#شرح_خطبه۹۴(بخش۲)
🔰موقعيّت ممتاز پيامبران
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، اشاره به پيامبرانى مى کند که در طول تاريخ بشريّت يکى بعد از ديگرى ظاهر شدند، تا بحث توحيد را با بحث نبوّت تکميل کند. قرائن به خوبى نشان مى دهد که در ميان اين بخش و بخش اوّل خطبه، قسمت هايى حذف شده است و اينها، همه گزيده هايى است از خطبه طولانى ترى که امام بيان فرموده است.
✅مى فرمايد: «خداوند آنها را در برترين جايگاه، قرار داد و در بهترين مکان مستقر ساخت». (فَاسْتَوْدَعَهُمْ فِي أَفْضَلِ مُسْتَوْدَع، وَ أَقَرَّهُمْ فِي خَيْرِ مُسْتَقَرٍّ).
سپس به شرح اين مجمل پرداخته، مى فرمايد: ✅«پيوسته اصلاب با ارزش (پدران) آنها را به ارحام پاک (مادران) منتقل نمود» (تَنَاسَخَتْهُمْ کَرَائِمُ الأَصْلاَبِ إِلَى مُطَهَّرَاتِ الأَرْحَامِ).
👈در واقع «أَفْضَلِ مُسْتَوْدَع» همان صلب پدران با فضيلت است و «خَيْرِ مُسْتَقَرّ» همان ارحام مادران پاک دامن مى باشد.
✅سپس به استمرار رسالت انبيا و تداوم آن اشاره کرده، مى فرمايد: «هر زمان يکى از آنها بدرود حيات گفت، ديگرى براى پيشبرد آيين خدا به جاى او برخاست». (کُلَّمَا مَضَى مِنْهُمْ سَلَفٌ، قَامَ مِنْهُمْ بِدِينِ اللهِ خَلَفٌ).
👈مسأله پاکى پدران و مادران انبيا، مسأله مهمّى است که در روايات اسلامى و زيارات بازتاب گسترده اى دارد. چرا که هم از نظر قانون وراثت داراى آثار عميقى است و هم از نظر اجتماعى و اعتماد مردم و پيوند در ميان امّت ها و انبيا، آثار انکارناپذيرى دارد.
🔗به همين دليل، در روايات اسلامى که مربوط به انتخاب و گزينش همسر است تأکيد شده است که مردم به سراغ خانواده هاى پاکدامن و مشهور به تقوا بروند و زنان زيباى فريبنده اى که در خانواده هاى آلوده پرورش مى يابند، به گياهان و گلهايى که بر مزبله ها مى رويند، تشبيه شده اند.
👈اين نکته نيز قابل توجّه است که تعبير «جانشينى انبيا نسبت به يکديگر و نشستن خَلَف به جاى سَلَف» اشاره به اين حقيقت است که آنها به مصداق «لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَد مِنْ رُسُلِهِ» همه، برنامه هاى واحد داشتند که در اصول يکسان بود; هر چند گاهى در بعضى از فروع به خاطر تفاوت زمانها و مکانها، متفاوت بود; همه دعوت به توحيد و عدل و معاد داشتند و حتّى در اصول مسائل فرعيّه نيز يکسان بودند; همگى مردم را به نيايش و عبادت دعوت مى کردند و به فضايل و اخلاق سوق مى دادند و از صفات رذيله برحذر مى داشتند; قانون را محترم مى شمردند و رعايت نظم را لازم مى دانستند.
🔰ويژگى هاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، به دنبال اشاره اى که در بخش قبل درباره سلسله انبيا فرمود، به خاتم انبيا محمّد(صلى الله عليه وآله) و فضائل و کمالات و صفات برجسته آن حضرت، در جهات مختلف اشاره مى کند.
✅در قسمت اوّل مى فرمايد: «عنايات خداوند متعال در جهت ارسال رسل همچنان ادامه يافت، تا نوبت به محمّد(صلى الله عليه وآله) رسيد». (حَتَّى أَفْضَتْ کَرَامَةُ اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى إِلَى مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله)).
✅«در اين هنگام، او را از بهترين معادن استخراج کرد و نهال وجودش را از اصيل ترين و عزيزترين سرزمين ها برآورد و شاخه هستى او را از همان درختى🌴 که پيامبرانش را از آن آفريد، به وجود آورد. از همان شجره (طيّبه) اى که امينان درگاه خود را از آن برگزيد». (فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ الْمَعَادِنِ مَنْبِتاً، وَ أَعَزِّ الأَرُومَاتِ مَغْرِساً; مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِي صَدَعَ مِنْهَا أَنْبِيَاءَهُ، وَانْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ).
👈به يقين، يکى از ابعاد شخصيّت انسان را مسأله وراثت او تشکيل مى دهد و پدران پاک 👳♂و بافضيلت و مادران با تقوا🧕 و صاحب شخصيّت، زمينه هاى قداست فرزندان را به وجود مى آورند، (بى آن که اجبارى در کار باشد) و پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) از اين نظر کاملا برجسته بود; از دودمان ابراهيم(عليه السلام) و پيامبران بزرگى که از تبار او برخاستند، از صُلب بنى هاشم که فداکارى و ايثار و بخشندگى جزء صفات برجسته آنان بود; از فرزندان عبدالمطّلب که ايمان و عدالت و شجاعت در خميره وجود او قرار داشت و در حقيقت آنچه خوبان همه داشتند او تنها داشت.
👈اين نکته نيز مسلّم است که فرزندان با شخصيّت و نواده هاى با فضيلت، دليل ديگرى بر شخصيّت هر انسانى است! چرا که «از کوزه همان برون تراود که در او است».
✅لذا امام(عليه السلام) در بخش ديگر اين خطبه مى فرمايد: «عترت او بهترين عترت ها، خاندانش بهترين خاندان ها، و درخت پربارِ وجودش بهترين درختان بود». (عِتْرَتُهُ خَيْرُ الْعِتَرِ، وَ أُسْرَتُهُ خَيْرُ الأُسَرِ، وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُ الشَّجَرِ).
✅«درختى 🌴که در حرم (امن خداوند) روييد، و در آسمان کرامت و فضيلت سر برکشيد». (نَبَتَتْ فِي حَرَم; وَ بَسَقَتْ فِي کَرَم).
