چله نشین ظهورامام زمان عج الله
سوال امشب مون: ❓❓❓فکر می کنید علت این همه کینه و بغض عبدالله بن زبیر نسبت به خاندان پیامبر برای چی ب
جواب های شما دوستان👇👇
🌷به دلیل هواپرستی ودنیا طلبی وحقی که برای خودش در دستگاه حکومت آن زمان قائل بود وعدم روحیه تسلیم پذیری او در مقابل امام علی(ع) باعث کینه وبغض اوشده بود چون تا امام بودند نمیزاشتن که زبیر وامثال زبیر نفسشان را سیراب کنند
فکر میکنم باید به ایمان زبیر شک کنیم
کسی که به خاطر رسیدن به مقامات دنیایی از امامش حمایت میکرده و حالا با یک امتحان مواجه میشه و چیزی که در دلش پنهان کرده بود رو میشه
خطبه 205 سخنان حضرت با طلحه و زبیر هست . ایشان می فرمایند:به اندک چیزی خشمناک شدید و خوبی های فراوان را از یاد بردید! ممکن است به من خبر دهید کدام حقی را از شما بازداشته ام؟...
...و اما اعتراض شما که چرا با همه به تساوی رفتار کردم : این روشی نبود که به رای خود و یا خواسته دل خود انجام داده باشم، بلکه من و شما این گونه رفتار را از دستورالعمل های پیامبر (صل الله علیه و اله) آموختیم...
🌷طلحه و زبیر بعد از به خلافت رسیدن امام منتظر بودند به لحاظ دوستی و نزدیکی ای که با امام داشتند چیزی بیشتر از دیگران عایدشون بشه اما وقتی عدالت امام را دیدند موضع گرفتند
چنین پدری ، چنین پسری ازش بعید نیست...
🌷ظاهرا در زمان رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله واقعا خوب بوده
چون یکی از ۴ نفری بود که از بین ۴۰ بیعت کننده با امیرالمومنین سر عهدش واستاد
قرار بود هر ۴۰ تن فردا با سر تراشیده بیان و فقط زبیر و ابوذر و مقداد و سلمان با سر تراشیده امدن
اما سبک تربیت سه خلیفه ی ناحق
که مردمرو بر اساس سابقه ی دینی از دنیا بهره مند میکردن و حقوقهای گزاف به مجاهدان و مهاجران می دادند اونها رو پر توقع کرده بود
خصوصا اینکه عمر شورای شش نفره تعیین کرد و ۵ نفر آدم بی سرو پا رو در ردیف مولای کونین و امیرالموحدین قرار داد
و البته از طرفی هم به ابوبکر منسوب میشد مادرش اسما بنت ابوبکر بود و عایشه خاله او میشد
حمایتهای خاله اش از او انسانی جسور و پرتوقع و کینه ای ساخت
جواب رو قبلا از شما یاد گرفتم:
🌷عبدالله بن زبیر تحت تربیت عایشه بزرگ شده بود.
در ادامه پاسخ های دوستان:
همان طور که میدانید "زبیر" نه تنها از مسلمانان، بلکه از شخصیتهای برجستهی صدر اسلام بود. برجستگی او فقط به خاطر حضور در میادین جنگی نبود، بلکه او اهل علم و معرفت نیز بود. تعاریف و قصیدههایی که او در مقام و فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام سروده بود، هنوز هم کم نظیر و عجیب است.
از زمان اخذ بیعت توسط رسول اعظم صلوات الله علیه و آله از همگان در غدیر خم و سپس رحلت ایشان و گذر از ماجراهایی چون سقیفه و ...، تا زمان تقاضای مردم از امیرالمؤمنین علیه السلام برای پذیرفتن خلافت و حکومت، حدود 25 سال طول کشید و تمامی ریزشها و رویشها برای مردمان آن دوران، در همین فاصله صورت گرفت.
در تمامی این دوران، طلحه و زبیر جزو تنها کسانی بود که بیعتشان با حضرت (ص) را نشکستند، بدان وفادار ماندند و در تمامی بحرانها، در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام و خاندان ایشان بودند، و البته زبیر بیشتر.
اما، نکتهی قابل توجه برای همگان، این اخلاق و حکمت الهی است که نمیگذارد عارضهی قلبی کسی مخفی بماند و بدون ظهور و بروز آن و امتحان در چگونگی مواجه با آن، از دینا برود و در آخرت موجه بماند. قیامت روز «تُبلیَ السَرایر – آشکار شدن نهانیهاست» و این پنهانیها در همین جا آشکار میشوند تا حجت تمام شود.
ابلیس لعین شش هزار سال عبادت داشت، اما عباداتی که برای او ارج و مقام میآورد. شاید خودش هم متوجه نبود، اما در وجود او عارضهی "تکبر" وجود داشت.
کار خدا اینگونه است که صحنه و زمینهای ایجاد میکند تا عارضه بیرون بزند و شخص مبتلا متوجه گردد؛ سپس راه مداوا را نیز در اختیارش میگذارد، تا یا خود را معالجه کند و به مقامات و مراتب بالاتری برسد و یا تسلیم آن عارضه گردد و از پای درآید. چنان که به ابلیس نیز فرمود: به آدم سجده کن. اگر این کار را میکرد، تکبرش معالجه میشد و به مقامات بالاتری نیز میرسید، اما تسلیم بیماری قلبیاش (تکبر و خودبزرگبینی) شد، نافرمانی کرد و هلاک گردید.
