نمونه هاى گوناگونى در اين زمينه در سوره هاى مختلف قرآن وجود دارد که آنچه را امام در اين دو جمله بيان فرموده براى انسان آشکارا و محسوس مى سازد.
✅در توصيف سوّم و چهارم مى فرمايد: «نکات شگفت آور قرآن هرگز فانى نمى شود و اسرار نهفته آن هرگز پايان نمى پذيرد» (لاتَفْنى عَجائِبُهُ، وَ لا تَنْقَضِى غَرائِبُهُ).
👈ممکن است تفاوت اين دو جلمه در اين باشد که جمله اوّل (لاتَفْنى عَجائِبُهُ) اشاره به جاودانگى و ابدى بودن شگفتيها و زيباييها و حقايق برجسته قرآن مى کند، چرا که کتابهاى زيادى را مى توان نام برد که در عصر خود، بسيار شگفت آور و جالب بودند ولى با گذشت زمان گرد و غبار کهنگى بر آنها نشست و شگفتيهايش بى رنگ شد ولى قرآن هرگز چنين کتابى نيست; چرا که تمام کسانى که با آن آشنا هستند هميشه از مطالعه و غرو و بررسى در الفاظ و معانيش لذّت مى برند.
جمله دوّم اشاره به اسرار نهفته قرآن است که با گذشت زمان هر روز بخش تازه اى از آن آشکار مى گردد (فراموش نکنيد که «غرائب» جمع «غريب» از ماده «غربت» و «غروب» به معناى دور شدن از موطن، يا پنهان گشتن است و اين تعبير تناسب نزديکى با اسرار نهفته قرآن دارد).
✅در پنجمين و آخرين توصيف مى فرمايد: «ظلمات و تاريکيها جز در پرتو نور قرآن برطرف نخواهد شد!» (وَ لا تُکْشَفُ الظُّلُماتُ اِلاّ بِهِ).
👈نه تنها ظلمت جهل و تاريکى کفر و بى ايمانى و بى تقوايى، بلکه ظلمات در صحنه زندگى اجتماعى و سياسى و اقتصادى نيز بدون تعليمات قرآن از ميان نخواهد رفت.
امروز با اين که دنيا از نظر صنايع، فوق العاده پيشرفت کرده، ولى با اين حال انواع ظلمتها بر جامعه بشرى سايه شوم خود را گسترده است; جنگها و خونريزيها، ظلم و بى عدالتيها، فقر و بدبختى و از همه مهمتر ناآرامى هاى درونى همه جا را فراگرفته و تمام اينها نتيجه مستقيم ضعف ايمان و تقوا و فقر اخلاقى و معنوى است که بهترين راه درمان آن پناه بردن به قرآن است.
📛از همه اسفناک تر رها کردن قرآن و پناه بردن به آراى ظنّى و افکار قاصر بشرى در زمينه احکام است که گروهى از مسلمانان به خاطر دور بودن از قرآن گرفتار آن شدند.
#خطبه۱۹
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
از سخنان آن حضرت است به اشعث بن قيس امام بر منبر كوفه سخنرانى مى فرمود، در ضمن گفتارش مطلبى عنوان كرد كه اشعث بر آن حضرت اعتراض نموده، گفت: يا امير المؤمنين اين مطلب به زيان توست نه به سودت. امام نگاهش را به او دوخت و فرمود:
تو را به سود و زيان من چه كسى خبر داد؟ لعنت خدا و لعنت كنندگان بر تو باد، اى بافنده پسر بافنده، منافق كافر زاده، به خدا سوگند يك بار در زمان كفر اسير شدى و بار ديگر در اسلام، و در هر مرتبه نه ثروتت تو را سودى داد و نه تبارت به دادت رسيد.
مردى كه عشيره خود را به دم شمشير بسپارد، و مرگ را به سوى آنان آنان كشاند حق اوست كه نزديكانش با او دشمنى ورزند، و بيگانگان از او ايمن نباشند.
مى گويم: مقصود امام اين است كه اشعث يك بار در كفر و بار ديگر در اسلام به اسارت رفت. و اين كه فرمود: «عشيره خود را به دم شمشير سپرد» منظورش برنامه اى است كه اشعث در يمامه با خالد بن وليد داشته، اشعث قوم خود را فريب داد تا خالد بر آنان هجوم كرد. از آن پس قوم اشعث او را «عرف النار» ناميدند، و اين سخن در نزد عرب اصطلاحى است براى آدم دغلباز.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۱۹
🔸برخورد با منافق جسور و بى ادب!
قبل از ورود در شرح و تفسير اين خطبه، لازم است به دو نکته اشاره شود:
1ـ همان گونه که مى دانيم مخاطب در اين کلام «اشعث بن قيس» است که نام او «معدي کرب» بود و به مناسبت موهاى ژوليده اى که داشت او را «اشعث» ناميدند تا حدى که اسم اصلى او به فراموشى سپرده شد. او در زمان پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مسلمان شد سپس بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مرتد شد و به حمايت از طايفه «بنى وليعه» که راه ارتداد را پيش گرفته بودند برخاست. «زياد بن لبيد» از سوى «ابوبکر» مأمور جنگ با آنان شد و اشعث در اين ميان اسير گرديد (اين اسارت او در اسلام بود)😐
در زمان جاهليّت هنگامى که پدرش «قيس» کشته شد، براى گرفتن انتقام خون او به همراهى قبيله اش حرکت کرد و به جاى حمله به قبيله قاتل (قبيله بنى مراد) اشتباهاً به قبيله ديگرى (قبيله بنى الحارث) حمله کرد و چون در اين جنگ شکست خورد و اسير گشت براى آزادى او صدها شتر فديه دادند و اين اسارت او در حال کفر بود).
