eitaa logo
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
498 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
14 فایل
وقتےبراےِدنیاےِبقیہ‌ازدنیاٺ‌گذشتے میشےدنیاےِیھ‌دنیاآدم! آره همون‌قضیه‌«عزّتِ بعدِ شھادت» اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی🌱🌻 اطلاعاتمونھ⇩ @alahassanenajmeh_ir نـٰاشنـٰاسمونہ⇩ https://harfeto.timefriend.net/16639225622260
مشاهده در ایتا
دانلود
گـفتم🙄: دگرقـ♥ـݪبم‌شوق‌شھادٺ‌نداࢪد!..😔 گـفت🙂: مࢪاقب‌نگاهـ👀ـټ‌بآش ...🖐🏻 " اَلعَینِ بَریدُ القَلبـ♡ " ♥ شهادٺ اتفاقےنیست...(:🥀 •پࢪوفایݪ‌ھاے‌نظامے😎 •شھید‌شنآســــــے💐 •رھبرآنــــــــــھ😍 •تلنـــگر و احادیث🤩 •مطالبی امــوزندهــ☺️ •بــیو های جذابــــ😚 •والپـــیــر🤭 •استوری منــاسبتی✨ "•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•" ⓙⓞⓘⓝ↯ 🕊|→❥• @sardaar_Dellh⃟💚 "•" •"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•" 👆🏻👆🏻بزن رو لینک👆🏻👆🏻 ••••••••••••••••••{♡}•••••••••••••••• 👇🏻👇🏻بزن رو لینک👇🏻👇🏻 "•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•" ⓙⓞⓘⓝ↯ 🕊|→❥• @sardaar_Dellh⃟💚 "•" •"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•"•" ••••••••••••••••••{♡}•••••••••••••••• وا... پس چــرا مــنـتـظـریـ؟ــ🙄 بزن رو لــــینک دیگهــــ❤️ــــ پشــــ😉ـــــــیمون نمیشیـــ😙 ✌️🏻....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•📱• °[ٺــــــــمآم اݪٺــمــــــــآس مــــݩ—^°↓. 🍀🌼 شــــــــدهـ ^{حـــــرم🌻✨ حـــــــــــــــــــرم=]^°•
زیارت‌عاشورا‌با‌نوای‌حاج‌قاسم❤️.mp3
8.5M
قوت قلب💚 ان شاءالله عمری باشه هر روز یاداوری میکنم براتون... •روز هفتم• •♥🌙• به نیابت 🌻تعجیل در فرج آقا امام زمان{عج}🌻•°
سالگرد تولدټ‌مبارڪ‌داداش‌‌نوید‌😍🎊 شھیدمدافع‌حرم‌🌿🌸
✨🕊 ✔حاج‌قاسم‌سلیمانۍ: مانیازداࢪیم بھ‌یڪ‌مدیریٺ‌جهادۍ مدیریتۍکه‌احساس‌نگرانےڪند. خودش‌ࢪابھ‌آب‌وآتش‌بزند...🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°°⚘❣🥺🦋🌱🙂°° دلم‌بہ‌مھر‌طُ‌صد‌پاره‌باد‌و‌هر پاره...هزار‌ذره‌و‌هر‌ذره‌در‌هواۍطُ‌باد..:)❣🌿 🥀 🕊
ظاهرا تنها چیزی که تو دنیا عادلانه تقسیم شده عقله چون هیچکس اعتراض نمیکنه، بگه مال من کمه!😂👌 😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی‌ شنید👂🏻 داداش‌ احمدش شهید🥀شده هیچی‌ نگفت‌🤭رفت ‌سمت ‌اتاقش🚪 عروسک‌ هاشو🧸نشوند سمت‌ سوریه گفت:( بیا عروسکام‌🧸مال‌ تو🥺 داداش‌ احمد مو‌💗بهم‌ برگردون💔😭
راننده آمبولانس 🚑 بودم در خط حلبچه؛ یک روز با ماشینِ بدون زاپاس رفته بودم جلو، شهید و مجروح بیاورم. یکی از لاستیکها پنچر شد 🚑 رفتم واحد بهداری و به یکی از برادران واحد 🧔🏻گفتم: پنچرگیری این نزدیکی ها نیست؟🛠 مکثی کرد و گفت: چرا چرا😎 پرسیدم: کجا؟☺️ جواب داد: لاستیک را باز کن ببر آن طرف خاکریز (منظورش محل استقرار نیروهای عراقی بود)🤦🏻‍♂ به یک دو راهی می رسی🛣 بعد دست چپ صد متر جلوتر سنگر پنچرگیری پسرخالمه!😁 برو آنجا بگو منو فلانی فرستاده اگر احیانا قبول نکرد با همان لاستیک بکوب به مغز سرش🧠 ملاحظهٔ منو هم نکن🤭😂