طلحه و زبیر در آن زمان، یا طلحه و زبیر در این زمان، و هیچ یک بندگان خدا، مستثنای از این قواعد حتمی الهی نیستند، همه امتحان میدهند.
*- همانطور که خداوند متعال در قرآن کریم تصریح نموده است، عمدهی امتحانات به مال و مقام و اولاد است. چرا که از سویی بهترین نعمتها هستند و از سوی دیگر مهمترین محورهای آزمایش میباشند. به قول معروف: نقمت همانجاست که نعمت نیز همانجاست و بالعکس.
از سویی فرمود:
« الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا » (الکهف، 46)
ترجمه: مال و فرزندان زيب و زيور زندگى دنيايند، و ماندگارهاى نيكو (مانند اعتقادات حقّه و فضائل نفسانى و عملهاى نيك) در نزد پروردگار تو از نظر پاداش بهتر، و از نظر اميد (به بازتاب دنيوى و اخروى آن) نيكوتر است.
از سوی دیگر فرمود:
« وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ » (البقره، 155)
ترجمه: و حتماً شما را به اندكى از ترس و گرسنگى و كاهشى از مالها و جانها و محصولات (درختان، يا ثمرات زندگى از زن و فرزند) آزمايش خواهيم نمود و شكيبايان را مژده ده.
زبیر و اولاد:
امتحان به اولاد، به مراتب حساستر، ظریفتر و سختتر از امتحان به مال و مقام است، چرا که دلبستگی و تعلق به آنها شدیدتر است. آدمی بارها شکست اقتصادی یا پُستی و از دست دادن اموال و یا میز ریاست را تجربه میکند، اما نسبت به اولاد چنین نیست و بسیار کم طاقت است.
از این رو، بسیاری از شخصیتهای اسلامی، تا وقتی که اولادشان بزرگ نشده و بر اریکه قدرت و ثروت پدری ننشسته و با اسب تندروی شهرت او نتاخته بودند، افراد بسیار مؤمن، انقلابی و حتی پیشرویی بودند، اما همین که فرزندانشان بزرگ شدند، مزّه چرب و شیرین دنیا را تشخیص دادند و اسب پدر را برای تاختن به سوی اهداف و آمال خود زین کردند، وضعشان تغییر یافت.
طلحه و زبیر و امتحان مال و مقام:
به ویژه زبیر در همین دورانِ نزدیک به سه دهه، از ثروت قابل توجهی نیز برخوردار شده بود، به طوری که نقل شده پس از کشته شدنش، طلاهای او را برای تقسیم ارث، با تبر میشکستند.
اما، ثروت به تنهایی عیب و ایرادی ندارد، بلکه اگر در کسی خوی "تکبر و زیادهخواهی" باشد، آن را به طرز غیر قابل توصیفی تشدید میکند و عوارضش را بیرون میزند.
*- متکبرین، اگر چه همیشه در صحنههای نبرد حاضر باشند، و همیشه سر به سجده داشته باشند، باز هم "زیادهخواه" هستند. اینان همگان را بدهکار و مدیون خود و خاندانشان میدانند. دائم میگویند که همگان به این بیت بدهکارند و دائم گلهمند هستند که این دِین به ما درست و کامل ادا و پرداخت نشده است.
این بیماریِ درونی در طلحه و زبیر، پس از به حکومت رسیدن ام
یرالمؤمنین علیه السلام آشکار شد. برای اخذ پست و مقام از یک سو و مطالبهی حق بیشتر از بیت المال از سوی دیگر، نزد ایشان آمدند و چون از همان ابتدا با پیام [خاموش کردن شمع بیت المال و روشن کردن شمع شخصی برای گفتگوی شخصی] مواجه شدند و پس از طرح درخواست نیز پاسخ مساعد نگرفتند، معترض شدند که "تو چرا حق ما را با دیگران در بیتالمال مساوی قرار دادی؟!"
پس، بغض، کینه و عداوتی که ریشه در روحیهی "زیادهخواهی" و "سهمخواهی" داشت، از همینجا شکوفا شد و حتی به رویارویی نظامی (به قصد شکست دادن و قتل) با ولی امر مسلمین در جمل رسید😥
#سی_دومین شب #چله سوره #نور رو با هم میخوانیم به #نیت فرج آقا امام زمان عجل الله
التماس دعا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌷
#شبتون_مهدوی
هدایت شده از 💌نامه ای برای پدر بنویسیم😢✏📄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مهدوی
🌹« برای امام زمان کار کنید »
#استاد_رائفی_پور
👌 ببینید و نشر دهید
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرج🌷
@namebepedar
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
#کلیپ_مهدوی 🌹« برای امام زمان کار کنید » #استاد_رائفی_پور 👌 ببینید و نشر دهید
سلام دوستان عزیز
پیرو این کلیپ اگه ایده ی خاصی به ذهنتون میرسه یا اینکه کاری رو درحال انجامش هستید در راستای اهداف ظهور و وظایف منتظران ،لطفا اون رو باما هم به اشتراک بزارید تا همگی استفاده کنیم
مطمئنا ثوابش به شما هم میرسه
@Armita7👈
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
@namebepedar
برنامه مطالعه امروز:
ترجمه حکمت 454 رو مطالعه بفرمایید.
