هدایت شده از بحث تفسیر، فقه و اصول
14011126 امام کاظم ع در منابع اهل سنت.mp3
5.7M
🏴ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام موسی بن جعفر علیهما السلام
حاج آقا در پایان بحث توحید صدوق چند نکته درباره جایگاه امام کاظم علیه السلام نزد اهل سنت بیان فرمودند که متاسفانه مورد غفلت شیعیان است؛ که به پیوست تقدیم میشود
الفلاممیم
به تمنای زلف، شهر به شهر میگردم. ماه به ماه منتظر میمانم. به استقصا کتب را تورق کردم بلکه ردی ز آن
اول رجب نالهی یا ربِ عشاق بلند است و آخر رجب صدای یا لب. اول رجب ملک داعی ندای تو سر میدهد، به تو میخواند، جناب حبل الله. آخر رجب رسیده و ما به تو؟ به آن زلف؟ «تشابه ره به سنخیت برد آخر مشو نومید/به مویش راه خواهی برد ای روی سیاه آنجا»
سحر اشکی فشاندم یاد شاه و جای او جستم
ندا آمد که آب است و به گودالی مکان دارد
#معنی_زنجانی
۱-به زاهدی میمانم که همیشه خدا را به مسجد میجسته، روزی به اشتباه گذارش به رندی میافتد و زمان اذان جانب خَمّار میشود. خلاصه، حالم این است، بد عادتم. به زاهدی میمانم، افتاده گوشه میخانه، نه جگر نوشیدن دارد و نه دل رفتن.
۲-عادتا هم چو امشبی، تو را به کتابها میجستم، به آن قفسه. لهوف را ورق میزدم، مقرم را میخواندم، مینشستم پای روضة الشهدای کاشفی، دست آخر حرفهای جناب دربندی را چند باره میخواندم.
۳-امشب؟ به بیابان مشغول جست و جویم. من کجا و بزم عاشقان تو؟ به سنگر تو را میجویم، به خاکهای رطوبت زده. به سیم خاردار و مین. به ستارههای آسمان. دنبال تو به قبرهایی مینگرم که مسجد عاشقانت بوده. به ته مانده آتش، به خاکستر.
۴-میگفت مصیبت زده را درجهای است که فقط مینشیند و نگاه میکند. حاصل بزم تو همین است، هر کجا که باشد، تحیر است، تحیر... .
اگر همه رفاه و آسایش برای همه ابناء بشر هم فراهم شود، تا نیاید هنوز ظلم و جور برپاست، یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا...
توفیری ندارد، جلد پنجاه و یک بحار را درس بگیرم، بابهای مربوط به جناب شما را در کتاب الحجهی کافی مباحثه کنم، مکیال المکارم را و الغیبهی نعمانی را ورق بزنم، همه و همه، هنوز حضرتتان برای من همان نوایِ یواش صبحهای جمعهی بچگیام است، صدای فرهمند که میخواند:«سلامٌ علی آل یاسین».
«صاحبُ هذا الامر الشریدُ الطریدُ الفریدُ الوحیدُ»
که مولا، صاحب این امر را وصف فرمود: آوارهیِ رانده شدهیِ تک و تنها، چه شلوغیهای دیشب و امشب باشد، چه خلوتی شبهای بعد.
فکأن الدنیا لم تکن
و کأن الآخرة لم تزل
به قول خودش: همین.
برای مسعود دیانی فاتحهای بخوانید.
۱- سرگرمی است. آدمها را نگاه کنم، برایشان تئوری بسازم و داستان زندگیشان را حدس بزنم. به لطف رمان و فیلمهایی که خواندهام و دیدهام، دست و بالم پر است از حدس و گمان.
در حرم حضرتتان؟ حاشا و کلا. همه یکیاند و در مقابل حضرتتان هیچ. به قربان آنکه نعت رئوف شما برایش جلوه کرد. دیده بود روی جایگاه ایستادید و روی سر عیال الله دست میکشید، روی سر بهائم و اکلاب.
چه بگوئیم، رئوف شمائید و در محضر شما همه زبان حالشان است که:«هرچه بودم، هرکه هستم برکسی مربوط نیست/بر امام مهربان خود پناه آوردهام».
۲- جمعهی آخر شعبان بود. مثل همان روزی که اباصلت رسید خدمتتان. به قول شاعر عرب، قوم را دیدم که به سویِ دریایِ لبریزِ شما بار بستهاند، من هم با کوزهام آمدم:«ولما رأيت القوم شَدوا رحالهم/إلى بحرك الطامي أتيت بجُرتي».
کوزه به دست، درِ خانه حضرتتان دخیل میبندم. خطابِ «جعلت فداک» به حضرت شما برایمان حسرت شد. به دلمان ماند مثل اباصلت و بزنطی و عبدالله بن جندب و علی بن مهزیار و... خدمت شما برسیم.