هࢪمدافع‌ٺازمین‌افٺادبا خۅنش‌نۅشٺ: ٺانفس‌دࢪسینہ‌هاباقیسٺ‌ پاۍزینبیم♡ " ڪلنافداڪِ‌یازینبــــــ " 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر خوبه که زیبا بریم..!✋🏼- صحبت‌های‌شهید‌خلیلی‌با‌دوستشون🌱 _________________ 🙄 منبع‌مطالب‌ش‍ـ‍‍ه‍دایی👀💙٫ حرف‌های‌دلی‌و‌سخنان‌ماندگار🙃🖇 اینجا‌پر‌است‌از😅👇 ازشهدا برای‌تماشای‌مطالب‌مربوط‌به‌ برادر‌شهیدت‌روی‌اسمشون‌کلیک‌کن🙃 ••📿🍃•• 💔شهیدعلا‌حسن‌نجمه[💕🍃] 💔شهیدحججی[😍💙] 💔شهیدمشلب[🌱🌻] 💔سردار‌سلیمانی.[🌷🏵] 💔شهیدسیاهکالی‌مرادی[🌱🖇] 💔شهیدمعز غلامیـ[💛🧡] 💔شهیدابراهیم هادی[🕊🌿] 💔شهیدجهاد‌مغنیه[🖤💔] 💔شهیدعباس‌دانشگر[🌿😔] 💔اسم‌برادر‌شهیدم‌اینجا‌نیست[❌😕] منتظرتیم‌رفیق😉 https://eitaa.com/joinchat/3580362824C0723152b68
مگہ میشہ امام حسین(؏) دوست باشے و تو ڪانالش عضو نباشے 😔💔🏴 http://eitaa.com/joinchat/2796617737Cc5231e645a یه کانال پیدا کردم فوق العادست😳 از صبح تا حالا قفلم رو نوحهههههه هاش👌 کپی ریپ ممنوع به هیچ عنوان راضی نیستیم.حق ناس هست🚫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کی‌حاج‌قاسمو‌دوست‌داره؟! دستا‌بالا☝🏻😌 ما‌اینجا‌دورهم‌میخوایم‌ انقد‌ر‌کانال‌زیر‌رو‌ زیا‌دکنیم‌تا‌ به دشمن بگیم چقدر حاج قاسمو دوست داریم''👌🏼! عاشقاےحاج قاسم بیان👇🏻🌿 https://eitaa.com/joinchat/4280352838C3e5182c0dc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{بِــسْمِ رَبّْ الشُھَـداء وَ الصِدیقْیـن🌸✨}
یہ استادے میگفت‌↯🗣 اگر رفتگرے شهر رو بہ این نیت جارو بزن کہ شهر زمــان(عج) تمیز باشہ قربش بہ حضرت، از طلبہ اے 💕 کہ سرگرم بازے شده بیشترهـ🌿...! 🎍🎍🎍🎍
•°🌱 اولِ‌صبح‌حسین ظهر‌حسین شام حسین هر‌دمُ‌و‌هرثانیه،آقام،حسیـن..♥️ 🌱 🦋
‌‍‌‌ سخت‌است از‌تمامِ"پدرت‌" یڪ‌سر‌بند‌ویڪ‌قاب‌عڪس‌باقی‌بماند!:) 🖐🏽🚶‍♀ ‌‍‌‌
یہ‌ چیز؎ بھت میگم خوب بہش فڪࢪ ڪن! اگࢪ نمے‌تونے لبخند بڪاࢪ؎ ࢪو؎ لبا؎ مهد؎ فاطمہ حداقل چشامشو گࢪیون نڪن... :)
🥀 👈 🍃💔ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ📱 ﻭ ﭘﺎﮎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ، ﺗﻘﻮﺍﯼ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...🍃🥀 👈ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ، ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﯾﮏ ﻻﯾﮏ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ...🍃💧 👈🍃💦 ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ، ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ 📱ﻫﻢ " ﻣﺤﻀﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ ..."🍃💞 🍃💔ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ🗣 ، ﮔﻮﺍﻫﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ... ﻧﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ... 😢😢 😓 ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﻏﻔﻠﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺳﺖ👀 ﻭ ﺑﺲ !... 😓 👈 ﮔﺎﻫﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯿﻢ : "ﻭﺭﻭﺩ 👺 ﻣﻤﻨﻮﻉ " 🚫🔥 🍃💔ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺩﺳﺘﯽ✋ ﮐﻪ ﮐﻠﯿﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﭼﺸﻤﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ👀 ، ﻭ ﮔﻮﺷﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻨﻮﺩ👂 ﺑﺎﺷﯿﻢ ... ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ... " ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧﻼﻳﻦ ﺍﺳﺖ "☝️