✅«اين درخت🌴، شاخه هاى بلندى دارد و ميوه هايى (بسيار شيرين و پرارزش،) که دست (فرومايگان) هرگز بدان نمى رسد». (لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ، وَ ثَمَرٌ لاَيُنَالُ).
👈جمله «نَبَتَتْ فِي حَرَم» بنا به عقيده جمعى از «شارحان نهج البلاغه» اشاره به «حرم مکّه» است، که شجره وجودى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) از آن روييد و در آن پرورش يافت; ولى بعضى ديگر گفته اند منظور از حرم در اينجا عزّت و حرمت است; يعنى درخت پربار وجود آن حضرت، در نهايت حرمت و عزّت روييد; ولى معناى اوّل مناسب تر به نظر مى رسد.
👈جمله «بَسَقَتْ فِي کَرَم» اشاره به اين است که نه تنها پيامبر در سرزمين و خانواده آبرومندى متولّد شد، بلکه پرورش و نموّ و رشد او نيز، در محيطى مملوّ از کرامت و بزرگوارى تحقّق يافت; (چون «بُسوق» در اصل به معناى بلند شدن و طولانى شدن شاخه هاى درخت نخل است).
👈جمله «ثَمَرٌ لاَيُنَالُ» به اين معنا نيست که هيچ کس دستش به ثمره اين درخت پربار نمى رسد; چرا که اين فضيلتى نيست! بلکه يا همان طور که در بالا گفتيم منظور اين است فرومايگان و افراد نالايق دستشان به ميوه هاى اين درخت فضيلت نمى رسد; يا آنکه منظور آن است که آنچنان ميوه هاى اين شجره مبارکه پر ارزش است که احدى نمى تواند، همانند آنها شود.
👆از آنچه در بالا گفتيم معلوم شد که «شَجَرَه» در جمله اوّل اشاره به حضرت ابراهيم و انبياى پيشين است و در جمله بعد اشاره به شجره وجود خود پيامبر است، که عترتش شاخه هاى پربارش بودند.
در قسمت ديگرى از همين بخش، اوصاف مهم و پرارزشى را از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) ضمن نُه جمله کوتاه و بسيار گويا بيان مى فرمايد.
✅ نخست مى گويد: «به همين دليل او پيشواى پرهيزکاران، و سبب بينايى هدايت جويان است» (فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَى وَ بَصِيرَةُ مَنِ اهْتَدَى).
✅«چراغى💡 است که نورش درخشان، و شهابى💫 است پرفروغ، و آتش زنه اى است که برقش آشکار است». (سِرَاجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ، وَ شِهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ، وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ).
✅«راه و رسم او معتدل، سنّت و روش او صحيح و متين، سخنش روشنگر حق از باطل، و حکمش عادلانه است!». (سِيرَتُهُ الْقَصْدُ، وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ، وَ کَلاَمُهُ الْفَصْلُ، وَ حُکْمُهُ الْعَدْلُ).
👈تعبير «إمَامُ مَنِ التَّقَى...» شبيه «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» درباره قرآن در آيه دوم سوره بقره است و منظور اين است که تنها کسانى مى توانند از اين چراغ پرفروغ هدايت و پيشواى بزرگ و بى نظير بهره بگيرند که چشمى بينا و روحى حقّ طلب و حقيقت جو، داشته باشند.
👈به تعبير ديگر: حداقّل تقوا، يعنى آمادگى براى پذيرش حق در وجود آنها باشد; لذا جاى تعجّب نيست که افراد لجوج، متعصّب، کينه توز و کور باطن از وجود او بهره نبرند; همان گونه که نابينا از نور آفتاب عالم تاب بهره اى نمى برد.❌
👈تعبير به «سِرَاج» و «شَهَاب» و «زَنْد»، ممکن است تأکيد بر مطلب واحدى باشد که همان نورانيّت وجود پيامبر اکرم و سخنان و افعال و افکار اوست و احتمال دارد که «سراج» اشاره به جنبه هدايت و «شَهَاب» اشاره به دفع شياطين و مخالفان حق باشد (با توجّه به آياتى از قرآن که «شَهَاب» را تيرى براى طرد شياطين شمرده) و «زَنْد» (آتش زنه، يا چيزى که آتش🔥 با آن مى افروزد) اشاره به اين باشد که وجود پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) جرقّه هاى💥 نخستين را در افرادى که قابليّت دارند، مى زند و آنها را در مسير تکامل به راه مى اندازد.
👈جمله «سِيرَتُهُ الْقَصْدُ» شبيه چيزى است که در قرآن آمده: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً». و اشاره به اعتدالِ سيره پيامبر و دورى او از هرگونه افراط و تفريط در تمام زمينه هاى عبادى و اخلاقى و سياسى و اقتصادى بود.
در آخرين قسمت از اين بخش امام(عليه السلام) به شرايط سخت و بحرانى عصر ظهور پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى پردازد، تا عظمت دعوت او و زحمات طاقت فرساى آن حضرت را روشن کند.
✨مى فرمايد: «خداوند هنگامى او را به رسالت برگزيد که ميان او و پيامبران پيشين فاصله زيادى افتاده بود; (به همين دليل، جهانيان) از عمل نيک دورى گزيده و منحرف گشته، و امّت ها به جهل و نادانى گراييده بودند». (أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ هَفْوَة عَنِ الْعَمَلِ، وَ غَبَاوَة مِنَ الأُمَمِ).
👈تاريخ جامعه بشريّت در آستانه ظهور پيامبر اسلام و مخصوصاً جاهليّت عرب، حقيقت جمله هاى بالا را به خوبى تأييد مى کند.
🔸بديهى است هر قدر شرايط نامساعدتر و حاکميّت جهل و نادانى، قوى تر و گسترش دامنه فساد در جامعه بيشتر باشد، کار رهبران الهى و مناديان عدل و داد و اخلاق و فضيلت، سخت تر و سنگين تر است به همين نسبت، عظمت مقام آنها به هنگام پيروزى بر مشکلات نمايان تر مى شود.👌
#خطبه۹۴(بخش۳)
#بخش_آخر
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
به عمل بپردازيد خدا شما را رحمت کند! و بايد اعمال شما بر طبق نشانه هاى روشن (کتاب خدا و سنّت معصومين (عليهم السلام)) بوده باشد; راه روشن است و شما را به خانه امن و امان (بهشت و سعادت جاويدان) دعوت مى کند. شما در سرايى هستيد که مى توانيد از خطاهاى خود (در پيشگاه خداوند) عذرخواهى کنيد و رضايت او را جلب نماييد و مهلت کافى و فراغت خاطر داريد; پرونده هاى اعمال گشوده و قلم ها آماده نوشتن است; بدنهاى شما سالم و زبانها آزاد است; توبه پذيرفته مى شود و اعمال مقبول مى گردد.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۹۴(بخش۳)
#بخش_آخر
💠تا مى توانيد عمل کنيد!
