هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
⭕️دعوت حبیب بن مظاهر از بنی اسد برای یاری امام حسین
🔻در شب ششم محرم جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین علیهالسلام براى آوردن یاور و کمک، به قبیله بنىاسد که نزدیک کربلا بودند رفت و به عنوان بزرگ آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت میکنم.
🔺اسدیان که تعدادشان به 90 نفر می رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه السلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد.
🔹آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین ع نداشتند. در این میان جمعى از بنىاسد شهید و زخمى و بقیه ناگزیر به فرار شدند. سپس حبیب بن مظاهر خدمت امام حسین علیهالسلام آمد و جریان را عرض کرد. امام علیه السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه "
#تقویم_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#ششم_محرم
#خواص_عاشورایی
#بصیرت
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#آن_گلوله_ى_توپ....
🌷حاج اسکندر خیلی شجاع بود و سر نترسی داشت. با اینکه نیروی تدارکات بود و کار و وظایفش به خط اول ارتباطی پیدا نمی کرد، اما عملیات که می شد همیشه قدم به قدم در خط اول نبرد می رفت و کارهای تدارکاتی اش را در همان خط اول انجام می داد. قبل از کربلای ٥ بود، آمد پیش من، گفت: حاج قاسم من دیگه نمی خواهم در تدارکات باشم، من را بفرستید در گردان. گفتم: یعنی چه؟! کسی نمی تواند کار تو را انجام بدهد!
🌷دیدم حالش بهم ریخت. حال غریبی داشت. ناآرام بود، بی تابی می کرد. اشک می ریخت و می گفت: من می خواهم برم گردان! کار حاج اسکندر در تدارکات منحصر به فرد بود. کسی جز خودش از عهده آن بر نمی آمد. همچنین قبل از عملیات تعدادی از فرمانده گردان ها درخواست داده بودند تا حاج اسکندر رابط گردان ها با تدارکات باشد و آنها دیگر مستقیماً با تدارکات ارتباطی نداشته باشند.
🌷....از طرف دیگر حاج اسکندر چهل سال سن داشت و چشم هایش کم سو شده و دیگر چابکی یک جوان عملیاتی را نداشت. همه اینها باعث می شد که اجازه ندهم اسلحه دست بگیرد و با گردان ها پیش برود. هرجور بود آرامش کردم و گفتم: حاجی من اجازه نمی دهم شما با گردان بروید. وقتی دید حرف من یکی است و راضی نمی شوم، گفت: پس اجازه بدهید کاری بکنم. گفتم چه کار؟ گفت:....
🌷....گفت: چون در این عملیات بین ما و دشمن کانال ماهی است و یکی، دو روز اول عملیات امکان انتقال ماشین هاى تدارکات نیست، من چند نفر از طایفه بندی هندل را با خودم ببرم ماشین های جا مانده عراقی ها را راه بیاندازیم، تدارکات عراقی ها را هم جمع کنیم و بلافاصله کار تدارک رزمنده [ها] را از همان جا شروع کنیم! دیدم این جور راضی می شود. گفتم: سخته ولی شدنی هست. اما با من هماهنگ باش.
🌷خلاصه رفت تا طرحش را عملیاتی کند. تا قبل از عملیات چند باری آمد و گزارش داد که چه کار کرده است. ده نفر راننده آماده کرده بود. کسانی که می توانستند هر ماشینی را بدون کلید روشن کنند. شب عملیات شد. حاج اسکندر یک بی سیمچی خواست تا در ارتباط باشد. رمز عملیات که گفته شد، پشت بی سیم گفت: با خط شکن ها برم؟ گفتم: نه! رفت تا نقطه رهایی. گفت: برم. گفتم: نه، شما برو سمت اسکله، جایی که بچه ها از قایق پیاده می شن، کمک کن بچه ها از قایق ها پیاده بشن. چک کن، کسی اسلحه اش در آب نیافته و بی مشکل پیاده بشن.
🌷دوباره بی سیم زد من کنار اسکله هستم، همه نیروها پیاده شدند، همه رفتند. گفتم: خیلی خوب، حالا برو! با یه حالت خاصی گفت: من دیگه رفتم، خداحافظ. این آخرین جمله ای بود که پشت بی سیم گفت، یکی دو دقیقه بعد بود که آن گلوله ى توپ آمد....
