eitaa logo
الف‌لام‌میم
512 دنبال‌کننده
260 عکس
53 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دی‌شب تا الان می‌خواستم برای حاج قاسم چیزی بنویسم که نشد، ماند. همان متن سه سال پیش را باز ارسال می‌کنم، بدون ویرایش و اصلاح، همان قلم سه سال قبل و با همان اغلاط ویرایشی.
هدایت شده از الف‌لام‌میم
مغازه ها دارند کم کم باز می‌شوند. صبح جمعه است. دست های یخ زده‌ام را روی پیشانی‌ام می‌گذارم، کوره تنور است.می خواهم داد بزنم می خواهم مثل روانی ها بگویم کسی روز شهادت سردار مغازه باز نمی کند . به در مدرسه دارالشفا می رسم . در پشتی فیضیه . صبح یک ربع به شش بود بیدار شدم . نشسته بودم به مرور برای امتحان امروز . ساعت نه امتحان داشتم ، فیضیه.وارد حیاط فیضیه شدم .یک عده گوشه حیاط دارند بلند بلند حرف می زنند و می خندند.سر این ها هم خواستم داد بزنم ، روز شهادت سردار کسی نمی خنده،هیچ چیز نمی گویم . آخوند پیری عبا روی سر از کنارم رد می شود . به او سلام نمی کنم ، او هم .در حیاط تک وتوک طلبه ها هستند. وارد سالن اجتماعات می شوم. دم در بوی نویی موکت ها توی دماغم می زند. @alef_laam_mim
هدایت شده از الف‌لام‌میم
می پرم توی هال. چند بار پشت سر هم جیغ کشید .قاسم سلیمانی شهید شده؟ چرا کسی به من نگفته شهید شده؟ توی ذهنم جمله ها را سبک سنگین می کنم.حاج قاسم ، شهید، شهید زنده.ناخن به صورت می کشد .اشاره به تلویزیون می کند. دعای ندبه حرم در حال پخش است.زیر نویس می کند . شهید حاج قاسم سلیمانی.وسط گریه ها می گوید:حالا بدون او آقا چه کند؟ اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا... @alef_laam_mim
هدایت شده از الف‌لام‌میم
می گویند ارباً اربا شده ، می گویم علی اکبرِ حسین . می گویند دست هایش قطع شده می گویم عباس ابن علی . می پرسم انگشت ها سالم است ؟ کسی انگشتر را نبرده که ؟ می گویند سر در بدن ندارد ،می گویم یا حسین. حالا کفن داشتند پنبه داشتند کفن آماده بود ، به زحمت توانستند کفن کنند . می گویم : کفن که بوریا نبود؟ از توی کمدم ماژیک قرمز پیدا می کنم . نگاه به عکسی که در اتاقم زده بودم می اندازم. کنار سردار بزرگ می نویسم شهید. روی تمام عکس هایش ، روی کتاب حاج قاسم. اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا. @alef_laam_mim
هدایت شده از الف‌لام‌میم
جمعیت ساکت است. از تک تک صورت ها اضطراب معلوم است. اضطراب که نه شوق . منتظر یک ماشین است با دوتابوت روی آن.قطره قطره ها جمع شده دریا شده اند. یک نفر بین جمعیت داد می زند: رفته سردار نفس تازه کند برگردد چون ظهور گل نرگس به خدا نزدیک است بعد هم دم می گیرند مرگ بر آمریکا بعد هم حیدر حیدر.علم ها از راه می رسند . سردار می رسد . سردار قلب ها ، سردار دل ها ، سردار بی سر.اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا . پسرک چفیه پرت می کند . زنی چادر جلوی صورت می گیرد.از بالای پل عده ای گل می ریزند.مرد میانسالی بین جمعیت از حال می رود ، روی دست ها او را می برند . پدری داد می زند نرو بین جمعیت می میری . می گوید فدای سردار. کفش ها روی هم جمع شده توی جوب کنار خیابان.لنگ کفش سردار ارزشش از سر ترامپ بیشتر است. ماشین رد می شود . یک نفر تنه می زند ، می افتم. اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا. @alef_laam_mim
