🔴این فیلم ها رو میبینید حرص میخورید؟
حق دارید
⏪وقتی صداوسیمای ما شده محلی برای گنده کردن چند سلبریتی که تهش میرن به نظام دهن کجی میکنند اوضاع بدتر میشه که بهتر نمیشه.
چندساله که یک فیلم و سریال فاخر ساخته نشده؟
◾️صداوسیما تمام اساطیر، مشاهیر،نخبگان، ریاضیدانان، نجوم شناسان، شهدا و بزرگان این کشور رو سالهاست که بایکوت کرده.
◾️در مورد چندتا از فرماندهان شهید ما فیلم ساختن؟
◾️مگه عظمت امام علی رو میشه فقط با یک سریال نشان داد؟
◾️از حضرت رسول (ص) چند فیلم ساخته شده؟
◾️دقت در سریال های صداوسیما
تمام سریال هایی که در این سالها ساخته شده در مورد این هست که یه بچه های پدر و مادرش رهاش کردن یا گم شده.
مگه ما چقدر بچه توی این کشور داریم که پرورشگاهی هستند که تمام سریال های تلویزیون ما در این مورد هست؟
◾️این بچه پدر و مادر دار تو کشور داریم اینا ول کردن هرچی سریال میسازن خلاصه میشه تو این موضوع. نمونه اش: بچه مهندس، سرنوشت و...
اینها بخشی از اساطیر بزرگ این کشور هستند:
◾️حافظ، سعدی، فردوسی، مولانا، ملاصدرا، شیخ بهائی، شیخ طوسی، میرداماد، ابوعلی سینا، خیام، فارابی، خواجه عبداله انصاری، صائب تبریزی، جامی، سیبویه، ناصرخسرو، قطب الدین شیرازی، فخرالدین عراقی، ابوسعید ابوالخیر، مدرس، امیرکبیر، خوارزمی، ابوریحان، جابر بن حیان، زکریای رازی، ابن هیثم، شهید کاظمی،شهید همت،شهید باقری،شهید زین الدین،شهید کاوه، شهید چمران، شهید علی هاشمی، شهید خرازی، شهید باکری، شهید وزوایی و صدها چهره بزرگ دیگری صداوسیمای ملی در معرفی این چهره جفا کرده.
◾️وقتی ما اثر خوب و فاخری تولید نکنیم، دیگران تولید میکنند و ما مجبور میشیم بیایم با اونها مقابله کنیم.
#جنگ_شناختی
#همه_خادم_الرضاییم
#سلام_فرمانده
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است…
🔹یا غریب الغربا…
✍️بر دشمن امام رضا لعنت...
#همه_خادم_الرضاییم
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠هِيْئَت عَلَمدارِكَربَلا(قم)💠
#جلسه_تعامل_همفکری
#کمیته_امداد_منطقه_دو
#دوشنبه۹ خرداد۱۴۰۱
سلام عليكم
باصلوات برمحمدوآل محمد(ص)
جلسه هم افزایی_همفکری
درخیریه علمدارکربلابرگزارشد
🔰حاضرین جلسه👇
جناب آقای حسین بابائیان
رئیس کمیته امدادمنطقه۲
#جناب_آقای_محمود_متقی
مشارکت های مردمی کمیته امدادمنطقه۲
#جناب_آقای_حسن_الوندی
مشارکت های مردمی کمیته امدادمنطقه۲
#علی_وکیلی
مسئول خیریه علمدارکربلاقم
#هِيْئَت_عَلَمدارِ_كَربَلا_قم
#خیریه_عَلَمدارِ_كَربَلا_قم
#پایگاه_شهید_هاشمی_نژاد
#قرارگاه_جهادی_عَلَمدار_ِكَربَلا_قم
#صندوق_قرض_الحسنه_علمدار_کربلا
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
آهو تو را شناخت
نشناخت دشمنت
گاه آدمی به رتبه ی حیوان نمی رسد...
#همه_خادم_الرضاییم
🇮🇷🇮🇷🍃🍃
💔
السلام علیک یا نورالله فی ظلمات الارض
سلام بر تو ای نور خدا در تاریکی زمین...