امام(عليه السلام) در آخرين بخش اين خطبه، به نتيجه گيرى عملى و اخلاقى مى پردازد و طىّ بيانى کوتاه و بسيار پرمحتوا، تذکّراتى بسيار آموزنده بيان مى فرمايد.
✅نخست مى گويد: «به عمل بپردازيد خدا شما را رحمت کند!» (إِعْمَلَوُا، رَحِمَکُمُ اللهُ).
✅سپس به مسير اشاره کرده، مى فرمايد: «و بايد اعمال شما بر طبق نشانه هاى روشن (کتاب خدا و سنّت معصومين(عليهم السلام)) بوده باشد». (عَلَى أَعْلاَم بَيِّنَة). (فَالطَّرِيقُ نَهْجٌ يَدْعُو اِلَى دَارِ السَّلاَمِ).
👈آنگاه به فرصت هاى بسيار گرانبهايى که مردم در اختيار دارند و غالباً به آن توجّه ندارند، اشاره کرده و طىّ هشت جمله، جوانب مختلف اين فرصت هاى گرانبها را روشن مى سازد.
✅نخست مى فرمايد: «شما در سرايى هستيد که مى توانيد از خطاهاى خود، (از پيشگاه خداوند) عذرخواهى کنيد و رضايت او را جلب نماييد». (وَ أَنْتُمْ فِي دَارِ مُسْتَعْتَب).
✅«مهلت کافى و فراغت خاطر (براى انجام حسنات و کسب فضايل) داريد». (عَلَى مَهَل وَ فَرَاغ).
✅«پرورنده هاى اعمال گشوده، و قلم ها آماده نوشتن است (و اين، فرصت گرانبهايى است که نبايد آن را از دست دهيد)». (وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ الأَقْلاَمُ جَارِيَةٌ).
✅«بدن هاى شما سالم و زبان ها آزاد است (و آماده انجام هر کار خير، و بيان هر سخن نيکى هستيد)». (وَ الأَبْدَانُ صَحِيحَةٌ وَ الأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌ).
✅«توبه پذيرفته مى شود، و اعمال مقبول مى گردد». (وَ التَّوْبَةُ مَسْمُوَعَةٌ، وَ الأَعْمَالُ مَقْبُولَةٌ).
👈از يک سو، وسايل سعادت فراهم; و از سوى ديگر، موانع راه قابل برطرف کردن است; اگر از اين فرصت ها استفاده نشود، به راستى جاى تأسّف است! به خصوص اينکه، هيچ تضمينى سپرده نشده که اين فرصت گرانبها تا کى پايدار مى ماند; ممکن است در يک لحظه کوتاه، همه چيز پايان گيرد; درهاى توبه بسته شود، پرونده هاى اعمال مختومه گردد، قلم ها از نوشتن حَسَنات باز ايستد، بدنها عليل و ناتوان به بستر بيمارى افتد، زبان ها از کار بيفتد و هيچ گونه راه بازگشتى وجود نداشته باشد!😢
👈قرآن مجيد بارها هشدار داده و همگان را به اين حقيقت توجّه مى دهد که بعد از مرگ، پشيمانى و ندامت سودى ندارد و تقاضاى بازگشت به دنيا و جبران تقصيرات به جايى نمى رسد.
🔅 مى فرمايد: «وَ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِىَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَني إِلَى أَجَل قَريب فَأصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحينَ; از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق کنيد پيش از آن که مرگ يکى از شما فرا رسد و بگويد: پروردگار را چرا مرگ مرا مدّت کمى به تأخير نينداختى تا در راه خدا صدقه دهم و از صالحان باشم!» و بلافاصله مى افزايد: «وَ لَنْ يُؤَخِّرَاللهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَاللهُ خَبيرٌ بِمَآ تَعْمَلُونَ; خداوند هرگز مرگ کسى را هنگامى که اجلش فرا رسد، به تأخير نمى اندازد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.»
#خطبه۹۵
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
(خداوند) او را هنگامى مبعوث کرد که مردم در حيرت و گمراهى، سرگردان بودند و در فتنه ها غوطه ور; هوا و هوسهاى سرکش آنها را به خود جلب کرده، و تکبّر و خودبزرگ بينى آنها را به پرتگاه افکنده و جاهليّتِ شديد آنها را سبک مغز ساخته بود، و در ناپايدارى امور و بلاى جهل، حيران و سرگردان بودند. در اين هنگام، پيامبر در نصيحت آنها، نهايت کوشش را به خرج داد (و با سخنان دلنشين و منطقى در آنها نفوذ کرد;) در راه راست حرکت مى نمود (و مردم را به دنبال خود، به حرکت وا مى داشت) و به سوى حکمت و دانش و موعظه نيکو دعوت مى کرد
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۹۵
🔸خطبه در يك نگاه:
هدف از بيان اين خطبه، ذكر عظمت اسلام از يك سو، و عظمت آورنده آن از سوى ديگر است؛ چرا كه در خطبه، وضع مردم قبل و بعد از ظهور اسلام با هم مقايسه شده است و از اين مقايسه به خوبى مى توان فهميد كه تا چه حد، كار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عظمت دارد كه آن جامعه فوق العاده منحطّ جاهلى را به جامعه مترقّى و نوين اسلامى تبديل كرد.
✨نورى که در تاريکى درخشيد:
👈بارها در نهج البلاغه امام(عليه السلام) به تشريح وضع زمان جاهليّت عرب پرداخته و با تعبيراتى روشن، ترسيم زنده اى از آن زمان کرده است; تا نسلِ جديد عصر آن حضرت - که زمان جاهليّت را درک نکرده بودند - به عظمت انقلاب اسلامى پى برند و بدانند چه کار بزرگى انجام شده است و نيز از اين طريق، به مقام والاى پيامبر (صلى الله عليه وآله) آشناتر شوند; چرا که ايجاد چنين تحوّل عظيمى اراده اى آهنين، استقامتى بى نظير و تدبيرى بسيار عالى و برنامه اى روشن لازم دارد، که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) واجد همه آنها بود. امام(عليه السلام) در اين خطبه، ضمن هفت جمله وضع عصر جاهليّت را کاملا تبيين مى کند.