یاعلی
حکمت454
قَالَ (عليه السلام): مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ؟! أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ، وَ لَا يَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا يَدْفَعُ حَتْفَهُ.
و درود خدا بر او، فرمود: فرزند آدم را با فخر فروشى چه كار؟ او كه در آغاز نطفه اى گنديده، و در پايان مردارى بد بو است، نه مى تواند روزى خويشتن را فراهم كند، و نه مرگ را از خود دور نمايد.
شرح حکمت 454
🔸با اين حال تكبّر چرا؟
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اش به متكبران فخرفروش هشدار مى دهد كه به گذشته و آينده خود بنگرند و اين صفت رذيله را از خود دور سازند،
مى فرمايد: «انسان را با تكبر چه كار؟ در آغاز، نطفه بى ارزشى است و سرانجام مردارى (گنديده). نمى تواند خود را روزى دهد و نه مرگ را از خود دور سازد»; (مَا لاِبْنِ آدَمَ وَالْفَخْرِ: أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ، وَ لاَ يَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَ لاَ يَدْفَعُ حَتْفَهُ).
❇شك نيست كه انسان امتيازات فراوانى دارد و نسبت به مخلوقات ديگر برتر است و بسيارى از انسان ها امتيازات ويژه اى ازنظر مال و ثروت و جاه و مقام و شرافت خانوادگى و قدرت جسمانى بر ديگران دارند ولى اين امتيازات دليل بر آن نمى شود كه انسان موقعيت خود را فراموش كند و به اين و آن فخر بفروشد و به خويشتن ببالد و گرفتار صفت رذيله اى شود كه مردم را از او و او را از خدا دور سازد.❌
امام(عليه السلام) روى چهار نكته براى اثبات كوچكى و حقارت متكبران فخرفروش تأكيد مى كند،
1⃣نخست روى آغاز آفرينش انسان تكيه مى نمايد كه نطفه اى است كوچك و ناچيز كه بسيارى از افراد از آن اظهار تنفر مى كنند
2⃣ و در پايانش هنگامى كه از دنيا مى رود چند ساعت بعد تبديل به جيفه گنديده اى مى شود. آيا اين امور باعث افتخار و تكبر است؟
3⃣سپس به بيرون وجود او نظر افكنده، مى فرمايد: توان اين را ندارد كه خود را روزى دهد
4⃣ و نيز مرگ را از خود دور سازد.
البته ممكن است انسان براى تحصيل روزى، زراعت و دامدارى و تجارت داشته باشد ولى اگر خشكسالى شود يا آفتى در زراعت و دام ها بيفتد همه سرمايه او بر باد مى رود. يك طوفان يا آتش سوزى ممكن است مال التجاره او را نابود سازد و به تعبير ديگر تمام اين موارد از سوى خداوند روزى بخش است. انسان آن را جابه جا مى كند و از آن بهره مى گيرد. پس هرگز روزى دهنده خويش نيست.
مرگ را هم از طريق درمان بيمارى ها و رعايت بهداشت ممكن است بتوان چند صباحى به تأخير انداخت ولى چنين نيست كه مرگ انسان در اختيار خودش باشد. به خصوص مرگ هاى پيش بينى نشده كه ناگهان دامان انسان را از دورن يا برون وجودش مى گيرد و به جهان ديگر مى فرستد.😢
گويا اين كلام امام(عليه السلام) برگرفته از آيات قرآن مجيد در اواخر سوره واقعه است هر چند قرآن آن را به عنوان دليلى بر خداشناسى و معاد ذكر كرده ولى امام(عليه السلام) آن را به صورت ديگرى بيان نموده است.
✅قرآن مجيد درباره آغاز وجود انسان مى فرمايد: «(أَفَرَأَيْتُمْ مَّا تُمْنُونَ * أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ); آيا از نطفه اى كه در رحم مى ريزيد آگاهيد؟ آيا شما آن را مى آفرينيد يا ما آفريدگاريم». بعد مى فرمايد: «(نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ); ما در ميان شما مرگ را مقّدر ساختيم; و هرگز كسى بر ما پيشى نمى گيرد!...». بعد مى افزايد: «(أَفَرَأَيْتُمْ مَّا تَحْرُثُونَ ...); آيا هيچ درباره آنچه كشت مى كنيد انديشيده ايد؟! آيا شما آن را مى رويانيد يا ما مى رويانيم؟! هرگاه بخواهيم آن را مبدّل به كاه درهم كوبيده مى كنيم كه در شگفتى فرو رويد! بعد مى افزايد: «(أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ...); آيا درباره آبى كه مى نوشيد انديشيده ايد؟! آيا شما آن را از ابر نازل كرده ايد يا ما نازل مى كنيم؟! هرگاه بخواهيم، اين آب گوارا را تلخ و شور قرار مى دهيم; پس چرا شكر نمى كنيد؟!»واقعه58-70
✅در حكمت هاى 126 و 419 نيز تعبيرات ديگرى آمده است كه به فخرفروشان و متكبران به شدّت هشدار مى دهد و به آن ها مى گويد: آغاز و انجام زندگى خود را بنگريد و از ناتوانى هاى خود در برابر حوادث كوچك زندگى باخبر شويد تا از باده غرور و تكبر سرمست نگرديد و راه زندگى را گم نكنيد.
