هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
#داستان_آموزنده
🔆لوطى عظيم
(لوطى عظيم ) به حرم مطّهر (حضرت ابوالفضل (علیه السلام )) رفت و پنجه طلا را از ضريح دزديد و عرض كرد: (يا اباالفضل تو با فتوتى و دست و دل بازى ، از تو نمى ترسم .)
پنجه طلا را خواست در بازار كربلا بفروشد، ترسيد او را دستگير كنند، برگشت و متحير ماند كه چه كند.
بار دوم به بازار آمد، باز جرأ ت فروش پنجه را پيدا نكرد.
بار سوم كه به بازار رفت مردى به او گفت : دنبال چه ميگردى ؟
(لوطى ) جوابى نداد و داستان را مخفى و پوشيده نگه داشت .
دو باره آن مرد گفت : دنبال چه ميگردى ؟ باز جوابى نداد.
آن مرد او را به مغازه اش دعوت كرد، و به او ناهار داد و پذيرايى كرد و بعد چنين گفت : پنجه را به من بده ، و به من گفته اند هر قدر لازم دارى به تو بدهم و بعد در صندوقها را باز كرد و مبلغ زيادى را در اختيار (لوطى ) گذاشت .
(لوطى عظيم ) گفت : (چه خوب است كه آدم با اهل فتوّت و جوانمرد سر و كار داشته باشد.)
سپس از كرده هاى خود پشيمان و نادم شد و توبه كرد.
📚نغمه هاى ولايت صفحه92
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
سفارش حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) به یک رباعی راجع به حضرت ابوالفضل علیه السلام
☑️ جناب آقای مصطفی حسنی تعریف کرده اند:
▫ روزی همراه بعضی از دوستان جهت زیارت آقای (شیخ جعفر) مجتهدی به قزوین رفتیم. محل سکونت ایشان منزل آقای حاج علی حاج فتحعلی بود.بعد از اینکه لحظاتی را در خدمتشان سپری کردیم، خطاب به جناب حاج فتحعلی فرمودند:
🔸 کاغذ و قلمی تهیه کنید تا یک رباعی درباره ی حضرت ابوالفضل علیه السلام بگویم.
▫ حاج علی آقا یک برگ کاغذ و قلمی به ایشان دادند. پشت کاغذ مقداری خط خوردگی داشت، هنگامی که آقا آن را گرفته و مشاهده نمودند؛ با ناراحتی فرمودند:
🔸 اسم حضرت را بر روی کاغذ قلم خورده نمینویسند!
▫ این بیان و اظهار ایشان نشانگر نهایت ادب و احترام نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بود.به هر حال حاج علی آقا کاغذی کاملاً تمیز مهیا نمودند آنگاه آقای مجتهدی گفتند:
🔸حضرت ولی عصر ارواحنا فداه میفرمایند:
🔶 هر کس با این دو بیت شعر متوسل به عمویم قمر منیر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام شود حتماً حاجتش برآورده خواهد شد.
▫ و سپس شروع به خواندن بیت اول کردند و در فاصله ی بین بیت اول و دوم حدود نیم ساعت با شدت تمام میگریستند، آنگاه بیت دوم را خوانده و باز حدود نیم ساعت شدیداً گریه کردند، سپس رباعی را روی کاغذ نوشتیم که عبارت بود از:
✨ یادم ز وفای اشجع ناس آید
وز چشم ترم سوده ی الماس آید ✨
✨ آید به جهان اگر حسین دگری
هیهات برادری چو عباس آید ✨
⬅ لاله_ای_از_ملکوت، جلد_اول، صفحه ۲۲۹
🏷 #امام_حسین (ع)
#امام_زمان (عج)
#حضرت_عباس (ع)
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃
#داستان_آموزنده
🔆عنايت حضرتعالم
عادل نبيل (سيد حسين شوشترى ) رضوان الله تعالى عليه فرمود: روزى به همراه (حاج سيد على شوشترى ) صاحب كرامات باهره و نيز خاتم المجتهدين (شيخ مرتضى ) (اعلى الله مقامهم ) براى زيارت بكربلا مشرف شديم .
