eitaa logo
الف‌لام‌میم
511 دنبال‌کننده
260 عکس
53 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
الف‌لام‌میم
۱_هرکسی دارای نگاه و عالَمی است. در آن عالم سیر می‌کند و نگاه او به مسائل در همان عالَم می‌گنجد. که
ادامه شماره‌ی ۲ بود که در متن پاکش کردم: دلبسته‌ی رخ، به آن‌که «رخ شطرنج نبرد آن‌چه رخ زیبا برد» لاجرم تو را عاشق شد، که «مهر خوبان دل و دین از همه بی‌پروا برد». دلبسته‌ی زلف، به آن شلال سواد دست‌آویز شد. دلبسته‌ی چشم، به آن دو بحر غرقه شد و دلبسته‌ی خال... بگذریم که «حُسن مه رویانِ مجلس گر چه دل می‌بُرد و دین/بحث ما در لطفِ طبع و خوبیِ اخلاق بود»
انا لله و انا الیه راجعون...
شهدای شاه‌چراغ...
به قتیلان کوی تو... به تسبیح خونین...
از خون جوانان وطن...
هدایت شده از الف‌لام‌میم
هیئت سنتی، صنعتی، طبل و بوق و شیپور، شور و دودمه و تک، لطمه، رکضة و روضه‌های یواش همه: هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه...
در شریعت ما حکمی‌ست نسبت به مخالفین، لعن و سب و شتمشان جایز است، صاحب جواهر قلم می‌زند که افضل عبادت عباد، رسوا کردن آن‌هاست در رئوس الاشهاد. می‌نویسد از اوضح واضحات است، مبرهن است این حکم. آنان را مجوس این امت می‌خواند، نجس‌تر از اکلاب. به فرض که الان حکم ثانوی جاری‌ست، به فرض که قید ما لم تمنع التقیه را دارا نیستیم، از عقیده که عقب نمی‌نشینیم، این شریعت ماست. طالب شریعتیم یا چه؟
هدایت شده از الف‌لام‌میم
یادم افتاد به آن که حضرت هشتم را به حرم خود دیده بود، که قرآن به سر گرفته خدا را به خویش قسم می‌دهد، بعلی بن موسی...
الف‌لام‌میم
یادم افتاد به آن که حضرت هشتم را به حرم خود دیده بود، که قرآن به سر گرفته خدا را به خویش قسم می‌دهد،
دیشب این را نوشتم و امروز استادمان از ایشان اسم برد و خاطره‌ای. کار دنیا گاه عجیب است حقیقتا.
به عالمی که منم غیر بت نمی‌گنجد خدای را بگذارم دگر کجای دلم؟
مانده‌ایم و حسرت دیدار علامه‌ها... نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی...
الف‌لام‌میم
دیشب این را نوشتم و امروز استادمان از ایشان اسم برد و خاطره‌ای. کار دنیا گاه عجیب است حقیقتا.
انا لله و انا الیه راجعون جنابشان آیت الله قافی بودند، که امروز از دنیا رفتند، فاتحه‌ای قرائت بفرمائید. در عجیب بودن کار دهر...
حرف اهل علم، همه را، بشنوید، بفهمید و ببینید. به یک نفر دست‌آویز شدن و به مثابه‌ی عامه تعصب ورزیدن، از عقل نیست. هر کس، هر چه گفت، بفرمائید «نحن ابناء الدلیل» که «نمیل حیث یمیل».
الف‌لام‌میم
حرف اهل علم، همه را، بشنوید، بفهمید و ببینید. به یک نفر دست‌آویز شدن و به مثابه‌ی عامه تعصب ورزیدن،
۱_به آن‌ها مثال زدم که مصداق لجوج بودن و تعصب ورزیدند بر آن دو نفر، لعنهم الله. ۲_آدم ملا را از بی‌سواد بشناسید، به هر کسی به همان میزان که هست وقع بنهید. استادی تعریف می‌کرد فلان منبری را درجه یک می‌دانستم و کمی که درس خواندم و فهم ضعیف آن منبری از روایات را فهمیدم، از او به شدت بدم آمد، بعدتر فهمیدم که هرکس قدری دارد، قدر آن منبری درجه سه و چهار است و در همان مرتبه خوب است. حاصل آن‌که به هرکس آن قدر اعتبار بدهید که هست، استاد استاد بستن پشت اسم بی‌سوادها به زمانه‌ی ما کم نیست. ۳_به حرف شنیدن نه بناست کسی کافر شود، نه مجوس، نه یهود، نه التقاطی، نه صوفی و علی‌اللهی، نه مرید فلانی و فلانی، نه تفکیکی و نه ضد و نه مرید فلسفه، نه ... . ۴_مولایمان فرمود تولد صواب از تضارب آراست. حرف‌ها را باید شنید به هم عرضه کرد تا حرف درست متولد شود. ۵_در کثافت دست و پا زدن، حرف شنیدن نیست. به بهانه‌ی شنیدن آرا دست‌آویز پل شک نشوید. صمغ سفید ذهن حیف است آلوده‌ی ناسره‌های پاکی ناپذیر شود. ۶_در گرفتن اطلاعات هم همین‌طور. به این زمانه، تک منبعی‌ها را مستضعف فکری می‌شمارم. چه تک منبعش اینترنشنال باشد، چه فارس.