سوال امشب مون:
❓❓❓ این تکبر و فخری که مولا در این حکمت ازش یاد کردن، چه خطراتی برای انسان به دنبال داره؟
#سی_سومین شب #چله سوره #نور رو با هم میخوانیم به #نیت فرج آقا امام زمان عجل الله
التماس دعا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌷
#شبتون_مهدوی
هدایت شده از 💌نامه ای برای پدر بنویسیم😢✏📄
🍃در غم مادر نشسته
ما هر چهقدر هم که بزرگ میشویم
باز هم نازکشیدنهای مادرانه را دوست داریم.
نازکشیدنهای مادرانه مثل آب است؛ آب گوارا
هر چهقدر هم که آن را میچشیم
تکرار ندارد برایمان.
هر روز تازه و شاید تازهتر از دیروز.
آقا!
امشب داری به چه فکر میکنی؟
به این که مادرت رخت بربسته و پر کشیده؟
به این که مادرترین زن روی زمین مادر تو بود
که امشب زمین محروم شد از مادرانههایش؟
به این که نازکشیدنهای مادرانه
با رفتن مادرت غریب شدند؟
و به دلتنگی ایتام مادرت
برای دلبرانهترین مادرانهها؟
امشب دلت گرفته، میدانم.
قلبت تیر میکشد، معلوم است.
اشکهایت بنای خشکیدن ندارند، چه کار باید کرد؟
کسی کمک حالت در این غم بزرگ هست؟
نمیدانم.
خاک بر سر من
که چیزی در چنتهام برای آرام کردنت ندارم.
شاید سکوتم برای تو
بهتر از تسلا دادنم باشد.
پس تمام میکنم سخن را
با همین یک کلام
شبت بخیر در غم مادر نشستهام!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#فاطمیه
#محسن_عباسی_ولدی
@namebepedar
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام🌷
پاسخ سوال👇👇
وقتی ادم متکبر باشه خودشو بالاتر و کاملتر از همه میبینه و در نتیجه از آموختن و آموزش و رشد باز میمونه اصلا نیاز به آموختن در خودش احساس نمیکنه و کسی را لایق هم صحبتی با خودش نمیدونه ،دچار تنهایی و ....میشه و .....
⛔️بلاى تكبر:
از قرآن مجيد از داستان ابليس و آدم(عليه السلام) گرفته تا قارون عصر موسى(عليه السلام) و تا سران بت پرست قريش، به خوبى استفاده مى شود كه تكبر و غرور سرچشمه بزرگترين بدبختى هاست.
⛔️ اوّلين گناهى كه در جهان انجام شد همان نافرمانى ابليس در برابر خداوند و حتى اعتراض به حكمت پروردگار بود كه سرچشمه اى جز تكبر نداشت.
سركشان قريش و بت پرستان مكه نيز به سبب همين رذيله خطرناك در برابر اسلام صف آرايى كردند و سرانجام به شكست و ذلت گرفتار شدند.
قرآن مجيد درباره گمراهان قوم نوح(عليه السلام) از زبان آن پيغمبر بزرگ مى گويد:
«(وَإِنِّى كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِى آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَاراً); و من هر زمان آن ها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آن ها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوش هايشان قرار داده و لباس هايشان را بر خود پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استكبار كردند!».[3]
و درباره وليد بن مغيره مخزومى كه راه مبارزه با قرآن را به مشركان نشان داد مى فرمايد:
«(ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ * فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ); بعد چهره در هم كشيد و عجولانه دست به كار شد سپس پشت (به حق) كرد و تكبّر ورزيد و سرانجام گفت: (اين قرآن) چيزى جز افسون و سحرى همچون سحرهاى پيشينيان نيست!».[4]
سرانجام درباره همه متكبران جهان مى فرمايد: «(فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ); به آنان گفته مى شود: از درهاى جهنّم وارد شويد، جاودانه در آن بمانيد; چه بد جايگاهى است جايگاه متكبّران!».[5]
از اين آيه شريفه به خوبى استفاده مى شود كه يكى از عوامل مهم دوزخى شدن همان استكبار است.⚠
در احاديث نيز نكوهش شديد و گسترده اى درمورد كبر و غرور شده ازجمله در حديثى كه در غررالحكم از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده مى خوانيم: «احْذَرِ الْكِبْرَ فَانّهُ رَأْسُ الطُّغْيانِ وَمَعْصِيةِ الرَّحْمَنِ; از تكبّر بپرهيزيد كه سرآغاز طغيان ها و معصيت و نافرمانى خداوند رحمان است».
در حديث ديگرى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «مَا دَخَلَ قَلْبَ امْرِء شَىءٌ مِنَ الْكِبْرِ الاّ نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ مِثْلُ مَا دَخَلَهُ مِنْ ذَلِكَ! قَلَّ ذَلِكَ اوْ كَثُرَ; در قلب هيچ انسانى چيزى از كبر وارد نمى شود مگر اين كه به همان اندازه از عقلش كاسته خواهد شد، كم باشد يا زياد».
و از اين جا روشن مى شود كه چرا اميرمؤمنان على(عليه السلام) در كلام مورد بحث و در كلمات ديگرش اشاره به ضعف هاى انسان و نقاط آسيب پذيرش مى كند چون او را از مركب غرور پايين بياورد و در مسير صحيح انسانى قرار دهد.