لعنت خدا به بدخواهان تو و شیعیانت...
پدرش مرده ولی ناکام است
مادرش فاحشه و بد نام است
ناکسی گر که به سلطان بد گفت
روزگارش تو بدان چون شام است
#نوروزی
#ارسالی از طرف شما
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#همه_خادم_الرضاییم
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
سوره مزمل.mp3
8.19M
سوره ای در قرآن که
به برکت تلاوت این سوره
برای مسائل زیر گره گشايی
واقع ميشود
۱-آشتی میان زن و شوهر
۲-پیداشدن گمشده
۳-فرزنددار شدن
۴-ادای قرض
۵-افزایش رزق و روزی
۶-باطل کردن سحر
۷-درمان درد
(ان شاءالله)
لینک تلاوت تصویری
https://youtu.be/bcYtZ3i5IkU
قاری شیعه😍😍
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
enc_16239211448552138766773 (1)_6012614529731529256.mp3
10.78M
#یا_امام_رئوف
ای صفای قلب زارم هر چه دارم از تو دارم
تا قیامت ای رضا جان سر ز خاکت برندارم
#همه_خادم_الرضاییم
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
هِیْئَت عَلَمدارِکَربَلا(قم)
#یا_امام_رئوف ای صفای قلب زارم هر چه دارم از تو دارم تا قیامت ای رضا جان سر ز خاکت برندارم #همه_خا
امام رضا(؏) اقای رئوف مهربان تر از این حرف هاست؛
شما خیلی بی معرفتید که مهربان ترین
آقای جهان را خیلی ارزان فروختید!
#همه_خادم_الرضاییم
#امام_رضا
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#همه_خادم_الرضاییم
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🍃در وصیت نامه سردار سلیمانی آمده است که: امروز قرارگاه حسین بن علی { امام حسین ع }، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی (ص).
🔹 پوستر زیبا با الهام از جمله وصیت نامه #حاج_قاسم ؛ " جمهوری اسلامی حرم است". ایران، صحن انقلاب.
#همه_خادم_الرضاییم ❤️
#بر_دشمن_امام_رضا_لعنت
#امام_رضا
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
هِیْئَت عَلَمدارِکَربَلا(قم)
#ناحله #قسمت_چهلم به سرهنگو بقیه بالادستیا هم دست دادمو ازشون خداحافظی کردم.راننده ماشینُ استارت زد
رمان #ناحله
#قسمت_چهل_و_یک
وااا اینهمه دعا چرا چیز دیگه ای از خدا نمی خواستن براش.همینطوری مشغول گشت زدن بودم که دیدم یه پست ب پستاش اضافه شده
با هیجان منتظر موندم بازشه چهره اش مثه همیشه تو عکس مشخص نبود ولی کیکش مشخص بود انگار خم شده بود و داشت فوتش میکرد دوستو رفیقاشم دورش بودن چجوریه اینهمه رفیق داره و اینهمه آدم دوسش دارن؟
بنظر آدم معاشرتیو اجتماعی نمیاد.از دوستاش تشکر کرده بود.آخر پستشم نوشت
" آرزوی روز تولدمو شهادت مینویسم "
خب پس خودشم از خداش بود براش شهادت بخوان دوباره رفتم تو پستایی که تگش کرده بودن از همشون اسکرین شات گرفتم گفتم شاید پاک کنن پستارو میخواستم عکساشو نگه دارم خیلی برام جالب شده بود به شمع تولدش دقت کردم زوم کردمروش نگام ب شمع دو و شیش خورد عه بیست و شیش سالشه فکر میکردم کوچیک تر باشه تو ذهنم حساب کردم ک چقدر ازم بزرگتره من ۱۸ بودم و اون وارد ۲۷ شد...
نه سالی تقریبا ازم بزرگتر بود خب ۹ سالم زیاده.
اصن چرا دارم حساب میکنم وای خدایا من چم شده.کلافه از خودم گوشیمو قفل کردمو گذاشتمش کنار.تو دلم با خودم در گیر بودم هی به خودم میگفت فاطمه نه نباید بهش علاقمند شی مثه همیشه منطقی باش این آدم اصلا ب تو نمیخوره به معیارات عقایدت از همه مهمتر افکارش با افکار بابا به هیچ وجه جور در نمیاد در خوشبینانه ترین حالت هم اگه همه چی خوب باشه و بهم بخورین بابا عمرا بزاره ک...