✅در نخستين و دومين جمله چنين مى فرمايد: «خداوند او را زمانى مبعوث کرد که مردم در حيرت و گمراهى سرگردان بودند و در فتنه ها غوطه ور». (بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلاَّلٌ فِي حَيْرَة، وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَة).
👈بى شک، ضلالت و گمراهى اگر توأم با سرگردانى نباشد، ممکن است انسان خود را از آن نجات دهد; مانند کسى که راه را گم کرده و از قرائن، طريق نجات را به دست مى آورد; بدبختى آنجا است که گمراهى با حيرت و سرگردانى همراه باشد و مردم در دوران جاهليّت چنين بودند.
👈«حَاطِب» به کسى گفته مى شود که هيزم جمع آورى کند. مردم عصر جاهليّت، در عين گرفتارى در ميان شعله هاى فتنه🔥، همواره هيزم بر آتش آن مى افزودند و مشکل عظيم آنها همين بود که هيزم آور فتنه ها بودند.
✅در سومين و چهارمين جمله مى افزايد: «هوا و هوس هاى سرکش آنها را به خود جلب کرده، و تکبّر و خودبرتربينى آنها را به پرتگاه افکنده بود». (قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الأَهْوَآءُ، وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِيَاءُ).
👈بديهى است حاکميّت هوا و هوس، جامعه را به پرتگاه مى کشاند و هنگامى که خود بزرگ بينى به آن افزوده شود، مردم را در پرتگاه ساقط مى کند.
✅در سه جمله آخر مى فرمايد: «جاهليّت شديد، آنها را سبک مغز ساخته و در ناپايدارى امور و بلاى جهل حيران و سرگردان بودند». (وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِليَّةُ الْجَهْلاَءُ; حَيَارَى فِي زَلْزَال مِنَ الأَمْرِ، وَ بَلاَء مِنَ الْجَهْلِ).
👈به اين ترتيب، ريشه اصلى بدبختى آنها جهل و گمراهى وهواپرستى و فتنه گرى و تکّبر بود; صفات زشت و ناپسندى که هر يک از آنها در جامعه اى پيدا شود، براى سقوط آن کافى است; تا چه رسد که همه آنها يکجا جمع باشد!😰
👈از اينجا روشن مى شود که مشکلات عصر جاهليّت تا چه اندازه زياد، و پيچيده و نگران کننده بود و نيز روشن مى شود کسى که بر آنها غلبه يافت، به يقين مؤيَّد به تأييدات الهى و امدادهاى غيبى بوده است.
✅در پايان اين خطبه، به برنامه هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اشاره کرده و در جمله هاى کوتاهى حقّ سخن را ادا مى کند; مى فرمايد: «در اين هنگام، پيامبر(صلى الله عليه وآله) در نصيحت آنها نهايت کوشش را به خرج داد، (و با سخنان دلنشين و منطقى و حساب شده خود و استمداد از وحى آسمانى، به تدريج در آنها نفوذ کرد!)». (فَبَالَغَ (صلى الله عليه وآله) فِي النَّصِيحَةِ).
✅«و در راه راست حرکت مى نمود (و مردم را به دنبال خود به حرکت وا مى داشت) و به سوى حکمت و دانش و موعظه نيکو دعوت مى کرد». (وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ دَعَا إِلَى الْحِکْمَةِ، وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ).
👈در واقع، ابزار پيشرفت پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) در چهار چيز خلاصه شده:
✨نخست، نصيحت و خيرخواهى، به طورى که مردم باور کرده بودند او براى نجات آنها تلاش مى کند.
✨ سپس، اهل عمل بودن که خود بر طريقه اى گام بر مى داشت که به آن دعوت کرده بود
✨و سوم، مردمى را که گرفتار جاهليّت سخت و بلاى نادانى و حيرت و سرگردانى بودند به علم و دانش فرا خواند
✨ و سرانجام، به مواعظ حسنه و خطابه هاى عاطفى که در اعماق قلب نفوذ مى کرد، دعوت نمود.
🔰جمعى از «شارحان نهج البلاغه» براى دو جمله اخير، تفسير ديگرى ذکر کرده اند و گفته اند: پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مردم را به وسيله حکمت و موعظه حسنه به سوى خدا دعوت کرد. همان گونه که در آيه شريفه: «أُدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» آمده است.
👈امّا با توجه به جمله هاى قبل، که امام(عليه السلام) عامل بدبختى آنها را «جاهليّت جَهْلاَء» و «بَلاَء مِنَ الْجَهْلِ» شمرده است، تفسير اوّل مناسب تر به نظر مى رسد.✔️
#خطبه۹۶(بخش۱)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
ستايش مخصوص خداوندى است که نخستين هستى است، و چيزى قبل از او نبوده است; و آخرين هستى است، و چيزى بعد از او نيست; او آشکار است، آن گونه که آشکارتر از او چيزى نيست; و باطن و مخفى است، که چيزى از او مخفى تر نتوان يافت.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۹۶(بخش۱)
💠خطبه در يك نگاه:
امام عليه السلام در اين خطبه به طور عمده از دو چيز بحث مى فرمايد:
1⃣ نخست، اشاره به قسمتى از اسماى حسناى خداوند مى نمايد و او را به اين اوصاف مدح و ستايش مى كند.
2⃣ سپس، به بيان بخشى از فضائل پيامبر گرامى اسلام پرداخته و از اصل و نسب شريف آن حضرت و سپس قيام شجاعانه او- كه سبب خاموش شدن آتش فتنه و محو كينه ها از سينه ها گرديد- سخن مى گويد.
💠آغاز و انجام او است!
در بخش اوّل اين خطبه، اشاره به بعضى از صفات پرودگار شده و عمدتاً روى «اوّل» و «آخر» بودن خداوند و «ظاهر» و «باطن» بودن ذات پاکش، تکيه گرديده است:
✅ مى فرمايد: «ستايش مخصوص خداوندى است که نخستين هستى است و چيزى قبل از او نبوده و آخرين هستى است و چيزى بعد از او نيست». (أَلْحَمْدُلِلّهِ الأَوَّلِ فَلاَ شَىْءَ قَبْلَهُ، وَ الآخِرِ فَلاَ شَىْءَ بَعْدَهُ).