دوستان را در دل رنجها باشد که آن بهیچ داروی خوش نشود، نه بخفتن نه بگشتن و نه بخوردن الّا بدیدار دوست که لِقاء الْخَلِیْلِ شِفَاءُ العَلیْلِ... (جناب مولانا، فیه ما فیه)
الف‌لام‌میم
دوستان را در دل رنجها باشد که آن بهیچ داروی خوش نشود، نه بخفتن نه بگشتن و نه بخوردن الّا بدیدار دوست
اگر اول شب بود، یک و دو می‌نوشتم و متنی. فعلا بسنده می‌کنم به همین کلام ملای رومی. که لقا الخلیل، شفا العلیل...
الف‌لام‌میم
در شریعت ما حکمی‌ست نسبت به مخالفین، لعن و سب و شتمشان جایز است، صاحب جواهر قلم می‌زند که افضل عبادت
سیره ما و مخالفین در تاریخ روشن است. مانند این چنین روزی، افقه فقهای آن زمانه را تهمت ارتداد می‌زنند، به شمشیر گردن می‌زنند، به دار می‌آویزند، جسم بی‌جانش را سنگ‌سار می‌کنند، به آتش می‌کشند و خاکسترش به باد... به جانب شهید اول فاتحه‌ای بفرستید.
با عشق جنابتان نفس می‌کشیم، نفس تازه می‌کنیم، به تمنای آن لحظه که نفس نیاید و چهره حضرتتان جلوه‌گر شود، آن روی دل‌ربای را بنگریم و باز نفس تهی کنیم. به تمنای آن طره‌ی گیسو...
یا صمد و یا صنم هر چند پرستیدن بت مایه کفر است ما کافر عشقیم گر این بت نپرستیم
۱-بعدازظهر پیام داده: «سلام...امشب کلاس هست؟ شب بلندی هم هست...» بعد از چند دقیقه دوزاریم می‌افتد که سی آذر است و یلدا. سی آذر یادم افتاد و تاریخِ تحویلِ پژوهش و من و آن مقاله‌ی کذایی و پنجاه و خورده‌ای فیشِ مقاله‌ و... ‌. بگذریم. ۲-همان بعدازظهر بود خیالم، مطلبی می‌خواندم از تاریخ‌چه یلدا، از میترائیسم و اهورامزدا و مهریشت و هیتیها و میتانها و... . بگذریم. ۳-نه در پی ردّم و نه اثبات، دل‌بسته‌ایم به شریعت. ماییم و هرچه فرموده‌اند و انجام داده‌اند و به هر حال که هستند. به یادِ آن صحابه‌ی قرنی که دندان به یاد معشوق خویش شکست، جناب اویس. جدا از آن، یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا برای من، آن خائف مترقب است، آن مصداق آیه‌ی أمن یجیب. ۴-سرِ شب جلسه را رفتیم، اولِ جلسه از کافی روایات بابِ عقل را می‌خوانیم، صَدیق کل امریٍ عقله، رفیقِ هرکس عقلش است، کدام عقل؟ همان که صبر بر تنهایی نشانه‌ی قوتش است که الصبر علی الوحدة علامهٌ علی قوة العقل، بگذریم. ۵-مباحثه‌ی ساعت هشت را دو نفرشان گفتند معذورند، به حرم نشسته بودم که یار غار ما زنگ زد، یک ساعتی جنابش از استادهایش گفت و من از استادهایم گفتم، از درس‌هایش و درس‌هایم، گفت و گفتیم. که گفتم، کلٌ یعمل علی شاکلته، که هرکس است و آن‌چه باید. ۶-سرِ بحثِ اولِ شب، حرف رفت به جناب حداد. ما که باشیم که دم از ایشان بزنیم، لکن گفتم، راه همین است که هست، استعدادهای خاص هم خاص‌اند، ما همین راه را باید برویم، و آخر هم همان دیگر «یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد/یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند» ۷-فرموده‌اند بروید، إن لکم نهایة، فانتهوا الی نهایتکم...