ای خدا تا کجاها پیش رفتم فک کنم از درس خوندن زیادی خل شدم تنها راهه خلاصی از افکارم خوابیدن بود ساعتو برای یک ساعت دیگه کوک کردم کلی کار نکرده داشتم تا سر رو بالش خنکم گذاشتم از خستگی خوابم برد.
با صدای مضخرف ساعت بیدارشدمو با غضب قطعش کردم گیج خواب پریدم حمومو بعد یه دوش سریع اومدم بیرون چند ساعت دیگه سال تحویل بود و من هنوز بوی بهار و حس نکرده بودم اصلا استرس کنکور شوق و ذوقم و واسه هر کاری،کور کرده بود.میترسیدم آخرش روونه تیمارستان شم.کرم پودر و رژمو برداشتمو باهاشون مشغول شدم.بعد اینکه کارم تموم شد
شلوار سفیدمو پوشیدم یه زیر سارافونی بلند سفیدم پوشیدمو مانتو جلو باز صورتیمو که یخورده از اون بلندتر بود ورداشتم شال سفیدمو هم سرم کردم بعد عطر زدنو برداشتن کیفو گوشیم با عجله از اتاق اومدم بیرون زنگ زدم ب مامانم چند دقیقه دیگه میرسید خسته بود ولی دیگه نمیشد کاریش کرد وقتی برامون نمونده بود که بزارم واسه بعد تا صدای بوق ماشین مامانو شنیدم پریدم بیرونو سوار ماشین شدم
رفتیم داخل شهر ماشینشو پارک کرد و مشغول گشتن شدیم اینجور وقتا انقدر شهر شلوغ میشد که احساس میکردم اومدم یه شهر دیگه یه حس غریبی بهم دست میداد خداروشکر ماهی قرمزا و سبزه ها مثه گذشته منو به وجد آورد دوساعتی چرخیدیدمو خرید کردیم به مامانم گفتم زودتر بره خونه تا سفرمو بندازم.
مامان:اره دیگه همیشه همینی وایمیستی دقیقه ۹۰ همه کاراتو انجام میدی.
فاطمه:مامان خانوم کنکوررر دارممما
مامان:بهانته
نمیخواستم بحث کنم واسه همین بیخیال شدمو منتظر موندم به خونه برسیم وقتی که رسیدیم بدون اینکه لباسمو عوض کنم نشستم تو هال میز عسلیو گذاشتم یه گوشه ساتن سفیدمو گذاشتم روش و یه تور صورتی هم با یه حالت خاصی آویزون کردم ظرفای خوشگلمو دونه به دونه در اوردمو به شکل قشنگی چیدمشون آینه و شمعدون مادرمم گذاشتم.
تو تنگِ کوچیکی که خریده بودم آب ریختمو ماهیارو توش انداختم.بعد اینکه کامل هفت سینمو چیدمو قرآن رو روی میز گذاشتم با ذوق عقب رفتمو به حاصل کارم خیره شدم.لباسمو عوض کردم تی وی رو روشن کردیم.
با بابا اینا نشستیمومنتظر تحویل سال شدیم دلم میخواست تمام آرزوهامو تو این چند دقیقه به خدا بگم.
اول از همه از خدا خواستم نتیجه زحماتمو بهم بده و بتونم جایی که میخوام قبول شم.
سایه پدر و مادرم رو سرم بمونه و همیشه سلامت باشن.
یه اتفاق خوب تو زندگیم بیافته و دوباره آدم شاد و شنگول قبل بشم.
و یه دعا هم که همیشه میکردم این بود که خدا یه عشق واقعی و موندگار بندازه تو دلم.
اصلا دلم نمیخواست خودمومجبور کنم که عاشق یکی شم.به نظرم آدما باید صبر میکردن تا به وقتش خدا بهشون عشقو هدیه بده.فازِ بعضی از دوستامم که خودشونو به زمینو آسمون میزدن تا بگن عاشق یکین ولی نبودنو درک نمیکردم هیچ وقت.به خدا گفتم اگه عشق مصطفی درسته مهرشو به دلم بندازه و کاری کنه که بتونم به چشم همسر نگاش کنم همین لحظه سال تحویل شد.