*****
پی نوشت:
[3]. نوح، آيه 7.
[4]. مدثر، آيات 22-24.
[5]. زمر، آيه 72.
حکمت455
وَ سُئِلَ مَنْ أَشْعَرُ الشُّعَرَاءِ؟ فَقَالَ (عليه السلام): إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ يَجْرُوا فِي حَلْبَةٍ، تُعْرَفُ الْغَايَةُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا؛ فَإِنْ كَانَ وَ لَا بُدَّ، فَالْمَلِكُ الضِّلِّيلُ.
يُريدُ إمرأ القيس.
(از امام پرسيد بزرگ ترين شاعر عرب كيست)
فرمود: شاعران در يك وادى روشنى نتاخته اند تا پايان كار معلوم شود،
و اگر ناچار بايد داورى كرد، پس پادشاه گمراهان، بزرگ ترين شاعر است!
@alafvalafv
#سی_پنجمین شب #چله سوره #نور رو با هم میخوانیم به #نیت فرج آقا امام زمان عجل الله
التماس دعا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌷
#شبتون_مهدوی
شرح حکمت455
🔸برترين شعراى عرب:
همان گونه كه بعداً اشاره خواهيم كرد در يكى از شب هاى ماه مبارك رمضان كه امام(عليه السلام) مجلس اطعامى براى مؤمنان فراهم كرده بود سخن از شعر و شاعران به ميان آمد. بعضى از حاضران از امام(عليه السلام) پرسيدند: برترينِ شعراى عرب كيست؟ امام(عليه السلام) در يك جواب كوتاه حكيمانه فرمود: «شاعران همه يك روش نداشتند و در يك ميدان به مسابقه نپرداختند تا پيشگام آن ها مشخص شود و اگر ناگزير بايد به اين سؤال پاسخ داد بايد گفت: او همان سلطان گمراه بود».
👈منظور امام(عليه السلام) امرؤ القيس، شاعر معروف عرب است (كه امام(عليه السلام) او را بر همه ازنظر قدرت شعرى مقدم شمرد هرچند اشعار او محتواى جالبى ندارد)»; (وَسُئِلَ مَنْ أَشْعَرُ الشُّعَرَاءِ فَقَالَ(عليه السلام): إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ يَجْرُوا فِي حَلْبَة تُعْرَفُ الْغَايَةُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا، فَإِنْ كَانَ وَ لاَبُدَّ فَالْمَلِكُ الضِّلِّيلُ (يريد امرأ القيس).
✅«الضِّلِّيلُ» صيغه مبالغه به معناى شخص بسيار گمراه و بدكار است و اين لقب را عرب براى امرؤ القيس انتخاب كرد زيرا او على رغم استعداد فوق العاده اش در شعر، آلودگى هاى فراوان داشت. حتى بعضى گفته اند كه او اباحى مسلك بود.
به هر حال گفتار امام(عليه السلام) به خوبى نشان مى دهد كه نه تنها آن حضرت در فن خطابه سرآمد بود بلكه در شناسايى اشعار شاعران نيز آگاهى فراوان داشت و ديوانى از آن حضرت امروز در دست ماست كه البته اصالت آن ثابت نيست و يا حداقل بخشى از اشعار آن مشكوك است.
❇مرحوم آيت الله استاد مطهرى در كتابش به نام سيرى در نهج البلاغه تحت عنوان «شاهكارها» به شرح اين كلام حكيمانه امام(عليه السلام) پرداخته و در ابتدا سخنى درباره شعراى فارسى زبان دارد، مى گويد: در زبان فارسى شاهكارهايى وجود دارد: در غزل عرفانى، غزل عادى، پند و اندرز، تمثيلات روحى و عرفانى، حماسه، قصيده و غيره، ولى چنانكه مى دانيم هيچ يك از شعراى ما كه شهرت جهانى دارند در همه اين رشته ها نتوانسته اند شاهكار به وجود آورند. شهرت و هنر حافظ در غزل عرفانى، سعدى در پند و اندرز و غزل معمولى، فردوسى در حماسه، مولوى در تمثيلات و نازك انديشى هاى روحى و معنوى، خيام در بدبينى فلسفى و نظامى در چيز ديگر است، و به همين جهت نمى توان آن ها را با هم مقايسه كرد و ميانشان ترجيح قائل شد. حداكثر اين است كه گفته شود هركدام از اين ها در رشته خود مقام اول را واجد است. هريك از اين نوابغ اگر احياناً از رشته اى كه در آن استعداد داشته اند خارج شده اند، تفاوت فاحشى ميان دو نوع سخن آن ها ملاحظه شده است. شعراى عرب نيز، چه در دوره جاهليت و چه در دوره اسلام، چنين اند. در نهج البلاغه آمده است كه از على(عليه السلام) سؤال شد: شاعرترين شاعران عرب كيست؟ ايشان جواب دادند: «انَّ الْقَوْمَ لَمْ يجْروا فى حَلْبَة تُعْرَفُ الْغايةُ عِنْدَ قَصَبَتِها...». اين شاعران در يك ميدان اسب نتاخته اند تا معلوم شود كداميك گوى سبقت را ربوده است. آنگاه فرمود: «فَانْ كانَ وَ لابُدَّ فَالْمَلِكُ الضِّلّيلُ; اگر ناچار بايد اظهار نظرى كرد، بايد گفت كه آن پادشاه تبهكار (يعنى امرؤالقيس) بر ديگران مقدم است».