«جهانیان همه نقش‌اند و نقشِ جان زهراست جهان سرابِ فنا، جانِ جاودان زهراست نشان مجو ز مزارِ حقیقت ازلی چرا که در دو جهان شانِ بی‌نشان زهراست ز خاک تیره نشان خدا چه می‌جویی برون ز وهم تو وین تیره خاک‌دان زهراست بنای هستی احمد، ظهورِ نور احد اساس مستی حیدر، به جسم و جان زهراست به خاندان محمّد که عین توحیدند چو نیک درنگری رازِ خاندان زهراست قسم به جان محمّد که ذات پاک علی‌ست بهشت، آینه‌یِ باغِ بی‌خزان زهراست یگانگی‌ست اساس وجود غیب و شهود یگانه بینی اگر هست بی‌گمان زهراست یگانه بینِ یگانه‌ست آفریننده یگانه‌ای که طلب می‌کنی همان زهراست ظهور مطلق انسان کامل است علی ولی به جان علی شاه لامکان زهراست» یوسفعلی میرشکاک
سلام و ارادت کپی از کانال مانعی ندارد
بهای کشته دوبار است چون به ماه حرام است هلاک دوست شدن زین بود به ماه رجب خوش
به تمنای زلف، شهر به شهر می‌گردم. ماه به ماه منتظر می‌مانم. به استقصا کتب را تورق کردم بلکه ردی ز آن تیغ ببینم، به قربان آن ابرو. سال گذشت و رسید به ماه جنابتان. بیشترِ مغرب‌ها زیارت تمثال حضرتتان، به لحظاتی قسمت ماست. تا پله برقی برسد پایین خیره به تمثال ذکرم است:«ز اعماق قرون از بین جمعیت تو را دیدیم/ تو هم ای ناز مطلق از همان بالا ببین ما را».
نقل استادی بود هرکس با چیزی حال می‌کند دیگر، به ذکر و نماز و دعا و روزه و کذا و کذا. همان که چندباری نوشتم، «کل یعمل علی شاکلته».مائیم و مجالس نقل زلف. ساعتی بنشینیم و از بتان حرف بزنیم که صنم پرستیم. در تمنای بحر فضائل شما، کوزه به دستیم. از شما بخوانیم و به یاد آن ایوان هو بکشیم، همین دیگر. «حدیث کوثر و تسنیم و سلسبیل بس است/ ز آب خشک ملولم بگو شراب کجاست».
الف‌لام‌میم
برای ام‌سال: گنجینه الاسرارِ جناب عمان سامانی، روایتی کمتر شنیده شده از واقعه‌ی طف، منظوم و عاشقانه.
به ماه حضرت وصی: «مشارق انوار الیقین» از حافظ رجب برسی، روایات داخل کتاب و خطبه‌های حضرت را بخوانید.
14011126 امام کاظم ع در منابع اهل سنت.mp3
5.7M
🏴ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام موسی بن جعفر علیهما السلام حاج آقا در پایان بحث توحید صدوق چند نکته درباره جایگاه امام کاظم علیه السلام نزد اهل سنت بیان فرمودند که متاسفانه مورد غفلت شیعیان است؛ که به پیوست تقدیم می‌شود
الف‌لام‌میم
به تمنای زلف، شهر به شهر می‌گردم. ماه به ماه منتظر می‌مانم. به استقصا کتب را تورق کردم بلکه ردی ز آن
اول رجب ناله‌ی یا ربِ عشاق بلند است و آخر رجب صدای یا لب. اول رجب ملک داعی ندای تو سر می‌دهد، به تو می‌خواند، جناب حبل الله. آخر رجب رسیده و ما به تو؟ به آن زلف؟ «تشابه ره به سنخیت برد آخر مشو نومید/به مویش راه خواهی برد ای روی سیاه آنجا»
سحر اشکی فشاندم یاد شاه و جای او جستم ندا آمد که آب است و به گودالی مکان دارد
۱-به زاهدی می‌مانم که همیشه خدا را به مسجد می‌جسته، روزی به اشتباه گذارش به رندی می‌افتد و زمان اذان جانب خَمّار می‌شود. خلاصه، حالم این است، بد عادتم. به زاهدی می‌مانم، افتاده گوشه میخانه، نه جگر نوشیدن دارد و نه دل رفتن. ۲-عادتا هم چو امشبی، تو را به کتاب‌ها می‌جستم، به آن قفسه. لهوف را ‌ورق می‌زدم، مقرم را می‌خواندم، می‌نشستم پای روضة الشهدای کاشفی، دست آخر حرف‌های جناب دربندی را چند باره می‌خواندم. ۳-امشب؟ به بیابان مشغول جست و جویم. من کجا و بزم عاشقان تو؟ به سنگر تو را می‌جویم، به خاک‌های رطوبت زده. به سیم خاردار و مین. به ستاره‌های آسمان. دنبال تو به قبرهایی می‌نگرم که مسجد عاشقانت بوده. به ته مانده آتش، به خاکستر. ۴-می‌گفت مصیبت زده را درجه‌ای است که فقط می‌نشیند و نگاه می‌کند. حاصل بزم تو همین است، هر کجا که باشد، تحیر است، تحیر... .