من به منزل ميزبان سابق رفتم ، افراد منزل غذايشان را ميل كرده بودند و چيزى هم نداشتند، و چون از آمدن من بى خبر بودند غذايى را براى من نگه نداشته بودند، اتفاقاً پول هم نداشتم كه به وسيله آن از بازار غذايى تهيه كنم .
به آنها چيزى نگفتم و از منزلشان بيرون آمدم ولى گرسنگى مرا اذيت مى كرد، بحرم آقا حضرت ابوالفضل (علیه السلام ) مشرف شدم ، بعد از نماز و زيارت جلوى ضريح مطهر رفتم و دستم را داخل شبكه هاى ضريح كردم و عرض حال كردم ، هنوز حرفم تمام نشده بود كه مشاهده كردم از شبكه ضريح مطهر چيزى حركت كرد و پيش من آمد، خوب كه نگاه كردم ديدم يك شامى است كه قيمت آن در آن وقت دو قران و نيم بود، آن را برداشتم و شكر خدا را كردم و از حضرت عباس (علیه السلام) تشكر نمودم .
📚- كبريت الاحمر، 428 .
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
#داستان_آموزنده
🔆تلاش و توسل
دانشجوئى براى تحصيل علوم دينى به (نجف اشرف ) رفت ، و پس از چند ماهى فهميد كه درس خواندن كارى است پر مشقت ، با خود گفت : خوب است بروم در حرم حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباس (علیه السلام ) و از او بخواهم در حق من دعا كند و بدون زحمت درس خواندن ، به درجه اجتهاد برسم ، سپس رفت و چند شبى در حرم مشغول گريه و دعا و درخواست شد به اميد اينكه به نتيجه مطلوب برسد.
پس از ساعتها گريه و زارى يك شب به خواب رفت و در عالم رؤيا حضرت را ديد كه به خادمان فرمود: زود چوب و فلك بياوريد مى خواهم اين جوان را شلاق بزنم .
جوان با ترس و وحشت عرض كرد: چه گناهى كرده ام ؟!
حضرت فرمود: (چه گناهى بالاتر از اين كه به جاى درس خواندن و مطالعه و تحقيق تنبلى و تن پرورى را پيشه ساخته اى ، اگر مى خواهى مجتهد شوى برو مثل ديگران درس بخوان تا ما هم كمكت كنيم ).
از اين داستان مى فهميم كه درس را بايد خواند و در حد توان زحمت كشيده و در تحصيل علوم كوشش كرد، و در كنار آن نبايد توسل به حضرات معصومين و مقربان درگاهشان را فراموش كرد تا با مدد و يارى آنان بر مشكلات فائق گشته و به نتيجه مطلوب رسيد.
📚مردان علم در ميدان عمل 7/69
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از هادی عامری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌فرازي زيباازآيه۱۸۵سوره بقره توسط مرحوم استادعبدالباسط محمدعبدالصمد
#عبدالباسط
►┅═۞﴾📖﴿۞═┅◄
@quoran_313
هدایت شده از هادی عامری
غفلت ازعبادات وماه مبارک رمضان ۳ (2).mp3
1.52M
🟩 ماه مبارک رمضان(۱۶)
✅ درروایتی منقول دروسائل الشیعه هست، از رسولخداصلی الله علیه وآله که فرمودند: اسلام برپنج خصلت بنا شده۱-شهادتان یعنی برشهادت به لااله الاالله و برشهادت به نبوت حضرت محمدصلی الله علیه وآله۳-قرینتان یعنی براقامه نماز وبردادن زکات( وخمس)۳-روزه۴-حج خانه خدا۵-وهمه اینها ختم می شودبه ولایت...
🔰ثواب نشر آن را ازدست ندهید، عموم مومنین به این مهمانی دعوت هستند👇
https://eitaa.com/alamerimeshkat
هدایت شده از هادی عامری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تلاوت سوره کوثر توسط حضرت آیتالله خامنهای
🔹️در ماه مبارک رمضان، روزانه بخشی از تلاوت قرآن توسط رهبر انقلاب منتشر خواهد شد.