به هر حال، هنگامى که او را نزد «ابوبکر» بردند (و اظهار ندامت کرد) او اشعث را عفو نمود و خواهرش «ام فروه» را که نابينا بود به وى تزويج نمود; و از اين زن چهار پسر آورد که يکى از آنها محمّد بود که با امام حسين(عليه السلام) و يارانش در کربلا به مقابله برخاست و دخترى به نام «جعده» که امام مجتبى(عليه السلام) را مسموم ساخت.📛
«اشعث» از کسانى بود که با «عمروبن عاص» در مسأله ايجاد نفاق در صفوف ياران على(عليه السلام) در جنگ صفّين همکارى نمود.⚠️
👈«ابن ابى الحديد» و «محمّد بن عبده» در يک کلام کوتاه «اشعث» را چنين معرفى مى کنند: «او از منافقين در عصر على(عليه السلام) بود و در ميان اصحاب آن حضرت مانند «عبدالله بن ابىّ بن سلول» در ميان ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بود که هر کدام در زمان خود از رؤساى منافقين بودند و در بسيارى از توطئه ها و مفسده ها شرکت داشتند»‼️
2ـ در اين که اين کلام در کجا و به چه مناسبت على(عليه السلام) آن را خطاب به «اشعث» بيان فرمود، در ميان دانشمندان گفتگوست.
در يک روايت چنين مى خوانيم که اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حالى که بر منبر بود، نوشته اى بيرون آورد که کلامى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بر آن بود: «اَلْمُسْلِمُونَ تَتَکافَؤُ دِماءُهُمْ وَ هُمْ يَد عَلى مَنْ سِواهُمْ مَنْ اَحْدَثَ حَدثاً اَوْ آوى مُحْدِثاً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَ النّاسِ اَجْمَعينَ; خون مسلمانان با يکديگر برابر است و همگى به منزله يک دست در مقابل دشمنان هستند; کسى که بدعتى در دين خدا بگذارد يا بدعت گذارى را پناه بدهد، لعنت خدا و همه مردم بر او باد»!
«اشعث بن قيس» منافق، در اين جا صدا زد: «هذا وَاللهِ عَلَيْکَ لا لَکَ; اين به خدا سوگند به زيان توست نه به سود تو!» حضرت نگاهى به او کرد و سخنان تند بالا را در جواب او فرمود و او را به همه مردم با صراحت تمام معرفى کرد.
شايد منظور اشعث از اين سخن اين بود که اگر خون مسلمانان با هم برابر است و بايد همه با هم متّحد باشند; چرا با گروهى از مسلمانان به جنگ برخاستى؟ (در حالى که نفاق افکنان، آتش افروزان جنگ جمل و صفّين و نهروان بودند و على(عليه السلام) به عنوان خليفه رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) که علاوه بر نصّ برخلافتش، مردم با او بيعت کرده بودند شناخته مى شد).
در روايت ديگرى آمده است که آن حضرت بر منبر کوفه خطبه مى خواند و درباره «حکمين» که بعد از جنگ صفين، مصيبت بزرگى براى جهان اسلام به بار آوردند، سخن مى گفت; يکى از يارانش برخاست و عرض کرد اى اميرمؤمنان! تو ما را از قبول حکميّت نهى فرمودى سپس به آن امر کردى، ما نمى دانيم کداميک از اين دو کار بهتر است؟ حضرت دو دست خود را به يکديگر زد و فرمود: «هذا جَزاءُ مَنْ تَرَکَ الْعُقْدَةَ».
👈منظور امام(عليه السلام) اين بود که اين کيفر کسى است که رأى صحيح را رها کند. شما نيز، سخن مرا در کار حکمين نپذيرفتيد و اصرار کرديد که من در برابر آن تسليم شوم، ولى «اشعث» چنين پنداشت که مفهوم سخن اين است که: اين جزاى من است که راه صحيح را رها کردم و لذا اعتراض کرد و گفت: «اى اميرمؤمنان اين سخن که گفتى بر زيان توست، نه به سود تو!»
اکنون به شرح و تفسير خطبه میپردازیم:
👈 مطابق آنچه در اين سخن آمده اميرمؤمنان على(عليه السلام) در پاسخ اعتراض اشعث
✅نخست مى فرمايد: «تو چه مى دانى چه چيز به زيان من است يا به سود من؟!» (ما يُدْريکَ ما عَلَىَّ مِمّا لى).
👈اشاره به اين که تو اصلا مفهوم سخن مرا نفهميدى که چه مى گويم و اشاره به چه نکته اى مى کنم. منظور من دعوت مسلمين به اتّحاد و اشاره به اشتباهى است که در مسأله قبول «حکمين» کردند تا ديگر اين گونه کارها را تکرار نکنند. امّا تو مطلب را وارونه فهميدى!
✅سپس در يک سخن تند به او مى فرمايد: «لعنت خدا و لعنت همه لعنت کنندگان بر تو باد!» (عَلَيْکَ لَعْنَةُ اللهِ وَ لَعْنَةُ اللاعِنين).
👈تاريخ زشت و ننگين اشعث نيز به خوبى نشان مى دهد که مستحقّ چنين لعنى بوده است چرا که در بسيارى از توطئه ها و برنامه هاى مفسده انگيز اجتماعى آن زمان دست داشته و يا رهبرى اصلى آن را بر عهده گرفته است و به گفته «ابن ابى الحديد» تمام مفسده هايى که در دوران خلافت على(عليه السلام) واقع شد اصل و اساس آن «اشعث بن قيس» بود.😧
✅سپس مى افزايد: «اى بافنده (دروغ) فرزند بافنده!» (حائِکُ بْنُ حائِک). «و اى منافق فرزند کافر!» (مُنافِقُ بْنُ کافِر).