اشکایی که ناخودآگاه گونه هامو تر کرده بود رو با آستینم پاک کردم با لبخند پدر و مادرمو بغل کردمو از هرکدومشون جدا سه تا ۵۰ هزار تومنی عیدی گرفتم یعنی جمعا ۳۰۰ تومن دوباره بوسیدمشون برقا رو خاموش کردیم آماده شدیم تا بریم بیرون...
نویسندگان:خانم ها درزی ومیرزاپور.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
هِیْئَت عَلَمدارِکَربَلا(قم)
رمان #ناحله #قسمت_چهل_و_یک وااا اینهمه دعا چرا چیز دیگه ای از خدا نمی خواستن براش.همینطوری مشغ
رمان #ناحله
#قسمت_چهل_و_دو
امروز3فروردین بود و شب خونه مصطفی اینا دعوت بودیم.صبح ریحانه زنگ زد و با کلی خواهش و تمنا گفت برم خونشونو یکی از جزوه هاش که گم کرده بودو بهش بدم اون جزوومم پخشو پلا بود باید یه توضیحاتی بهش میدادم
ریحانه ام نمیتونست تنها بیادو داداششم تهران بود نمیدونم چرا شوهرش اونو نمی اورد خلاصه مادرم داشت آماده میشد بره بیمارستان از فرصت استفاده کردمو آماده شدم تا همراهش برم آدرس خونه ریحون اینا رو بهش دادم با خودم گفتم چقدر خوب میشد اگه داداشش تهران نبودو میشد ببینمش یهو زدم رو پیشونیم که مامانم گفت:فاطمه جان خوددرگیری داری؟
ترجیح دادم سکوت کنم و چیزی نگم
چند دقیقه بعد رسیدیم از مادرم خداحافظی کردموپیاده شدم دکمه آیفونو فشار دادم تا در و باز کنن چند لحظه بعد در باز شدو رفتم تو یاد اون شب افتادم آخی چه خوب بود از حیاطشون گذشتم ک ریحانه اومد بیرونوبغلم کرد چون از خونه های اطراف به حیاطشون دید داشت چادر گلگلی سرش بود داخل رفتیم ک گفتم:کسی نیست؟
ریحانه:چرا بابام هست.
بعداین جملهه پدرش رو صدا زد:بااابااااااا مهمون داریممم
دستپاچه شدمو گفتم:عه چرا صداشون میکنی
شالمو جلوتر کشیدم باباش از یکی از اتاقا خارج شد
با لبخند مهربونش گفت:سلام فاطمه خانم خوش اومدی خوشحالمون کردی ببخش که ریحانه باعث زحمتت شد حیف الان تو شرایطی نیستم که توان رانندگی داشته باشم وگرنه اونو میاوردم پیشت.
بهش لبخند زدمو گفتم:سلام ن بابا این چ حرفیه من دوباره مزاحمتون شدم.
ادامه داد:سال نوت مبارک دخترم انشالله سالی پر از موفقیت باشه براتون.
فاطمه:ممنونم همچنین.
وقتی به چشماش نگاه میکردم خجالت زده میشدمو نمیتونستم حرف بزنم چشمای محمد خیلی شبیه چشمای پدرش بود شاید خجالتمم ب همین خاطر بود...
باباش فهمید معذبم.رفت تو اتاقشو منم با راهنمایی ریحانه رفتم تو اتاقش.نشستیم کولمو باز کردمو برگه های پخشو پلامو رو زمین ریختم
ریحانه گفت:راحت باش هیچکی نمیاد در بیار لباساتو.
ب حرفش گوش کردمو مانتومو در اوردم زیرش یه تیشرت سفیدو تنگ داشتم موهامم بافته بودم
ریحانه رفت بیرونو چند دقیقه بعد با یه سینی برگشت چاییو شرینیو آجیلو میوه و ...
