eitaa logo
آلبوم خاطرات دفاع مقدس
115 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
10 فایل
کانال جهت جمع آوری خاطرات بازگو نشده و عکسهای رزمندگان و شهدای عزیز که در آلبوم شخصی شما بزرگواران بایگانی شده است میباشد. 🌐ارسال نظر : @kosaronnabi135 @Ya_hossein99
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋🌷 📖مروری بر خاطرات مادر🌹 ✨شهیده زینب کمایی✨ 💎این قسمت ✍شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم 🧕نام میترا را برای او انتخاب کرد. 🔸اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. 🌹 بارها به مادرم گفت: ✨«مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا🌈 از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته‌اید، چه جوابی می‌دهید؟ من دوست دارم اسمم 💫زینب💫 باشد. 🌟 من می‌خواهم مثل زینب (س) باشم.» 🗣میترا همه ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم. 🧚‍♂البته یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد.🧚‍♀ ادمه دارد........ 🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/joinchat/3036479552C806dafabd4 اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🦋🦋🦋 📖مروری برخاطرات مادر🌹 ✨شهیده زینب کمایی✨ 💎این قسمت ✍ زینب در دوران کودکی دو بار بیماری سختی گرفت که در بیمارستان بستری شد و خدا زینب را دوباره به من داد.🙏 🌷 زینب بین بچه‌هایم (7 بچه، 4 دختر و سه پسر) از همه بود. 🌷از هیچ چیز نمی‌گرفت. 🌷 اما بود. 🌷از بچه‌گی به من در می‌کرد. 🌷زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد، دنبال و و بود. 🌷زینب بود. 🌷زینب و بود. 🌷زینب دوران دبستان به کلاسهای قرآن می‌رفت. 🌷زینب بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی به پیدا کرد. زینب کلاس چهارم دبستان با حجاب شد.مادرم سه تا روسری برایش خرید و زینب با روسری به مدرسه می‌رفت. در مدرسه او را مسخره می‌کردند و اُمّل صدایش می‌زدند. 🌷از همان دوران روزه می‌گرفت با وجود گرمای زیاد و شرجی آبادان و لاغری جسمی که داشت. اولین سالی که روزه گرفت ده روز قبل از رمضان پیشواز رفت و روزه می‌گرفت. 🌷زینب کوچکترین دخترم بود، زمان انقلاب شرکت می‌کرد. زینب فعالیتهای انقلابی‌اش را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد.🕊 ادامه دارد....... https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🦋🦋🦋 📖مروری برخاطرات مادر🌹 ✨شهیده زینب کمایی✨ 💎این قسمت ✍زینب بعد از انقلاب به خاطر پیام حضرت امام خمینی (ره)؛ هر هفته دوشنبه و پنج‌شنبه روزه بود .🕊 ❇️خیلی مقید به انجام برنامه‌های بود. 🔹 زینب بعد از انقلاب، تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه برود و بشود. او می‌گفت «ما باید دین‌مان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم.» 🔻هنوز در حال و هوای انقلاب بودیم که ناغافل، جنگ بر سرمان خراب شد. 🔺مردم کم‌کم به دلیل بمباران و موشک از شهر خارج شدند ولی بچه‌های من مخالف بودند. زینب هم عاشق آبادان بود. 🔶 دختران بزرگترم برای کمک به بیمارستان شرکت نفت رفتند. 🔹 ولی زینب چون لاغر و ضعیف و هم کم سن و سال بود به جامعه معلمان که فعال بودند می‌رفت و انجام می‌داد. ادامه دارد....... 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌹خاطرات مادر🌹 ✨شهیده زینب کمایی✨ 💠این قسمت "حب شهدا"🌿 ✍بعد از اینکه امام جمعه آبادان (مرحوم حجت‌الاسلام جمی) دستور تخلیه آبادان را دادند ما به اصفهان رفتیم. 🚌🛣👝👨‍👩‍👧 👈 البته دو تا از دختران در بسیج و بیمارستان 🏥فعالیت داشتند ماندند، ولی☘زینب که سوم راهنمایی بود و من خیلی به او وابسته❣ بودم به او گفتم که به تو احتیاج دارم، راضی به رفتن به اصفهان با من شد. 🔻در اصفهان زینب که این مدت (6 ماه) از درس عقب مانده بود به مدرسه راهنمایی نجمه رفت.🏢 مدیر مدرسه همیشه از زینب تعریف می‌کرد و می‌گفت: است. 🔶 زینب علاقه زیادی به داشت. هر بار که برای تشییع آنجا به گلزار شهیدان اصفهان می‌رفت. مقداری از ✨خاک قبر شهید✨رامی‌آورد و تبرکی نگه می‌داشت. زینب هفت تا میوه کاج🌲 و هفت خاک تبرکی شهید✨ را در بین وسایلش نگه می‌داشت. یک روز وقتی برای به تکیه شهدا در اصفهان رفتیم، مرا سر قبر (یکی از شهدای انقلاب) برد و گفت مامان🧕نگاه کن، فقط مردها شهید نمی‌شوند. می‌شوند.🌹 ☀️🌈 زینب همیشه ساعتها⏰ سر قبر زهره بنیانیان🌷 می‌نشست و قرآن 📖 می‌خواند. ادامه دارد....... ☀️🌈✨💫 https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌷🌹🌷🌹🌷 🌹خاطرات مادر🌹 ✨شهیده زینب کمایی✨ فعالیت های فرهنگی👇 ✍بعداز مدتی از محله دستگرداصفهان به شاهین‌شهر رفتیم.🏠 🔅 زینب اول دبیرستان بود و تصمیم گرفت به رشته علوم انسانی برود و سپس قصد داشت در آینده به قم برود و درس حوزه علمیه را برای ⚜طلبه شدن⚜بخواند. او در شاهین‌شهر فعالیتهای فرهنگی می‌کرد. و علاوه بر فعالیت در دبیرستان به جامعه زنان 🧕و بسیج می‌رفت. در دبیرستان گروه سرود 🎼🎤 و گروه تئاتر 🎭به نام «گروه سرود و تئاتر زینب» تشکیل می‌داد. 🏢دبیرستان او از خانه ما فاصله داشت.من هر ماه پولی💵 بابت کرایه ماشین به او می‌دادم که با تاکسی رفت و آمد کند اما زینب پیاده به مدرسه می‌رفت، و با پولش کتاب📚 برای مجروحین می‌خرید و هفته‌ای یکی دوبار به بیمارستان عیسی بن مریم یا بیمارستان شهدا می‌رفت و کتاب‌ها را به مجروحین هدیه می‌کرد. 🎁🛍 چند بار هم با مجروحین مصاحبه کرد 🎧🎤و نوار مصاحبه را توی مدرسه سر صف برای دانش‌آموزان پخش می‌کرد.😊 ✅تا آنها بفهمند و بشنوند که مجروحین و رزمنده‌ها از آنها چه توقعی دارند، مخصوصاً سفارش مجروحین را درباره پخش می‌کرد.🍀 📝🦋 https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
. _ مادر شهیده درباره خودسازی دختر نوجوان خود این‌گونه روایت می‌کند: 🌱 « زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت، نماز به‌موقع یاد مرگ همیشه با وضو بودن خواندن نماز شب نماز غفیله نماز امام زمان (عج) ورزش صبحگاهی قرآن خواندن بعد از نماز صبح حفظ کردن سوره‌های قرآن کریم دعا کردن در صبح و ظهر و شب کمتر گناه کردن کم خوردن صبحانه ناهار و شام _ دخترم جلوی این موارد ستون‌هایی کشیده بود بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت می زد.» ❤️ https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─