🌙 #بهار_معنویت
►┅═۞﴾📖﴿۞═┅◄
@quoran_313
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸
#داستان_آموزنده
🔆نمونه اى از اخلاق امام سجاد (علیه السلام)
شخصى به حضور امام سجاد (علیه السلام ) آمد، و نسبت به آن حضرت جسارت كرده و سخنان درشت و ناسزا گفت .
امام سجاد (علیه السلام ) سكوت كرد، و هيچ سخنى به او نگفت ، او رفت (با توجه به اينكه آن شخص در يك جريان شخصى نسبت به امام ناراحت شده بود، و مربوط به كيان دين نبود).
امام به همراهانش فرمود: شنيديد كه اين مرد، با من چگونه برخورد كرد؟ اينك دوست دارم ، با من نزد او برويم تا بنگريد جواب او را چگونه خواهم داد؟.
همراهان با امام حركت كردند، شنيدند كه آن حضرت در مسير راه ، مكرر اين آيه را مى خواند: والكاظمين الغيظ: از ويژگى هاى پرهيزكاران اين است كه ، خشم خود را فرو مى برند (آل عمران - 134).
همراهان دريافتند كه امام با او برخورد شديد نخواهد كرد.
وقتى امام سجاد (علیه السلام ) به در خانه او رسيد، او را صدا زد، او از خانه بيرون آمد، در حالى كه تصور مى كرد با برخورد شديد امام ، روبرو خواهد شد، برخلاف انتظار شنيدند امام (علیه السلام ) به او فرمود:
برادرم ! اگر آنچه به من گفتى ، در من وجود دارد، از درگاه خدا، طلب آمرزش مى كنم ، و اگر در من وجود ندارد، از خدا مى خواهم كه تو را بيامرزد.
آن مرد بين دو چشم امام را بوسيد و عرض كرد: آنچه گفتم در وجود تو نيست بلكه من به آن سزاوارترم .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🔵توصیه #امام_زمان به خواندن #صحیفه_سجادیه
🌕 محدث عظیم و سالک وارسته، مرحوم مجلسی(پدر علامه مجلسی) می فرماید: «در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم، اما نماز قضا بر عهده ام بود و به همین دلیل احتیاط می کردم و نمی خواندم. خدمت شیخ بهائی عرض نمودم که فرمود: نماز قضا بخوان. اما من با خودم می گفتم نماز شب، خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می کند.
🔹 یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان را در بازار خربزه فروش های اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف، نزد او رفتم و سئوالاتی کردم که از جمله آن، خواندن نماز شب بود. فرمود: بخوان!
عرض کردم: یابن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی رسد. کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.
فرمود: برو از آقا محمد تاج، کتاب بگیر.
گویا در خواب، او را می شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم. مشغول خواندن بودم و می گریستم که از خواب بیدار شدم. از ذهنم گذشت که شاید «محمد تاج» همان شیخ بهایی است و منظور امام از «تاج» این است که شیخ بهایی، ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد.
🔹 نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله صحیفه سجادیه است. ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود: ان شاءالله به چیزی که می خواهی می رسی.
بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم ما بود. مرا که دید، گفت: ملا محمد تقی! بیا برویم خانه، یک سری کتاب به تو بدهم.
🔹 مرا به خانه اش برد. در اتاقی را باز کرد و گفت: هر کتابی را که می خواهی بردار. کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که در خواب دیده بودم؛ صحیفه سجادیه.
به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم. گفت: باز هم بردار. گفتم: همین بس است.
پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموزش صحیفه سجادیه به مردم؛ و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند.»(۱)
🔹 مرحوم علامه مجلسی (نویسنده کتاب بحارالانوار) می فرماید: «پدرم چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب، توسط او باعث شد که اکنون هیچ خانه ای بدون صحیفه نباشد. این حکایت بزرگ مرا بر آن داشت که بر صحیفه شرح فارسی بنویسم تا عوام و خواص از آن بهره مند شوند.»(۲)
📚 (۱) . امام شناسی، ج ۱۵، ص ۴۹
📚 (۲) . بحارالانوار، ج ۱۱۰ ، ص ۵۱
توصیه_های #میلاد_امام_سجاد
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
✅حق دست
✍اما حق دست بر تو آن است که به سوی حرام دراز نشود زیرا سبب عقوبت و عذاب خداوند در آخرت و ملامت و سرزنش مردم در دنیا خواهد بود؛ و دستهایت را منع نکنی از چیزی که خداوند بر آن واجب نموده است. بلکه با استفادهٔ صحیح و مشروع؛ دستهایت را موقر و بزرگ نما به این بیان کــه از تمام چیزهایی که حرام است دورش نگهداری و برای بدست آوردن آنچه که مفید است باز وآزادش گزاری؛ پس دراین صورت است که مورد احترام دیگران در دنیا و پاداش و اجر خداوند در آخرت قرار خواهی گرفت.
📚منبع: رساله حقوق امام سجاد(ع)
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#پای_نفوذیها_و_منافقها_در_میان_بود!!
🌷در عملیات کربلای ۴، ساعت ۱۲ شب کنار رودخانه بودیم. آرامش زیادی در فضا موج میزد. عملیات لو رفته بود، اما هنوز درگیری شروع نشده بود. این عملیات توسط عوامل متعددی لو رفت. تا آنجایی که من متوجه شدم، یکی از این نفوذیها فردی به نام عباس داوری بود که به عنوان پزشک میان بچههای پاسدار و رزمنده نفوذ کرده بود. خلاصه عراق میدانست قرار است عملیات کنیم و آماده بود.
🌷وقتی خطشکنهای ما وارد خط عراق میشدند و سر از آب بیرون میآوردند، بعثیها با قناسه آنها را میزدند. آنجا خیلی شهید دادیم. مثلاً از گردان مالک اشتر که همه خطشکن و غواص بودند، از ۴۰۰ نیرو فقط ۲۰ تا نیرو برگشت. بقیه شهید شدند. پیکرشان بعد از چند سال برگشت. یادم است وقتی درگیری شدت گرفت، دشمن آنقدر گلوله زد که انگار پایین رودخانه کلاً آتش گرفته بود. ما حتی سوار بر قایق تا آن طرف اروند رفتیم، ولی نگذاشتند پیاده شویم. عملیات چند ساعته لغو شده بود. بعثیها دوطرف محور را باز کرده بودند و وقتی رزمندهها داخل محور میشدند پشت محور را میبستند با دولول و تکلول ضدهوایی به طرف رزمندهها شلیک میکردند.
🌷ما در جنگ از نفوذیها و منافقها صدمات زیادی خوردیم. در عملیات پاتک شلمچه منافقین بالای سنگرهای دشمن میرفتند و به فارسی از بچهها میخواستند بالا بروند. رزمندهها فکر میکردند نیروهای خودمان هستند. تا بلند میشدیم پیشروی کنیم خاکریز را به رگبار میبستند. پاتک شلمچه یکی از سنگینترین پاتکهای دشمن در دفاع مقدس بود. آنجا شهدای زیادی دادیم، اما با همین جانفشانیها هشت سال مقابل تهاجم شرق و غرب ایستادیم.
#راوی: جانباز سرافراز ۲۵ درصد شیمیایی عباس فقیهان (یکی از همین ۱۳ سالههای جنگ که در سن نوجوانی به مقام جانبازی نائل آمد.)