✅«او آشکار است، آن گونه که آشکارتر از او چيزى نيست، و باطن و مخفى است، که چيزى از او مخفى تر نتوان يافت». (وَ الظَّاهِرِ فَلاَ شَىْءَ فَوْقَهُ، وَ الْبَاطِنِ فَلاَ شَىْءَ دُونَهُ).
👈اوّل و آخر بودن خداوند به معناى ازليّت و ابديّت ذات پاک اوست; زيرا اوّليت او، نه به معناى آغازگر زمانى است; چرا که در اين صورت محصور در دايره زمان مى شود و نه آغازگر از نظر مکان; چرا که محصور در دايره مکان مى گردد; بلکه آغازگر بودن او به اين معناست که ذات پاک ازلى او، سرچشمه تمام هستى هاست و همه موجودات از او نشأت گرفته اند.
👈همچنين پايان بودن او، به معناى پايان زمانى و مکانى نيست; بلکه مفهومش آن است که ذاتش ابدى مى باشد، و بقاى موجودات بسته به بقاى اوست و آنگاه که همه چيز فانى شود، او باقى است: (کُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان * وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلاَلِ وَ الإِکْرامِ)
کوتاه سخن اينکه: او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است و اوست که بعد از فناى جهان نيز خواهد بود.
👈توصيف او به «ظاهر» و «باطن»، تعبير ديگرى از احاطه وجود بى پايان او نسبت به همه چيز است. از همه چيز ظاهرتر است، چرا که آثارش تمام جهان را پر کرده; و از همه چيز مخفى تر است، چرا که کنه ذاتش ناشناخته است!
👥بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» احتمالات ديگرى درباره ظاهر و باطن بودن خداوند داده اند; از جمله اينکه:
👈منظور از ظاهر اين است که او بر همه چيز غالب است و چيزى بر او غلبه پيدا نمى کند و ديگر اينکه منظور از ظاهر اين است که او برتر از همه اشيا مى باشد: ولى مطابق اين دو تفسير، مفهوم باطن به قرينه مقابله چندان روشن نيست و مناسب تر همان تفسير اوّل است; که او از نظر آثار وجوديش بقدرى ظاهر و آشکار است که هيچ چيز مانند او نيست; زمين🌎، آسمان🌫، گياهان🌱، حيوانات 🐐🐑و انسان ها، دريا و صحرا، همه مملوّ از آثار وجود اوست; ولى با اين حال، کنه ذاتش چنان مخفى است که احدى به آن راه ندارد; زيرا انسان محدود، کنه آن وجود نامحدود را نمى تواند درک کند.
🔅در دعاى پربار و معروف امام حسين(عليه السلام) (مشهور به دعاى عرفه) مى خوانيم: «مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْکَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَکُؤنَ الآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْکَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَتَرَاکَ عَلَيْهَا رَقِيباً.»
🔸شاعر فارسى زبان همين مضمون را در اشعار لطيف خود بازگو کرده:
کى رفته اى ز دل که تمنّا کنم تو را
کى گشته اى نهفته که پيدا کنم تو را!
با صد هزار جلوه برون آمدى که من
با صد هزار ديده تماشا کنم تو را!
#خطبه۹۶(بخش۲)
#بخش_آخر
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
جايگاه او بهترين جايگاه و محلّ رويش او شريف ترين محلها بود. در کان بزرگوارى و شرف، و گاهواره سلامت، پرورش يافت. دلهاى نيکوکاران شيفته او گشت و چشمها(ى حق جويان) به سوى او متوجّه شد. خداوند به برکت وجود او، کينه ها را مدفون ساخت و آتش دشمنى ها را فرو نشاند; افراد دور افتاده را به وسيله او به هم نزديک و برادر ساخت و نزديکانى را (که در ايمان و هدف هماهنگ نبودند) از هم دور نمود. ذليلان (پاکدل و محروم) را به وسيله او عزّت بخشيد و عزيزان (خودخواه) را ذليل ساخت. سخنش بيان بود و سکوتش زبان.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۹۶(بخش۲)
#بخش_آخر
🔰سخنانش بيان بود و سکوتش پرمعنا:
در اين خطبه کوتاه، امام(عليه السلام) اوصافى براى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بيان مى کند که هر يک از ديگرى پرمعناتر است.
نخست از اساس و ريشه خانوادگى و جايگاه تولّد او شروع مى کند;
✅مى فرمايد: «جايگاه او بهترين جايگاه و محلّ رويش او شريف ترين محلها بود; در کان بزرگوارى و شرف، و گاهواره سلامت، پرورش يافت». (مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ، وَ مَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِت، فِي مَعَادِنِ الْکَرَامَةِ، وَ مَمَاهِدِ السَّلاَمَةِ).
👈منظور از «مُستقرّ» و «مَنبت» رحم مادران پاک و صلب پدران موحّد و با ايمان بود. همانگونه که در زيارات معصومين نيز به آن اشاره شده است همان گونه که در زيارت امام حسين(عليه السلام)، مشهور به «زيارت وارث» آمده: «أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِي الأَصْلاَبِ الشَّامِخَةِ، وَ الأَرْحَامِ الْمُطَّهَرَةِ».
👈اين سخن در مورد شخص پيامبر از زبان خودش نيز نقل شده است. همان گونه که «فخر رازى» در تفسير آيه «وَ تَقَلُّبَکَ فِي السَّاجِدِيَنَ» نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «لَمْ أَزَلْ أُنْقَلُ مِنْ أَصْلاَبِ الطَّاهِرِينَ إِلَى أَرْحَامِ الطَّاهِرَاتِ; پيوسته من از صلب پدران پاک، به رحم مادران پاکدامن انتقال مى يافتم».
👈«معادن کرامت» و «مماهد سلامت» نيز تأکيدى بر آن است و يا اشاره به اين است که پدران و اجداد و مادران پيامبر اسلام، علاوه بر پاکدامنى و ايمان، داراى فضايل انسانى، و از عيوب اخلاقى پاک بودند.💯
👈اين احتمال نيز در تفسير جمله هاى بالا داده شده که منظور از «مُستقرّ» مدينه است که قرارگاه پيامبر بود و منظور از «مَنبت» مکّه است که محلّ تولّد آن حضرت به شمار مى رود.