«یکی چون من عمری در ظلمات حصارها و حجاب ها مانده است و در خانه عمل و زندگی جز ورق و کتاب منیت نمی یابد و دیگری در اول شب یلدای زندگی سینه سیاه هوسها را دریده است و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است.» پ.ن: می‌خواستم این صحبت حضرت امام را هم در متن بیاورم و موید شماره ششم، لکن یادم افتاد به فلان عالم که به شاگردهایش می‌فرموده من فلان مسأله را نفهمیدم، آن شاگرد گفته بود ما هم نفهمیدیم، جناب استاد هم خروشیده بود که نفهمیدن من کجا و نفهمیدن شما. حالا عمق این مطلب کجا و این نکته آن بزرگ موحد، جنابِ پیر جماران.
هدایت شده از الف‌لام‌میم
أشهد أنَّ سَیِّدَتنا فاطمه بنت رسول الله عِصمَهُ الله الکبری و حجة الله عَلَی الحُجَج
گرچه ز خشکی اشک شرمنده تو بودیم تا چشم کار می‌کرد ما بنده تو بودیم...
دی‌شب تا الان می‌خواستم برای حاج قاسم چیزی بنویسم که نشد، ماند. همان متن سه سال پیش را باز ارسال می‌کنم، بدون ویرایش و اصلاح، همان قلم سه سال قبل و با همان اغلاط ویرایشی.
هدایت شده از الف‌لام‌میم
مغازه ها دارند کم کم باز می‌شوند. صبح جمعه است. دست های یخ زده‌ام را روی پیشانی‌ام می‌گذارم، کوره تنور است.می خواهم داد بزنم می خواهم مثل روانی ها بگویم کسی روز شهادت سردار مغازه باز نمی کند . به در مدرسه دارالشفا می رسم . در پشتی فیضیه . صبح یک ربع به شش بود بیدار شدم . نشسته بودم به مرور برای امتحان امروز . ساعت نه امتحان داشتم ، فیضیه.وارد حیاط فیضیه شدم .یک عده گوشه حیاط دارند بلند بلند حرف می زنند و می خندند.سر این ها هم خواستم داد بزنم ، روز شهادت سردار کسی نمی خنده،هیچ چیز نمی گویم . آخوند پیری عبا روی سر از کنارم رد می شود . به او سلام نمی کنم ، او هم .در حیاط تک وتوک طلبه ها هستند. وارد سالن اجتماعات می شوم. دم در بوی نویی موکت ها توی دماغم می زند. @alef_laam_mim
هدایت شده از الف‌لام‌میم
می پرم توی هال. چند بار پشت سر هم جیغ کشید .قاسم سلیمانی شهید شده؟ چرا کسی به من نگفته شهید شده؟ توی ذهنم جمله ها را سبک سنگین می کنم.حاج قاسم ، شهید، شهید زنده.ناخن به صورت می کشد .اشاره به تلویزیون می کند. دعای ندبه حرم در حال پخش است.زیر نویس می کند . شهید حاج قاسم سلیمانی.وسط گریه ها می گوید:حالا بدون او آقا چه کند؟ اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا... @alef_laam_mim
هدایت شده از الف‌لام‌میم
می گویند ارباً اربا شده ، می گویم علی اکبرِ حسین . می گویند دست هایش قطع شده می گویم عباس ابن علی . می پرسم انگشت ها سالم است ؟ کسی انگشتر را نبرده که ؟ می گویند سر در بدن ندارد ،می گویم یا حسین. حالا کفن داشتند پنبه داشتند کفن آماده بود ، به زحمت توانستند کفن کنند . می گویم : کفن که بوریا نبود؟ از توی کمدم ماژیک قرمز پیدا می کنم . نگاه به عکسی که در اتاقم زده بودم می اندازم. کنار سردار بزرگ می نویسم شهید. روی تمام عکس هایش ، روی کتاب حاج قاسم. اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا. @alef_laam_mim
هدایت شده از الف‌لام‌میم
جمعیت ساکت است. از تک تک صورت ها اضطراب معلوم است. اضطراب که نه شوق . منتظر یک ماشین است با دوتابوت روی آن.قطره قطره ها جمع شده دریا شده اند. یک نفر بین جمعیت داد می زند: رفته سردار نفس تازه کند برگردد چون ظهور گل نرگس به خدا نزدیک است بعد هم دم می گیرند مرگ بر آمریکا بعد هم حیدر حیدر.علم ها از راه می رسند . سردار می رسد . سردار قلب ها ، سردار دل ها ، سردار بی سر.اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا . پسرک چفیه پرت می کند . زنی چادر جلوی صورت می گیرد.از بالای پل عده ای گل می ریزند.مرد میانسالی بین جمعیت از حال می رود ، روی دست ها او را می برند . پدری داد می زند نرو بین جمعیت می میری . می گوید فدای سردار. کفش ها روی هم جمع شده توی جوب کنار خیابان.لنگ کفش سردار ارزشش از سر ترامپ بیشتر است. ماشین رد می شود . یک نفر تنه می زند ، می افتم. اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا. @alef_laam_mim