🌹خاطره اى به ياد شهيد حاج اسكندر اسكندرى
#راوی: رزمنده دلاور سردار قاسم سلطان آبادى
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🔸خواص عاشورایی:
قاسم بن الحسن علیه السلام
🔻قاسم فرزند امام حسن (علیهالسلام) بود که در دو سالگی پدر بزرگوارش را از دست داد و تا هنگام شهادت در دامان پرمهر و عطوفت عموی گرامی خود، امام حسین (علیهالسلام)، پرورش یافت و در واقعه کربلا به اتفاق مادر و دیگر برادران و خواهران خود حضور داشت.
🔺در شب عاشورا، آنگاه که امام حسین (علیهالسلام) خطبه خواند و به یاران خود فرمود: «فردا من و شما همه کشته خواهیم شد» وی پنداشت این افتخار از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمیشود. از اینرو پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟»
🔹امام (ع) با مهربانی پرسید: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد: «أحلى مِنَ العَسَل»؛ «شیرینتر از عسل» حضرت فرمود: آری به خدا سوگند، عمو به فدایت، تو از آنان هستی که پس از گرفتار شدن به بلایی سخت کشته خواهی شد.
♦️روز عاشورا ابتدا امام حسين (علیهالسلام) به او اجازه ميدان رفتن نداد؛ امّا قاسم دست و پاى امام (علیهالسلام) را بوسيد و پافشارى و التماس كرد و با نشان دادن بازوبندی که پدرش امام حسن (ع) به بازویش بسته بود و در او وصیت کرده بود که هرگز دست از یاری عمویت برندار؛ اذن میدان گرفت. وی سرانجام پس از کشتن تعدادی از دشمنان خدا، به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
#تقویم_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#ششم_محرم
#خواص_عاشورایی
#بصیرت
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از هادی عامری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا
و بندگان رحمان کسانی اند که روی زمین با آرامش و فروتنی راه می روند، و هنگامی که نادانان آنان را طرف خطاب قرار می دهند [در پاسخشان] سخنانی مسالمت آمیز می گویند
👌مقطع عالی از استاد حامد شاکرنژاد
╭ ۞﴾📖﴿۞
╰┈➤ @quoran_313
هدایت شده از هادی عامری
031.mp3
17.39M
سوره لقمان
استاد محمد الفقیه الیمنی
https://eitaa.com/alamerimeshkat
هدایت شده از هادی عامری
تربیت توسط قرآن وعترت(۵) (3).mp3
2.23M
🟩 تربیت درمدرسه قرآن وعترت (۲۲)
✅به عرض رساندیم که:
به ۱۰دلیل ما نسبت به حضرت مهدی علیه تکلیف داریم:...تکلیف نهم:برآوردن توقعات امام مون،حضرت مهدی علیه السلام است...تکلیف دهم: که جامع بسیاری ازتکالیف هست،این استکه در زمان غیبت،باید درسه حوزه به مراجع عظام تقلید مراجعه کنیم...
🔰ثواب نشر آن را ازدست ندهید، عموم مومنین به این مهمانی دعوت هستند👇
https://eitaa.com/alamerimeshkat
هدایت شده از هادی عامری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جوان دلواری که امپراتوری بریتانیا را مستأصل کرده بود
🔹رهبر قیامِ مردم جنوب ایران علیه دولت انگلیس خبیث را بهتر بشناسیم.
#رئیسعلی_دلواری- وادی السلام-نجف اشرف
☑️به کانال انقلابی بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3861118976C7d082fd2da
هدایت شده از هادی عامری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ چرا بچهم به حرفهام گوش نمیده ؟
#استوری | #استاد_شجاعی
منبع:جلسه ۳۳ از مبحث یاد خدا
@ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از هادی عامری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✂️ من مذهبیام ولی بچههام از دین فراریان!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
منبع : جلسه ۴۳۲ از مبحث خانواده آسمانی
@ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از هادی عامری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شیعه به آن قدرت رسیده که تمام کنشهایی که منجر به اسلام هراسی شده را نابود و یکجا در خود حل کند !
#گزارش سفیران ثابت
@ostad_shojae
whoisimammahdi.com
هدایت شده از هادی عامری
سرنوشت ابوجهل( عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی مشهور به ابوجهل)
سال دوم هجرت بود، جنگ بدر بین مسلمین و مشرکان در سرزمین بدر شروع شد، ابوجهل از سران و دشمنان سرسخت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در میدان جنگ حضور داشت و با تاخت و تاز، مشرکان را بر ضد مسلمین می شورانید، ولی دو جوان کم سن و سال که هر دو «معاذ» نام داشتند (معاذ بن عمرو و معاذ بن عفراء) او را کشتند.
