eitaa logo
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
498 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
14 فایل
وقتےبراےِدنیاےِبقیہ‌ازدنیاٺ‌گذشتے میشےدنیاےِیھ‌دنیاآدم! آره همون‌قضیه‌«عزّتِ بعدِ شھادت» اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی🌱🌻 اطلاعاتمونھ⇩ @alahassanenajmeh_ir نـٰاشنـٰاسمونہ⇩ https://harfeto.timefriend.net/16639225622260
مشاهده در ایتا
دانلود
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
⇜‌[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽‌ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتــ_شصت‌ودومـ #نشانه‌ها يڪباره ياد صحنه‌هايے اف
⇜‌[ 😍📚 ]⇝ ﷽‌ ديگر يقين داشتمــ ڪه ماجرای شهادتــ همڪاران من واقعی استــ. در روزگارۍ ڪه خبری از شهادت نبود، چطور بايد اين حرف را ثابت مےڪردمـ؟ برای همين چيزی نگفتمــ. اما هر روز ڪه برخے همڪارانمــ را در اداره مےديدمـ، يقين داشتمــ يڪ شهيد را ڪه تا مدتے بعد، به محبوب خود خواهد رسيد ملاقات مےڪنمــ.😍😍 هيجان عجيبے در ملاقات با اين دوستان داشتمــ. مےخواستمــ بيشتر از قبل با آنها حرف بزنم و ... من يڪ شهيد را ڪه به زودی به ملاقات الهے مےرفتــ مےديدمــ. اما چطور اين اتفاق مےافتد؟ آيا جنگے در راه استــ!؟🤔🤔 چهار ماه بعد از عمل جراحے و اوايل مهرماه 1394 بود كه در اداره اعلام شد: ڪسانے ڪه علاقمند به حضور در صف حرم هستند، مےتوانند ثبت نام كنند.📝📝 جنب‌وجوشے در ميان همڪاران افتاد. آنها ڪه فڪرش را مےڪردمـ، همگے ثبت نامـ ڪردند. من هم با پيگيری بسيار توفيق يافتمــ تا همراه آنها، پس از دوره آموزش تڪميلے، راهے سوريه شومــ.✈️✈️ آخرين شهر مهمــ در شمال سوريه، يعنے شهر حلبــ و مناطق مهمــ اطراف آن بايد آزاد مےشد، نيروهای ما در منطقه مستقر شدند و ڪار آغاز شد. چند مرحله عمليات انجامــ شد و ارتباط تروريستها با ترڪيه قطع شد. محاصره شهر حلبــ ڪامل شد.🇮🇷💪 مرتبــ از خدا مےخواستمــ ڪه همراه با مدافعان حرمــ به ڪاروان شهدا ملحق شومــ. ديگر هيچ علاقه‌ای به حضور در دنيا نداشتم.🤲📿 مگر اينڪه بخواهمــ برای رضای خدا ڪاری انجامـ دهمـ. من ديده بودم ڪه شهدا در آن سوی هستے چه جايگاهے دارند. لذا آرزو داشتمـ همراه با آنها باشمــ. ڪارهايمــ را انجامـ دادمـ. وصيتنامه و مسائلے ڪه فڪر مےڪردمــ بايد جبران ڪنمــ انجامــ شد. آماده رفتن شدمــ.👨‍✈️👨‍✈️ به ياد دارم ڪه قبل از اعزامـ، خيلے مشڪل داشتمــ. با رفتن من موافقتــ نميشد و... اما با ياری خدا تمام ڪارها حل شد. ناگفته نماند ڪه بعد از ماجراهايے ڪه در اتاق عمل برای من پيش آمد، ڪل رفتار و اخلاق من تغيير ڪرد. يعنے خيلے مراقبتــ از اعمالمــ انجام مےدادمـ، تا خداے نڪرده دل كسي را نرنجانمــ، حق الناس بر گردنمــ نماند. ديگر از آن شوخےها و سرڪار گذاشتنها و... خبري نبود.✋✋ يڪ دو شبــ قبل از عملياتــ، رفقای صميمی بنده ڪه سالها با همــ همڪار بوديمــ، دور هم جمع شديمــ. يڪے از آنها گفتــ: شنيدمــ ڪه شما در اتاق عمل، حالتے شبيه مرگ پيدا ڪرديد و... خلاصه خيلے اصرار ڪردند ڪه برايشان تعريف كنم. اما قبول نڪردمــ. من برای يڪے دو نفر، خيلے سر بسته حرف زده بودمــ و آنها باور نڪردند. لذا تصميمــ داشتمــ ڪه ديگر برای ڪسے حرفے نزنم.😶🤫 جوادمحمدی، سيديحيے براتے، سجادمرادی، برادر ڪاظمے، برادر مرتضی زارع و شاهسنايی و... در ڪنار همــ بوديمــ. آنها مرا به يڪے از اتاق‌های مقر بردند و اصرار ڪردند ڪه بايد تعريف ڪنے.🤗😤 من هم ڪمي از ماجرا را گفتمــ، رفقای من خيلے منقلب شدند. خصوصاً در مسئله حق‌الناس و مقامــ شهادتــ. چند روز بعد در يڪے از عملياتها حضور داشتم. در حين عمليات مجروح شدمــ و افتادمــ🤕🤒. جراحت من سطحي بود اما درستــ در تيررس دشمن افتاده بودمــ. هيچ حرڪتے نمےتوانستمــ انجامـ دهمـ. ڪسے همــ نمےتوانستــ به من نزديڪ شود. شهادتين را گفتمـ. در اين لحظات منتظر بودم با يڪ گلوله از سوی تڪ تيرانداز تڪفيرۍ به شهادتــ برسم.🕊🕊 در اين شرايط بحرانے، عبدالمهدی ڪاظمی و جواد محمدے خودشان را به خطر انداختند و جلو آمدند. آنها خيلی سريع مرا به سنگر منتقل ڪردند. خيلی از اين ڪار ناراحت شدمـ. گفتم: چرا اين ڪار رو كرديد؟ ممڪن بود همه ما رو بزنند. جواد محمدي گفت: تو بايد بمانے و بگويے ڪه در آن سوی هستے چه ديده‌اے.👌👌 چند روز بعد، باز اين افراد در جلسه‌اے خصوصے از من خواستند ڪه برايشان از برزخ بگويمــ. نگاهے به چهره تك‌تك آنها ڪردم. گفتم چند نفری از شما فردا شهيد مےشويد. سڪوتے عجيبــ در آن جلسه حاڪم شد. با نگاه‌های خود التماس مےڪردند ڪه من سڪوت نڪنمــ.😢😥 حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصيف نبود. من تمام آنچه ديده بودم را گفتمــ. از طرفے برای خودمــ نگران بودمــ. نڪند من در جمع اينها نباشمــ. اما نه. ان شاء الله ڪه هستمـ.🤲🤲 ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ 『@alahassanenajmeh