۷۳/
جهان سربسر چون فَسانهست و بس!
نماند بد و نیک بر هیچ کس!
#شاهنامه_فردوسی
۹۸/ بدو گفت ضحاکِ ناپاک دین:
«چرا بنددم، چیست از منْش کین؟!»
∆
دلاور بدو گفت: «اگر بخردی
کسی بی بهانه نسازد بدی
∆
برآید به دست تو هوش پدرْش
از آن درد گردد پر از کینه سرْش...
#شاهنامه_فردوسی
تعبیر خواب ضحاک...، فریدون پسر آبتین و فَرانَک بدنیا خواهد آمد و...؛ در مذمت کاشتن تخم کینه در دل مردم و آنچه بکاری، درو کنی🛎️
۴۱۶/ چو بِستر ز خاکست و بالین ز خشت
درختی چرا باید امروز کشت،
که هر چند چرخ از برش بگذرد
بُنَش خون خورد، بارْ کین آورد؟!
#شاهنامه_فردوسی
ایرج به پدرش فریدون میگه، در باب تفرقه ای که نتیجهی تقسیم جهان (ارثیه) توسط فریدون ایجاد شده بین سلم و تور و ایرج
۵۰۵/ مکش مورکی را که روزی کَشست
که او نیز جان دارد و جان، خَوشست!
#شاهنامه_فردوسی
ایرج به تور میگه، چون تور قصد جانِ او را کرده است.
۶۳۶/ چه گفتند دانندگانِ خرد:
که هر کس که بد کرد کیفر بَرد!
∆
۷۰۱/ که هر کس که تخم جفا را بکشت
نه خوش روز بیند، نه خرّم بهشت!
#شاهنامه_فردوسی
فریدون به پیکِ سلم و تور میگه
۵۰۵/ مکش مورکی را که روزی کَشست
که او نیز جان دارد و جان، خَوشست!
#شاهنامه_فردوسی
ایرج به تور میگه، چون تور قصد جانِ او را کرده است.
۸۵۵/ زمانه به یکسان ندارد دِرنگ
گهی شهد و نوشست و گاهی شَرنگ!
#شاهنامه_فردوسی
۲۵۲/ بیاموز و بشنو ز هر دانشی
بیابی ز هر دانشی رامشی!
∆
ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ!
همه دانش و داد دادن بسیچ!
#شاهنامه_فردوسی
سام (پدر) به زال (پسر) میگه.
۴۳۴/ پرستنده (خدمتکار) با ماهدیدار گفت:
که «هرگز نماند سَخُن در نِهفت،
¶
مگر آنکه باشد میان دو تن
سه تن نا نِهانست و چار انجمن!
#شاهنامه_فردوسی
خدمتکار رودابه گفت...
۱۶۱۰/ تو را کارهای درشتست پیش
گهی گرگ باید بُدَن، گاه میش!
#شاهنامه_فردوسی
از وصیت منوچرشاه به نوذر.
پادشاهی نوذر، هفت سال بود.
۴۵۳/ تو با این سپه پیش من راندهیی
همی گوز بر گنبد افشاندهیی!
#شاهنامه_فردوسی
کنایه از کار عبث و بیهوده