عوضش با همان کوزه به دریای شما عازمیم. ماییم و نقل. از عیون اخبار الرضا به قدر سبویی از بحر شما بهره میبریم.
الفلاممیم
*
۳- داشت یادم میشد. در کافی شریف است. حضرت ابوابراهیم، موسی بن جعفر به خواب، به خدمت حضرت امیر میرسد. امیرالمومنین به حضرت رضا اشاره میکند که این آقای باقی برادرهایش است، او از من است و من از او.
۴- تا یادم است، امین الله را برای دو امام خواندهام. حضرت مولا و حضرت سلطان. ماه رمضان میرسد و رفیقان راهی ایوانِ طلایِ نجفند. من از کنار حضرتتان، در طلب حضرتتان میگردم. از جنابتان به جنابتان راهیست. از گنبد طلا به ایوان طلا. در محضر شما که نمیتوان طلب دیگری داشت که گفت:«به غیر از یاد او در محضرش تمهید بیشرمیست/ گنه دارد که فکر توبه باشی از گناه آنجا».
۵- روبروی آن گنبد طلا با خودم میگفتم اصلش هم همین است. زود به زود برسیم به محضر حضرتتان. همین یک ماه یکبار. به فدای خشت به خشتِ طلاییِ گنبدتان. همین دیگر.
بهترین کتابی که ۱۴۰۱ خواندید؟
بهترین فیلم یا سریالی که دیدید؟
http://abzarek.ir/service-p/msg/1037296
صنوبری را دست گرفتم. گذاشتمش وسط. وریدهایش را قطع کردم. از سرِ رگ، هوا داخلش دمیدم. خون از سر دیگر بیرون آمد. صنوبری شد سفیدِ سفید. هیچ تهش نماند. بالا و پایینش کردم. چپ و راست و جلو و عقب. همه را گشتم. هیچ نداشت الا حب شما. همه و همه، تهِ آن، خالصش، عشق جنابتان است. به این صنوبری رجوع کردم. همه گشتم و زیر و رویش کردم. کج دار و مریز نیامدهام. مردانه، تمام پایش هستم. به تمنای وصل حضرت شما. به تمنای نجفتان.
۱_ درباره «زمان» خواندهام و درس گوش دادهام و تقریر نوشتهام. نسبت بین تغییرات، زمان بالقیاس و فی نفسه و اعتبار یا انتزاع و... . «زمان» زمان است. همان که همه میدانیم. همان که چشیدهایم و حس میکنیم و میفهمیم. اصطلاحات بماند و اهلش.
۲_ گذشت. صبح چهارشنبه و یک و دو و سه و... بیست. رند شد، رندِ رند. در رندها خبری است؟ نمیدانم.
۳_ سه سال از اینجا هم گذشت. در آستانه بیست سالگی. ایلیای سه سال پیشِ اینجا من هستم و من؟ حاشا و کلا.
۴_فکر نمیکنم کسی همهی این سه سالِ اینجا را بوده باشد، خوانده باشد و دیده باشد. برای خودم نوشتهام، مینویسم. دست آویز کلمات میشوم برای رساندن معانی و معانی؟ میلغزند. ماهی زنده کی به دست نابلدی اسیر میشود؟
در طلبیم، در طلب ماندهایم. در طلب میگردیم. در طلب پیر میشویم؟ نمیدانم. به مقصد میرسیم و مقصود را به آغوش میکشیم؟ نمیدانم. عمر، همه، طلب است یا رسیدن؟ نمیدانم. مقصدی مقصود است یا همه قصد طلب است؟ نمیدانم.
جوابِ «لا ادری» نصف العلم است و تمامِ علم من لا ادریست، نمیدانم. تهِ حرف همان است که به دل مینشیند. بپرسی ساعتی بعد این حرف را قبول داری و بگویم: نمیدانم.
۱-بارها نوشتهام، ما طالب شریعتیم. ماییم و هرچه فرمودهاند. دلبستهی فقهایم. حدودی هست و فرمودهاند از آنها گذر نکنید و بالاتر، فرمودهاند که نزدیک آن نشوید. ما صوفی نیستیم، شریعت داریم و به آن ملزمیم.
۲-مذهبی صورتیها، فرقه جدا شده از فقهاند. صورتیها وسط بازند، «مذبذبین بین ذلک»اند. ازشان باید دور بود و دور ماند.
۳-نه فقط آنها بگویند «ما از اسلام شما متحجرها بیزاریم» و خشک مغز و متعصب به ما ببندند که اهل ایمان هم از آنها بیزارند.
۴-اگر به تعصب است، مولای ما اول متعصب این راه است. که اصحاب، نزد رسول الله تا گله کردند از تعصب علی، حضرت رسول فرمود: «لا تسبوا علیا فانه خشن فی ذات الله» و بلکه «ممسوس فی ذات الله».