👈در اين که منظور از «حائک» (بافنده) در اين جا چيست، شارحان نهج البلاغه سخنان بسيار گفته اند. بعضى آن را بر معناى ظاهر لغوى حمل کرده و گفته اند اشاره به شغل اشعث و پدرش بوده و اين شغل در آن زمان مخصوص قشر بسيار پايينى از اجتماع بوده که از معارف دينى و آداب اجتماعى و تمدّن، دور بوده اند، ولى اين معنا با آنچه در تاريخ زندگى اشعث و پدرش نقل شده، سازگار نيست; زيرا آنها ظاهراً داراى چنين شغلى نبودند.
بعضى آن را به معناى انسان متکبّر و خودخواه دانسته اند، چرا که يکى از معانى «حائک» در لغت کسى است که با تکبّر راه مى رود.🙎♂
بعضى ديگر آن را اشاره به معناى کنايى آن مى دانند و مى گويند منظور از «حائک» (بافنده) کسى است که سخنان باطلى را به هم مى بافد و بافنده دروغ و کذب است و اين در واقع کار اشعث و پدرش بود; و چنين کنايه اى نه تنها در لغت عرب که در لغات ديگر نيز وجود دارد. و قابل توجّه اين که در روايتى به روشنى به اين معنا اشاره شده است و آن روايت اين است که نزد امام صادق(عليه السلام) سخن از «حائک» به ميان آمد. امام(عليه السلام) فرمود: «اِنَّهُ مَلْعُون; حائک ملعون است» سپس در تفسير آن چنين فرمود: «اِنَّما ذلِکَ الَّذى يَحُوکُ الْکِذْبَ عَلَى اللهِ وَ عَلى رَسُولِهِ; حائک کسى است که دروغ بر خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى بافد»❗️
👈امّا اين که امام او را منافق شمرده، از واضحات تاريخ است، چرا که اعمالى در درون حکومت على(عليه السلام) از او سر زد که نشان مى دهد او از سران نفاق بود، او يکى از عوامل شهادت اميرمؤمنان على(عليه السلام) و ناکامى مسلمين در جنگ صفّين و بروز جنگ نهروان و به وجود آمدن داستان حکمين و توطئه هاى زياد ديگرى بود و همان گونه که در بالا گفتيم بعضى از آگاهان، او را در عصر على(عليه السلام) به «عبدالله بن ابىّ» در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) که از سران منافقان آن زمان بوده، مقايسه کرده اند.
👈امّا تعبير به کافر در مورد پدر او، آن هم از مسلّمات تاريخ است، چرا که او از مشرکان بود که در عصر جاهليّت در اختلافات قبيله اى کشته شد.
✅سپس در ادامه اين سخن مى فرمايد: «به خدا سوگند يک بار کفر، تو را اسير کرد و بار ديگر اسلام; و مال و حسب تو نتوانست تو را از هيچ يک از اين دو اسارت آزاد سازد!» (وَاللهِ لَقَدْ اَسَرَکَ الْکُفْرُ مَرَّةً وَ الاِسْلامُ اُخْرى! فَما فَداکَ مِنْ واحِدَة مِنْهُما مالُکَ وَ لا حَسَبُکَ!).
اشعث اسير شد و همان گونه که قبلا گفته شد در برابر دادن صدها شتر آزاد گرديد (از بعضى از نقل ها استفاده مى شود که شتران فداء را از ميان قبيله اشعث جمع آورى کردند، بنابراين اين که مى فرمايد: «فداء تو موجب آزادى تو نشد» اشاره به اين دريوزگى است که براى آزادى اشعث انجام شد. اين احتمال نيز داده شده است که منظور از اين سخن آن است که قدرت و قوّت و شخصيت تو مانع اسارتت نگشت; بلکه ذليلانه در چنگال دشمن اسير شدى در حالى که فرماندهان ديگر از بنى کنده مقاومت کردند و کشته شدند ولى تو ذليلانه تسليم شدى).👌
👈امّا داستان اسارت او در اسلام نيز به گفته «ابن ابى الحديد» چنين بود که: بعد از نفوذ قدرت اسلام و آمدن هيئت هاى نمايندگى قبايل عرب نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) براى قبول اسلام، هيئتى از قبيله بنى کنده که اشعث نيز جزء آنها بود به محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آمدند و ظاهراً اسلام را پذيرفتند; و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نيز هدايايى به آنها داد، ولى بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) اشعث در صفوف مرتديّن قرار گرفت و بر ضدّ اسلام و مسلمين قيام کرد، گروهى
از لشکريان اسلام آنها را محاصره کردند، او شبانه نزد فرمانده لشکر اسلام آمده، تقاضاى امان کرد و تسليم شد و بعضى گفته اند تقاضاى امان براى ده نفر از خانواده خود کرد و بقيّه را که هشتصد نفر بودند تسليم سپاه اسلام نمود و آنها انتقام سختى از آنان گرفتند. سپس اشعث را دست بسته با آن ده نفر نزد «ابوبکر» آوردند، «ابوبکر» آنها را عفو کرد و خواهرش «ام فروه» را که نابينا بود به ازدواج او درآورد (همان گونه که قبلا گفته شد).
📚«طبرى» در تاريخ خود مى نويسد: روى همين جهت هم مسلمانان او را لعن مى کردند و هم اسيران طايفه خودش، تا آن جا که زنان طايفه اش او را «عُرْفُ النّارِ» ناميدند (عرف النّار به معنى يال هاى آتش است) و اين سخن را به کسانى مى گفتند که مرتکب خيانت شوند (چرا که اشعث بزرگترين خيانت را درباره قبيله خود انجام داد)❗️
روى همين جهت امام(عليه السلام) در ادامه سخن مى فرمايد:
✅«آن کس که شمشيرها را به سوى قبيله اش هدايت کند و مرگ را به جانب آنان سوق دهد، سزاوار است که نزديکانش به او خشم ورزند و بيگانگان به او اعتماد نکنند!» (وَ اِنَّ امْرَءاً دَلَّ عَلى قَوْمِهِ السَّيْفَ، وَ ساقَ اِلَيْهِمُ الْحَتْفَ! لَحَرِىّ اَنْ يَمْقُتَهُ الاَقْرَبُ، وَ لا يَأمَنُهُ الاَبْعَدُ).