عبدالرحمان بن عوف می گوید: در جنگ بدر، در صف مسلمین، به جانب راست و چپ می نگریستم ناگاه دیدم بین دو جوان کم سن و سال که از دودمان انصار بودند قرار گرفته ام، با این که آرزو داشتم در چنین موقعیت خطیری بین افرادی قوی باشم و دشمن به خاطر آنها به طرف من نیاید.
در جستجوی ابوجهل
در این هنگام یکی از آن دو به من گفت: ای عمو! آیا ابوجهل را می شناسی؟! به ما نشان بده! گفتم: آری می شناسم، ای برادرزاده! به ابوجهل چه کار داری؟! گفت:
به من خبر رسیده که او به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ناسزا گفته است. سوگند به خداوندی که جانم در تحت قدرت او است، اگر ابوجهل را بشناسم از او جدا نگردم تا یکی از ما کشته گردیم. سپس جوان دیگر نیز همین سخن را به من گفت.
از جرات و جسارت و بی باکی این دو جوان، شگفت زده شدم. طولی نکشید که ابوجهل را دیدم در میدان، تاخت و تاز می کند. او را به آن دو نشان دادم و گفتم: این ابوجهل این است!
آنها بلافاصله در لابلای رزمندگان که به شدت درگیر جنگ بودند حرکت کردند و مثل برق خود را به ابوجهل رساندند و با شمشیری که در دست داشتند، با شجاعت تمام و بی باکانه به او حمله بردند. نبرد مفصلی بین آنها درگرفت و سرانجام طی یک جنگی دیدنی، آن دو جوان توانستند ابوجهل را کشته و به هلاکت رسانند.
واکنش پیامبر (ص) به خبر کشته شدن ابوجهل
آن دو جوان به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشتند و خبر کشته شدن ابوجهل را به آن حضرت دادند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن دو فرمودند: ایکما قتله؟ کدام یک از شما او را کشتید؟ هر یک از آن دو جوان گفتند: من کشتم!
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا شمشیرهای خود را از خون، پاک نموده اید؟ گفتند: نه. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به شمشیرهای آنها نگاه کرد، دید هر دو به خون رنگین است، به آنها فرمود: کلاکما قتله؛ هر دو شما او را کشته اید.
آخرین سخنان ابوجهل
عبدالله بن مسعود یکی از اصحاب و یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. وی در تمام جنگ ها همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور داشت.
نقل شده که عبدالله بن مسعود، مردی بسیار کوتاه قد بود به طوری که هرگاه میان جمعیت نشسته می ایستاد، از آن ها بلندتر نبود! به همین جهت، در جنگ بدر به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: من قدرت جنگیدن ندارم ممکن است دستوری بفرمایید که در ثواب جنگجویان شریک باشم؟
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: میان کشتگان کفار برو و اگر کسی را (مانند ابوجهل) یافتی که زنده است، او را به قتل برسان.
مرگ در اوج تکبر و نخوت
عبدالله می گوید: میان کشتگان به ابوجهل (دشمن سرسخت پیامبر ص) رسیدم که نیمه جان بر زمین افتاده بود و هنوز رمقی داشت. روی سینه اش نشستم و گفتم: خدا را سپاسگزارم که تو را خوار ساخت. ابوجهل چشم گشود و گفت: وای بر تو! پیروزی با کیست؟ گفتم: پیروزی با خدا و پیامبرش است، به همین دلیل تو را می کُشم.
آن گاه پا بر سینه اش گذاشتم، او متکبرانه گفت: ای چوپان کوچک! قدم در جای بلندی گذاشته ای، هیچ دردی بر من سخت تر از این نیست که تو قد کوتاه مرا بکُشی، چرا یکی از فرزندان عبدالمطلب مرا به قتل نمی رساند؟! اکنون که می خواهی سرم را از تن جدا کنی از پایین گردن قطع کن تا در نظر محمد و اصحابش با هیبت و بزرگ جلوه نماید!!
به او گفتم: حال که چنین است من از دهان سرِ تو را جدا می کنم تا کوچک و حقیر جلوه کند. سرش را بریدم و چون خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردم، به پاس شکر این نعمت به سجده رفت، سپس فرمود:
ابوجهل، از فرعون زمان موسی (ع) بدتر بود؛ چون فرعون به هنگام مرگ و هلاکت، خدا را قبول کرد ولی ابوجهل به هنگام مرگ، از لات و عزّی می خواست که او را نجات دهند!!
[علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۹ ص ۳۲۷
شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ج۱ ص ۲۰۰]
https://eitaa.com/alamerimeshkat
هدایت شده از هادی عامری
✅دیدگاه صحیح تاریخی در رابطه با پر کردن چاهها در جنگ بدر به دست مسلمانان
🔰در بعضی از کتابهای تاریخی، روایتی نقلشده كه مضمونش این است:
یكی از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله به نام «حباب بن منذر» به وی پیشنهاد كرد كه لشكر اسلام را در كنار یكی از چاههای بدر فرود آورد و بقیه چاهها را پر كند تا لشكر كفار قریش آبی برای مصرف نداشته باشند. پیامبر صلّی الله علیه و آله رأی او را پذیرفت و عملی كرد.(۱)
اما این نقل تاریخی، مورد اختلاف مورخان است. در همین كتاب در جای دیگر پیرامون جنگ بدر میگوید: كفار قریش خواستند از چاههای بدر آببردارند كه مسلمین مانع شدند، در این هنگام پیامبر صلّی الله علیه و آله به مسلمین خطاب كرد و فرمود: مانع آب خوردن كفار نشوید و آنها را رها كنید.(۲)
🔰مفسران قرآن هم دراینباره مطالبی گفتهاند، امین الاسلام طبرسی و علامه طباطبایی در ذیل آیه 11/ انفال، اتفاقنظر دارند كه چاههای بدر در اختیار مشركان قریش بوده است. در آیه 11/ انفال میخوانیم:
یاد آرید هنگامی را كه خواب سبكی كه مایه آرامش از سوی خدا بود، شمارا فراگرفت؛ و آبی از آسمان برایتان فرستاد تا شمارا به رحمت خود با آن پاك كند؛ و پلیدی شیطان را از شما دور سازد؛ و دلهای شمارا محكم و گامها را با آن استوار دارد.
این دو بزرگوار در ذیل همین آیه شریفه میگویند:
مشركان قبل از مسلمانان بر آب تسلط پیدا كردند و مسلمانان گرفتار تشنگی شدند و شیطان وسوسهشان كرد كه شما خود را از اولیای خدا میدانید، درحالیکه مشركان بر آب مسلطاند؛ پسازآن باران به حد كافی آمد و علاوه بر تطهیر آنان از حدث و خبث، زمین رملی و شن زار زیر پایشان نیز مستحكم شد.(۳)
همچنین در تفسیر كشاف نقلشده كه چاههای آب در منطقه بدر در اختیار كافران بود و آنان زودتر از مسلمانان آنجا را گرفته بودند و مسلمانان در چائی بودند كه آب نبود و بعد از ورود به منطقه بدر ناگهان با نیروهای دشمن روبرو شدند.(۴)
در تفسیر صافی نیز آمده كه: مشركان بر آب مسلط شدند.(۵)
با توجه به آنچه گفته شد، نتیجه میگیریم كه؛ اولاً، در اصل قضیه تردید وجود دارد؛ چون از دیدگاه تاریخی، مطلب خیلی واضح نیست و نقلهای دیگری نیز وجود دارد كه دلالت میكند بر اینكه سیره نبوی در جنگ بدر بر این بوده است كه مانع از آب خوردن كفار نشوند. ثانیاً، بنا به نظر مفسّران (كه تمام توجه آنها به آیات الهی است و قضیه را صرفاً ازنظر قرآن بررسی میکنند) چاههای بدر در اختیار كفار قریش بوده است. مسلمین اگر آبی در دست داشتهاند بهواسطه همان بارانی بوده كه خداوند برای آنها فرستاده است. ثالثاً، آنچه كه از بستن آب بهوسیله پیامبر مشهور شده تنها یك قول است كه آنهم در جای دیگر همان كتاب مخالفش نقلشده، لذا هیچ مفید فایده نبوده و این قول باطل است.
[منابع:(۱) المغازی، بیروت، مؤسسة للاعلمی للمطبوعات، چاپ سوم، 1409، ج 1، ص 53 ـ 54؛ و ر.ك. سیرة ابن هشام، دارالكتاب العربی، 1418، ج 2، ص 263.
(۲) المغازی، ج 1، ص 61.
(۳) طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دارالاحیاء التراث العربی، مؤسسه التاریخ العربی، 1412، ج 4، ص 250؛ و ر.ك. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مؤسسه اسماعیلیان، ج 9، ص 22.
(۴) كشاف، ج 2، چاپ چهار جلدی، ص 223 در ضمن آیه 42 سوره انفال.