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
آیت الله العظمی جوادی آملی:
«شما برنامه ای داشته باشيد إن شاءالله، اين دعاهايی که ميخوانيد، روی صحيفه سجاديه باشد، که انسان روزی يک صفحه يا دو صفحه از همين صحيفه بخواند؛ بالاخره انسان هر روز بايد دعا بخواند بی دعا که نميشود! برنامه ای بگذاريد که با صحيفه کار کنيد»
درس علوم قرآن ۱۴۰۱/٧/٢٧
#میلاد_امام_سجاد سلام الله علیه
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
در كتاب دعوات راوندى، از امام باقر صلواتاللهعلیه نقل شده كه امام سجّاد صلواتاللهعلیه فرمود:
«به بيمارى سختى گرفتار شدم، پدرم به من فرمود: «چگونه ای ؟». عرض كردم:
«ميل دارم به گونه اى باشم كه در برابر خواسته هاى تدبيرشده خدا براى من، خواسته ديگرى نداشته باشم».
پدرم فرمود:
احسنت ضاهيت ابراهيم الخليل
«احسنت و آفرين، كه شباهت به ابراهيم خليل عليه السّلام پيدا كرده اى». آنجا كه جبرئيل به ابراهيم عليه السّلام گفت: «آيا حاجتى دارى؟». ابراهيم عليه السّلام در پاسخ گفت:
لا اقترح على ربّى، بل حسبى اللّه و نعم الوكيل
«در برابر مقدّرات پروردگارم، چيز ديگرى درخواست نمى كنم، بلكه خدا مرا كفايت مى كند، و او پشتيبان نيكى است»
📚نگاهى بر زندگى چهارده معصوم عليهم السلام ص ۱۶۷
#میلاد_امام_سجاد
#شعبان
#تسلیم
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🔆زهد و قناعت همراه با ثروت انبوه
مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود به نقل از امام پنجم ، حضرت باقرالعلوم عليه السّلام آورده است :
روزى عبدالملك بن مروان مشغول طواف كعبه الهى بود و امام سجّاد حضرت زين العابدين عليه السّلام نيز بدون آن كه كمترين توجّهى به عبدالملك نمايد، مشغول طواف گرديد و تمام توجّهش به خداى متعال بود.
عبدالملك با ديدن اين صحنه ، از اطرافيان خود سؤ ال كرد: اين شخص كيست ، كه هيچ اعتنا و توجّهى به ما ندارد؟
به او گفتند: او علىّ بن الحسين ، زين العابدين است .
عبدالملك در همان جائى كه بود نشست و بدون آن كه حركتى كند دستور داد: او را نزد من آوريد.
چون حضرت را نزد عبدالملك آوردند، گفت : ياابن رسول اللّه ! من كه قاتل پدرت - امام حسين عليه السّلام - نيستم ؛ پس چرا نسبت به ما بى اعتنا و بى توجّه هستى ؟
حضرت فرمود: قاتل پدرم به جهت كارهاى ناشايستى كه داشت ، دنيايش تباه گشت و با كشتن پدرم آخرتش نيز تباه گرديد، اگر تو هم دوست دارى كه همچون او دنيا و آخرتت تباه گردد، هر چه مى خواهى انجام بده .
عبدالملك عرضه داشت : خير، هرگز من چنان نمى كنم ؛ وليكن از تو مى خواهم تا در فرصت مناسبى نزد ما آئى ، تا از دنياى ما بهره مندشوى .
در اين هنگام ، امام سجّاد عليه السّلام روى زمين نشست و آن گاه دامن عباى خويش را گشود و به ساحت اقدس الهى اظهار داشت : خداوندا، موقعيّت و عظمت دوستان و بندگان مخلصت را به او نشان بده ، تا مورد عبرتش قرار گيرد.
ناگاه دامان حضرت پر از جواهرات گرانبها شد و همه چشم ها را بدان سو، خيره گشت .
سپس حضرت خطاب به عبدالملك كرد و فرمود: اى عبدالملك ! كسى كه اين چنين نزد خداوند متعال آبرومند و محترم باشد، چه احتياجى به دنياى شما دارد؟
و پس از آن اظهار داشت : خداوندا، آن ها را از من بازگير، كه مرا نيازى به آن ها نيست .
📚الخرائج والجرائح : ج 1، ص 194، مجموعه نفيسة : ص 209، بحار الا نوار: ج 46، ص 120، ح 11
✾📚 @Dastan 📚✾