👈اشاره به اين که تو همان کسى هستى که در داستان مرتد شدن بعد از اسلام و مخالفت با پرداخت زکات به حکومت اسلامى در زمان ابوبکر، هنگامى که زياد بن لبيد، امير حضرموت با لشکر عظيمى به سوى تو آمد و جنگ شديدى در ميان قوم تو و آنها واقع شد، قوم تو پناه به قلعه محکم خود بردند، هنگامى که وضع مشکل شد تو به سراغ زياد آمدى و امان خواستى (به روايتى تنها براى خودش امان خواست و به روايتى براى ده نفر از نزديکانش) و بقيه را به دم شمشير مسلمين سپردى! (اين در حالى بود که بقيّه قومش گمان مى کردند براى آنها هم امان گرفته، در حالى که چنين نبود; و همين کار سبب شد که در ميان مردم به عنوان خيانتکار مشهور گردد).
جالب اين که بعضى از مورّخان نوشته اند: هنگامى که او امان از لشکر اسلام خواست، اسم ده نفر را نوشت و به آنها داد و فراموش کرد نام خود را بنويسد; به همين دليل هنگامى که آن ده نفر از جمعيّت پناه برندگان به قلعه جدا شدند و نام خود اشعث را در آن نامه نديدند، يکى از مسلمانان خوشحال شد و خطاب به او کرد و گفت: اى دشمن خدا خوشبختانه اشتباه کردى (و الآن مرگ در انتظار توست) ولى پيشنهاد شد که او را نکشند و نزد ابوبکر ببرند. هنگامى که او را با گروهى از اسيران نزد ابوبکر آوردند، اظهار ندامت و پشيمانى و توبه کرد و بخشوده شد.😏
🔅اگر افراد خائن و پيمان شکن را «عرف النّار» مى ناميدند به خاطر اين بوده است که آنها براى قوم خود آتش مى افروختند و گويى به منزله زبانه ها و يالهاى اين آتش🔥 بودند.
Majid Banifateme - Man Chi Boodam (128).mp3
3.43M
پیشنهاد ویژه دانلود
با نوای گرم آسیدمجید بنی فاطمه
برای دیدن نشون تو چه کنم؛
من گمشده بدون تو چه کنم!
شده تشنه ی هوای تو نفسم؛
به کدوم طرف برم به تو برسم…
من چی بودم اگه تو مادرم نبودی؟
تو که بهونه ی وجودی؛
تویی که روضه ی کبودی
مادر جانم چه خوبه حال من کنارت؛
فدای قلب بیقرارت! کجا بیام سر مزارت؟
بهترین قصه ی عاشقانه ای؛
علت گریه ی بی بهانه ای
تو تبسم مادرانه ای مادرانه ای…
منم و یه قلب بیقراری حسین؛
هوا دل شکسته هاشو داره حسین…
با تموم بی وفاییام اومدم؛
شب جمعه ها گداییمو بلدم!
دلتنگی هام دوباره اومده سراغم…
دوباره تازه میشه داغم؛
ببین که خسته از فراقم
روز محشر میون عاشقات سوام کن؛
تو اون شلوغیا نگام کن
به اسم کوچیکم صدام کن!
من همون نوکر رو سیاهتم؛
تشنه ی یک نظر از نگاهتم
آخرین نفس چشم به راهتم؛
چشم به راهتــم
🏴@najvayebaran🏴
#خطبه۲۰
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
🔰از سخنان آن حضرت است در بيدارى از غفلت و توجه به حضرت حق:
اگر شما آنچه را مردگان شما ديدند مشاهده مى كرديد به شيون مى نشستيد و انديشناك مى شديد، و مستمع حق گشته به اطاعت بر مى خاستيد!
ولى آنچه آنان ديدند از ديد شما پوشيده است، و به زودى پرده ها برداشته مى شود. (اى مردم) بينايتان كردند اگر بنگريد، و شنوايتان نمودند اگر بشنويد، و هدايتتان كردند اگر هدايت پذيريد، به درستى مى گويم: عبرتها براى شما آشكار است، و به چيزى كه عامل باز دارنده است نهى شديد، و پس از فرشتگان آسمان از جانب خداوند جز انسان (واجد شرايط) تبليغ حق نمى كند.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
سلام دوستان عزیز
وقتتون بخیر باشه
روزگارتون بر وفق مراد باشه الهی🌺🌺🌺
به لطف خدا و به مناسبت ایام شهادت خانوم حضرت فاطمه (س) ، تصمیم گرفتیم یه مسابقه از خطبه ی فدکیه برگزار کنیم🥇🥈🥉
جایزه ش هم فعلا یک عدد عطر #یاس_رازقی با ارسال رایگان هستش( اگه حامی مالی پیدا کنیم احتمال داره تعدادش بیشتر شه)
فایل pdf متن خطبه ی فدکیه همراه با سوالات، بعد از این پست خدمتتون ارسال میشه و شما تا روز شهادت حضرت ، فرصت دارید با یه مطالعه ی ساده ، به سوالات پاسخ بدین و برامون ارسال کنید
چون سوالات آسونه و هدف فقط خطبه خوانی و آشنایی با خطبه ی فدکیه ست ، احتمالا پاسخ های صحیح بیشترن و بنابر این بینشون قرعه کشی انجام میشه 🏆
پس بجنبید تا دیر نشده و این خطبه ی کوتاه چند صفحه ای رو مطالعه کنید📑
پاسخ هاتون رو به این آیدی ارسال کنید:
@armita7
(میتونید پاسخ ها رو دستی توی کاغذ بنویسید و عکسشو برامون بفرستید)
بالای پاسخ هاتون هم #مسابقه_خطبه_فدکیه بزارید عاااالی میشه
به امید شرکت حداکثری شما❤️
یا علی (ع) ....