ولى تفسير اوّل مناسب تر به نظر مى رسد; مخصوصاً با توجّه به جمله «فِي مَعَادِنِ الْکَراَمَةِ، وَ مَمَاهِدِ السَّلاَمَةِ».✔️
✅سپس به جاذبه هاى اخلاقى پيامبر پرداخته، مى فرمايد: «دلهاى نيکوکاران، شيفته او گشت و چشمها (ى حق جويان) به سوى او متوجّه شد». (قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الأَبْرَارِ، وَ ثُنِيَتْ إِلَيْهِ أَزِمَّةُ الأَبْصَارِ).
👈به راستى پيامبر اسلام چنين بود! جاذبه هاى اخلاقى او: دلها را به سوى خود جذب مى کرد.
✅سپس در سومين مرحله به بخشى از برنامه هاى اجتماعى آن حضرت اشاره کرده، مى فرمايد: «خداوند به برکت وجود او، کينه ها را مدفون ساخت و آتش فتنه ها🔥 و دشمنى ها را خاموش نمود». «دَفَنَ اللهُ بِهِ الضَّغَائِنَ، وَ أَطْفَأَ بِهِ الثَّوَائِرَ).
✅«افراد دور افتاده را به وسيله او به هم نزديک و برادر ساخت و (گاه) نزديکانى را (که در ايمان و هدف هماهنگ نبودند) از هم دور نمود». (أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً، وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً).
👈همان گونه که قرآن مجيد در آيه 62 و 63 سوره «انفال» مى فرمايد: «هُوَ الَّذِي أَيَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ * وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ; او همان کسى است که تو را با يارى خود و مؤمنان تقويت کرد و دل هاى آنان را با هم الفت داد». در آيه 103 «سوره آل عمران» مى فرمايد: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً; و همگى به ريسمان خدا (= قرآن و اسلام) چنگ زنيد و پراکنده نشويد و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به ياد آريد که چگونه دشمن يکديگر بوديد و او ميان دل هاى شما الفت ايجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شديد».
✅سپس به يکى ديگر از الطاف الهى به برکت وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) اشاره کرده، مى فرمايد: «خداوند ذليلان پاکدل و (محروم) را به وسيله او عزّت بخشيد و عزيزان (خودخواه) را ذليل ساخت». (أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ، وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ).
👈افراد با ايمان و با شخصيّت که به خاطر تهيدستى در چنگال زورمندان بى ايمان گرفتار بودند، خداوند آنها را به برکت وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) عزيز ساخت و مديريت هاى مهمّ جامعه اسلامى را به آنها سپرد.
✅در پايان خطبه، به يکى از برجسته ترين صفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) اشاره کرده مى فرمايد: «سخنش بيان بود و سکوتش زبان». (کَلاَمُهُ بَياَنٌ، وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ).
👈هر زمان، زبان به سخن مى گشود اسرار حکمت از زبانش فرو مى ريخت و حقايق وحى را تبيين مى کرد; راه نجات را نشان مى داد و پرتگاهها را مشخّص مى نمود و اگر گاهى سکوت مى کرد، سکوتش پرمعنا و پرمفهوم بود. ناراحتى ها و نگرانى ها و عدم رضايت خود را از پاره اى کارها با سکوت نشان مى داد و نادرست بودن سؤالات بيجا را، از همين طريق پاسخ مى گفت و در برابر جاهلانِ بدزبان، از همين سلاح يارى مى جست و گاه با سکوت (با قرائن حاليّه)کارهایی را تقریر و امضا میکرد.
#خطبه۹۷(بخش۱)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
اگر خداوند، ظالم و ستمگر را مهلت دهد چنان نيست که فرصت مجازات او از دستش برود. او در کمين گاه، بر سر راه ستمگر است و گلوى وى را در دست دارد، هر زمان بخواهد مى فشارد، آن گونه که نتواند آب دهان فرو برد! آگاه باشيد! سوگند به آن کس که جانم در دست قدرت اوست! اين قوم (سپاه شام) سرانجام بر شما پيروز مى شوند، امّا نه به خاطر اين که در حقّانيّت از شما سزاوارترند; بلکه به اين جهت در طريق باطل زمامدارانشان، سريع و کوشا هستند; در حالى که شما در اداى حقّ من سُستى مى کنيد.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۹۷(بخش۱)
💠خطبه در يك نگاه:
با توجه به اينكه شأن ورود اين خطبه -به گونه اى كه شارحان نهج البلاغه نوشته اند- جريان سرپيچى مردم كوفه از فرمان على عليه السلام جهت مقابله با لشكريان غارتگر معاويه بعد از واقعه جنگ نهروان بوده است، امام در بخش اوّل اين خطبه، مردم متمرّد كوفه را با شديدترين عتاب و سرزنش -كه در نوع خود كم نظير يا بى نظير است- رو به رو مى سازد و به اين اميد كه غيرت آنها به جوش آيد و آماده نبرد با ظالمان شوند، آنها را با شلّاق هاى توبيخ مى نوازد و از تعبيرات مختلف، براى بيدار كردن آنها از خواب خرگوشى بهره مى گيرد و مقصود از همه اين توبيخ ها و سرزنش ها آن است كه پيش از سيطره ظالمان بى رحم، بر جان و مال و ناموس آنها و بر حكومت اسلامى، به خود آيند و به پا خيزند و آتش فتنه را خاموش و دست ظالمان را از قلمرو حكومت اسلامى قطع كنند!
سپس در بخش ديگرى از اين خطبه، آنها را به پيروى اهل بيت -كه سبب هدايت و نجات آنهاست- دعوت مى كند و در واقع، همان مضمون و محتواى حديث «ثَقَلَين» را به آنها يادآور مى شود.
و در آخرين بخش خطبه، مردم كوفه را با ياران پيامبر اسلام مقايسه مى كند و با اين مقايسه، روشن مى سازد كه چقدر ميان آنها و ياران پيامبر از نظر ايمان و تقوا و عبادت و جهاد و استقامت و شجاعت، تفاوت وجود داشت.
👈هدف اصلى اين خطبه برانگيختن مردم عراق براى مقابله با بيدادگران شام (معاويه و لشکر او) است⚔ و امام(عليه السلام) از طرق مختلف براى رسيدن به اين هدف بهره مى گيرد.