همه رو یسره ریخته بود تو سینیو آورده بود تو اتاق خندیدمو گفتم:اووووو چ خبره دختر جان
چرا زحمت کشیدییی من چند دقیقه میمونم و میرم.
ریحانه:بشین سرجات بابا کجا بری همشو باید بخوریی عیده هااا آها راستی اینم واسه توعه بابام داد بهت عیدیته ببخش کمه.
شرمنده بهش خیره شدمو گفتم:ای بابا ریحانههه.
نزاشت حرفمو ادامه بدم و گفت:حرف نباشهه ....خب شروعش از کجاست
ناچار ادامه ندادمو شروع کردم به توضیح دادن
چند دیقه که گذشت به اصرار ریحانه یه شکلات تو دهنمگذاشتمو چاییمو خوردم.گفتم تا وقتی ریحانه داره این صفحه رو مینویسه منم چندتا تست بزنم کتابمو باز کردم.سکوت کرده بودیمو هر دو مشغول بودیم رو یه سوال گیر کردم سعی کردم بیشتر روش تمرکز کنم.تمام حواسمو بهش جمع کردم که یهو یه صدای وحشتناک هم رشته افکارمو پاره کرد هم بند بند دلم رو.منو ریحانه یهو باهم جیغ کشیدیمو برگشتیم طرف صدا
چشام ۸ تا شده بود یا شایدم بیشترررر
با دهن باز و چشایی که از کاسه بیرون زده بود به در خیره شده بودم چهره وحشت زده و خشک شده ی محمد و تو چهار چوب درو دیدم به همون شدتی که درو باز کرد درو بستو رفت بیرون چند ثانیه طول کشید تا بفهمم چیشده
یهو باریحانه گفتم:واییییییی
ادامه دادم:داداشت بود؟؟؟؟؟ مگه نگفتی تهرانه؟
ریحانه هل شد و گفت:ارهه تهران بود یه مشکلی پیش اومد براشمجبور شد بره امروزم بهش زنگ زدم گفت فردا میاددد نمیدونم اینجا چیکار میکنههه.
اینارو گفتو پرید بیرون اون چرا گفته بود وای؟
ای خدا لابد دوباره مثه قبل میشه و کلی قضاوتم میکنه آخه من چ میدونستم میخواد اینجوری پرت شه تو اتاق.غصم گرفته بود.ترسیدمو مانتومو تنم کردم شالمو سرم کردم.
فکرای عجیب غریب ب سرم زده بود با خودم گفتم نکنه از خونشون بیرونم کنن جزوه ها رو مرتب گذاشتم رو زمین.کولمو بستمو گذاشتمش رو دوشم اروم در اتاقُ باز کردمو رفتم تو هال
جز پدر ریحانه کسی نبود.بهش نگاه کردم.دیدم پارچه ی شلوارش خالیه و یه پایِ مصنوعی تو دستشه!باباش فلجه!!!!!؟یاعلیییی.چقد بدبختن اینا....
باباش که دید دارم با تعجب نگاش میکنم گفت:ببخشید دخترم نمیتونم پا شم شما چرا بلند شدی؟
فاطمه:اگه اجازه بدین دیگه باید برم.
بابای محمد:به این زودی؟کارتون تموم شد؟
فاطمه:بله تقریبا دیگه خیلی مزاحمتون شدم ببخشید.
بابای محمد:این چه حرفیه. توهم مث دختر خودم چه فرقی میکنه پس صبر کن ریحانه رو صدا کنم تو حیاطه.
فاطمه:نه نه زحمتتون میشه خودم میرم پیشش.
اینو گفتمو ازش خداحافظی کردم دری که به حیاط باز میشدُ باز کردمو رفتم تو حیاط...
نویسندگان:خانم ها درزی ومیرزاپور.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••
جمعی از سینماگران به علاوه خانم کتایون ریاحی از یگانهای نظامی خواستن که سلاحهاشون رو زمین بذارن و به آغوش ملت برگردن..!!!
خانم ریاحی اگر اونا سلاحشون رو زمین میذاشتن الان شما باید به داعشیها میگفتین خاندایی و خاطره تلخ جوونیتون بصورت تلخ تری تکرار میشد...
#جنگ_شناختی
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
قبل و بعد از مراسم سلام فرمانده ، این کنسرت ها اجرا شدند ، اما کسی اعتراضی نکرد ، می دونید چرا ؟!! چون مردم ما توسط فضای مجازی شستشوی مغزی می شوند ، هر چه فضای مجازی میگه ، بدون فکر ، منتشر می کنند ولی نمی دانند که با درافتادن با امام زمان و با ناامید کردن مردم ، چه گناه بزرگی می کنند .
#سلام_فرمانده
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفیعھ محشرے🦋
#میلاد_حضرت_معصومھ'س'🎈
#سید_مھدۍ_میرداماد🎧
#استورے📲
#حضرت_مهصومه
#همه_خادم_الرضاییم
#دهه_کرامت
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
هِیْئَت عَلَمدارِکَربَلا(قم)
یا من اسمه دواء و ذکره شفاء التماس دعا برای شفای مریض و بهبودی او در مواقعی که یکی از دوستان یا بستگ
#به_گفته_خادم_هیئت_پسرش_مریضه
#مادر_پسری_که_مریض_هست
#معجزه
باسلام
چهارشنبه شب هیئت علمدارکربلا بودیم
یکی از#خواهران خادم هیئت
بهم گفت بریدمزارشهیدمحمدمعماریان
بعدش خیلی دلم شکسته بودوحالم خوب نبودچون تک فرزندپسرجوانم مریض بود دیگه هیچی برای من معنایی نداشت،
شب جمعه رفتم گلزارشهداءقم
مزارشهیدمحمدمعماریان حسابی گریه کردم زاری کردم بهش التماس کردم گفتم پسرم جوان هست مریض هست شفاءبده
سپس اومدم خونه بعدش خوابیدم همون شب مادرشهیدمحمدمعماریان اومدبه خوابم،درخواب کلی بامادرشهیدصحبت کردیم.
بعدش یکشنبه قبل اینکه برم جواب آزمایش بگیرم
رفتم حرم حضرت معصومه(ص)
نذری خودم انداختم
سپس رفتم جواب آزمایش گرفتم جواب آزمایش بردم پیش چندتادکترگفتن جواب آزمایش نشون داده مشکل داره
بعدش بردم پیش دکترخودش گفت کبد،کلیه پسرشماهیچ مشکلی نداره یک مریض خفیف هستش با دارو حل میشه
🌹شهداءزنده اند
🕊️شادی دل همه شهداءصلوات
سه شنبه۱۰خرداد۱۴۰۱
#هیئت_علمدار_کربلا_قم
#شهید_محمد_معماریان
#حضرت_معصومه_س_
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
هِیْئَت عَلَمدارِکَربَلا(قم)
#به_گفته_خادم_هیئت_پسرش_مریضه #مادر_پسری_که_مریض_هست #معجزه باسلام چهارشنبه شب هیئت علمدارکربلا بود
#معجزه
#شهید_محمد_معماریان
پنجشنبه۵خرداد۱۴۰۱
#خادم_هیئت
#مادر_بیمار
#مزار_شهید_محمد_معماریان
🌹شهداءزنده اند
🕊️شادی دل همه شهداءصلوات
سه شنبه۱۰خرداد۱۴۰۱
#هیئت_علمدار_کربلا_قم
#شهید_محمد_معماریان
#حضرت_معصومه_س_
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
💠هِیْئَت عَلَمْدارِکَربَلاْ(قم)💠
🌹جشن میلاد حضرت معصومه(س)
🎤سخنران:
#حجت_الاسلام_ناطقے
🎤بانـــواے:
#ڪربلایـے_اصغـر_وکیلــے
#کربلایــی_جــواد_ترابـــی
🗓چهارشنبہ ۱۱ خرداد ماه ساعت ۲۱:۳۰
#هِيْئَت_عَلَمدارِ_كَربَلا_قم
#خیریه_عَلَمدارِ_كَربَلا_قم
#پایگاه_شهید_هاشمی_نژاد
#قرارگاه_جهادی_عَلَمدار_ِكَربَلا_قم
#صندوق_قرض_الحسنه_علمدار_کربلا
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