#مسابقهویژهایامفاطمیه
#خطبهفدکیه
@alafvalafv
#مسابقهویژهایامفاطمیه
#خطبهفدکیه
سلام علیکم
بزرگواران 🌹🌹
سوالات خطبه فدکیه
تا آخر ایام فاطمیه فرصت دارید جواب ها را بفرستید
۱- حضرت زهرا سلام الله علیها رسول اکرم ص را چگونه توصیف کردند؟
۴ مورد بنویسید
۲-قرآن در نظر حضرت زهرا چگونه کتابی است ؟
۳مورد ذکر کنید
۳-حضرت زهرا سلام الله علیها شرایط مردم را در آن زمان چگونه توصیف کردند؟
۳مورد
۴-در کلام حضرت زهرا سلام الله علیها چه زمانی علائم نفاق در مردم ظاهر شد؟
۵-حضرت زهرا سلام الله علیها در مورد ارث بردنشان از پیامبر چه مواردی را به مردم گوشزد کرد؟
۶-حضرت زهرا سلام الله علیها درباره انصار چه مطالبی را گوشزد کردند؟ ۳ مورد
۷-حضرت زهرا سلام الله علیها در مورد غصب خلافت از امیر المومنین چه خطابه ای به مردم کردند؟
۸-حضرت زهرا سلام الله علیها در جواب ابوبکر در مورد ارث بردن چه فرمودند؟
۹-حضرت زهرا سلام الله علیها در مورد ازدست دادن پیامبر چه جملاتی به کار بردند؟
۳ مورد
۱۰-حضرت زهرا سلام الله علیها وقتی پشت کردن ابوبکر و مردم را نسبت به سخنان خود دیدند چاره را در ..........دیدند
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
اگه خوندن از روی پی دی اف براتون سخته پیام بدید که متن خطبه براتون ارسال بشه
به همین آیدی :
@armita7
#شرح_خطبه۲۰
🔸به زودى پرده ها کنار مى رود!
طبق اين گفتار، امام(عليه السلام) به همه مردم هشدار مى دهد که از خواب غفلت بيدار شوند و کوتاهيهاى خود را در طريق اطاعت و بندگى، جبران کنند و از آينده وحشتناکى که در پيش است بر حذر باشند و از تاريخ گذشته، عبرت بگيرند و براى ساختن آينده، از آن استمداد جويند.
✅در بخش اوّل از اين سخن مى فرمايد: «اگر شما آنچه را که مردگانتان بعد از مرگ مشاهده کرده اند مى ديديد، شيون مى کرديد و وحشت مى نموديد و (به دنبال آن) به سخن حق گوش فرا مى داديد و اطاعت مى کرديد» (فَاِنَّکُمْ لَوْقَدْ عايَنْتُمْ ما قَدْ عايَنَ مَنْ ماتَ مِنْکُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ، وَ سَمِعْتُمْ وَ اَطَعْتُمْ).
👈از بعضى روايات استفاده مى شود که حضرت، اين سخن را در «جمعه اوّل بعد از بيعت» بيان فرموده و مطابق روايت «کافى» نخست به مردم هشدار مى دهد که نسبت به پيشوايان خود خيانت نکنند و وحدت صفوف خود را حفظ کنند و از آنچه مايه تفرقه است بپرهيزند; سپس جمله هاى بالا را براى تأکيد اين معنا بيان کرده است.
✅سپس در ادامه اين سخن مى فرمايد: «ولى آنچه آنها ديده اند از شما مستور و پنهان است، امّا به زودى پرده ها کنار مى رود (و شما نيز آن وضع وحشتناک را مشاهده خواهيد کرد)» (وَلکِنْ مَحْجُوب عَنْکُمْ ما قَدْ عايَنُوا، وَ قَريب ما يُطْرَحُ الْحِجابُ).
👈اين که شما از همه چيز غافليد و دل به دنيا بسته ايد و موقعيّت خود را در اين جهان فراموش کرده ايد، به خاطر همان است که حجابى ميان شما و آن منازل وحشتناک و مواقف خطرناک افتاده، ولى فراموش نکنيد که فراموش کردن اين واقعيّات سبب نابودى آنها نمى شود چرا که به زودى پرده ها بالا مى رود و همه چيز را مشاهده خواهيد کرد و اين در زمانى است که نه وحشت و اضطراب و جزع و فزع کارساز است و نه درهاى توبه باز است.
👈اين که مى فرمايد: «قَريب ما يُطْرَحُ الْحِجابُ; به زودى حجاب برچيده مى شود» به خاطر آن است که عمر انسان هر قدر طولانى باشد باز در برابر عمر دنيا و گستردگى زمان آخرت، لحظات زودگذرى بيش نيست.
✅سپس امام(عليه السلام) در بخش ديگرى از کلام خود به نکته مهمّى در اين رابطه اشاره مى کند و آن اين که: گرچه شما عالم پس از مرگ را با چشم خود نديده ايد، ولى به اندازه کافى دلايل آن در اختيار شماست «اگر چشم بصيرت بگشاييد وسايل بينايى شما فراهم است و اگر گوش شنوا داشته باشيد سخنان حق به گوش شما رسانده شده و اگر اهل هدايت باشيد وسايل هدايت فراهم گشته است» (وَلَقَدْ بُصِّرْتُمْ اِنْ اَبْصَرْتُمْ، وَ اُسْمِعْتُمْ اِنْ سَمِعْتُمْ، وَ هُديتُمْ اِنِ اهْتَدَيْتُمْ).
