❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتــ_بیستوهشتمـ #حسینیه آدمـ خوبے بود. اما منـ نا
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_بیستونهمـ
#اعجاز_اشک
ایستاده بودمـ و مات و مبہوتـ به ڪتاب اعمالمـ نگاه مےڪردمـ. 😳🙄
انگار هیچ ارادهای از خودمـ نداشتمـ 😑 هیچ ڪار و عملمـ قابل دفاع نبود. فقط نگاه مےڪردم.🙄
یڪی آمد و دو سال از نمازهای من را برد دیگری آمد و ڪارهای خیر من را برداشت. و بعدی......
بلا تشبیه شبیه گوسفندی ڪه هیچ ارادهای ندارد و فقط نگاه مےڪند، من همـ فقط نگاه مےڪردمـ.
چون هیچ گونه دفاعی در مقابل دیگران نمیشد ڪرد. در دنیا انسان هر چه قدر مقصر باشد اما در دادگاه از خود دفاع مےڪند و با گرفتن وکیل و .....خود را تا حدودی از اتهامات تبرئه مےڪند.🗒
اما اینجا.... مگر مےشود چیزی گفت؟!! فقط نگاه مےڪردم. حتے آنچه در فڪر انسان بوده، برای همه نمایان استـ. چه رسد به اعمال انسان .📖
برای همین هیچ ڪس نمیتواند بےدلیل از خود دفاع ڪند.✋
در ڪتاب اعمال خود چه قدر گناهانے بودمـ ڪه مصداق این ضربالمثل بود:
"آش نخورده و دهان سوخته"
شخصی در مقابل من غیبتــ ڪرده یا تهمتــ زده بود و من هم شریڪ شده بودمـ. چه قدر گناهانے را دیده بودمـ ڪه برایمـ هیچ لذتے نداشتــ و فقط سرافکندگے برایمـ ایجاد ڪرد.😑😓
خیلی سختـ بود. خیلی. حساب و ڪتاب خدا به دقتــ ادامه داشت. اما زمانے ڪه بررسی اعمال من تمام مےشد و من نقایص ڪارهایمـ را مےدیدمــ، گرمای شدیدی از سمتـ چپـ به سوی من مےآمد🔥☄
حرارتے ڪه نزدیڪ بود تمام بدنمـ را بسوزاند اما......
این حرارت تمام بدنم را مےسوزاند طوری ڪه قابل تحمل نبود همه جای بدنمــ میسوختــ. بجز صورت و سینه و ڪف دستهایمـ!!
براے من جاے تعجبــ بود که چرا این سه قسمتــ بدنم نمیسوزد؟
لازم به تڪلم نبود. جواب سؤالم را بلافاصله فہمیدمـ.
من از نوجوانے در هيئتــ و جلسات فرهنگے مسجد محل حضور داشتمــ . پدرم به من توصیه مےڪرد ڪه وقتی برای آقا امام حسین علیهالسلام و یا حضرت زهرا سلاماللهعلیها و اهلبیت علیهم السلامـ اشڪ میریزی، قدر این اشڪ را بدان.
#ادامه_دارد
ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ
『@alahassanenajmeh』