(۵)تفسیر كشاف، ج 1، چاپ دو جلدی، ص 640, در تفسیر آیه 12 سوره انفال.]
https://eitaa.com/alamerimeshkat
هدایت شده از هادی عامری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غزه رابه خاطر بسپاریم
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
⭕️ علامه سید رضی ،گردآورنده نهج البلاغه
🔻علامه سید رضی در سال ۳۵۹ هـ.ق. در محله شیعه نشین بغداد دیده به جهان گشود. نسبت سید رضى از جانب پدر با چهار واسطه به امام کاظم علیه السلام، و از طرف مادر نیز با شش واسطه به امام زین العابدین علیه السلام مى رسد. برادر بزرگتر سید رضى نیز سید مرتضى است. او پس از استادش شیخ مفید، اعلم علماى شیعه در نیمه اول قرن پنجم هجرى بود.
🔺سید رضى پیش از بلوغ نزد دانشمندان مشهوری چون شیخ مفید علوم مختلف بلاغت، تفسیر، حدیث، فقه، اصول، کلام را فراگرفت . سید رضی همچون برادرش دارای نبوغ خارق العاده ای بود و در هفده سالگى اقدام به تدریس و تألیف و تصنیف نمود . او در فراگرفتن علوم بسیار حریص بود.
🔹سید رضی با گردآوری سخنان و خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار امیرالمومنین علیه السلام تحت عنوان نهج البلاغه خدمتی بزرگ به عالم انسانیت نموده است. او در ششم محرم سال 403 هجری در 47 سالگی در شهر بغداد از دنیا رفت.
#تقویم_تاریخ
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
#داستان_آموزنده
🔆عمر بن سعد را بهتر بشناسيد
در ماجراى حضرت مسلم بن عقيل و دستگيرى آنحضرت در درگيرى جنگ ، او را اسير كرده نزد ابن زياد آوردند.
پس از آنكه حضرت مسلم (علیه السلام ) يقين كرد كه او را خواهند كشت ، خواست وصيت كند، در آنجا عمر بن سعد را ديد، به او فرموود: بين من و تو خويشاوندى هست ، اكنون احتياج به تو پيدا كرده ام ، لازم است كه نيازم را برآورى ولى اين نياز، سرّى است كه تنها بايد تو بدانى .
عمر سعد دنياپرست كه تنها به دنياى خود فكر مى كرد، حاضر نبود كه با مسلم (علیه السلام ) بطور سرّى صحبت كند مبادا ابن زياد به او ظنين گردد.
اما خود ابن زياد به عمر سعد گفت : در مورد حاجت پسر عمويت ، خوددارى مكن .
در اين هنگام عمر سعد برخاست و با حضرت مسلم (ع ) به كنارى رفت ولى ابن زياد آنها را مى ديد.
حضرت مسلم عليه السّلام به او چنين وصيت كرد:
1- شمشير و زره مرا بفروش و با پول آن قرض مرا ادا كن چرا كه از آن وقتى كه به كوفه آمده ام تا حال ، ششصد درهم (و به قولى فرمود: هزار درهم ) قرض گرفته ام .
2- پيكرم را پس از قتل ، از ابن زياد بگير و دفن كن .
3- و براى امام حسين (ع ) نامه بنويس و در آن نامه جريان قتل مرا گزارش كن .
عمر سعد بلند شد و نزد ابن زياد آمد و همه اين اسرار را فاش نمود، كه ابن زياد با آن خباثتش عمر سعد را خائن خواند.
در اينكه به وصيت حضرت مسلم (ع ) عمل نشد، فعلا كارى نداريم ، آنچه در اينجا مطرح است ، اوج خباثت و پستى عمر سعد است ، كه اسرار نماينده امام حسين (ع ) را فاش نمود، با اينكه كتمان سرّ از دستورات مؤ كد اسلامى و اخلاقى انسانى است .
ولى در اين اسرار، نكته مهمى جلب توجه مى كند و آن اينكه حضرت مسلم (ع ) وقتى وارد كوفه شد، حدود 20 هزار نفر با او بيعت كردند و اموال بسيار در اختيار او گذاشتند ولى او از بيت المال مسلمين برنداشت به گونه اى كه هنگام شهادت ششصد يا هزار درهم مقروض با اينكه 64 روز در كوفه صاحب اختيار، و والى و فرماندار از طرف امام برحق بود.
نمايندگان و واليان و سرپرستان امور بايد اين درس بزرگ را از حضرت مسلم (ع ) شهيد آغازگر كربلا بياموزند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