👈بنابراين عذرى براى شما باقى نمانده و هرگز در پيمودن راه خطا معذور نيستيد! چرا که واقعيّتهاى مربوط به جهان پس از مرگ، گرچه پشت پرده قرار دارد ولى از سه طريق شما از آن آگاهيد:
نخست از طريق مسائل عبرت انگيزى که در اين جهان با چشم خود مى بينيد، آثار فراعنه در پيش چشم شماست، قبور در هم شکسته نياکان که نشانه ناپايدارى اين دنياست مشهود است، سرنوشت شوم ويرانه هايى که از شهرها و آباديهاى بلاديده اقوام گنهکار و گردنکش در گوشه و کنار جهان وجود دارد، درسهاى عبرت ديگرى است.
بنابراين هريک از سه جمله بالا اشاره به يکى از اين دلايل سه گانه است: حسّ و نقل و عقل.
👈اين احتمال نيز وجود دارد که جمله اوّل اشاره به دلايل حسّى و عقلى باشد (چون «بصيرت» به درک عقلى نيز گفته مى شود) و جمله دوّم اشاره به دلايلى نقلى و جمله سوّم اشاره به هدايت برخاسته از آنهاست.
سپس در جمله هاى بعد که آخرين بخش اين کلام است به شرح اين معنا پرداخته و سه نکته را بيان مى فرمايد:
✅نخست اين که: «به حق مى گويم که حوادث عبرت انگيز، خود را آشکارا به شما نشان داده است!» (وَبِحَقٍّ اَقُولُ لَکُمْ: لَقَدْ جاهَرَتْکُمُ الْعِبَرُ).
اين حوادث که تمام صفحه تاريخ بشريّت را پر کرده اند و در طول زندگى کوتاه خودمان نيز نمونه هاى زيادى از آن را ديده ايم چيزى نيست که بر کسى مکتوم و پوشيده باشد و يا نياز به کنجکاوى و دقّت زياد داشته باشد. آثار فرعونها و نمرودها و قيصرها و کسرى ها که يک روز با قدرت عجيب حکومت مى کردند و امروز جز مشتى خاک از آنها باقى نمانده، در هر طرف نمايان است. کاخ هاى ويران شده آنها، قبرستانهاى خاموش، تخت و تاجهاى به تاراج رفته، هر کدام به زبان بى زبانى به نسل موجود و نسلهاى آينده درست عبرت مى دهد.
🔅قرآن مجيد مى گويد: «شما پيوسته صبحگاهان از کنار (ويرانه هاى شهرهاى) آنها عبور مى کنيد و همچنين شبانگاهان، آيا نمى انديشيد؟» (وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحينَ وَ بِاللَّيْلِ اَفَلا تَعْقِلُونَ)۳
و در جاى ديگر مى فرمايد: «چه بسيار باغها و چشمه هايى که از خود به جاى گذاشتند ـ و زراعتها و قصرهاى جالب و گران قيمت و نعمتهاى فراوان ديگر که در آن غرق بودند ـ (آرى)! اين چنين بود ماجراى آ
نها و ما آنها را به اقوام ديگرى به ارث داديم» (کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّات وَ عُيُون وَ زُرُوع وَ مقام کَريم وَ نَعْمَة کانُوا فيها فاکِهينَ کَذلِکَ وَ اَوْرَثْناها قَوْماً آخَرينَ).
در آيه بعد از آن مى افزايد: «نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين براى آنها گريان شد و به هنگام نزول مرگ و عذاب، کمترين مهلتى به آن داده نشد» (فَما بَکَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الاَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرينَ).(4)
👈قرآن و روايات اسلامى پر است از اين گونه آيات و سخنان هشدار دهنده. شعرا و ادبا نيز هريک در اشعار خود به طور گسترده، اين حوادث عبرت انيگز را با بيانات قوى منعکس کرده اند و تعبير «لَقَدْ جاهَرَتْکُمُ الْعِبَرُ» به خوبى تحقّق يافته است.
✅در دوّمين نکته مى فرمايد: «با صداى رسا و مؤثر (از آنچه ممنوع است) نهى شده ايد» (وَزُجِرْتُمْ بِما فيهِ مُزْدَجَر).
👈اين نهى ممکن است به زبان تکوين باشد که از درون تاريخ و اخبار پيشين و آثار بازمانده آنها در دل خاک بر مى خيزد همان گونه که قرآن مى گويد: «وَ لَقَدْ جائَهُمْ مِنَ الاَنْباءِ ما فيهِ مُزْدَجَرٌ; به اندازه کافى براى نهى و انزجار آنها از بديها، اخبار (امّتهاى پيشين) به آنها رسيده است».
يا به زبان تشريع و از طريق وحى باشد که در کتب آسمانى منعکس است.
به اين ترتيب اتمام حجّت کافى با هر دو زبان (زبان تکوين و تشريع) حاصل شده و هيچ کس در بى اعتنايى و غفلت خود معذور نيست.
✅در سوّمين و آخرين جمله مى فرمايد: «و هيچ کس بعد از رسولان آسمان (فرشتگان) جز بشر عهده دار تبليغ از سوى پروردگار نخواهد بود» (وَ ما يُبَلِّغُ عَنِ اللهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّماءِ اِلاَّ الْبَشَرُ).
👈اشاره به اين که شما در انتظار چه نشسته ايد؟ در انتظار اين هستيد که فرشتگان آسمان بر شما نازل شوند و آيات الهى را بخوانند؟ همان گونه که بهانه جويان از کفّار در عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مى گفتند: «لَوْ ما تَأتينا بِالْمَلائِکَةِ اِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقينَ; اگر تو راست مى گويى چرا فرشتگان را نزد ما نمى آورى»؟(7)
قرآن در پاسخ آنها مى گويد: «ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ اِلاّ بِالْحقِّ وَ ما کانُوا اِذاً مُنْظرينَ; ما فرشتگان را جز به حق نازل نمى کنيم (هر چشمى توان ديدن آنها را ندارد و آنها تنها براى آشکار شدن حق نازل مى شوند نه به عنوان بهانه جويى اين و آن، بعلاوه، اگر فرشتگان نازل شوند و آنها ايمان نياورند) به آنها مهلت داده نخواهد شد (و به عذاب الهى نابود مى گردند)».(8)
بنابراين تنها افرادى از بشر، يعنى انبياى الهى واسطه ابلاغ پيامهايى هستند که وسيله ملائکه مقرّب الهى فرستاده مى شود.