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
🌈 #قسمت_سیزدهم 🌈 #هرچی_تو_بخوای ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 سهیل هم کمک میکرد ولی ساکت بود. گفتم: _نمیخو
🌈 🌈 ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 اما خبری از سهیل نبود..داشت دیر میشد و باید کم کم برمیگشتیم خونه. برگشتم ببینم چکار میکنه؛هنوز روی همون نیمکت نشسته بود و نگاهش به بچه ها بود و فکرمیکرد.😟🤔 محمد اومد سمت ما و گفت: _بیاید چایی ای،☕️میوه ای،🍎🍐چیزی بفرمایید.کم کم دیگه باید بریم. سهیل بلند شد و رفت پیش محمد. ضحی هم از بازی خسته شده بود و بدو رفت پیش باباش.منم دنبالشون رفتم. محمد و مریم و ضحی یه طرف نشستن و باهم مشغول صحبت شدن.انگار که اصلا من و سهیل نبودیم.😑سهیل هم یه طرف نشسته بود.من موندم چکار کنم. اینجوری که اینا نشستن من مجبور بودم نزدیکتر به سهیل بشینم.😐 داشتم فکر میکردم که محمد جوری که سهیل نفهمه با اشاره ابرو گفت اونجا بشین.با نگاه بهش گفتم _نفهمیدم،یعنی نزدیک سهیل بشینم؟؟!!! نگاهی به سهیل انداخت و با اشاره گفت:_آره. به سهیل نگاه کردم،سرش پایین بود و با میوه ش بازی میکرد.با بیشتر ازیک متر از سهیل نشستم. وقتی متوجه نشستن من شد خودشو جمع کرد. تعجب کردم.😟آخه شب خاستگاری همه ش سعی میکرد نزدیک من بشینه.خودشم از حرکتش تعجب کرده بود،آخه به تته پته افتاده بود.🙈 محمد یه بشقاب میوه داد دستم🍎🍐 و دوباره مشغول صحبت با مریم شد. سهیل همونجوری که سرش پایین بود آروم گفت: _شما این آرامش رو چطوری به دست آوردین؟ -این آرامش رو ✨ ✨ به من هدیه داده.خدا برای هرکاری که آدم بخواد انجام بده گفته که اگه اونا رو انجام بدیم تأثیر زیادی توی زندگیمون داره،هم تو این دنیا تأثیر داره،هم اگه به اینکه چون خدا گفته انجام بدیم توی اون دنیا اثر داره.یکی از آثارش داشتن توی زندگیه.وقتی توی زندگیت خدا بگه انجام میدی یعنی برات مهمه که خدا ویژه نگاهت کنه.وقتی خدا ویژه نگاهت میکنه دلت آروم میشه. -آرامشی که با کوچکترین موجی ازبین میره؟😕 -آرامشی که با بزرگترین تلخی ها و سختی ها ازبین نمیره.👌 -یعنی سنگدل شدن؟🙁 -نه.اصلا.اتفاقا همچین آدم هایی خیلی هستن،اونقدر که حتی راضی نمیشن دانه ای از مورچه ای بگیرن یا خار تو دست کسی بره.☝️ -متوجه نمیشم.😟 -مثلا امام حسین(ع)خیلی مهربونن. میدونید که با چطور رفتار میکرد،تحمل گریه های علی اصغرش سخت بود براش.شب عاشورا بوته های خارو از اطراف خیمه ها جمع میکرد که فرداش تو پای بچه ها نره.اما همین امام حسین(ع) سرسختانه میجنگه.⚔ همین امام حسین(ع)هرچی به شهادت نزدیکتر میشه ونجواهاش میشه.چون خدا داره میبینه.آدم وقتی باور داره خدا نگاهش میکنه میگه خدایا هرچی توبگی،هرچی تو بخوای،من و هرچی که دارم فدای یه نگاه تو.نوکرتم که یه نگاه به من میکنی،منت سرمن میذاری به من نگاه میکنی،چه برسه به نعمت هایی که به من میدی. باتمام وجودم و با تمام عشقم به خدا این حرفها رو به سهیل میگفتم؛ مثل امروز تو دانشگاه.