✅نخست مى فرمايد: «اگر خداوند، ظالم و ستمگر را (چند روزى) مهلت دهد⏰، چنان نيست که فرصت مجازات او از دستش برود». (وَ لَئِنْ أَمْهَلَ الظَّالِمَ فَلَنْ يَفُوتَ أَخْذُهُ).
✅«او در کمين گاه، بر سر راه ستمگر است و گلوى وى را در دست دارد; هر زمان بخواهد مى فشارد، آن چنان که نتواند آب دهان را فرو برد». (وَ هُوَ لَهُ بِالمِرْصَادِ عَلَى مَجَازِ طَرِيقِهِ، وَ بِمَوْضعِ الشَّجَا مِنْ مَسَاغِ رِيقِهِ).
👈اين تعبيرات ممکن است اشاره به معاويه و لشکريان شام باشد; که مبادا فرصت خداوند به آنها، سبب شکّ و ترديد شما گردد و در حقّانيت خود، يا باطل بودن آن ها ترديدى به خود راه دهيد و اين، در واقع نوعى دلدارى به لشکريان امام(عليه السلام) است تا با توجّه به اين حقيقت، روحيّه خود را از دست ندهند.⚠️
🤔اين احتمال نيز وجود دارد که منظور از ظالم، همان لشکر متمرّد و عصيانگر است و در واقع، تهديدى است در برابر آنها که اگر چند صباحى خداوند به شما مهلت داده، از عذاب و مجازات او در برابر عصيان و گردنکشى تان ايمن نباشيد! ولى تفسير اوّل، مناسب تر به نظر مى رسد.👆
🔅به هر حال، اين همان چيزى است که قرآن مجيد کراراً به آن اشاره کرده و مى فرمايد: «وَ لاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لاَِنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوَا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ; آنها که کافر شدند تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت مى دهيم به سودشان است; ما به آنها مهلت مى دهيم براى آنکه بر گناهان خود بيفزايند و براى آنها عذاب خوار کننده اى است.»
🔅و در جاى ديگر مى فرمايد: «اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ; به يقين پروردگار تو در کمين گاه (ظالمان) است.»
👈اين موضوع، نه تنها درباره ستمگران شام و گردنکشان لشکر عراق صادق است; بلکه امروز هم براى همه ما درس آموزنده اى است که مهلت هاى الهى درباره ستمگران، نبايد سبب غرور و غفلت ما گردد.📛
🔅در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که: «خداوند فرشته اى را (براى مأموريتى) به زمين فرستاد; مدّتى در زمين ماند و سپس به آسمان عروج کرد; به او خطاب شد در زمين چه ديدى؟ گفت: شگفتى هاى فراوانى ديدم و از عجيب ترين چيزهايى که ديدم اين بود که بنده اى از بندگانت را غرق نعمتت ديدم; رزق و رزوىِ تو را مى خورد و ادّعاى خدايى مى کرد، من از جرأت و جسارت او در برابر تو و از حلم تو در برابر او در شگفتى فرو رفتم! خداوند فرمود: آيا از حلم من تعجّب کردى؟! من چهار صد سال به او مهلت دادم، کمترين ناراحتى جسمانى پيدا نکرد و هر چه از دنيا مى خواست به آن مى رسيد و غذا و آب او کمترين تغييرى پيدا نمى کرد (اينها همه براى اين بوده است تا او را بيازمايم و بندگان را هم به وسيله او آزمايش کنم).»😳
👈سپس امام(عليه السلام) آينده وضع آنها را در برابر دشمنان بى رحم چنين پيش بينى مى کند
✅ و مى فرمايد: «آگاه باشيد! سوگند به آن کس که جانم در دست قدرت اوست! اين قوم سرانجام بر شما پيروز مى شوند; امّا نه به خاطر اين که آنها در حقّانيّت، از شما سزاوارترند; بلکه به اين جهت که آنها در راه باطل زمامدارانشان سريع و کوشا هستند، در حالى که شما در اداى حقّ من کُند و سُست هستيد😭!» (أَمَا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَيَظْهَرَنَّ هؤُلاَءِ الْقَوْمُ عَلَيْکُمْ، لَيْسَ لاَِنَّهُمْ أَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَلکِنْ لإِسْراعِهِمْ إِلَى بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ، وَ إِبْطَائِکُمْ عَنْ حَقِّي)🤦♂
👈در واقع، امام(عليه السلام) در اينجا به نکته مهمّى اشاره مى کند; مى فرمايد: سرانجام آنها بر شما پيروز مى شوند، ولى گمان نکنيد که اين پيروزى به خاطر حقّانيّت آنهاست! مبادا کسى گمان کند که عامل پيروزى آنها تکيه بر حق است و اين امر سبب گمراهى شما شود. آنها قطعاً بر باطلند، ولى در باطل خود کوشا و مصمّم اند و گوش بر فرمان معاويه دارند; ولى شما با اينکه در مسير حق گام بر مى داريد، افرادى سست و بى اراده و در برابر فرمانده خود، سرکش و عصيانگريد و اين صفات در هر کس و هر قوم و ملّتى باشد، سرنوشتى جز شکست نخواهد داشت📛❌
👈و عجب اينکه، همين سخن را «مسلم بن عقبه» (همان کسى که از سوى يزيد، فرمانده لشکرى بود که مدينه را به خاک و خون کشيد) در برابر اهل شام هنگامى که مى خواست آنها را به ميدان نبرد بکشاند تکرار کرد. گفت: اى مردم شام! شما از نظر شخصيّت و نسب برترين عرب نيستيد; جمعيّت شما نيز بيش از ديگران نيست و منطقه زندگى شما نيز گسترده تر نمى باشد. اگر شما بر دشمنانتان پيروز مى شويد، تنها به خاطر انضباط و اطاعت از پيشوايان، و ايستادگى در برابر دشمن است; در حالى که دشمنان شما چنين نيستند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 امام جمعه خواف مولوی هیئت
که از ابتداییترین حوادث تاریخ ائمه و حتی کتب معتبر اهل سنت هم هیچ اطلاعی ندارد!! ببینید چطور قصد پایین آوردن مقام والای حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را در نمازجمعه داشت و الحمدالله توسط یک دانشجوی مدافع حق حضرت زهرا چطور با سند مفتضح شد!!