⬅️کوتاه سخن اين که: خداوند به قدر کافى اتمام حجّت فرموده، هم از طريق مشاهدات حسّىِ آثار اقوام پيشين و هم از طريق وحى و هم از طريق عقل، و هيچ کس نمى تواند به بهانه اين که فرشته اى بر من نازل نشده، سرپيچى کند
3. سوره دخان، آيات 25 تا 29.
4. «زجرتم و مزدجر» از ماده «زجر» است که به معناى بازداشتن از کارى است با صداى بلند، سپس به هرگونه منع و بازداشتن از انجام کارى اطلاق شده است و همچنين در مورد نهى از گناهان به کار مى رود.
5. سوره قمر، آيه 4.
6. سوره حجر، آيه 7.
7. سوره حجر، آيه 8.
8. سوره مؤمنون، آيات 99 و 100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 #شبجمعهاس🌟
🔶آیهالکرسی هدیهبه تمامی اموات
🔷سورهجمعه بهنیت هدیهبه اموات و کفارهگناهان از این جمعه تا جمعه دیگر
🔶سورهواقعه بهنیت هدیهبه اموات و(محبوبخداوخلقشدن،ازرفقایامیرالمومنین(ع)شدن،گرهوگرفتاریدرزندگیواردنشدنو...)
🔷سورهملک بهنیت هدیهبه تمامی اموات
و(هرکس بخواند این سوره را مانند کسی است که شب قدر را احیا و درک کرده و مانع از عذاب قبر شده و...)
🔶 #سلامبهآقااباعبداللهالحسین(ع)
☎️ #ارتباطمستقیمباحرمارباب😍👇
📞 ۱۶۴۰
🔷 و یادشهدا باذکرصلوات (اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم)
🔶و دعایکمیل(دانلود کنید👆 صوتش زمانش کم و دلنشینِ)
فراموش نشود.
🍀التماسدعایفرج🍀
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
سلام دوستان عزیز وقتتون بخیر باشه روزگارتون بر وفق مراد باشه الهی🌺🌺🌺 به لطف خدا و به مناسبت ایام شه
یه عزیزی هزینه ی یه جایزه ی دیگه رو تقبل کردن
پس تا الان به 2⃣ عزیزی که پاسخ مسابقه رو بفرسته #عطریاسرازقی همراه با #ارسالرایگان اهدا میشه
بجنبید تا عقب نموندید ، خطبه ی فدکیه همش چند صفحه ست 😍
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
یه عزیزی هزینه ی یه جایزه ی دیگه رو تقبل کردن پس تا الان به 2⃣ عزیزی که پاسخ مسابقه رو بفرسته #عطری
قابل توجه دوستانی که هنوز مردد هستن شرکت کنن یا نه بشتابند😍
با عنایت خدا و حضرت زهرا (س) و توفیق دوستان عزیزمون :
دوتا عطر دیگه به جوایز اضافه شد😍😍😍
تا این لحظه ۴ نفر برنده داریم ان شاءالله 🎁🎁🎁🎁
فقط خواهشم اینه که دوستانی که شرکت میکنن یه لطفی کنن و حتما خطبه رو که بصورت فایلpdf فرستادیم مطالعه کنن که حق الناسی ضایع نشه
اگه خوندن pdf سختتونه پیام بدید متن خطبه رو براتون ارسال کنیم 🙂
#سردار_سلیمانی
#حاج_قاسم
هر بار که حرف و سخنی از تو شنیدم
باران شدم و گریه شدم، رنج کشیدم
هر دفعه که تصویرِ جدیدی ز تو دیدم
یک قطره شدم،اشک شدم،زودچکیدم
در سینهی خود مهرِتو پروردهام ای ماه
از غیـــر تو والله بریــدم که بریـــدم
هر چند که دیدم به زمان، داغْ فراوان
والله به سنگینیِ این داغ ندیدم
با هر نفسم لعن کنم آن که تو را کشت
تاریک شده بعد ِتو ،دنیــای سپیــدم
#بانو_نگین_نقیبی
۱۲ دی ماه ۱۳۹۹
(ایام سالروز شهادت سردار دلها)
"کپی با ذکر نام شاعر"
🌦@najvayebaran🌦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر⏪ #بانو_نگین_نقیبی
خوانش⏪ آقای #علی_جعفری
به مناسبت دومین سالگرد شهادت
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#صلوات
#نشر_حداکثری
🇮🇷@najvayebaran🇮🇷
#خطبه۲۱
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
از خطبه هاى آن حضرت است در توجه به قيامت:
همانا آخرت پيش روى شماست، و مقدمات قيامت از پشت سر شما را مى راند. سبكبار شويد تا ملحق گرديد، كه رفتگان شما را باز داشته اند تا آخرين شما به آنها ملحق گردند.
............
سید رضی میگوید: اين سخن را پس از كلام حق و گفتار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با هر سخن ديگر بسنجند بر آن برترى دارد، و از آن پيشى مى گيرد. اين كه فرمود: «سبكبار شويد تا ملحق گرديد» سخنى از اين كوتاه تر و پر معناتر شنيده نشده، چه جمله اى عميق، و سرچشمه اى از معرفت و حكمت است و ما در كتاب خصائص عظمت و شرافت اين كلام را شرح داده ايم.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۲۱
🔸سبکبار شويد تا به منزل برسيد!
اين کلام، بخشى از خطبه طولانى تر 167 است. همين جمله ها با تفاوت کمى، ضمن آن خطبه آمده است.
از کلام مرحوم سيد رضى، استفاده مى شود، که امام(عليه السلام) آن را در آغاز خلافت خويش بيان فرموده است، امّا از کتاب مطالب السئول استفاده مى شود که اين خطبه دنباله خطبه گذشته است و همان مطالب را دنبال مى کند.