سپس در ادامه سخن مى افزايد: اما از امتيازات برجسته اميرمؤمنان على(عليه السلام) در نهج البلاغه اين است كه آن حضرت در هر موضوعى وارد مى شود شاهكار مى آفريند. در موعظه، حماسه و ...
👈نكته اصلى همان است كه امام(عليه السلام) به آن اشاره كرده است. مقايسه كردن دو شخص يا دو چيز با هم در صورتى ميسر است كه وجه اشتراك زيادى داشته باشند. هرگز نمى توان گفت كه فلان طبيب داناتر است يا فلان مهندس راه و ساختمان، فلان عالم نحوى برجسته تر است يا فلان فقيه و فيلسوف. شاعران نيز گرچه همه شاعر بودند ولى مسيرهاى بسيار مختلفى را مى پيمودند. بعضى مهارت در غزل هاى عاشقانه داشتند، بعضى در اشعار حماسى، بعضى به دنبال مسائل اخلاقى مى رفتند و بعضى ديگر قهرمان داستان سرايى بودند. بنابراين مقايسه آن ها با هم چندان صحيح نيست. ولى امام(عليه السلام) بعد از ذكر اين نكته براى اين كه سؤال كنندگان را بى پاسخ نگذارد اشاره به امرؤ القيس فرمود كه در مجموع، شاعرى بسيار قوى و صاحب قريحه فوق العاده شعرى بود. هرچند زندگانى اش آلوده به انواع فجايع بود و از آن جا كه شاهزاده بود و بعد از پدرش جاى او را گرفت امام(عليه السلام) به عنوان «الملك الضليل; پادشاه گمراه» همان لقبى كه در عرب بعد از اسلام مشهور بود از او ياد فرمود.
*****
#سی_ششمین شب #چله سوره #نور رو با هم میخوانیم به #نیت فرج آقا امام زمان عجل الله
التماس دعا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌷
#شبتون_مهدوی
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
#نامه_ای_برای_پدر 📝 🖋یه بنده خدا @namebepedar
با امام زمان حرف بزنید.اگه دوست داشتید برای ما هم بفرستید و اگه نمیتونید تایپ کنید،دستنویس کنید و عکس بگیرید.
محبت مهدی عجل الله را ترویج دهیم🌷
#لحظه_هاتون_مهدوی🌷
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
شرح حکمت455 🔸برترين شعراى عرب: همان گونه كه بعداً اشاره خواهيم كرد در يكى از شب هاى ماه مبارك رمضا
🔶نكته ها:
1. شأن ورود اين گفتار حكيمانه:
در بعضى از كتب، شأن ورودى براى اين سخن حكيمانه ذكر شده است و آن اين كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) شب هاى ماه رمضان گروهى از مؤمنان را دعوت مى كرد و با افطار از آن ها پذيرايى مى نمود ولى با آن ها غذا نمى خورد (ظاهراً علتش اين بود كه غذاى امام(عليه السلام) غذاى ساده ترى بود) هنگامى كه مراسم افطار پايان مى گرفت براى آن ها خطبه مى خواند و موعظه مى كرد. شبى از شب ها هنگامى كه غذا مى خوردند سخن از شعرا به ميان آمد. هنگامى كه از غذا خوردن فارغ شدند امام (عليه السلام) براى آن ها خطبه اى خواند و در ضمن خطبه اش چنين فرمود: « بدانيد ملاك كار شما دين است و مايه نگهدارى شما تقواست، زينت شما ادب و حافظ آبروى شما علم است». سپس امام(عليه السلام) رو به ابوالاسود كرد و فرمود: درباره چه موضوعى بحث مى كرديد؟ (گفتگويشان درباره مقايسه شاعران با يكديگر بود) آنگاه فرمود: بگو ببينم كدام يك از شاعران تواناتر است؟
عرض كرد: اى اميرمؤمنان! ابوداود ايادى. (و بعضى از اشعار آن را به عنوان گواه ذكر كرد).
امام(عليه السلام) فرمود: چنين نيست.
عرض كردند: چه كسى در نظر شما از ديگران برتر است؟
امام(عليه السلام) فرمود: «اگر براى آن ها ميدان مسابقه اى تهيه مى شد و همگى در آن مسابقه واحد شركت مى كردند تا به هدف برسند مى دانستيم كدام يك از آن ها تواناترند». سپس افزود: «وَ لَكِنْ إِنْ يكُنْ فَالَّذِى لَمْ يقُلْ عَنْ رَغْبَة وَ لاَ رَهْبَة; ولى اگر بنا شود انتخابى صورت گيرد برترين آن ها كسى است كه نه به دليل علاقه (به مالى) شعر سروده و نه از ترس كسى».
عرض كردند: اى اميرمؤمنان! او چه كسى بود؟
فرمود: پادشاه گمراه و مجروح.
عرض كردند: اى اميرمؤمنان! منظور امرؤ القيس است؟ فرمود: آرى منظورم هموست.
سپس سخن حاضران و امام(عليه السلام) پيرامون شب قدر بود.