#خطبه۹۷(بخش۲)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
امّت ها همواره از ظلم زمامدارانشان در وحشتند، ولى من از ظلم پيروانم بيمناکم! من شما را براى جهاد با دشمن برانگيختم، امّا حرکت نکرديد; به گوش شما خواندم، امّا نشنيديد; در آشکار و نهان شما را (براى جهاد) دعوت کردم، اجابت ننموديد; به شما اندرز دادم، ولى نپذيرفتيد. آيا شما حاضرانى همچون غايبان هستيند و بردگانى در قيافه مالکان؟! پيوسته حکمت هاى الهى را بر شما مى خوانم، ولى از آن مى گريزيد و با اندرزهاى رسا شما را موعظه مى کنم، (امّا) پراکنده مى شويد.
شما را به مبارزه با ظالمان ترغيب مى کنم، امّا هنوز سخنانم به آخر نرسيده، مى بينم همچون «قوم سبأ» متفرّق مى شويد! به مجالس خود باز مى گرديد و يکديگر را از اين مواعظ بر مى گردانيد، صبحگاهان شما را مستقيم مى سازم ولى شامگاهان همچون کمانِ خميده سخت و محکمى که نه کسى قدرت صاف کردن آن را دارد و نه خودش قابليّت صاف شدن را، به سوى من باز مى گرديد!
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۹۷(بخش۲)
💠شما بردگانى هستيد در قيافه اربابان!
امام(عليه السلام) سپس به نکته مهمّى اشاره کرده،
✅مى فرمايد: «اُمت ها همواره از ظلم زمامدارانشان در وحشتند، ولى من از ظلم پيروانم بيمناکم!» (وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا، وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي).
👈هميشه در طول تاريخ، ملّت ها از حکومت هاى خودکامه خود و مظالم آنها در وحشت و اضطراب بودند، به گونه اى که اين يک امر طبيعى محسوب مى شود; ولى اين مسأله در مورد امام(عليه السلام) دگرگون شد! هيچ کس ترسى از ظلم و ستم او نداشت، چرا که کمترين ظلم و ستمى از او سر نمى زد و به عکس، امام پيوسته نگران کارشکنى ها، بى وفايى ها، توطئه ها و ندانم کارى هاى اصحابش بود😢; و البتّه چنين افرادى بايد سرانجام زير چکمه ستمگران، پايمال شوند و شدند.♨️
✅سپس مطلب را باز کرده و انگشت روى نقاط ضعف عجيب کوفيان و عراقيان آن زمان مى گذارد و مى فرمايد: «من شما را براى جهاد با دشمن برانگيختم، امّا حرکت نکرديد; به گوش شما خواندم، امّا نشنيديد; در آشکار و نهان شما را (براى جهاد) دعوت کردم، اجابت ننموديد; اندرزتان دادم، ولى نپذيرفتيد!» (اسْتَنْفَرْتُکُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا، وَ أَسْمَعْتُکُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا، وَ دَعَوْتُکُمْ سِرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِيبُوا، وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا).
👈آيا لشکريان عراق خطر را مى ديدند و بر اثر سستى و تن پرورى به استقبال دشمن نمى رفتند؟ يا به راستى تصوّر مى کردند که حکومت معاويه براى آنها مشکلى ايجاد نخواهد کرد؟ هر دو احتمال وجود دارد; اضافه بر بُزدلى و اختلافات قبيلگى و جهل و نادانى.🤦♂
✅سپس براى تحريک آنها، با جملات کوبنده اى - که هر انسانى غيرتمندى را به حرکت در مى آورد - آنان را مخاطب ساخته، مى فرمايد: «آيا شما حاضرانى همچون غائبان هستيد؟ (که سخنانم را نمى شنويد) و يا بردگان (ضعيف) در قيافه مالکان (سرکش و قدرتمند)!». (أَشُهُودٌ کَغُيَّاب، وَ عَبِيدٌ کَأَرْبَاب!).
✅«پيوسته حکمت هاى الهى را بر شما مى خوانم، از آن مى گريزيد; و با مواعظ بالغه و اندرزهاى رسا شما را موعظه مى کنم، پراکنده مى شويد; به مبارزه با ظالمان شما را ترغيب مى کنم، امّا هنوز سخنانم به آخر نرسيده مى بينم همچون «ايادى سبا» متفرّق مى شويد!» (أَتْلُوا عَلَيْکُمُ الْحِکَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا، وَ أَعِظُکُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا، وَ أَحُثُّکُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَوْلِي حَتَّى أَرَاکُمْ مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِىَ سَبَا).
👈«أيادى سَبا» (و به تعبير ديگر «مثل ايادى سبا») اشاره به ضرب المثلى است معروف در ميان عرب، براى گروهى که به شدّت پراکنده مى شوند و اصل آن چنين است که «سبا» مردى بود که قبائل عرب «يمن» از او نشأت گرفتند; وى داراى ده فرزند بود که شش نفر از آنها را به منزله دست راست خود قرار داده بود و چهار نفر را به منزله دست چپ; ولى بعداً فرزندان او به شدّت از هم دور و پراکنده شدند و هر کدام در گوشه اى زندگى کرد و قبيله اى از او بوجود آمد; سپس پراکندگى آنها به عنوان يک ضرب المثل، معروف شد.
👈به هر حال، جمله هاى بالا به خوبى نشان مى دهد که امام نخست به نصيحت آنها با کلمات حکمت آميز و مواعظ سودمند پرداخت و گفتنى ها را با منطق صحيح به آنها گفت و تا آنجا که مى شد مدارا کرد و اگر تعبيرات تند و شديدى در اين خطبه نسبت به آن ها مى بينيم، همه بعد از سخنان حکيمانه و اندرزهاى مشفقانه بوده است; و اين، در زمانى که طرف مقابل به قدرى لجوج و خيره سر است که جز با شلاّق عتاب و تازيانه هاى ملامت و سرزنش از خواب غفلت بيدار نمى شود❗️
#خطبه۹۷(بخش۳)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
اى قومى که جسم هايتان حاضر است و عقل هايتان پنهان و خواسته هايتان مختلف و پراکنده و زمامدارانتان به شما مبتلا هستند! رهبر شما خداى را اطاعت مى کند و شما او را عصيان مى کنيد; امّا زمامدار اهل شام خدا را معصيت مى کند، ولى آنان اطاعتش مى کنند. به خدا سوگند! بسيار دوست داشتم معاويه شما را با نفرات خود مبادله مى کرد، همچون مبادله کردن دينار به درهم: ده نفر از شما را از من مى گرفت و يک نفر از آنها را به من مى داد.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