اين احتمال نيز وجود دارد که هر سه خطبه، يکجا از اميرمؤمنان على (عليه السلام) صادر شده و سپس به بخش هاى سه گانه، تقسيم شده است.
به هر حال، اين بخش از خطبه ـ که چند جمله بيش نيست ـ به گفته سيدرضى، به قدرى پرمحتوا و پرمعنا است که با هر کلامى، جز کلام خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مقايسه شود، بر آن پيشى مى گيرد! و راستى که چنين است. اين چه فصاحت و بلاغتى است که در جمله هايى کوتاه، حقايق چنان بلندى را مطرح مى کند!👌👌👌
حضرت، نخست، مردم را به مسأله معاد و دادگاه بزرگ عدل الهى متوجّه مى سازد و از اين طريق، آنها را متوجّه مسؤوليت هاى بزرگى که در دوران خلافتش دارند، مى کند و از هر گونه نفاق و دورويى و کارشکنى و اختلاف، برحذر مى دارد
✅و مى فرمايد: پايان کار (رستاخيز، قيامت، بهشت و دوزخ) در برابر شما است و عوامل مرگ، پيوسته شما را به پيش مى راند; (فَإِنَّ الْغايَةَ أَمَامَکُمْ، وَ إِنَّ وَرَاءَکُمُ السّاعَةَ تَحْدُوکُمْ)
👈تعبير به «اَلْغايَة» (پايان کار) در مورد رستاخيز و بهشت و دوزخ، به خاطر آن است که زندگى اين جهان، مقدمه اى است براى حيات ابدى در جهان ديگر.
👈اين که مى فرمايد: «در پيش روى شما است»; يعنى، شکّ و ترديدى در آن وجود ندارد و هر که باشى و به هر کجا که برسى، سرانجامِ کار تو، آنجا است.
👈و تعبير به «الساعة»، به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه، اشاره به قيامت صغرا، يعنى مرگ است.
👈اين که مى گويد: «پشت سر شما است» به خاطر آن است که عوامل مرگ، پشت سر انسان قرار دارد و انسان را از کودکى به جوانى و از جوانى به پيرى و از پيرى به پايان زندگى مى راند.
👈بعضى نيز گفته اند که منظور از «الساعة»، ساعات شب و روز است که گويا، مانند مأمورى، پشت سر انسان قرار گرفته و او را به سوى پايان زندگى مى راند.
اين دو تفسير، تفاوت چندانى با هم ندارد و نتيجه هر دو، يکى است.
🔄با توجه به اين که «تَحْدُوکُمْ» از ماده «حدو» به معناى «راندن شتران🐪 با آواز مخصوص» است، اين نکته به ذهن مى رسد که گردش شب و روز و ماه و سال، گرچه انسان را به پايان زندگى نزديک مى کند، امّا چون آميخته با زر و زيورها و سرگرمى هاى دنيا است، غافل کننده است.
در واقع، در اين جمله کوتاه که در آغاز اين کلام آمده، هم سخن از قيامت کبرا است و هم سخن از قيامت صغرا. و توجه به اين دو، شنونده را آماده پذيرش سخنى که بعد از آن آمده، مى کند.
✅حضرت، سپس اين جمله کوتاه، ولى بسيار پرمعنا را بيان مى فرمايد: «سبکبار شويد تا به قافله برسيد; «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا».
هنگامى که قافله اى به راه مى افتد و گروهى در آن شرکت دارند، با رسيدن به گردنه هاى صعب العبور، گرانباران وامى مانند و از آنجا که قافله، نمى تواند براى مدّت طولانى، به خاطر يک نفر يا چند نفر توقّف کند، او را رها کرده، خود مى روند. چنين کسى، طعمه خوبى براى دزدان و راهزنان يا گرگان بيابان است،⚠️ ولى آنها که سبکبارند، در پيشاپيش قافله حرکت مى کنند و زودتر از ديگران به منزل مى رسند.👌
👈انسان ها، در زندگى اين جهان، مسافرانى هستند که بار سفر بسته، به سوى سرمنزل مقصود (زندگى ابدى پس از مرگ) پيش مى روند. آنها که بار خود را از متاع دنيا سنگين کنند، در فراز و نشيب زندگى مى مانند و طعمه شيطان مى شوند، ولى پارسايان و زاهدان، سبکبال، از تمام فراز و نشيب ها بسرعت مى گذرند و به سعادت جاويدان مى رسند.
⚜در خطبه 204 ـ همان خطبه اى که بارها و بارها «حضرت على(عليه السلام)» براى اصحابش ايراد مى فرمود ـ نيز مى خوانيم: تَجَهَّزُوا ـ رَحِمَکُمُ اللهُ ـ فَقَدْ نُودِىَ فِيکُمْ بِالرَّحيلِ وَ أقِلُّوا العُرْجَةَ عَلَى الدُّنيا ... فَإِنَّ أَمامَکُمْ عَقَبَةً کَؤُوداً وَ مَنازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً; خداى، شما را رحمت کند! آماده حرکت شويد که نداى رحيل و کوچ کردن، در ميان شما داده شده است. علاقه به اقامتِ در دنيا را کم کنيد... که گردنه هاى سخت و دشوار و منزلگاه هاى خوفناک در پيش داريد.⛔️
👈بعضى از شارحان نهج البلاغه، انسان ها را به مسافرانى تشبيه کرده اند که در يک سفر دريايى، گرفتار گرداب ها و امواج کوه پيکر مى شوند که اگر کشتى خود را سبک نکنند، غرق شدن آنها حتمى است.😰
👈او مى گويد: «گرداب»، امواج زندگى اين دنيا است و «کشتى» قلب انسان است و «حبّ دنيا» آن را سنگين کرده، آماده غرق شدن مى کند.