اين كه امام(عليه السلام) امرؤ القيس را به عنوان ذو القروح (صاحب جراحت ها) معرفى مى كند بعضى گفته اند كه به دليل زخم هايى است كه در جنگ ها بر بدن او نشست و بعضى گفته اند: به دليل اين است كه در پايان عمرش گرفتار آبله شد و با همان بيمارى از دنيا رفت و بعضى گفته اند: به دليل لباس زهرآگينى بود كه براى او فرستادند، هنگامى كه پوشيد بدن او مجروح شد و از دنيا رفت.
2. امرؤ القيس كيست؟
در نام اصلى او اختلاف كرده اند ولى معروف به حُندُج و پدرش حِجر كندى بود. او از شعراى معروف زمان جاهليت بود. تولد او را سال پانصد ميلادى و مرگ او را سال پانصد و چهل نوشته اند (هفتاد سال قبل از بعثت). پدرش بر قبيله بنى اسد و قطفان حكومت مى كرد و هنگامى كه كشته شد او براى گرفتن انتقام خون پدر و به دست آوردن مقامش قيام كرد. از مخالفانش شكست خورد و از قيصر روم مدد خواست. قيصر او را گرامى داشت و حكومت فلسطين را به او سپرد و در پايان عمرش همان گونه كه در بالا اشاره كرديم به عقيده بعضى با مرض آبله از دنيا رفت.
او در كودكى به لهو و لعب مشغول بود و با ولگردان و دزدان عرب معاشرت داشت. هنگامى كه پدرش باخبر شد او را از اين كار بازداشت ولى او نپذيرفت. ازاين رو او را به منطقه اى در حضرموت تبعيد كرد كه وطن پدران و عشيره او بود در حالى كه بيست سال داشت. پنج سال در آن جا اقامت كرد سپس با ياران خود به سوى قبيله هاى عرب رفت و پيوسته به شرب خمر و لهو و لعب مشغول بود تا زمانى كه بنى اسد بر پدرش شوريدند و او را كشتند. اين خبر هنگامى كه امرؤالقيس مشغول نوشيدن شراب بود به او رسيد. گفت: خدا رحمت كند پدرم را، در كوچكى مرا رها كرد و در بزرگى انتقام خونش را به گردن من انداخت. امروز مستم ولى فردا مستى وجود ندارد. امروز شراب است و فردا امر و فرمان. بعد قيام كرد تا انتقام خون پدرش را از بنى اسد بگيرد. اما چيزى نگذشت كه يارانش از اطراف او پراكنده شدند و ناچار به پادشاه روم پناه برد. او هم حكومت فلسطين را به وى واگذار كرد. امرؤالقيس هنگامى كه به سوى فلسطين مى رفت به انقُره (آنكارا) رسيد. در جسمش زخم هايى پديدار شد. ناچار در آن جا متوقف گشت و چيزى نگذشت كه از دنيا رفت.
در اين كه او چه دينى داشت در ميان دانشمندان گفتگوست ولى شايد صحيح اين باشد كه او عقيده مَزدَك را داشت.
ديوان كوچكى منسوب به او باقى مانده است كه در آن شعر معروف او كه جزء معلقات سبع است درج شده و شعرا بهترين شعر او را همين شعر مى دانند.
معلقات سبع، هفت قصيده بود كه عرب جاهلى به عنوان بهترين اشعار عرب، انتخاب و به ديوار كعبه آويزان كرده بودند كه بعد از ظهور اسلام برداشته شد.
اشعار مزبور مخصوصاً قصيده امرؤ القيس كه به اصطلاح، برترين آن هاست مجموعه اى از ابراز عشق و علاقه به دخترانى است كه مورد علاقه او بودند و پر از كلمات پيچيده و نام مكان هاى نامأنوس است.
به هر حال تعبير
امام(عليه السلام) به «ملك ضليل; پادشاه گمراه و بى بندوبار» به دليل همان چيزى است كه در شرح حال او آور
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
شرح حکمت455 🔸برترين شعراى عرب: همان گونه كه بعداً اشاره خواهيم كرد در يكى از شب هاى ماه مبارك رمضا
ديم.
3. تمسك امام(عليه السلام) به اشعار پرمعناى عرب
در نامه ها و خطبه هاى نهج البلاغه گاه امام(عليه السلام) به اشعارى از شعراى نامدار تمسك مى جويد كه در نوع خود كم نظير است.
ازجمله آن ها شعر معروف اعشى است كه در خطبه شقشقيه آمده است:
شَتَّانَ مَا يوْمِى عَلَى كُورِهَا *** وَ يوْمُ حَيانَ أَخِى جَابِر
بسى فرق است تا ديروزم امروز *** بسى مغموم و دى شادان و پيروز
و شعر ديگرى در خطبه 25:
لَعَمْرُ أَبِيكَ الْخَيرِ يا عَمْرُو إِنَّنِى *** عَلَى وَضَر مِنْ ذَا الاِْنَاءِ قَلِيل
به جان پدر نيكوكارت ـ اى عمرو! ـ سوگند! كه من، تنها، سهم اندكى از آن پيمانه دارم.
اشاره به اين كه براثر بىوفايى و سستى اصحابم سلطه من بر قلمرو حكومتم كم شده است.