😊👌اگه یه کم دیگه از عشق به خدا میگفتم از خوشحالی گریه م میگرفت.دیگه ادامه ندادم. سهیل گفت: _از کجا میدونید خدا الان،تو این لحظه، برای حالی که توش هستید چی گفته؟مثلا الان شما برای نشستن مشکل داشتید.ازکجا فهمیدید خدا برای این زاویه نشستن شما چی گفته؟ توی دلم گفتم ناقلا حواسش بوده.🙈 بهش گفتم: _اولش باید کنید.ببینید خدا برای کارهای مختلف چی گفته.قبلا گفتم،مثلا برای غذاخوردن،خوابیدن و چیزهای دیگه.بعد که خوب مطالعه کنید میاد دستتون.هرجا توی موقعیتی قرار گرفتید که درموردش مطالعه نکرده بودید،به توجه کنید،ببینید دلتون چی میگه. -مثلا من دلم میگه به ازدواج با شما اصرار کنم.به حرف دلم گوش بدم؟☺️ ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
🌈 #قسمت_چهاردهم 🌈 #هرچی_تو_بخوای ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 اما خبری از سهیل نبود..داشت دیر میشد و باید
🌈 🌈 ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 -مثلا من دلم میگه به ازدواج با شما اصرار کنم.به حرف دلم گوش بدم؟☺️ -گفتم کنید تا اخلاق خدا بیاد دستتون.شما گفتید تا وقتی منو نمیشناختین به مادرتون میگفتید نمیخواید با من ازدواج کنید اما حالا چیز دیگه ای میگید.شما که ثانیه به ثانیه با من نبودید،از کجا میدونید من تو موقعیت های مختلف چطوری رفتار میکنم؟ بالبخندکمرنگی گفت: _اخلاقتون اومده دستم.🙂 -درسته.ولی هنوز اخلاق خدا دستتون نیومده.سعی کنید رو بشناسید.👌 محمد بالبخند به ما گفت: _دیگه دیر وقته.باید بریم.منم باید فردا برم سرکار.😊 وسایلو جمع کردیم که سوار ماشین کنیم. سهیل به محمد نزدیک شد و آرام باهم صحبت میکردن. من و مریم و ضحی هم منتظر ایستاده بودیم که حرفهاشون تموم بشه. محمد بالبخند به سهیل گفت: _ممنون داداش جان.لازم نیست به زحمت بیفتید.😊 بعد اومد سمت ما و گفت: _سوار شین. ما هم با سهیل خداحافظی کردیم و سوار شدیم.محمد هم با سهیل روبوسی وخداحافظی کرد و سوار شد... وقتی ماشین محمد حرکت کرد،💨🚙 سهیل هنوز ایستاده بود و به رفتن ما نگاه میکرد.👀 مریم به محمد گفت: _چی گفت که اونجوری جوابشو دادی؟ محمد باخنده گفت:😁 _به من میگه اگه شما خسته ای من زهراخانوم رو میرسونم خونه ی پدرتون. بعد دوتایی برگشتن و به من نگاه کردن. منم خجالت کشیدم،🙈سرمو به طرف شیشه ی ماشین برگردوندم یعنی مثلا من دارم بیرون رو نگاه میکنم و حواسم به شما نیست. اما تو دلم برای هزارمین بار کردم بخاطر 🌟غیرت داداش محمدم.🌟 مریم گفت: _فکرکنم اتفاقی که ازش میترسیدیم افتاده.😐 من و محمد سؤالی نگاهش کردیم. گفت: _سهیل به زهرا علاقه مند شده.😕 محمد باناراحتی گفت: _درسته.ولی فعلا عاقله.قبول کرده به دردهم نمیخورن.😒 محمد خیلی جدی به من گفت: _دیگه باهاش صحبت کنی.✋ گفتم: _اگه دوباره تماس گرفت جواب ندم؟😒 محمد ترمز کرد و برگشت سمت من و گفت: _مگه شماره تو داره؟😠😳 باحالت بی گناهی گفتم: _نمیدونم ازکجا شماره مو گیرآورده.😥 -باهات تماس گرفته؟😡 -امروز که جوابتو ندادم،خودش تماس گرفت.اما متوجه تماس اونم نشده بودم و جواب ندادم.😔 -از کجافهمیدی سهیله؟😠 -بعد از تماسش پیام داد و خودشو معرفی کرد. -چی گفت؟... 😠 ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم