#به_دنبال_برادرم
#قسمت_دوم
میتونستیم خودمون بریم). بالاخره که چند ساعت قبل از تموم شدن برنامه های کاروان خداحافظی کردیم و راه افتادیم....
از همون اولی که راه افتادیم به سمت اندیمشک و بعد دشت فکه، یجوری بودم؛ توی راه که میرفتیم با تمام وجود به یاد رزمنده ها بودم، دائم فیلم های روایت فتح رو که زیاد دیده بودم رو تجسم میکردم، مخصوصا اینکه آثار جنگ تو بعضی جاها کاملا مشهود بود و همسرم که خودش رزمنده بود برام توضیح میداد و تعریف میکرد از خاطرات رزمنده ها و دد منشی دشمن....
سنگرهای رزمنده ها رو میدیدم.... خاکریزهایی که به جامونده بود و وسایل جنگی که تک و توک گذاشته بودند مونده بود رو میدیدم، همه و همه باعث میشدند باحس و حال عجیبی اون جاده ها رو که یه زمانی جای پای دلیرمردانی از جنس نور بودند رو طی کنم، گاهی اشک میریختم برای مظلومیتشان، گاهی غبطه میخوردم بخاطر سبقتی که از دیگران گرفتند و خودشون رو به یار و به معشوق رسوندند و گاهی هم گریه میکردم بخاطر بیچارگی خودم که چرا من باید اینجا باشم، توی این دنیای فانی و عقب افتاده از قافله باشم.
بالاخره بعد از حدود ۴ساعت رسیدیم به دشت فکه، دشت وسیع و بزرگی بود. پرسیدم، عملیات والفجر مقدماتی کجا بوده، دوست داشتم هرچه زودتر محدوده ی شهادت برادرم رو پیدا میکردم و مینشستم اونجا و زار زار گریه میکردم، برادری که سالیانسال با ما خداحافظی کرد و رفت، ولی نیامد و ما همچنان چشممان به در ماند و ماند...
دوست داشتم هرچه زودتر از ماشین پیاده بشیم ولی همسرم میگفت.......
ادامه دارد.....
عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستید میتونید با استفاده از هشتگ #به_دنبال_برادرم ، قسمت های قبل را رو مطالعه نمایند🙏🏻
📓 @alamdarkomeil
🌹امام علی علیه السلام 🌹
❤️ همانا این دلها همانند تن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دل ها ، سخنان حکمت آمیز بجویید ❤️
🎧 لطفا با هدفون گوش کنید 🎧
⏰ هرشب ساعت 22
📢 @Alamdarkomeil
دعای روز نهم ماه مبارک رمضان🌙
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ نصیباً من رَحْمَتِکَ الواسِعَةِ واهْدِنی فیهِ لِبراهِینِکَ السّاطِعَةِ وخُذْ بناصیتی الى مَرْضاتِکَ الجامِعَةِ بِمَحَبّتِکَ یا أمَلَ المُشْتاقین.
خدایا قرار بده برایم در آن بهره اى از رحمت فراوانـت وراهنمائیم کن در آن به برهان وراههاى درخشانت وبگیر عنانم به سوى رضایت همه جانبه ات بدوستى خود اى آرزوى مشتاقان.
✨ @Alamdarkomeil
#به_دنبال_برادرم
#قسمت_سوم
این دشت بزرگ و حدود نیم ساعت تایک ساعت طول میکشه که برسیم به محدوده ی یادمان و همه ی اینجا محدودیت عملیات بچه ها بود. گریه میکردم و میگفتم: یعنی من کجا باید پیاده بشم؟ برادر من کجا شهید شده، کجا بگردم به دنبالش......
باخودم میگفتم: کاش میدونستم برادرم کجا افتاده و لحظه ی شهادتش چی گفته و چه حالتی داشته.... کاش میدونستم جسم مطهر برادرم الان کجاست. یعنی میشه خدا تفضلی کنه و به من نشون بده؟
اگه می شد که خیلی خوب بود، من میرفتم کنار پیکر مطهرش و قدری آروم می شدم که میدونم بجز چند تکه استخوان از او چیزی نمانده....ولی می نشستم و باهاش درددل میکردم و اونقدر باهاش حرف میزدم که حد نداشت.... ولی گویا نمیشه.... آری وارد دشت فکه شدیم، دشتی که خون هزاران نفر از جوونای پاک و مخلص در اون ریخته شده بود، دشتی که حکایت از مظلومیت داشت، دشتی که حکایت از قصه های دور و دراز داشت، قصه هایی که به گوش هیچکس هم نرسید و کسی نماند که آن قصه ها را تعریف کند... دشتی که احساس میکردم حرف های بسیار دارد برای گفتن، خبرهای بسیار که برساند به اهلش ولی افسوس و صد افسوس که زبانی برای گفتن نداشت تا بگوید از پرپر شدن ها، فداکاری ها، جان فشانی ها،تشنگیها، اسارت ها...
از وقتی که وارد دشت فکه شدیم، قلب من همچنان به تپش افتاده بود و گریه امانم را از کف بریده بود. با خود گریه می کردم و با برادرم حرف میزدم، گوشه ی بسیار کوچکی از سوز دلی که زینب"س" داشت را احساس میکردم، آخر من هم.....
ادامه دارد....
عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستید میتونید با استفاده از هشتگ #به_دنبال_برادرم ، قسمت های قبل را رو مطالعه نمایند🙏
📓 @alamdarkomeil
🌹امام علی علیه السلام 🌹
❤️ همانا این دلها همانند تن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دل ها ، سخنان حکمت آمیز بجویید ❤️
🎧 لطفا با هدفون گوش کنید 🎧
⏰ هرشب ساعت 22
📢 @Alamdarkomeil
دعای روز دهم ماه مبارک رمضان🌙
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اجْعلنی فیهِ من المُتوکّلین علیکَ واجْعلنی فیهِ من الفائِزینَ لَدَیْکَ واجْعلنی فیهِ من المُقَرّبینَ الیکَ بإحْسانِکَ یاغایَةَ الطّالِبین.
خدایا قرار بده مرا در این روز از متوکلان بدرگاهت ومقرر کن در آن از کامروایان حضرتت ومقرر فرما در آن از مقربان درگاهت به احسانت اى نهایت همت جویندگان.
✨ @Alamdarkomeil