و در جاى ديگرى از همين خطبه مى فرمايد:
هُنَالِكَ لَوْ دَعَوْتَ أَتَاكَ مِنْهُمْ *** فَوَارِسُ مِثْلُ أَرْمِيةِ الْحَمِيم
اگر آن ها را بخوانى، سوارانى مانند ابرهاى تابستانى، (سريع و تند)، به سوى تو مى آيند!
اشاره به سواران بنى فراس مى كند كه مردانى شجاع بودند و مى فرمايد: اى كاش به جاى اين كوفيان سست، هزار نفر از سواران بنى فراس در اختيار من بودند.
همچنين در خطبه 33 مى خوانيم:
أَدَمْتَ لَعَمْرِى شُرْبَكَ الْمَحْضَ صَابِحاً *** وَأَكْلَكَ بِالزُّبْدِ الْمُقَشَّرَةَ الْبُجْرَا
وَنَحْنُ وَهَبْنَاكَ الْعَلاءَ وَ لَمْ تَكُنْ *** عَلِياً وَ حُطْنَا حَوْلَكَ الْجُرْدَ وَ السُّمْرَا
به جان خودم سوگند، هر صبح از شير خالص صاف نوشيدى و به قدر كافى از سرشير و كره و خرماى بدون هسته خوردى و از غذاهاى لذيذ به طور كامل بهره گرفتى.
و ما به تو عظمت بخشيديم، در حالى كه بزرگ نبودى! و در اطراف تو با اسب و نيزه پاسدارى داديم (و نگهدارى ات كرديم، ولى تو قدر اين نعمت را نشناختى).
اشاره به بىوفايى و حسادت قريش مى كند و خدمت هايى كه بنى هاشم به قريش كردند.
و در خطبه 35 مى فرمايد:
أَمَرْتُكُمْ أَمْرِى بِمُنْعَرَجِ اللِّوَى *** فَلَمْ تَسْتَبِينُوا النُّصْحَ إِلاَّ ضُحَى الْغَد
من در سرزمين منعرج اللوى، دستور خود را دادم (ولى شما گوش نداديد) و اثر آن را صبح فرداى آن روز درك كرديد.
اشاره به نافرمانى درمورد حكميت و پيامدهاى شوم آن كرده و مى فرمايد: من دستورات لازم را به شما دادم ولى گوش نداديد و گرفتار پيامدهاى آن شديد.
و در سراسر نهج البلاغه اینگونه استفاده امام از شعر شاعران فراوان دیده می شود
🌷سوال امروز مون:
دوستانی که ادبیات عرب خوندن و سایر دوستان...
❓❓❓نظرتون در مورد این اظهار نظر مولا چیه؟
شعر در اون زمان بین اعراب خیلی مهم بوده
شعر و شراب و زن
سه رکن عیش عربا بوده
بعلاوه برای بزرگ یا کوچک کردن افراد
و نیز به حافظه ی موکد تاریخ سپردن برخی وقایع استفاده میشده
والشعراءیتبعهم الغاوون
الم تر...الا الذین امنوا
اکثر شعرا توی هپروتن جز مومنینی که برای دفاع از حق می سرایند
🌴فرمایش حضرت خیلی نکته سنجانه است
مثلا الان اگر بپرسن بهترین شاعر معاصر کیه خوب شاعرانی نو سرا و سپید سرا و غزل سرا داریم که با هم مقایسه نمیشن
مثلا نیما با پروین با سهراب با بهمنی و منزوی و فاضل و...هر کدوم در حایگاه خودش اشعار زیبایی داره
تسلط حضرت به همه جوانب زندگی بشری همچون شعر برای نوع انسان تحیر آوره
گرچه ما شیعیان ائمه خود را تربیت شدگان الهی و جامع تمام علوم میدونیم
پیرو پاسخ خوب دوست عزیزم باید بگم...
من در دوره کارشناسی ارشد در درس ادبیات عرب تازه متوجه اصل این حکمت شدم.
استاد عربی ما بسیار مسلط به شعرهای عربی بود و در نقد اشعار و شعرا بسیار توانمند یود.
یادمه ایشون میگفت ضلیل که در تعبیر امیرالمومنین در مورد امروالقیس اومده به معنی سرگردان هست چون اون در جوانی عاشق میشه و بعد از اون مثل دوره گرد ها زندگی میکرده.
بعلاوه از سبک شعری و تبحر امروالقیس هم بینهایت تعریف میکرد که من اونجا متوجه شدم که برای چی مولا از بین اون همه شاعر اسم این فرد رو اورده.
اما نکته ای که خودم برام خییییلی عجیب و جالب بود این بود که:
با اینکه این شخص انسان ارزشی نبوده و مفهوم شعرهاش پسندیده نبوده اما مولا علیه السلام در کمال انصاف، سبک قوی اون شاعر رو که مورد قبول بوده انکار نکردن بلکه براش اهمیت قایل شدن.
میخوام یه نتیجه ای برای زمان حال خودمون بگیریم.
گاهی بعضی هنرمندها ادمهای ارزشی نیستن و محتوای کارشون مناسب فضای جامعه دینی نیست...
اما این هنرمند از نظر فنی در رشته خودش حرفی برای گفتن داره. باید انصاف رو در نقد اینجور افراد رعایت کرد بلکه با رعایت اخلاق دینی کم کم اونها رو به سمت دین بکشونیم.