اگر همه رفاه و آسایش برای همه ابناء بشر هم فراهم شود، تا نیاید هنوز ظلم و جور برپاست، یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا...
توفیری ندارد، جلد پنجاه و یک بحار را درس بگیرم، باب‌های مربوط به جناب شما را در کتاب الحجه‌ی کافی مباحثه کنم، مکیال المکارم را و الغیبه‌ی نعمانی را ورق بزنم، همه و همه، هنوز حضرتتان برای من همان نوایِ یواش صبح‌های جمعه‌ی بچگی‌ام است، صدای فرهمند که می‌خواند:«سلامٌ علی آل یاسین».
«صاحبُ هذا الامر الشریدُ الطریدُ الفریدُ الوحیدُ» که مولا، صاحب این امر را وصف فرمود: آواره‌یِ رانده‌ شده‌یِ تک و تنها، چه شلوغی‌های دیشب و امشب باشد، چه خلوتی شب‌های بعد.
فکأن الدنیا لم تکن و کأن الآخرة لم تزل به قول خودش: همین. برای مسعود دیانی فاتحه‌ای بخوانید.
السلامُ علی مَن أنزل الله فیه: «و إنه فی أم الکتاب لدینا لعلیٌ حکیم»
*
۱- سرگرمی است. آدم‌ها را نگاه کنم، برایشان تئوری بسازم و داستان زندگیشان را حدس بزنم. به لطف رمان‌ و فیلم‌هایی که خوانده‌ام و دیده‌ام، دست و بالم پر است از حدس و گمان. در حرم حضرتتان؟ حاشا و کلا. همه یکی‌اند و در مقابل حضرتتان هیچ. به قربان آن‌که نعت رئوف شما برایش جلوه کرد. دیده بود روی جایگاه ایستادید و روی سر عیال الله دست می‌کشید، روی سر بهائم و اکلاب. چه بگوئیم، رئوف شمائید و در محضر شما همه زبان حال‌شان است که:«هرچه بودم، هرکه هستم برکسی مربوط نیست/بر امام مهربان خود پناه آورده‌ام».
۲- جمعه‌ی آخر شعبان بود. مثل همان روزی که اباصلت رسید خدمتتان. به قول شاعر عرب، قوم را دیدم که به سویِ دریایِ لبریزِ شما بار بسته‌اند، من هم با کوزه‌ام آمدم:«ولما رأيت القوم شَدوا رحالهم/إلى بحرك الطامي أتيت بجُرتي». کوزه به دست، درِ خانه حضرتتان دخیل می‌بندم. خطابِ «جعلت فداک» به حضرت شما برایمان حسرت شد. به دلمان ماند مثل اباصلت و بزنطی و عبدالله بن جندب و علی بن مهزیار و... خدمت شما برسیم. عوضش با همان کوزه به دریای شما عازمیم. ماییم و نقل. از عیون اخبار الرضا به قدر سبویی از بحر شما بهره‌ می‌بریم.